آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

احمد دهقان نویسنده‌ای است که پس از حاشیه‌هایی که برایش به‌وجود آمد، ترجیح می‌دهد در سکوت و بدون حاشیه به کارش بپردازد. اما دهقان از آن دسته نویسندگانی است که بسیار خوشروست، با سعه‌صدر پاسخ می‌دهد و حتی اگر مایل به انجام مصاحبه هم نباشد، طوری به خبرنگار می‌گوید که حس رفاقت از آن استنباط می‌شود. دهقان جنگ و ادبیات دفاع مقدس را از نگاه پژوهشی خود نگاه می‌کند. او در زمینه ادبیات جنگ، به منابع داخلی بسنده نمی‌کند و ادبیات جنگ جهان را نیز پیگیر است.
 
مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» به قلم او بود که باعث بروز همان حاشیه‌ها شد. مازیار میری فیلم «پاداش سکوت» را براساس این داستان ساخت. رمان «سفر به گرای 270 درجه» نیز توسط پال اسپراکمن به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد. دهقان معتقد است که عده‌ای ادبیات را در کشور کاملا خط‌کشی کردند. او به ضرس قاطع می‌گوید که جشنواره‌هایی که با نام دفاع مقدس برگزار می‌شود، دچار تک‌صدایی هستند. با وی درباره ادبیات جنگ، تفاوت‌های ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس و مقایسه این ژانر ادبی در ایران با دیگر کشورها گفت‌وگو کردم. دهقان با وجودی‌که اخیرا پدرش را از دست داده است، با همان خوشرویی زبانزدش به سؤالات، پاسخ داد که شرح آن‌را در زیر می‌خوانید.

از این‌جا شروع کنیم که شما کلمه ادبیات جنگ را ترجیح می‌دهید یا ادبیات دفاع مقدس را؟
ادبیات جنگ حوزه گسترده‌ای را شامل می‌شود، حداقل این‌که در دنیا، در تقسیم‌بندی‌ها که گاه سلیقه‌ای است و گاه براساس معیارهای مشخص، ادبیات جنگ از گونه‌هایی است که از آن نام برده شده. به‌طوری‌که اگر بخواهیم رمان‌های این حوزه را از عالم ادبیات حذف کنیم، مطمئناً با ادبیاتی لاغر و رنگ و رو رفته روبه‌رو می‌شویم.
 
اما در کشور ما، به دلایلی که باید در حوزه‌های عقیدتی دلایل آن را جست‌وجو کرد، ادبیات دفاع مقدس نام‌گذاری شده و خارج از آن – و با موضوعات خارج از حوزه عقیدتی و ایدئولوژیک – هم ضدجنگ نام گرفته که عمده‌ترین دلیل آن را عدم تعریف دقیق باید دانست. به نظرم‌ می‌آید ادبیات جنگ حوزه گسترده‌ای دارد که ادبیات دفاع مقدس را هم شامل می‌شود. اما مشکل اینجاست که در این‌باره کمتر مباحث نظری مطرح شده تا بتوانیم مرزها را مشخص کنیم و بگوییم ادبیات جنگ یعنی چه و چرا ادبیات دفاع مقدس؟

تعریف شما از این دو چیست و شباهت‌ها و تفاوت‌ها را در کجا می‌دانید؟
بگذارید تعریفم را از دل جنگ ارائه دهم. در جنگ هشت ساله میلیون‌ها نفر به جبهه رفتند. ارتش کلاسیک ایران سربازان اجباری را در اختیار داشت که بنابه اطلاعات موجود در طول جنگ تعداد آن‌ها هیچ‌گاه از هفتصد هزار نفر کمتر نبوده. این حجم گسترده در سرتاسر جبهه‌ها به‌طول 1200 کیلومتر پخش بودند. آن‌ها کمتر دلایل عقیدتی برای حضور خود در جنگ داشته‌اند و باید دو سال خدمت سربازی را می‌گذراندند. اما در سوی دیگر، نیروهای داوطلب بوده‌اند که بنابه دلایل کاملاً مذهبی به جبهه رفتند. آن‌چنان‌که در آمار آمده، در عملیات خیبر که بیشترین نیروی داوطلب برای حمله به جزایر مجنون و سرزمین‌های باتلاقی شمال شرق بصره جمع شد، تعداد آن‌ها 200 هزار نفر بوده است. خب، برای ارائه تعریفی از ادبیات دفاع مقدس و ادبیات جنگ به دو کتاب خاطره که عصاره افکار، اندیشه‌ها و آرزوهای این دو گروه (اجباری‌ها و داوطلبان) است، اشاره می‌کنم تا بتوان تعاریف مشخص و تاریخی ارائه داد.

حسن رحیم‌پور از کسانی است که در سال 1361 به هنگام عملیاتی با نام والفجر مقدماتی به جبهه فرستاده شد. او از گروه امدادی بود که به مدت یک ماه مأموریت داشت تا در بیمارستان‌های پشت خطوط مقدم نبرد به‌کار بپردازد. رحیم‌پور در کتاب تکان‌دهنده‌اش با نام «زندگی خوب بود» شرح حضور کوتاه‌مدتش را در جنگ داده است. او گفت‌وگوی اجباری‌ها را در جنگ آورده و حالت و رفتارشان را که بی‌نظیر است. او را به اورژانس بیمارستان صحرایی اعزام می‌کنند و در شب عملیات ورقه‌ای در اختیارش می‌گذارند تا وصیتنامه‌اش را بنویسد. رحیم‌پور پس از لحظه‌ای تامل، خطاب به همسرش فقط و فقط یک جمله می‌نویسد: زندگی خوب بود!

سعید تاجیک هم از نیروهای داوطلب است که خاطرات خود را در مدتی که در جنگ حضور داشته (کم هم نبوده) در کتابی با نام «جنگ دوست داشتنی» آورده. این کتاب شرح حال یک نوجوان – جوان انقلابی است که در جنگ به دنبال آرمان‌های مذهبی است. جبهه خانه اصلی اوست و وقتی در تابستان 1367 جنگ به پایان می‌رسد، مجبور می‌شود – بله، مجبور می‌شود! – به شهر و دیار خود برگردد. او در صفحات آخر کتابش با حسرت از همه چیز خداحافظی می‌کند: خداحافظ رود کرخه، خداحافظ نخل‌های کارون، خداحافظ پادگان دوکوهه، خداحافظ چادرهای اردوگاه کرخه، خداحافظ ساختمان گردان مالک اشتر، خداحافظ سنگریزه‌های دشت عباس، خداحافظ پاسگاه زید، خداحافظ جبهه شلمچه و خداحافظ جنگ دوست داشتنی!

بله، خداحافظ جنگ دوست داشتنی. این دو نمونه، به خوبی نشان‌دهنده دو نوع طرز تفکر است. اگرچه هر دو در جنگ حضور داشته‌اند اما نگاهشان به زندگی، جنگ و مرگ متفاوت است. این سه کلمه یعنی زندگی، جنگ و مرگ کلیدی‌ترین کلمات در استخراج معناهای متفاوت ادبیات جنگ و دفاع مقدس در آثار جنگ کردگان است که رمان و داستان از معناهای آن پیروی می‌کند.

این مباحث تئوریزه نشده. اصلا شناختی به وجود نیامده. به همین دلیل، به جای این که بین ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس تفاوت قائل شویم، ادبیات جنگ حذف شده و ادبیات دفاع مقدس تنها تعریف موجود به حساب می‌آید. به این ترتیب، کسانی که بر وجود فقط ادبیات دفاع مقدس اصرار می‌ورزند به تعریف سرراست اما ناقصی رسیده‌اند: ادبیات دفاع مقدس و در مقابل آن ادبیات ضدجنگ. و در این خط‌کش، خارج از این اثری دیده ‌نمی‌شود.

بزرگترین حاشیه‌ای که درباره بعضی آثار به‌وجود می‌آید؟ متهم کردن آن‌ها به عنوان ضدجنگ است، بدون آن‌که از آن تعریف مشخصی وجود داشته باشد. ادبیات ضدجنگ چیست و چه نشانه‌هایی در ادبیات جنگ کشور ما دارد؟
این اصطلاح، بیش از آن‌که برای شناسایی و نقد اثر استفاده شود، گیوتینی است بر سر بعضی از آثار که چاپ و منتشر می‌شوند. دلیل آن هم کج‌فهمی یا عدم اطلاع از این مقوله است.
دو فاجعه قرن بیستم یعنی جنگ جهانی اول و دوم ادبیات جنگ را تحت تأثیر قرار دادند که برای ارائه تعریف از ادبیات ضد جنگ باید آن را خوب شناخت. آلمانی‌ها در هر دو جنگ شروع‌کننده نبردها بودند که خسارت‌های جبران‌ناپذیری هم دیدند. یعنی پس از جنگ دوم جهانی، آلمان به ویرانه‌ای تبدیل شد.
تجاوزگری آلمان‌ها و نفرت جهانی که نصیب‌شان شد در ادبیات این کشور منعکس شده است. در این سرافکندگی، ادبیات آلمان دست به اعتراف وحشتناکی زد، یعنی خودزنی کردند، از جنگ بد گفتند و از خودشان، از فرماندهان‌شان، از کسانی که جنگ را آغاز کردند و پیش بردند. دراین ادبیات هیچ نقطه روشنی نمی‌بینیم. جنگ یعنی فاجعه، یعنی ویرانی، یعنی حماقت محض. بگذارید نمونه برای‌تان بگویم. ولفگانگ برشرت نویسنده‌ای از نسل سرخورده این جنگ است. او داستانی دارد به‌نام «داستان‌هایی از یک کتاب درسی ابتدایی». یکی از داستانک‌ها‌یش چنین است:

وقتی کنفرانس صلح به پایان رسید، وزیران کابینه از وسط شهر گذشتند، در سر راه به سالن تیراندازی رسیدند. دخترانی که لب‌های قرمز داشتند، فریاد زدند: تیراندازی می‌کنید، آقایان؟ سپس همه وزیران تفنگ برداشتند و به مردان کوچک مقوایی شلیک کردند. در میان تیراندازی زن سالخورده‌ای پیش آمد و تفنگ‌های‌شان را گرفت. وقتی یکی از وزیران خواست تفنگ را پس بگیرد، زن یک سیلی به گوشش نواخت. او یک مادر بود.
در این ادبیات، به پاخاستن برای دفاع اصلاً معنا ندارد. جنگ یعنی فاجعه. درست مثل ایتالیای جنگ دوم جهانی.

اما در طرف مقابل، فرانسه و انگلیس و دیگر کشورها در جنگ ضربه خوردند اما پیش وجدان جهانی محکوم نبودند. سربلند هم بودند. در این کشورها نویسندگان پیشرو در پایه‌ریزی ادبیاتی بودند که با جنگ مخالف بودند، اما با دفاع‌ نه. مگر رومن رولان نبود که کتاب «یادداشت‌های ایام جنگ» را منتشر کرد؟ او در این کتاب به کنُه جنگ، تجاوزگری و وحشیگری اعتراض داشت اما دلاوران کشورش را که در مقابل آلمانی‌ها ایستادگی می‌کردند، ستایش می‌کرد. در این نوع ادبیات ضدجنگ، با جنگ مخالفت می‌شود اما با مردم کشورشان، شرافت، پایداری و مقاومت نه. در این‌جا هم بسیاری از نویسندگان ما با این نوع ادبیات ضدجنگ موافقند. مگر کسی هست که با تجاوزگری و وحشی‌گری در جنگ موافق باشد؟

خب، این تعاریف در کشور ما ارائه نشده و هر وقت صحبت از ادبیات ضدجنگ می‌شود، گونه آلمانی آن مدنظر است. دلیل آن را هم من نمی‌فهمم. به وجود آمدن ادبیات ضد جنگ از آن نوع، شرایطی می‌خواهد.
باید متجاوز باشی، باید دنیا علیه‌ات باشد، باید وحشیگری کرده باشی، باید در برابر تاریخ کشورت شرمسار باشی. مگر ما این طور بودیم که این نوع ادبیات در کشورمان پا بگیرد؟ به گمانم بیش از پنجاه جلد کتاب از عراقی‌هایی که در جنگ علیه ایران شرکت داشته‌اند، در کشورمان منتشر شده. خواندن آن‌ها می‌تواند ما را بیشتر با ادبیات ضدجنگ از نوع اول آشنا کند. این‌ها دائم در حال افشاگری درباره خودشان و کشورشان هستند. همه‌اش از پلشتی و زشتی رفتار و افکارشان نوشته‌اند. چرا؟ چون متجاوز بودند و آخر سر یک سرزمین سوخته برای‌شان باقی ماند. نویسندگان کشورهای متجاوز خودزنی می‌کنند اما نویسندگان کشورهای متقابل از انسان شرور شکایت دارند.

اما گاه‌گاهی درباره بعضی از رمان‌ها یا داستان‌های جنگ که منتشر می‌شود، اعتراض می‌شود. این اعتراض‌ها به خاطر عدم تعریف روشن از ادبیات جنگ و دفاع مقدس است یا از جای دیگری نشأت می‌گیرد؟
در مواجهه با این اعتراض‌ها می‌توان دلایل آن را در برخوردهای سطحی – بدون دقت در عمق – یا به دنبال ریشه‌های ادبی، تاریخی و روان‌شناختی رفت. گاه بعضی‌ها این اعتراض‌ها را در چهارچوب تولید و نشر ادبیات در کشور خودمان فقط می‌بینند و کمتر موضوع را در بعد گسترده‌تری جست‌وجو می‌کنند. در حالی‌که این اعتراض‌ها، در جنگ‌های دیگر هم وجود داشته و مشابهت‌ها زیاد است. به عنوان مثال، جنگ اول جهانی از بعضی جهات شبیه جنگ هشت ساله است. فرهنگ جنگجویان جنگ اول جهانی از باورهای مذهبی تغذیه می‌شده است.
 
سربازان فرانسوی که در این نبرد خون‌بار شرکت‌ کرده‌اند، دو مفهوم ایمان به میهن و خدا را باور داشته‌اند. حال نه این‌که بگوییم همه سربازان درک عمیقی از این مفاهیم داشته‌اند، نه. اما این مفاهیم در ارزش‌های جنگ‌کردگان سیطره داشته است. منطقه سُم در فرانسه روزها و شب‌های فراوان شاهد یکی از نبردهای سنگین بوده که افراد بی‌شماری در آن کشته شده‌اند. وقتی جنگ پایان یافت، مردم گروه گروه برای تفریح و تماشا به این منطقه ویران شده می‌رفتند. در این میان، گروهی از کهنه‌سربازان که نمی‌توانستند شاهد تفریح و تماشا در متقل یاران خود باشند، سر راه توریست‌ها می‌ایستادند و آنها را از قدم گذاشتن به سرزمینی که آن را پاک و مقدس می‌نامیدند، نهی می‌کردند.

ببینید، حوزه‌های عقیدتی جنگ کردگان (مخصوصا درباره داوطلبان مردمی که براساس ارزش‌های دینی و مذهبی به جنگ رفته‌اند) از مفاهیمی است که کمتر درباره آن تحقیق شده. چرا؟ چون در این سال‌ها همواره نگاه خط‌کشی شده به این موضوع بوده. بعضی اعترافات از ورود به این حوزه‌های عقیدتی نشأت می‌گیرد. جنگ کردگانی که آثاری را متضاد با ارزش‌هایی که برای آن جنگ کرده‌اند، می‌بینند اعتراض می‌کنند. این اعتراضات عمدتا شخصی است. مشکل مهم این است که عده‌ای که از دور هم دستی بر آتش جنگ نداشته‌اند، از احترام به این حوزه‌های عقیدتی استفاده می‌کنند و بر طبل منافع شخصی خود می‌کوبند. این‌گونه افراد کم نیستند که کم و بیش همه آنها را می‌شناسیم.

یکی از موضوعات مشخص که به آن اشاره شد، این است که برای رسیدن به تعاریف دقیق و همه‌جانبه در حوزه‌های متفاوت ادبیات جنگ، شناخت دقیق از جنگ است. چرا به این شناخت عمیق نرسیده‌ایم؟
ارسطو می‌گوید علم‌ زاده حیرت است. همه جنگ‌ها و این جنگ 8 ساله هم حیرت‌انگیز هستند اما چه چیز مانع است که افراد بروند و ذات جنگ را دریابند؟ دلیلش این است که آنقدر تبلیغات درباره این جنگ زیاد است که افراد به‌ندرت از آن شگفت‌زده می‌شوند. شناخت عمیق درباره جنگ مستلزم مبارزه با این بداهت کاذب است.

به نظر شما چه انگیزه‌هایی از رمان دفاع مقدس هنوز هم می‌تواند مردم را جذب کند؟ آیا این عناصر اکنون بین نویسندگانی که هنوز از جنگ می‌نویسند وجود دارد؟
رمان دفاع مقدس و همچنین رمان جنگ همچنان نوشته می‌شود و مخاطبان خود را دارد. بله، بسیاری هم‌ این‌گونه آثار را نمی‌خوانند. دلیل هم ندارد که بخوانند. مگر همه افراد همه نوع کتابی می‌‌خوانند؟ اما آثار خوب در این حوزه، خوب هم خوانده می‌شوند. بگذارید از منظر دیگری هم این موضوع را ببینیم. گفته بحث برانگیز لوسین گلدمن می‌تواند در این جا به کار گرفته شود. آنجا که گفته آفرینندگان راستین آثار فرهنگی گروه‌های اجتماعی هستند و نه اشخاص منفرد.
 
این گروه‌های اجتماعی هستند که از آثار استقبال می‌کنند، آن را می‌خرند و به توسعه یک تفکر و عقیده کمک می‌کنند. مثال آن کتاب‌های خاطرات جنگی است . می‌دانید چه استقبالی از این کتاب‌ها می‌شود؟ این استقبال موجب شده تا تعداد عناوین کتاب‌ها از عدد 2000 بگذرد و گاه به چاپ بیستم برسند. خوانندگان این گونه آثار ارزش‌های خود را در کتاب‌های دفاع مقدس طلب می‌کنند. آرمان شهری که بوده. نویسندگان آثار ادبی و داستان اما حتما در این پوسته نمی‌گنجند. دانش ادبی و فهم آنها منجر به تولید آثاری می‌شود که مورد توجه است. اما این نوع نویسندگان کم هستند، خیلی کم.

بهتر نبود ادبیات جنگ به مثابه یک بستر ملی و نه مقدس برای خلق اثری هنری تعریف می‌شد تا نویسندگان دیگر هم وارد این عرصه می‌شدند؟ کسانی مثل محمود دولت‌آبادی، میرصادقی، گلستان یا مجابی.
ادبیات جنگ متعلق به کسی نیست و کسی نمی‌تواند در آن میدان‌داری کند و به یکی بگوید بنویس و به دیگری بگوید ننویس. همچنان که جنگ متعلق به کسی نبوده و مردم کوچه و بازار چرخ آن را گرداندند. اول مهرماه 1359 روزی که جنگ شروع شد، یک لندرور با دو خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی که در آن زمان پرتیراژترین روزنامه کشور بود، وارد اهواز شد. آنها رفته بودند تا وقایع جنگ را گزارش کنند. یکی از این خبرنگاران جوان 25 ساله‌ای به نام حسن باقری بود. آنها در همان آغاز راه با اخبار عجیب و غریبی روبه‌رو شدند.
 
عده‌ای می‌گفتند سربازان دشمن سر مرز هستند و عده‌ای دیگر فریاد می‌کشیدند که تانک‌ها دارند وارد اهواز می‌شوند. این جوان لاغراندام، در مدت 6 روز بدون آن که مسوولیتی داشته باشد، تشکیلاتی را به وجود آورد که اطلاعات عملیات نام گرفت. بعدها این تشکیلات عمده‌ترین نقش را در جنگ پیدا کرد و حسن باقری کسی شد که امروزه فرماندهان ارشد از او به عنوان نابغه نظامی جنگ 8 ساله نام می‌برند.

نوشتن درباره جنگ هم همین‌طور است. نه با تعارف کردن و سفره رنگین چیدن، اثری درخور خلق می‌شود و نه با در را بستن و فقط عده‌ای را راه دادن.
مگر احمد محمود ننوشت؟ مگر دولت‌آبادی ننوشته؟
البته باید توجه کنیم هر کس در داستان‌نویسی حیطه خاصی را برمی‌گزیند. همه که قصه روستایی نمی‌نویسند. مگر همه داستان‌ بومی می‌نویسند؟ داستان جنگ هم همین‌طور است. نباید توقع داشت همه درباره آن بنویسند و این شعارها نباید گول زننده باشد. اما اگر کسی بخواهد و اراده کند، می‌نویسد. هیچ‌کس هم نمی‌تواند جلویش را بگیرد.

به نظر شما آیا متولیانی که مدیریت این جریان را برعهده دارند و جشنواره‌هایی که در این باره برگزار می‌شود، دچار تک‌صدایی و مونولوگ نشده‌اند؟
جشنواره‌ها با تعاریف نانوشته خود کار می‌کنند. حداقل این که من در کشور جشنواره‌ای را ندیده‌ام که متولیان آن دچار تک‌صدایی نشده باشند، حتی اگر ادعای دموکراتیک بودن داشته باشند. اگر اعتراض‌های بعد از هر جشنواره را در سال‌های اخیر به یاد آوریم، بهتر به این موضوع پی می‌بریم. عده‌ای ادبیات را در کشور کاملا خط‌کشی کرده‌اند و خارج از دوستان خودشان کمتر کسی را به آن حوزه راه می‌دهند. جشنواره‌های با نام دفاع مقدس همچنان که از نامش پیداست، آثاری را با این عنوان انتخاب می‌کند، بله، این تک‌صدایی وجود دارد ولی حداقلش این است که این جشنواره‌ها گفته‌اند می‌خواهند چه بکنند و چه آثاری را قبول دارند.

تبلیغات