میراث ناتمام
آرشیو
چکیده
متن
ایهود اولمرت نخستوزیر اسرائیل، پس از دو سال و اندی قرار داشتن در راس قدرت این رژیم، بالاخره از قدرت کنارهگیری و زمینه را برای حضور همحزبیهایش در این سمت فراهم کرد. اولمرت که پس از سکته مغزی آریل شارون نخستوزیر اسبق اسرائیل توانسته بود عنوان ریاست حزب کادیما و به تبع آن نخستوزیری این رژیم را به دست آورد در طول دوران ریاست خود بر دستگاه اجرایی این رژیم همواره با مشکلات عدیده و فراوانی دست و پنجه نرم میکرد و عاقبت همین مشکلات هم او را در دام انداختند و با مطرح شدن فساد سیاسی، وی مجبور شد کنارهگیری خود از سیاست را برای همیشه اعلام کند.
شهردار سابق بیتالمقدس که توانسته بود در این شهر به نفع یهودیان زمینهای فلسطینیها را مصادره کند، در طول دوران نخستوزیری خود، به نوعی نفرین شده بود و هیچ کس دوست نداشت او را ببیند. اولمرت شاید در بسیاری از مسائل اول بود، اولین نخستوزیر غیر نظامی اسرائیل، اولین نخستوزیری که تجربه شکست از حزبالله را تحمل کرد، اولین نخستوزیری که در برابر شلیک بیامان موشکهای فلسطینیها از نوار غزه مجبور شد با جنبش حماس از در مذاکره درآمده و آتشبسی شش ماهه را با این جنبش به امضا رساند، او به قول برخی از روزنامهنگاران اسرائیلی در برخی از مسائل دیگر هم اول بود، اولین نخستوزیری که عنوان احمق را از جماعت نویسنده و سیاستمدار اسرائیلی دریافت کرد و بر عنوان سابق خود افزود.
اولمرت اولین نخستوزیری است که دیگر این شانس را نخواهد داشت تا به عرصه سیاست در اسرائیل بازگردد و باید برای همیشه ردای سیاست را آویزان کند. اما اینکه چرا اولمرت کنار گذاشته شد، و چرا این فشارها بر او وارد آمد تا کنار برود، در تحلیلهای مختلفی میگنجد؛ اما آنچه پیداست او نه به خاطر فساد مالی که تاکنون هفت بار بر سر آن بازجویی شده باید از سیاست خداحافظی کند، بلکه دلیل عمده و اصلی این امر به شکست او در برابر حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه و همچنین ناکامی در سرکوبی رزمندگان فلسطینی در نوار غزه بازمیگردد.
فساد مالی بهانهای بیش برای برکناری وی نبوده و نیست؛ مگر آریل شارون فساد مالی نداشت، مگر برادرزادههای شیمون پرز رئیس رژیم اسرائیل به خاطر تجارت مواد مخدر دستگیر نشدند یا اینکه دیگر سیاستمداران این رژیم در طول دوران قدرت خود با تجار و بازرگانان سرشناس تختهنرد قدرت را بازی نکردند؟ اما چرا باید گرفتن تنها 100 هزار دلار ناقابل، اینگونه اولمرت را در زاویه قرار دهد و او را ناچار به خداحافظی از عرصه سیاسی کند؟
هنگامیکه ارتش مجهز اسرائیل که با دستور مستقیم اولمرت و وزیر جنگ آن موقعاش – عمیر پرتز – علیه حزبالله لبنان به بهانه اسارت دو سرباز اسرائیلی وارد جنگی 33 روزه شد، هیچکس فکر شکست را در ذهنش جای نمیداد و از این رو همه بر آن بودند که افروختن جنگی علیه حزبالله میتواند هم آبروی رفته در مورد شکست سال 2000 را جبران کند و هم با نابود کردن یکی از قدرترین دشمنان اسرائیل در لبنان، شهرکهای شمال فلسطین اشغالی را از تیررس موشکهای رزمندگان مقاومت لبنان دور نگه دارد. اما بازی بردی که اولمرت و برخی از ژنرالهای بیخبر از همه جای ارتش عبری، با دستور آمریکا بر آن شرط بسته بودند قماری بود که طومار همه آنها را در هم پیچید و از آن تیم تنها اولمرت باقی مانده بود که او هم رفتنی شد.
وزیر جنگ، رئیس ستاد مشترک ارتش، فرمانده نیروهای منطقه شمالی، فرمانده نیروی هوایی، فرمانده نیروی دریایی به همران همکاران خود از سیستم سیاسی نظامیاسرائیل خود را خارج کردند تا در نبود آنها اولمرت تنها در برابر مخالفان قرار گیرد. گزارش وینوگراد که منتشر شد؛ دیگر شکست اسرائیل در جنگ و خسارتهای که به ماشین نظامی و سیاسی این رژیم وارد آمده بود؛ غیر قابل چشمپوشی بود و میبایست همه به نوعی جبران شود، اما اینکه چگونه، آینده این را ثابت خواهد کرد.
برای جبران شکست تجربه نشان داده است که رهبران سابق نمیتوانند به این امر مبادرت کنند، کمااینکه در موردی مانند اولمرت، دولت آمریکا هم طرفدار وی بود و نمیگذاشت مانند حالوتس پرتز او را هم کنار گذارند. در طول دو سال پس از جنگ 33 روزه و شکست در آن همه از اولمرت با زبان بیزبانی خواستند تا از قدرت کنارهگیری کند، اما سران کاخ سفید به شدت با این امر مخالفت میکردند اولمرت اگر شکست خورده به دلیل درخواست آنها از وی برای آغاز جنگ در راستای تحقق خاورمیانه جدید بوده و اولمرت هیچ گناهی نداشته است.
تلاشها برای برکناری اولمرت از ساختار سیاسی هنگامیبیشتر شد که او توافقنامه آتشبس با جنبش حماس را امضا کرد بدون آنکه بتواند گلعاد شالیت، سرجوخه اسیر اسرائیلی در نوار غزه را آزاد کند. در پی این توافق شلیک موشک به سمت شهرکهای یهودینشین متوقف شد؛ اما اسرائیل به صورت ضمنی جنبش حماس را به رسمیت شناخت که این بزرگترین ضربه برای طیف تندرو در این رژیم بود. پشتیبانی آمریکا از اولمرت چنان بود که به گفته برخی از نویسندگان اسرائیل در هر سفر مقامات آمریکایی به تلآویو یا سفر مقامات اسرائیلی به واشنگتن، مخالفان اولمرت سکوت کرده و هیچ اعتراضی در این مورد نمیکردند، اما اولمرت باید به دام میافتاد؛ به او در مورد شکست در جنگ 33 روزه که نمیشد گیر داد، اما به خوبی میشد موارد دیگر را بهانه کرد و او را از اریکه قدرت به زیر کشید بدون اینکه آمریکاییها بخواهند اعتراضی در این مورد داشته باشند.
فساد مالی که علیه اولمرت عَلَم شد، در همین چارچوب بود و به نظر میرسد تنها راه باقیمانده به شمار میرود.
در طول دو سال پس از شکست در جنگ 33 روزه، ارتش اسرائیل تمرینهای گستردهای را شروع کرد تا بلکه بتواند از حزبالله انتقام بگیرد و همانگونه که گفته شد، آزموده را آزمودن خطاست و اولمرت بهرغم داشتن انگیزههای کافی برای شروع جنگی دیگر، چشمش ترسیده بود و از این رو نمیتوانست جنگی دیگر را شروع کند، کما اینکه او به عنوان نماد شکست در جنگ 33 روزه هم تنها روحیات نظامیان را پایین میآورد و نمیتوانست در قالب فرمانده عالی جنگ نقشی ایفا کند، با این تفاصیل باید میرفت تا فردی دیگر جای او را بگیرد و با رفتن او تمام خاطرات شکست در جنگ 33روزه هم به فراموشی سپرده میشد.
اولمرت در طول دوران فعالیت سیاسی خود در راستای احیای مذاکرات سازش بارها با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین هم دیدار کرد تا راهی در این مسیر بیابد. کنفرانس آناپولیس در همین راستا در مریلند آمریکا تشکیل شد؛ اما اولمرت چیزی از آن کاسب نشد تا از این طریق نام خود و موقعیت خود را تحکیم کند. او حتی مذاکرات با سوریه را به منظور صلح آغاز کرد که با رفتنش این میراث هم نیمهکاره باقی میماند تا جانشین وی در این مورد نظر دهد.
او همچنین برای جبران شکست در برابر حزبالله، منطقه دیرالزور در منتهیالیه شمال شرقی سوریه را هم هدف قرار داد تا به زعم خود نیروگاه هستهای سوریه را نابود کند...
حیات سیاسی نخستوزیر نفرین شده در حالی تمام میشود که منطقه هنوز هم آبستن حوادث فراوانی است. اولمرت میراثهای ناتمامی را برجای گذاشت و اصلا مشخص نیست گامهایی که او گذاشته است به کدام سرنوشت مبتلا خواهند شد.
شهردار سابق بیتالمقدس که توانسته بود در این شهر به نفع یهودیان زمینهای فلسطینیها را مصادره کند، در طول دوران نخستوزیری خود، به نوعی نفرین شده بود و هیچ کس دوست نداشت او را ببیند. اولمرت شاید در بسیاری از مسائل اول بود، اولین نخستوزیر غیر نظامی اسرائیل، اولین نخستوزیری که تجربه شکست از حزبالله را تحمل کرد، اولین نخستوزیری که در برابر شلیک بیامان موشکهای فلسطینیها از نوار غزه مجبور شد با جنبش حماس از در مذاکره درآمده و آتشبسی شش ماهه را با این جنبش به امضا رساند، او به قول برخی از روزنامهنگاران اسرائیلی در برخی از مسائل دیگر هم اول بود، اولین نخستوزیری که عنوان احمق را از جماعت نویسنده و سیاستمدار اسرائیلی دریافت کرد و بر عنوان سابق خود افزود.
اولمرت اولین نخستوزیری است که دیگر این شانس را نخواهد داشت تا به عرصه سیاست در اسرائیل بازگردد و باید برای همیشه ردای سیاست را آویزان کند. اما اینکه چرا اولمرت کنار گذاشته شد، و چرا این فشارها بر او وارد آمد تا کنار برود، در تحلیلهای مختلفی میگنجد؛ اما آنچه پیداست او نه به خاطر فساد مالی که تاکنون هفت بار بر سر آن بازجویی شده باید از سیاست خداحافظی کند، بلکه دلیل عمده و اصلی این امر به شکست او در برابر حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه و همچنین ناکامی در سرکوبی رزمندگان فلسطینی در نوار غزه بازمیگردد.
فساد مالی بهانهای بیش برای برکناری وی نبوده و نیست؛ مگر آریل شارون فساد مالی نداشت، مگر برادرزادههای شیمون پرز رئیس رژیم اسرائیل به خاطر تجارت مواد مخدر دستگیر نشدند یا اینکه دیگر سیاستمداران این رژیم در طول دوران قدرت خود با تجار و بازرگانان سرشناس تختهنرد قدرت را بازی نکردند؟ اما چرا باید گرفتن تنها 100 هزار دلار ناقابل، اینگونه اولمرت را در زاویه قرار دهد و او را ناچار به خداحافظی از عرصه سیاسی کند؟
هنگامیکه ارتش مجهز اسرائیل که با دستور مستقیم اولمرت و وزیر جنگ آن موقعاش – عمیر پرتز – علیه حزبالله لبنان به بهانه اسارت دو سرباز اسرائیلی وارد جنگی 33 روزه شد، هیچکس فکر شکست را در ذهنش جای نمیداد و از این رو همه بر آن بودند که افروختن جنگی علیه حزبالله میتواند هم آبروی رفته در مورد شکست سال 2000 را جبران کند و هم با نابود کردن یکی از قدرترین دشمنان اسرائیل در لبنان، شهرکهای شمال فلسطین اشغالی را از تیررس موشکهای رزمندگان مقاومت لبنان دور نگه دارد. اما بازی بردی که اولمرت و برخی از ژنرالهای بیخبر از همه جای ارتش عبری، با دستور آمریکا بر آن شرط بسته بودند قماری بود که طومار همه آنها را در هم پیچید و از آن تیم تنها اولمرت باقی مانده بود که او هم رفتنی شد.
وزیر جنگ، رئیس ستاد مشترک ارتش، فرمانده نیروهای منطقه شمالی، فرمانده نیروی هوایی، فرمانده نیروی دریایی به همران همکاران خود از سیستم سیاسی نظامیاسرائیل خود را خارج کردند تا در نبود آنها اولمرت تنها در برابر مخالفان قرار گیرد. گزارش وینوگراد که منتشر شد؛ دیگر شکست اسرائیل در جنگ و خسارتهای که به ماشین نظامی و سیاسی این رژیم وارد آمده بود؛ غیر قابل چشمپوشی بود و میبایست همه به نوعی جبران شود، اما اینکه چگونه، آینده این را ثابت خواهد کرد.
برای جبران شکست تجربه نشان داده است که رهبران سابق نمیتوانند به این امر مبادرت کنند، کمااینکه در موردی مانند اولمرت، دولت آمریکا هم طرفدار وی بود و نمیگذاشت مانند حالوتس پرتز او را هم کنار گذارند. در طول دو سال پس از جنگ 33 روزه و شکست در آن همه از اولمرت با زبان بیزبانی خواستند تا از قدرت کنارهگیری کند، اما سران کاخ سفید به شدت با این امر مخالفت میکردند اولمرت اگر شکست خورده به دلیل درخواست آنها از وی برای آغاز جنگ در راستای تحقق خاورمیانه جدید بوده و اولمرت هیچ گناهی نداشته است.
تلاشها برای برکناری اولمرت از ساختار سیاسی هنگامیبیشتر شد که او توافقنامه آتشبس با جنبش حماس را امضا کرد بدون آنکه بتواند گلعاد شالیت، سرجوخه اسیر اسرائیلی در نوار غزه را آزاد کند. در پی این توافق شلیک موشک به سمت شهرکهای یهودینشین متوقف شد؛ اما اسرائیل به صورت ضمنی جنبش حماس را به رسمیت شناخت که این بزرگترین ضربه برای طیف تندرو در این رژیم بود. پشتیبانی آمریکا از اولمرت چنان بود که به گفته برخی از نویسندگان اسرائیل در هر سفر مقامات آمریکایی به تلآویو یا سفر مقامات اسرائیلی به واشنگتن، مخالفان اولمرت سکوت کرده و هیچ اعتراضی در این مورد نمیکردند، اما اولمرت باید به دام میافتاد؛ به او در مورد شکست در جنگ 33 روزه که نمیشد گیر داد، اما به خوبی میشد موارد دیگر را بهانه کرد و او را از اریکه قدرت به زیر کشید بدون اینکه آمریکاییها بخواهند اعتراضی در این مورد داشته باشند.
فساد مالی که علیه اولمرت عَلَم شد، در همین چارچوب بود و به نظر میرسد تنها راه باقیمانده به شمار میرود.
در طول دو سال پس از شکست در جنگ 33 روزه، ارتش اسرائیل تمرینهای گستردهای را شروع کرد تا بلکه بتواند از حزبالله انتقام بگیرد و همانگونه که گفته شد، آزموده را آزمودن خطاست و اولمرت بهرغم داشتن انگیزههای کافی برای شروع جنگی دیگر، چشمش ترسیده بود و از این رو نمیتوانست جنگی دیگر را شروع کند، کما اینکه او به عنوان نماد شکست در جنگ 33 روزه هم تنها روحیات نظامیان را پایین میآورد و نمیتوانست در قالب فرمانده عالی جنگ نقشی ایفا کند، با این تفاصیل باید میرفت تا فردی دیگر جای او را بگیرد و با رفتن او تمام خاطرات شکست در جنگ 33روزه هم به فراموشی سپرده میشد.
اولمرت در طول دوران فعالیت سیاسی خود در راستای احیای مذاکرات سازش بارها با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین هم دیدار کرد تا راهی در این مسیر بیابد. کنفرانس آناپولیس در همین راستا در مریلند آمریکا تشکیل شد؛ اما اولمرت چیزی از آن کاسب نشد تا از این طریق نام خود و موقعیت خود را تحکیم کند. او حتی مذاکرات با سوریه را به منظور صلح آغاز کرد که با رفتنش این میراث هم نیمهکاره باقی میماند تا جانشین وی در این مورد نظر دهد.
او همچنین برای جبران شکست در برابر حزبالله، منطقه دیرالزور در منتهیالیه شمال شرقی سوریه را هم هدف قرار داد تا به زعم خود نیروگاه هستهای سوریه را نابود کند...
حیات سیاسی نخستوزیر نفرین شده در حالی تمام میشود که منطقه هنوز هم آبستن حوادث فراوانی است. اولمرت میراثهای ناتمامی را برجای گذاشت و اصلا مشخص نیست گامهایی که او گذاشته است به کدام سرنوشت مبتلا خواهند شد.