تاریخ تکرار میشود
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ قابل تکرار نیست. این قاعدهای است که علم تاریخ بازمیگوید و البته علم سیاست نیز بر آن صحه میگذارد ولی این بار مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادهاند تا آنچه که علم تاریخ و سیاست مدعای آن داشتند، ابطال شود. پس از فروپاشی شوروی تمام نظریهپردازان و سیاستسازان به این اجماع رسیدند که دیگر جنگ سرد در ابعاد تاریخی خود قابل تکرار نیست و جهان به سمتی خواهد رفت که لیبرال – دموکراسیها میخواهند. یعنی اشاعه دموکراسی به سراسر جهان، همهگیر شدن هنجار حقوق بشر و همچنین جهانی شدن اقتصاد لیبرال.
اما امروز همه آن نظریهپردازیها و سیاستسازیها به یک رویا میماند تا یک واقعیت. حقیقت آن است که دوباره محور شرق و غرب احیا شده است و تمامی تحولات پس از فروپاشی شوروی صرفا به تجهیز و تقویت محور شرق کمک کردهاند تا این بار محور غرب خلع سلاح شود و شرقیها آینده جهان و نظام بینالملل را از آن خود بدانند. اگر روزی روزگاری نظریهپردازان غربی و لیبرال بر آن تاکید میکردند که جهانی شدن اقتصاد لیبرال موجب شمولیت گسترده و همهگیر دموکراسیها و صلح در سراسر جهان خواهد شد، امروز مبرهن است که آن جهانی شدن تنها منزلت اقتصادی محور شرق را افزون کرده به گونهای که ساختار نظام بینالملل دچار تحول شده و توزیع تقریبا منصفانه قدرت به جهان بازگشته است.
امروز بیشتر از آنکه صحبت از پایان تاریخ با لیبرال – دموکراسی باشد، سخن از شکلگیری غولها و امپراتوریها در محور شرق است؛ غولها و امپراتوریهایی که صرفا از تغییر و تحولات پس از جنگ سرد به عنوان ابزار استفاده کردند تا پس از کسب منزلت هنجارها و قواعد مورد نظر خود را بینالمللی کنند. اگر در دهه 1990 صحبت از انتشار گسترده دموکراسیها و صلح بود آن هم با این استدلال که دموکراسیها با هم نمیجنگند، امروز محور شرق با پذیرش برخی از قواعد دموکراتیک و بومی کردن آنها دوباره بر تمایز هویتی خود پا میفشارد تا امکان بازگشت به عصر جنگ سرد فراهم شود. به عبارت دیگر محور شرق پس از مدتها کش و قوس با جهان غرب تصمیم گرفته است که از ابهام هویتی خارج شود و با تعریف هویتی مستقل از غرب، موجبات ساختاری جدید برای نظام بینالملل را فراهم کند.
اگر در گذشته نهچندان دور غرب با تکیه بر سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تعریف خود از امنیت و سیاست را به محور شرق دیکته میکرد، امروز شرقیها برای خود سازمان و تشکیلاتی به نام شانگهای تشکیل دادهاند تا بتوانند شانه به شانه غرب خودی نشان دهند و قواعد ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک را تحت تاثیر هنجارهای شرقی قرار دهند. اگر گذشته برای غرب به تعریف و تدوین رژیمهای بینالمللی ناعادلانه خلاصه میشد تا شرق به ناچار به عضویت در آنها تن دهد، امروز با قدرتمند شدن تدریجی محور شرق، دائما از گوشه و کنار جهان خبر کنارهگیری کشورها از رژیمهای بینالمللی شنیده میشود تا آهسته و گامبهگام باورمان شود که جهان در حال پوست انداختن است.
تنها در چنین شرایطی است که میتوان صفآرایی نظامی غرب و شرق در گرجستان را باور کرد و البته باز هم تنها در چنین جهانی است که میتوان تصور کرد سازمان همکاری شانگهای بتواند برای خود نه دستور کارهای منطقهای که دستور کارهای جهانی تعریف و تبیین کند. هرچه از عمر نظام بینالملل میگذرد کثرت در آن نیز بیشتر میشود. اگر جهان گذشته به خصوص پس از پایان جنگ سرد به غرب محدود میشد و شرق در آن نقش حاشیهای داشت، امروز نظام بینالملل از غرب تا به شرق گسترده شده است تا دموکراسی و کثرتگرایی این بار نه در حوزه حاکمیتهای ملی مورد آزمون و تجربه قرار گیرد که در حوزههای فراملی و در چارچوب ساختار و پویش نظام بینالملل زمینهای برای ظهور و بروز پیدا کند البته این کثرتگرایی همواره اسباب خیر هم نمیشود. دو جنگ جهانی اول و دوم ناشی از همین کثرت در قدرت بود و عدم وجود نیرویی توازندهنده. کاش این بار کثرت را در عین وحدت مشاهده کنیم تا نظام بینالملل نیز شاهد صلحی به همین سبک و سیاق باشد.
اما امروز همه آن نظریهپردازیها و سیاستسازیها به یک رویا میماند تا یک واقعیت. حقیقت آن است که دوباره محور شرق و غرب احیا شده است و تمامی تحولات پس از فروپاشی شوروی صرفا به تجهیز و تقویت محور شرق کمک کردهاند تا این بار محور غرب خلع سلاح شود و شرقیها آینده جهان و نظام بینالملل را از آن خود بدانند. اگر روزی روزگاری نظریهپردازان غربی و لیبرال بر آن تاکید میکردند که جهانی شدن اقتصاد لیبرال موجب شمولیت گسترده و همهگیر دموکراسیها و صلح در سراسر جهان خواهد شد، امروز مبرهن است که آن جهانی شدن تنها منزلت اقتصادی محور شرق را افزون کرده به گونهای که ساختار نظام بینالملل دچار تحول شده و توزیع تقریبا منصفانه قدرت به جهان بازگشته است.
امروز بیشتر از آنکه صحبت از پایان تاریخ با لیبرال – دموکراسی باشد، سخن از شکلگیری غولها و امپراتوریها در محور شرق است؛ غولها و امپراتوریهایی که صرفا از تغییر و تحولات پس از جنگ سرد به عنوان ابزار استفاده کردند تا پس از کسب منزلت هنجارها و قواعد مورد نظر خود را بینالمللی کنند. اگر در دهه 1990 صحبت از انتشار گسترده دموکراسیها و صلح بود آن هم با این استدلال که دموکراسیها با هم نمیجنگند، امروز محور شرق با پذیرش برخی از قواعد دموکراتیک و بومی کردن آنها دوباره بر تمایز هویتی خود پا میفشارد تا امکان بازگشت به عصر جنگ سرد فراهم شود. به عبارت دیگر محور شرق پس از مدتها کش و قوس با جهان غرب تصمیم گرفته است که از ابهام هویتی خارج شود و با تعریف هویتی مستقل از غرب، موجبات ساختاری جدید برای نظام بینالملل را فراهم کند.
اگر در گذشته نهچندان دور غرب با تکیه بر سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تعریف خود از امنیت و سیاست را به محور شرق دیکته میکرد، امروز شرقیها برای خود سازمان و تشکیلاتی به نام شانگهای تشکیل دادهاند تا بتوانند شانه به شانه غرب خودی نشان دهند و قواعد ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک را تحت تاثیر هنجارهای شرقی قرار دهند. اگر گذشته برای غرب به تعریف و تدوین رژیمهای بینالمللی ناعادلانه خلاصه میشد تا شرق به ناچار به عضویت در آنها تن دهد، امروز با قدرتمند شدن تدریجی محور شرق، دائما از گوشه و کنار جهان خبر کنارهگیری کشورها از رژیمهای بینالمللی شنیده میشود تا آهسته و گامبهگام باورمان شود که جهان در حال پوست انداختن است.
تنها در چنین شرایطی است که میتوان صفآرایی نظامی غرب و شرق در گرجستان را باور کرد و البته باز هم تنها در چنین جهانی است که میتوان تصور کرد سازمان همکاری شانگهای بتواند برای خود نه دستور کارهای منطقهای که دستور کارهای جهانی تعریف و تبیین کند. هرچه از عمر نظام بینالملل میگذرد کثرت در آن نیز بیشتر میشود. اگر جهان گذشته به خصوص پس از پایان جنگ سرد به غرب محدود میشد و شرق در آن نقش حاشیهای داشت، امروز نظام بینالملل از غرب تا به شرق گسترده شده است تا دموکراسی و کثرتگرایی این بار نه در حوزه حاکمیتهای ملی مورد آزمون و تجربه قرار گیرد که در حوزههای فراملی و در چارچوب ساختار و پویش نظام بینالملل زمینهای برای ظهور و بروز پیدا کند البته این کثرتگرایی همواره اسباب خیر هم نمیشود. دو جنگ جهانی اول و دوم ناشی از همین کثرت در قدرت بود و عدم وجود نیرویی توازندهنده. کاش این بار کثرت را در عین وحدت مشاهده کنیم تا نظام بینالملل نیز شاهد صلحی به همین سبک و سیاق باشد.