نویسندگان: احسان ابطحی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

اگرچه جنگ سرد پایان یافته، اما نگرش‌های جنگ سردی همچنان باقی است. این موضوع با درگیری‌های اخیر قفقاز و جنگ قدرت میان روسیه و آمریکا در این منطقه خود را بیش از همیشه نشان داد.

دکتر مهدی سنایی، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران بر این باور است که جهان پس از زوال نظم دوقطبی، نظم مشخصی به خود نگرفته است. سنایی می‌گوید شاید این تشتت در تصمیم‌گیری‌ها و تنوع در موضع‌گیری اتحادیه‌ها ناشی از همین موضوع است که رفتار بازیگران در نظام بین‌الملل منطق روشنی ندارد، منطق روشنی مانند منطق جنگ سرد. این کارشناس روابط بین‌الملل و رایزن سابق سفارت ایران در روسیه و قزاقستان همچنین تاکید می‌کند که بسیاری از قواعد بین‌المللی پاسخگوی دنیای معاصر نیستند. متن کامل گفت‌‌وگو با دکتر سنایی، مدیر موسسه مطالعات روسیه، آسیای‌مرکزی و قفقاز (‌ایراس) و نماینده نهاوند در مجلس در پی می‌‌آید؛

‌آقای دکتر! جنگ سرد تمام شده اما نگرش‌های جنگ سردی باقی مانده است. منافع کشورها تغییر نکرده و روسیه و آمریکا همچنان بازی‌های جنگ سرد را در اشکالی دیگر ادامه می‌دهند. آمریکا هم ادعا کرده که روسیه دوباره جنگ سرد را آغاز کرده است. این در شرایطی است که آمریکا خیلی پیشتر با تلاش برای گسترش ناتو تا پشت مرزهای روسیه یعنی تا حیات خلوت مسکو و ورود به “‌خارج‌نزدیک”؛ جایی که همواره روسیه آن را خط قرمز خود اعلام کرده؛ عملا جنگ سرد را آغاز کرده بود. موضوع استقرار سپر دفاع موشکی در جمهوری چک، ماجرای استقلال کوزوو، قراداد آمریکا و لهستان برای نصب موشک در این کشورو... همه نشانه‌ای از آغاز دوباره جنگ سرد است. آیا به نظر شما، جنگ سرد دیگری آغاز شده است و تبعات این مناقشات چیست؟
واقعیت این است که جهان پس از زوال نظم دو قطبی، نظم مشخصی به خود نگرفته است. شاید این تشتت در تصمیم‌گیری‌ها و تنوع در موضع‌گیری اتحادیه‌ها ناشی از همین موضوع است که رفتار بازیگران در نظام بین‌الملل یک منطق روشنی ندارد، منطق روشنی مانند منطق جنگ سرد. اساس نظام بین‌الملل پس از جنگ دوم جهانی، بر اساس دو‌قطبی بودن معرفی شده بود.
 
بعد از زوال این نظام در دهه 90 ، آمریکا تلاش گسترده‌ای را برای حاکم‌کردن نظم تک‌قطبی در جهان به کار گرفت. این نظام تک‌قطبی ابعاد مختلفی داشت و روسیه هم تحت فروپاشی و مشکلات ناشی از آن و تحت تاثیر مدیریت جدید در دوره آقای یلتسین، به دلایل اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی دچار ضعف و سستی بود و امکان مقابله با این نظام را نداشت و امکان موضع‌گیری جدی در برابر آن را نداشت. البته در دوره کوتاهی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیاری از روس‌ها گمان کردند که این سرابی که در کمونیسم محقق نشد شاید در کاپیتالیسم محقق شود. اما به زودی مشخص شد که این خیال، خیال باطلی است.

چرا؟
به دو دلیل، اول آنکه دیدند تصوری که می‌شد آمریکا به عنوان یک متحد با روسیه وارد تعامل و بازی خواهد شد و منافع زیادی از همکاری با آمریکا نصیب روسیه خواهد شد، تصور اشتباهی بود و چنین اتفاقی رخ نداد. روسیه به دنبال خانه مشترک اروپایی و همکاری استراتژیک با آمریکا بود. روسیه در سال‌های ابتدایی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از روس‌های خارج نزدیک و قلمرو کشور‌های مشترک‌المنافع چشم پوشیده بود. البته نه به صورت کلی اما به عنوان یک منطقه استراتژیک. اما واقعیت دوم این بود که اساسا هم سیاست جهان و هم شکل‌گیری رفتار‌ها در نظام بین‌الملل، منافع بازیگران و هم ضرورت‌های جغرافیایی و ژئو‌استراتژیک این اجازه را نداد. یعنی روسیه به آرامی‌احساس کرد که نمی‌تواند خود را به عنوان یک کشور اروپایی محض و عضو اتحادیه اروپا تصور کند.

چرا؟
به همین دو دلیلی که عرض کردم. یعنی آمریکا به عنوان یک شریک برابر با روسیه رفتار نکرد و دوم اینکه ضرورت‌های تاریخی و جغرافیایی چنین اجازه‌ای را نداد. فهم روسی از دنیا، فهم روسی از دمکراسی، فهم روسی از نحوه اداره حکومت و روان‌شناسی اجتماعی و سیاسی روسی بسیار متفاوت است از روان‌شناسی و سیاسی اروپای غربی و آمریکا. از طرف دیگر هم بیش از دوسوم خاک روسیه در آسیاست. بخش عمده جمعیت روسیه آسیایی است، مسکو بالاترین جمعیت مسلمان را در میان پایتخت‌های اروپایی دارد. روسیه بالاترین جمعیت مسلمان را در میان پایتخت‌های اروپایی دارد. روسیه بیش از 20 میلیون جمعیت مسلمان دارد.
 
اما این واقعیت به زودی آشکار شد و واقعیات این موضوع را تصدیق نکرد که روسیه می‌تواند یک کشور اروپایی باشد و در جبهه ناتو و اتحادیه اروپایی قرار بگیرد. رفتار آمریکا تصدیق کننده آن نبود، منافعی که روس‌های احساس می‌کردند از همکاری آمریکا به دست می‌آوردند به دست نیاوردند. به این ترتیب بود که آقای کوزیروف، وزیر خارجه وقت روسیه کنار زده شد و آقای یوگنی پریماکف، که مظهر گرایش همزمان به شرق و غرب است روی کار آمد و بعد هم نخست‌وزیر شد. شرایط در دوره آقای پوتین ویژگی‌های خاص خودش را پیدا کرد. اما این نظام تک قطبی شکل نگرفت و شکست‌های مکرر سیاست‌های آمریکا در منطقه خاورمیانه و در پیرامون روسیه هم به این ناکامی بسیار کمک کرد. سیاست تخاصم آمریکا با جهان‌اسلام سیاست اشتباهی بود که تعریف شد و بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که آمریکایی‌ها پس از فروپاشی شوروی به دنبال تعریف یک دشمن برای خود بودند و اسلام و مسلمانان را به عنوان دشمن برای خود انتخاب کردند.

پیش از یازدهم سپتامبر یا پس از آن؟
بله، پس از فروپاشی شوروی در اوایل دهه 90. مبارزه با تروریسم خیلی پیش از یازدهم سپتامبر آغاز شده بود. مبارزه با تروریسم، تروریسم اسلامی‌و بنیاد‌گرایی اسلامی‌خیلی پیشتر آغاز شده بود. اما پس از یازدهم سپتامبر تشدید شد و عملیات یازدهم سپتامبر این دشمنی و تقابل را تحکیم کرد. برای اولین بار این تحلیل را من در سال 92 از دانشمندان فرانسوی خواندم. بسیاری معتقدند که یک سازمان و سیستم برای ادامه حیات نیاز به یک دشمن دارد. آنان بعد از کمونیسم اسلام و مسلمانان را به عنوان یک دشمن معرفی کردند و طبیعتا این تداوم پیدا کرد تا ناکامی‌های آمریکا در افغانستان و عراق و ایجاد انقلاب‌های رنگی در پیرامون روسیه.

واقعا به نظر شما انقلاب‌های رنگی ناکام بودند، به هرحال قدرت‌هایی در کشورهایی که در آن انقلاب‌های رنگی رخ داد قدرت‌هایی حضور دارند که هوادار آمریکا هستند و به تبع منافع واشنگتن را تامین می‌کنند؟
آمریکایی‌ها به اهداف خود دست پیدا نکردند. من مثال می‌زنم. ببینید در قرقیزستان که جز فقر و تشتت نتیجه‌ای برای این این کشور حاصل نشد.

فکر نمی‌کنم برای آمریکایی‌ها این موضوع چندان مهم باشد. اگر منافعشان تامین شود، فقر و تشتت آنان را نگران نمی‌کند. من فکر می‌کنم کشورهایی که در آن انقلاب رنگی رخ داده است منافع آمریکا را تامین می‌کنند.
مطمئن نیستم. به دلیل اینکه تاریخ مصرف این انقلاب‌ها خیلی زود تمام شد. الان تحلیلگران علوم سیاسی بر این باورند که امکان وقوع چنین انقلاب‌هایی دیگر وجود ندارد. انقلاب‌هایی از این نوع.

چرا؟
ببینیدمردم به سرعت احساس کردند که عواید و نتایجی برای کشورشان در برندارد. شرکای آمریکا هم در همکاری با کاخ سفید بسیار احتیاط کردند. من در مجموع فکر می‌کنم که ایالات‌متحده ناکام بوده است. به دو دلیل: اول آنکه مردم این مناطق نسبت به آمریکایی‌ها حساس شده‌اند. مردم در شرایط عادی که به دنبال انقلاب نیستند. دوم اینکه همکاران و متحدان آمریکا احساس کردند که واشنگتن اصلا شریک قابل اعتمادی نیست. ازبکستان یک حکومت کاملا با رویکرد و گرایش آمریکایی داشت. اسلام کریم‌اف رویکرد همکاری با آمریکا و واگرایی از روسیه را دنبال می‌کرد. ازبکستان با همکاری اوکراین، مولداوی و گرجستان سازمان گوام را تاسیس کردند. سازمان گوام یک سازمان امنیتی بود که با پشتوانه آمریکا بنا گذاشته شود و هدف آن دقیقا روسیه بود. در حقیقت هدف اصلی آن تجمیع حکومت‌های واگرا نسبت به روسیه بود.

در حقیقت این سازمان در برابر سازمان امنیت دسته‌جمعی ( سازمان امنیتی کشورهای مستقل مشترک‌المنافع) تاسیس شده بود؟
‌بله. اما وقتی در حادثه اندیجان و مواضعی که آمریکا در اندیجان اتخاذ کرد و همچنین پس از وقوع انقلاب‌ها رنگی واقغا تن اسلام کریم‌اف لرزید.

اما اسلام کریم‌اف که رویکردی آمریکایی داشت و به تبع از حمایت آمریکای برخوردار بود. پس از چه چیزی می‌ترسید؟
آقای عسگر آقایف یکی از متحدان آمریکا در منطقه بود. در اوایل دهه 90 از قرقیزستان به عنوان سوییس آسیای مرکزی نام برده می‌شد. به دلیل اجتماعی و سیاسی و نه به دلیل اقتصادی. می‌گفتند قرقیزستان دمکرات‌‌ترین کشور منطقه است. عسگر آقایف تنها رییس‌جمهوری بود که سابقه عضویت در حزب کمونیسم را نداشت. او از روسای حزبی سابق نبود. آقایف یک آکادمیسین بود که به قدرت رسید. آقایف که دمکرات‌ترین رهبر آسیای مرکزی بود و پایگاهی نظامی‌رادر اختیار آمریکا قرار داده بود به راحتی قربانی شد.
 
به همین دلیل آقای اسلام کریم‌اف به سرعت پایگاه نظامی‌آمریکا را برچید. شش‌ ماه به آمریکا فرصت داد تا پایگاه نظامی‌خود را برچینند. آقای نظر‌بایف، رییس‌جمهور قزاقستان سیاست‌های خود را در قبال آمریکا تعدیل و احساس کرد که آمریکا شریک قابل اعتمادی نیست. در قرقیزستان کشور نسبت به قبل از انقلاب فقیر‌تر شده است. در اوکراین کشور دچار منازعات سیاسی است و مدام دچار تغییر قدرت می‌شود. شاید موفق‌ترین انقلاب رنگی، انقلاب گرجستان بود که تحولات‌ اخیر نتیجه سیاست‌گذاری‌های اشتباه پس از انقلاب بود که خب اشتباه بزرگی از سوی رهبری این کشور انجام گرفت. همه تصدیق می‌کنند که آقای ساکاشویلی، رهبر جوان و 42 ساله گرجستان در محاسباتش اشتباه عمیقی مرتکب شد. این دوره اما در حال طی شدن است. یا به عبارت دیگر این نظم تک قطبی که کاملا هم برقرار نشده بود به شدت متزلزل شده است.
 
اما آنچه که در حال حاضر ویژگی نظام بین‌الملل است، متغیر بودن و گوناگونی آن است و یک تعریف و منطق روشنی برای آن نمی‌شود تعریف کرد. به همین دلیل هم اعضای یک اتحادیه مواضع متفاوتی اتخاذ می‌کنند.شاید ما در تاریخ کمتر مشاهده کرده باشیم که اعضای ناتو در مورد یک موضوعی تا این اندازه اختلاف نظر داشته باشند. الان اعضای ناتو به شدت در مورد روسیه دچار اختلاف نظر هستند. دلیل آن هم این است که یک منطق واحد و مشخصی در نظام بین‌الملل حاکم نیست و شاید دلیل دیگر آن هم این باشد که یکی از عناصر تحکیم کننده مرز‌بندی‌ها ایدئولوژی هست. در زمان جنگ سرد نظام دو قطبی، ویژگی‌ها و تفاوت ایدئولوژیک کاملا مشخص و روشنی داشت. ما در آن زمان یک گروه را در جبهه کمونیسم و سوسیالیسم داشتیم و گروهی دیگر را با ایدئولوژی کاپیتالیسم. در دهه 90 با وجود اینکه آمریکا مدعی بود که نظام تک‌قطبی یک نظام ایدئولوژیک نیست اما به سرعت آشکار شد که این نظام، نظامی‌ایدئولوژیک است و روز به روز و سال به سال، وجهه ایدوئولوژیک آن پررنگ‌تر شد و نمود خود را در نو‌محافظه‌کاران آمریکایی نشان داد.
 
و حتی بسیاری از اشتباهاتی که آمریکا؛ این سیستم پیشرفته سیاسی اقتصادی و نظامی؛ در نقاط مختلف دنیا مرتکب می‌شود احتمالا ناشی از همین نوع سیاست‌گذاری است. در چارچوب روشن، رفتار‌ بازیگریان سیاسی بسیار دیالکتیک‌تر است. ما در روابط بین‌الملل می‌گوییم صفحه بازی در روابط بین‌الملل، صفحه بازی با منطق صوری نیست، با منطق دیالکتیک است. یعنی هر کنش، با محاسبات خیلی خیلی متعدد و با محاسبه واکنش‌های متنوع طرف مقابل باید صورت بگیرد. و اینکه در یک کنش می‌تواند علل، عوامل و انگیزه‌های فوق‌العاده متنوع و فراوانی دخیل باشد. این در واقع ویژگی خیلی تعمیق شده است و در کنش‌های بین‌المللی بسیار افزایش یافته است. من معتقدم که در حال حاضر چارچوب نظام بین‌الملل، چارچوب متغیری است.

متغیر خواهند ماند یا به سمت پایداری پیش خواهد رفت؟
در آینده کوتاه مدت بعید می‌دانم تعریف روشنی پیدا کند و به این دلیل که بسیاری از قواعد بین‌المللی پاسخگوی دنیای معاصر نیستند و بسیاری از ساختارهای بین‌المللی پاسخگوی دنیای معاصر نیستند. این یک واقعیت است که قواعد و ساختار‌های بین‌المللی براساس نیاز‌های دوره جنگ سرد شکل گرفته است.

اما به هرحال ابزار‌هایی مانند شورای امنیت ابزار‌هایی است در دست قدرت‌های پس از جنگ سرد که از آن استفاده می‌کنند. این انکار ناپذیر است.
من از این زاویه به ماجرا نگاه نمی‌کنم. از این زاویه نگاه می‌کنم که این ابزار‌ها پاسخگو نیست. کلا مطابق با شرایط موجود نیست. یعنی به هرحال غیر از اینکه قدرت‌های زیادی که سربرآورده‌اند و حق دارند در محافل تصمیم‌گیری اصلی باشند که نیستند، این بحث جدایی است. اساسا ساختار‌های موجود برای منازعات و مسایل موجود دنیای معصر پاسخگو نیست. علت آن هم این است که ساختار موجود برای وضعیت جنگ سرد و نظام دنیای دو قطبی طراحی شده است. در حالی‌که این نظام فروپاشیده. ما متاسفانه در داخل کشور این مشکل را داریم که در کشورمان بسیاری از مسایل را در چارچوب دوران جنگ سرد تحلیل می‌کنیم.
 
در مورد مساله گرجستان هم ماجرا این است که ما نمی‌توانیم خیلی ساده این ماجرا را تحلیل کنیم. این بازی می‌‌تواند خیلی تنوع داشته باشد. ضمن این‌که این نشانه افزایش تقابل میان روسیه و آمریکا هست و حاکی از این است که روسیه توان بیشتری برای مقابله با آمریکا یافته، اما و در عین حال که چارچوب مشخص و خط‌کشی شده‌ای وجود ندارد، این احتمال که تعاملاتی در این زمینه صورت بگیرد هست.

توافق گسترده میان روسیه و آمریکا یا در مورد خاص گرجستان؟
احتمال اینکه توافق گسترده‌ای میان آمریکا و روسیه صورت بگیرد را نمی‌دهم. آمریکا سال‌هاست که وارد قلمرو استراتژیک روسیه شده اما مسکو توان مقاومت نداشته. الان که نسبتا وضعیت داخلی روسیه تحکیم شده و نقش خارجی روسیه هم افزایش پیدا کرده، کرملین فرصت بسیار مناسبی پیدا کرد که در ماجرای گرجستان عرضه اندام کند.

اختلاف میان روسیه و آمریکا تا چه حد می‌تواند بر پرونده هسته‌‌ای ایران تاثیر گذار باشد؟
ببینید اختلافات موجود در صحنه بین‌الملل خیلی عمیق‌تر از این هستند که با یک حادثه و یک اتفاق بشود به سرعت با آن معامله کردو سال‌هاست از اینکه ممکن است روسیه بر سر موضوع ایران معامله کند صحبت می‌شود اما این اتفاق نیفتاده. این حرف اگر معنایش این باشد که روسیه به دنبال تامین منافع خودش است، حرف درستی است.

یعنی روسیه هم علاقه‌ای به اتمی‌شدن ایران ندارد؟
‌بله، روسیه علاقه‌ای به این موضوع ندارد. روسیه با موضوع ایران هم بازی می‌کند. از طرف ایران روسیه هم می‌گوید فشاری که از ناحیه ایران بر من وارد می‌شود در حالی‌است که کل مبادلات من با ایران به رقمی‌می‌رسد که کل مبادلات من با ترکیه 4 یا 5 برابر آن است. اما اگر منظور این است که روسیه به طور کلی در مورد پرونده هسته‌ای ایران معامله می‌کند من این موضوع را بسیار بعید می‌دانم. چرا که اختلافات روسیه و آمرکیا بسیار ریشه‌دار‌تر و دامنه دار‌تر از آن است که چنین اتفاقی رخ بدهد. اما در مورد موضوع گرجستان در شکل اولیه‌اش خیلی شبیه ایران است و می‌تواند تاثیر مثبت بر پرونده هسته‌ای ایران داشته باشد. الان ناتو، اتحادیه اروپایی، روسیه، آمریکا و... درگیر پرونده گرجستان هستند و پرونده ایران از اولویت خارج شده است. این ماجرا اختلافات آمریکا و روسیه را تعمیق می‌کند و این به نفع ایران می‌تواند باشد. اما این واقعیت هم وجود دارد که میان آمریکا و روسیه مسایل بسیار زیادی و متنوعی وجود دارد.

به نظر می‌رسد در بازی میان روسیه و آمریکا، واشنگتن دست برتر را دارد. روسیه برای مقابله با آمریکا باید به چه توانایی‌های دست یابد؟
شرایط اقتصادی روسیه باید بهبود یابد تا بتواند با آمریکا مقابله کند

تبلیغات