اگر ایران را نمیپسندید به آلمان بروید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یک حادثه بازاریان تهران را با آهنگ مشروطهخواهی همراه کرد. یک رفتار نسنجیده از علاءالدوله، حکمران تهران بازاریان را نیز به کار مشروطهخواهی واداشت و مقدمه تعطیلی بازار را رقم زد. گران شدن قند در پی جنگ روسیه و ژاپن ضربهای بود بر بحران اقتصادی حکومت قاجار و چنین شد که علاءالدوله، حاکم تهران از عینالدوله، نخستوزیر دستور تنبیه بازاریان را گرفت و در این میان حاج سیدهاشم قندی از بازاریان محترم و یکی دیگر از تجار قند را به فلک بست. این اقدام بار دیگر علما را به میانه میدان کشید و این بار بازاریان را نیز همراه حرکت اعتراض مردم و علما کرد.
اما حضور بازرگانان در جریان حرکت اعتراضی مردم آنگاهی نمود بیشتری یافت که بازاریان تهران، پس از کوچ اعتراضی علما (طباطبایی و بهبهانی) به قم، و در هراس از عدم تامین مالی و جانی در سفارت انگلستان متحصن شدند و به اصطلاح بست نشستند. حضور بازاریان در سفارت انگلستان پس از آن صورت گرفت که دبیر اول این سفارتخانه در پاسخ به نامه آیتالله بهبهانی مبنیبر بستنشینی معترضین در آن مکان، یک پاسخ اطمینانبخش دریافت کرده بودند، پاسخی با این مضمون که: «راه داده نخواهد شد اما ممانعت چندانی به عمل نخواهد آمد.» بدین ترتیب بود که صحن سفارت انگلستان با خیل بستنشینانی مواجه شد که طبق روایت کسروی: «قریب پانصد خیمه، بلکه بیشتر زده شد، تمام اصناف حتی پینهدوز و گردوفروش و کاسهبندزن که اضعف اصنافاند در آنجا خیمه زده بودند. مخارج پناهندگان سفارت از طریق تجار مشروطهطلب پرداخته میشد و اداره شام و نهار و سایر احتیاجات آنها توسط حاج محمد بنکدار که از تجار مشروطهخواه بود و چند تن دیگر از تجار برآورده میشد.»
شهر تهران عملا تعطیل بود و نزدیک 14 هزار تن از بازرگانان و پیشهوران در سفارت انگلستان چادر زده بودند و نظم را نیز خویش عهدهدار بودند. نظمی که میزبان آن را ستوده و درباره آن گفته بود: «رفتارشان بسیار ستوده و به سامان بود و این نیکی رفتار و به سامانی کارها در میان خودشان، نتیجه بیداری سرانشان بود که به کسانی که گمان آشوبطلبی میرفت به میان خود راه نداده بودند.»
شاید متحصنین به سفارت انگلستان پس از این عتاب حکومت که معترضان را خطاب قرار داده بود که «اگر ایران را نمیپسندید میتوانید به آلمان دموکراتیک مهاجرت کنید.» اکنون پناه بردن به سفارتی اروپایی را چارهکار دانسته و به انگلستان پناه برده بودند. باری، بستنشینان در سفارت، درخواستهای خویش را به میانجیگری دبیر اول سفارت انگلستان به دولت این چنین اعلام کردند: «بازگشت علمای مهاجر به تهران، برقراری امنیت در کشور، اطمینان به عدم بازداشت و شکنجه افراد و افتتاح عدالتخانه.» اما عینالدوله و وزیران او تقاضاهای متحصنین در سفارت را نپذیرفتند و در این گذر زمان آنگونه که کسروی روایت میکند: «شما مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده و زبانها به خواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی به مردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده بودند... و در نتیجه کوشندگان آخرین درخواست خود را به میان نهاده و این بار آشکار مشروطه و پارلمان طلبیدند.»
با گذشت زمان و افزوده شدن بر تعداد بستنشینان در سفارت انگلستان، دولت انگلستان به میانجیگری برخاست و از دولت ایران پاسخگویی به خواستههای متحصنین را درخواست کرد. البته در پارلمان انگلستان هم درباره این رویداد بحث و گفتوگویی میان نمایندگان صورت گرفت و این چنین شد که در روز 13 مرداد ماه 1285 مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد و به تحصن بازاریان و مهاجرت علما پایان بخشید. به واقع سفارت انگلستان در طول مدت تحصن کمال همراهی را با بستنشینان داشت و در بالا بردن سطح شعارها و تقاضاهای آنان موثر بود. انگلستان که شاهد نضجگیری جنبش اعتراض ایرانیان بود، سعی کرد با قرار گرفتن در مسیر حرکت معترضین ایرانی، تا حد امکان از این جنبش به نفع مقاصد خود بهره گیرد. چه آنکه دولت انگلستان برای چانهزنی با روسیه و کسب امتیازات بیشتر باید وزنه قدرت را در ایران به نفع خود سنگین میکرد. همراهی با مردم ایران در نهضت مشروطه برای سفارت انگلستان کسب وجهه میکرد و ایرانیان از آنها به عنوان حامیان مشروطه یاد میکردند که اگر چنین نبود سالهایی پس از تاسیس مجلس شورا و در زمان به توپ بستن آن توسط محمدعلی شاه و کشتن مشروطهخواهان در باغشاه، باز هم مشروطهخواهان به سفارت انگلستان پناهنده نمیشدند.
اما پس از فرمان محمدعلی شاه به لیاخوف روسی به توپ بستن مجلس مشروطه، جمعی هفتاد نفره از آزادیخواهان ایرانی برای حفظ جان خویش به سفارت انگلستان پناهنده شدند. در میان پناهجویان به سفارت انگلستان، مشروطهخواهان چون تقیزاده، دهخدا، حبلالمتین حضور داشتند. این اقدام محمدعلی شاه را برآشفت و در نامهای چنین به گلایه برای پادشاه انگلستان نوشت: «اخیرا اقداماتی برای تنبیه برخی از مفسدین که میخواستند مرا از تخت و تاج موروثی خود محروم سازند، نمودهام. من خیلی متاسف هستم که از طرف سفارت انگلستان غلامانی به خانه سردستههای انجمن مفسدین فرستاده و آنها را به سفارت دعوت کردهاند و این مساله دخالت آشکار در امور داخلی ایران است و من تقاضا دارم از پناه دادن به اشخاص مفسد در سفارت جلوگیری به عمل آید.»محمدعلی شاه همچنین عدهای قزاق را مامور محاصره سفارت کرد تا مانع از رفت و آمد به این سفارتخانه شوند. شاه همچنین علاءالسلطنه را مامور کرد که از سفیر انگلستان تقاضا کند پناهندگان را از سفارت بیرون کنند که البته با مخالفت سفیر انگلستان روبهرو شدکه گفت: «در صورتی که دو نفر از سران ملیون را بدون محاکمه در باغشاه کشتهاند، چگونه میتوان امیدوار بود کسانی که در سفارت انگلستان پناهنده شدهاند اگر بیرون بروند جان آنها در خطر نخواهد بود.» پادشاه انگلستان هم البته، به محمدعلی شاه پاسخی چنین میدهد: «من مایل نیستم در امور داخلی مملکت شما مداخله کنم، ما کسی را برای تحصن به سفارت خود دعوت نکردهایم و اگر کسی از بیم جان در سفارتخانه ما پناهنده شده آن اعلیحضرت میدانند که در حکومت شما ممنوع نیست که کسانی که مرتکب جنایتی نشدهاند در سفارتخانه پناهنده شوند و همین که به آنها تامین داده شود از آنجا خارج خواهند شد. دعوت از مفسدین به سفارت هم به کلی خلاف حقیقت است. سربازهای شما سفارت مرا محاصره کردند و اشخاصی که از آنجا بیرون میرفتند را دستگیر نمودند و این توهینی است که نمیتوان آن را تحمل کرد.»
بدین ترتیب افول مشروطهخواهی ایرانی، داستان بستنشینی در سفارتخانه خارجی را نیز پایان میدهد.
اما حضور بازرگانان در جریان حرکت اعتراضی مردم آنگاهی نمود بیشتری یافت که بازاریان تهران، پس از کوچ اعتراضی علما (طباطبایی و بهبهانی) به قم، و در هراس از عدم تامین مالی و جانی در سفارت انگلستان متحصن شدند و به اصطلاح بست نشستند. حضور بازاریان در سفارت انگلستان پس از آن صورت گرفت که دبیر اول این سفارتخانه در پاسخ به نامه آیتالله بهبهانی مبنیبر بستنشینی معترضین در آن مکان، یک پاسخ اطمینانبخش دریافت کرده بودند، پاسخی با این مضمون که: «راه داده نخواهد شد اما ممانعت چندانی به عمل نخواهد آمد.» بدین ترتیب بود که صحن سفارت انگلستان با خیل بستنشینانی مواجه شد که طبق روایت کسروی: «قریب پانصد خیمه، بلکه بیشتر زده شد، تمام اصناف حتی پینهدوز و گردوفروش و کاسهبندزن که اضعف اصنافاند در آنجا خیمه زده بودند. مخارج پناهندگان سفارت از طریق تجار مشروطهطلب پرداخته میشد و اداره شام و نهار و سایر احتیاجات آنها توسط حاج محمد بنکدار که از تجار مشروطهخواه بود و چند تن دیگر از تجار برآورده میشد.»
شهر تهران عملا تعطیل بود و نزدیک 14 هزار تن از بازرگانان و پیشهوران در سفارت انگلستان چادر زده بودند و نظم را نیز خویش عهدهدار بودند. نظمی که میزبان آن را ستوده و درباره آن گفته بود: «رفتارشان بسیار ستوده و به سامان بود و این نیکی رفتار و به سامانی کارها در میان خودشان، نتیجه بیداری سرانشان بود که به کسانی که گمان آشوبطلبی میرفت به میان خود راه نداده بودند.»
شاید متحصنین به سفارت انگلستان پس از این عتاب حکومت که معترضان را خطاب قرار داده بود که «اگر ایران را نمیپسندید میتوانید به آلمان دموکراتیک مهاجرت کنید.» اکنون پناه بردن به سفارتی اروپایی را چارهکار دانسته و به انگلستان پناه برده بودند. باری، بستنشینان در سفارت، درخواستهای خویش را به میانجیگری دبیر اول سفارت انگلستان به دولت این چنین اعلام کردند: «بازگشت علمای مهاجر به تهران، برقراری امنیت در کشور، اطمینان به عدم بازداشت و شکنجه افراد و افتتاح عدالتخانه.» اما عینالدوله و وزیران او تقاضاهای متحصنین در سفارت را نپذیرفتند و در این گذر زمان آنگونه که کسروی روایت میکند: «شما مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده و زبانها به خواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی به مردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده بودند... و در نتیجه کوشندگان آخرین درخواست خود را به میان نهاده و این بار آشکار مشروطه و پارلمان طلبیدند.»
با گذشت زمان و افزوده شدن بر تعداد بستنشینان در سفارت انگلستان، دولت انگلستان به میانجیگری برخاست و از دولت ایران پاسخگویی به خواستههای متحصنین را درخواست کرد. البته در پارلمان انگلستان هم درباره این رویداد بحث و گفتوگویی میان نمایندگان صورت گرفت و این چنین شد که در روز 13 مرداد ماه 1285 مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطه را صادر کرد و به تحصن بازاریان و مهاجرت علما پایان بخشید. به واقع سفارت انگلستان در طول مدت تحصن کمال همراهی را با بستنشینان داشت و در بالا بردن سطح شعارها و تقاضاهای آنان موثر بود. انگلستان که شاهد نضجگیری جنبش اعتراض ایرانیان بود، سعی کرد با قرار گرفتن در مسیر حرکت معترضین ایرانی، تا حد امکان از این جنبش به نفع مقاصد خود بهره گیرد. چه آنکه دولت انگلستان برای چانهزنی با روسیه و کسب امتیازات بیشتر باید وزنه قدرت را در ایران به نفع خود سنگین میکرد. همراهی با مردم ایران در نهضت مشروطه برای سفارت انگلستان کسب وجهه میکرد و ایرانیان از آنها به عنوان حامیان مشروطه یاد میکردند که اگر چنین نبود سالهایی پس از تاسیس مجلس شورا و در زمان به توپ بستن آن توسط محمدعلی شاه و کشتن مشروطهخواهان در باغشاه، باز هم مشروطهخواهان به سفارت انگلستان پناهنده نمیشدند.
اما پس از فرمان محمدعلی شاه به لیاخوف روسی به توپ بستن مجلس مشروطه، جمعی هفتاد نفره از آزادیخواهان ایرانی برای حفظ جان خویش به سفارت انگلستان پناهنده شدند. در میان پناهجویان به سفارت انگلستان، مشروطهخواهان چون تقیزاده، دهخدا، حبلالمتین حضور داشتند. این اقدام محمدعلی شاه را برآشفت و در نامهای چنین به گلایه برای پادشاه انگلستان نوشت: «اخیرا اقداماتی برای تنبیه برخی از مفسدین که میخواستند مرا از تخت و تاج موروثی خود محروم سازند، نمودهام. من خیلی متاسف هستم که از طرف سفارت انگلستان غلامانی به خانه سردستههای انجمن مفسدین فرستاده و آنها را به سفارت دعوت کردهاند و این مساله دخالت آشکار در امور داخلی ایران است و من تقاضا دارم از پناه دادن به اشخاص مفسد در سفارت جلوگیری به عمل آید.»محمدعلی شاه همچنین عدهای قزاق را مامور محاصره سفارت کرد تا مانع از رفت و آمد به این سفارتخانه شوند. شاه همچنین علاءالسلطنه را مامور کرد که از سفیر انگلستان تقاضا کند پناهندگان را از سفارت بیرون کنند که البته با مخالفت سفیر انگلستان روبهرو شدکه گفت: «در صورتی که دو نفر از سران ملیون را بدون محاکمه در باغشاه کشتهاند، چگونه میتوان امیدوار بود کسانی که در سفارت انگلستان پناهنده شدهاند اگر بیرون بروند جان آنها در خطر نخواهد بود.» پادشاه انگلستان هم البته، به محمدعلی شاه پاسخی چنین میدهد: «من مایل نیستم در امور داخلی مملکت شما مداخله کنم، ما کسی را برای تحصن به سفارت خود دعوت نکردهایم و اگر کسی از بیم جان در سفارتخانه ما پناهنده شده آن اعلیحضرت میدانند که در حکومت شما ممنوع نیست که کسانی که مرتکب جنایتی نشدهاند در سفارتخانه پناهنده شوند و همین که به آنها تامین داده شود از آنجا خارج خواهند شد. دعوت از مفسدین به سفارت هم به کلی خلاف حقیقت است. سربازهای شما سفارت مرا محاصره کردند و اشخاصی که از آنجا بیرون میرفتند را دستگیر نمودند و این توهینی است که نمیتوان آن را تحمل کرد.»
بدین ترتیب افول مشروطهخواهی ایرانی، داستان بستنشینی در سفارتخانه خارجی را نیز پایان میدهد.