داستان شیخ و آخوند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در جنبش مشروطه، بسیاری از علما و پیشوایان دین با دیدگاههای گوناگون و از طرق مختلف، نقشهای فراوان و مؤثر و البته متفاوت و حتی متضادی ایفا کردند که در این گفتار، به نقش دو تن از آنان می پردازیم.
شیخ فضلالله نوری در مراحل نخست از حرکتی که برای مبارزه با استبداد آغاز شده بود، حضور نداشت و در مهاجرت به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم(ع) شرکت نکرد. اما در مرحله پایانی (کمتر از یک ماه پیش از صدور فرمان مشروطیت) به مخالفان استبداد پیوست و در هجرت به قم با آنان همراهی کرد. پس از تغییر نظام حکومتی به مشروطه، هنوز یک سال نگذشته بود که شیخ نوری اندک اندک راه خود را از هواداران مشروطه جدا کرد و در صف مخالفان جا گرفت و از آن پس – تا پایان عمر – مهمترین هدفی را که وجهه همت خود قرار داد، مبارزه با مشروطه بود که سرانجام نیز جان خود را بر سر این هدف گذاشت و دلیلی هم که برای این مبارزه ارائه میکرد، مخالفت نظام مشروطه با مبانی شریعت و دفاع از «حکومت مشروعه» بود. البته آنچه در طول این مدت محسوس و مشهود است، حمایتهای بیچون و چرای مشروعهطلبان از حکومت محمدعلی شاه و عملکردهای او و بر حذر داشتن او از تسلیم در برابر مشروطهخواهان است و با یک نگاه به اسناد و اعلامیههای برجا مانده از مشروعهطلبان، جای تردیدی در این موارد نمیماند. به عنوان نمونه، بنگرید به بیانیه شیخ فضلالله نوری و دهها تن هممسلکان او از علمای شیعه و سنی همچون شیخ عبدالنبی نوری، ملامحمد آملی، حاج آقاعلی اکبر بروجردی، ملامحمدرستمآبادی و... که پس از سرکوب مشروطه به وسیله محمدعلی شاه منتشر شد و در آن میخوانیم: « به حکم محکم خلاق عالم – جلاسمه – حفظ بیضه اسلام در قرون و اعصار برعهده سلطان وقت و علمای اعلام است... » و نیز: « قسم به جمیع معظمات (مقدسات) شرعیه، که ماها، بلکه تمام اهالی اسلام (در) این مملکت، برای تاسیس مجلس شورای عمومی حاضر نیستند و نتیجه آن را جز هدم (ویرانی اساس) دین و هرج و مرج و هدر دماء محترمه (ریختن خونهای پاک) و هتک نوامیس (تجاوز به قوانین) اسلامیه نمیدانیم. الامر امرالاقدس الاعلی مطاع مطاع مطاع » (حکم، حکم اقدس اعلی - یعنی حکم شاه- است. مطاع است مطاع است مطاع است – رسائل مشروطیت، صص 2-41)
اما آخوند خراسانی و علمای هممسلک او استقرار حکومت مشروطه را اقدامی اساسی و گامی مهم در جهت محدود کردن تصرفات ظالمانه شاه و عمال او میشمردند و به همین دلیل بر آن تأکید داشتند و نه تنها بر تبدیل نظام حکومت – از استبداد به مشروطه – پافشاری و اصرار میکردند، بلکه پس از اقدامات محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس و بازگرداندن استبداد و قتل و حبس و تبعید پیشوایان جنبش مشروطه نیز به ویژه آخوند خراسانی و دو تن دیگر از مراجع نجف – حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی – بزرگترین نقش را در برانگیختن مردم به حمایت از مشروطه و بازگرداندن آن ایفا کردند. چرا که پس از اقدامات سرکوبگرانه محمدعلی شاه، تنها تبریز بود که به سرداری ستارخان، به مقاومت در برابر دربار استبداد ادامه داد و همین مقاومت درازمدت بود که سرانجام به شکست محمدعلی شاه و خلع او از سلطنت انجامید. آنگاه عواطف مذهبی عامه مردم و خصوصا مردم تبریز و احساس اطاعتی که نسبت به مراجع سهگانه نجف – در رأس آنان آخوند خراسانی – داشتند، در این مقاومت و در حمایتهایی که از آن صورت گرفت، مهمترین نقش را داشت. در این مورد، کسروی که نظر مساعدی نیز نسبت به غالب روحانیان شیعه ندارد، مینویسد: «پیش از آنکه محمدعلی میرزا مجلس را به توپ ببندد، تلگرافی به نجف فرستاد و از نجف پاسخ تندی رسید. سپس علمای نجف در هواداری از مشروطه پافشاری نموده و فتوی فرستادند که سربازان و سواران و قزاقها و سرکردگان آنها نباید از اوامر محمدعلی شاه اطاعت کنند و صریحا نوشتند که «همراهی با مخالفین مشروطه و اطاعت حکمشان در تعرض به هواخواهان مجلس شورا، به منزله اطاعت یزیدبنمعاویه است» و این را با تلگرافهای پیاپی به همه جا رسانیدند. پس از بمباران مجلس، علما سخت رنجیدند و باز تلگرافهای مفصلی میانه ایشان و دربار رد و بدل شد و این بار علما به سخنان تندتری برخاسته، ناخشنودی خود را از سلطنت محمدعلی میرزا – بلکه خاندان قاجاریه – آشکارا آوردند. در این میان چون آوازه ایستادگی تبریز و اینکه محمدعلی میرزا پیاپی سپاه بر سر آن شهر میفرستد به نجف رسید، علمای سهگانه فرصت را از دست نداده، به یاری تبریز برخاستند و باز فتواهایی به این مضمون فرستادند که حمله به تبریز به منزله جنگ با امام زمان(ع) و بستن راه خواروبار برآن شهر، در حکم بستن آب فرات به روی اصحاب سیدالشهدا(ع) میباشد... در آن روزها انبوه مردم ایران، به ویژه در شهرها، تابع مذهب بودند و چون (برخی از) ملایان، مشروطهخواهان را بیرون از دین یا بابی مینامیدند، اگر این فتواهای علمای نجف نبود، کمتر کسی به یاری مشروطه میآمد. همان مجاهدان تبریز بیشترشان مردمانی دیندار بودند و دستاویز ایشان در آن کوشش و جانفشانی، این فتواهای علمای نجف بود همان ستارخان بارها این سخن را به زبان میآورد که من «حکم علمای نجف را اجرا میکنم» همچنین بازرگانان توانگر که پول به نام اعانه به تبریز میفرستادند، بیشترشان پیرو فتواهای علما بودند. سود بزرگ تلگرافهای علمای نجف از این راه میبود... از آن سوی در خود نجف، انبوهی از طلبهها که در پیرامون این سه مجتهد (آخوند خراسانی و آن دو دیگر) میبودند، جدّاً از مشروطه هواداری میکردند و به تبریز و پیشامدهای آن، دلبستگی نشان میدادند... همین حال نجف و رفتار علمای سهگانه، موجب نگرانی و ترس محمدعلی میرزا شده و بارها برای دلجویی از علما کوششهایی کرده و نتیجه نگرفته بود. برای آنکه نمونهای در دست باشد، یکی از تلگرافهای علمای نامبرده را میآوریم: « به عموم ملت حکم خدا را اعلام میداریم. الیوم (امروز) همت در دفع این سفاک جبار (محمدعلی میرزا) و دفاع از نفوس و اعراض (جانها و نوامیس) و اموال مسلمین از اهم واجبات (است) و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات (بزرگترین گناهان است) و بذل (انفاق) و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت، به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه (است) و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه (جنگ) با آن حضرت صلواتالله و سلامه علیه است. اعاذ الله المسلمین من ذلک (خدا مسلمانان را از چنین گناهی به دور دارد.) انشاءالله تعالی. الاحقر نجل (فرزند) المرحوم میرزاخلیل (حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی) الاحقرمحمدکاظم الخراسانی الاحقر عبدالله مازندرانی. » این تلگراف را در روزنامهها و در دیگر جاها به چاپ رسانیدند و سپس نیز تصویر متن مکتوب آن را برداشته و در همه جا منتشر کردهاند. از اینگونه تلگرافها فراوان بوده است.» (تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، صص 31-729)
از دیگر اقداماتی که با تایید آخوند خراسانی در مبارزه با استبداد انجام شد، نگارش کتابهای متعددی بود که در پشتیبانی از جنبش مشروطه و به وسیله شاگردان آخوند و علمای هم مسلک او به قلم آمد و از آن میان:
الف – تنبیه الامه به قلم میرزاحسین نائینی که با تقریظ آخوند و شیخ عبدالله مازندرانی منتشر شد.
ب – اللئایی المربوطه به قلم شیخ اسماعیل محلاتی که خلاصه گونهای از آن با تقریظ دو مرجع نامبرده منتشر شد و اصل آن نیز چاپ و منتشر گردید.
ج – انصافیه به قلم ملاعبدالرسول کاشانی که با تقریظ ملاحبیبالله شریف کاشانی منتشر شد.
با همین گونه فعالیتها از ناحیه آخوند خراسانی و به هدایت وی بود که سرانجام محمدعلی شاه شکست خورد و به سفارتخانه دولتی که تحتالحمایه آن بود (روسیه تزاری) پناهنده شد و از آن پس اقدامات آخوند خراسانی و علمای هم مسلک وی بیشتر در سه جهت متمرکز شد:
1- مبارزه با کجرویهای کسانی که پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت بر مسندهای قدرت تکیه زده بودند.
2- صدور و ارسال بیانیههای متعدد در دعوت به اعلان عفو عمومی و آزاد کردن زندانیان سیاسی و برحذر داشتن حکام مشروطه از اعمال خشونت نسبت به مخالفان خود و توصیههای اکید به مراعات قانون مساوات و برابری در میان مردم و نزدیک کردن دلها به یکدیگر و از بین بردن موجبات افتراق و اختلاف و دشمنی.
3- مبارزه جدی با دخالتهای بیگانگان – خاصه روسها و انگلیسیها – در امور ایران تا مرحله اعلام جهاد علیه نیروهای روسی و انگلیسی که ایران را صحنه تاخت و تاز خود قرار داده بودند؛ و سرانجام آماده شدن آخوند خراسانی برای سفر به ایران به منظور حضور مستقیم در صحنه این جهاد که با مرگ ناگهانی آخوند خراسانی در نیمه راه، هدف اخیر عملی نشد.
4- جلوگیری از بازگشت محمدعلی شاه به مسند سلطنت که روسها همچنان از وی حمایت میکردند و حتی چند ماه قبل از درگذشت مرحوم آخوند، شاه مخلوع را به ایران بازگرداندند و او به قصد پس گرفتن تاج و تخت، لشکری از ترکمانان فراهم آورد و در دو ستون از دو طرف به سوی تهران گسیل داشت. ولی با اقداماتی که به وسیله مرحوم آخوند و مشروطهخواهان انجام گرفت، محمدعلی میرزا به هدف خود نرسید و باز هم شکست خورد و ناگزیر از ایران به روسیه بازگشت و از آن پس حقوقی را که مقرر شده بود به وی دهند قطع کردند. (در این باره بنگرید به گفتاری به همین قلم در کتاب «حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی» صص 595، 9-598 و منابع مذکور در همان صفحات)
آخوند خراسانی نسبت به حرکت مشروعهخواهی و پیشوای آن شیخ فضلالله نوری، نظر مساعدی نداشت و بر آن بود که اولا این ایراد که حکومت مشروطه، مشروعه نیست، ایراد نابجایی است. زیرا ما هیچگاه حکومت مشروعه نداشتهایم و همیشه ما بودهایم و حکومتهای غیرمشروعه و هیچگاه نیز از این بابت که چرا حکومتهای غیرشرعی حاکماند، مبارزه عملی جدی با آنها نداشتهایم و اگر مبارزهای بوده، با عملکردهای ناصواب آنها و برای کاستن از تصرفات ظالمانه آنها بوده؛ نه با هدف تعویض حکومت غیرشرعی با شرعی؛ و کسانی هم که سردمدار حرکت مشروعهطلبی هستند، تا پیش از جنبش مشروطه، کوچکترین اعتراضی به غیرشرعی بودن حکومتهای وقت نداشتهاند و با اینکه حکومتهای مزبور – علاوه بر غیرشرعی بودن اصل آنها – مرتکب هزاران عمل خلاف شرع و مغایر با احکام مسلمه الهی میشدند، این مشروعهطلبان، هرگز در صدد براندازی آنها نبودند و بلکه در بسیاری مواقع، از همکاری با آنها و کمک و یاری به آنها نیز ابا و امتناع نداشتند. لذا این استدلال که «چون حکومت مشروطه، مشروعه نیست باید سرنگون شود»، در حقیقت تخطئه عملکردهای تمامی اسلاف صالح ما و عملکردهای خود مشروعهطلبان است.
ثانیا و مهمتر اینکه، مشروعهطلبان، در مرحله مبارزه با مشروطه و پس از سرنگون کردن حکومت مشروطه، دست در دست حکومت محمدعلی شاه داشتند و اکنون نیز دارند و با تمام قوا از آن حمایت میکنند یعنی همان حکومتی که در ستمگری و ارتکاب اعمال مغایر با مصالح مسلمین و احکام مسلمه اسلامی، روی همه حکومتهای ضدشریعت را سفید کرده است. در این حال جای سوال هست که آیا اینان، حکومت محمدعلی شاه را که دست نشانده روسهای تزاری است، همان حکومت مشروعه که نویدش را داده بودند تلقی میکنند؟ اگر چنین است – که لابد چنین است – پس همه حکومتهای ظالم و متجاوز تاریخ، حکومتهای مشروعه بودهاند و حکومت مشروطه نیز مشروعه است و ایرادی به آن وارد نیست. زیرا عملکردهای حکومت محمدعلی شاه، بر حکومتهای دیگر و خصوصا بر حکومت نیمبند مشروطه در سالهای 1324 تا 1326 (پیش از دوران استبداد صغیر) هیچ ترجیح و امتیازی نداشته و مشروعه دانستن آن، از سویی سبب بدنامی دین و شریعت است و از سویی موجب میشود که همه حکومتهای ظالم و ضداسلام، عنوان اسلامی پیدا کنند و دیگر هیچ حکومتی را نتوان غیرشرعی خواند و با آن مبارزه کرد. آخوند خراسانی همچنین معتقد بود که حکومت مشروعه حقیقی جز در زمان اقتدار و بسط ید معصوم (پیامبر و امام) تحقق یافتنی نیست و بنابراین در عین پرهیز از نامگذاری حکومت به مشروعه، بایستی حداکثر کوشش را بکنیم که در همان حکومتهایی که نام مشروعه بر آن نیست، دایره ظلم و فساد، هرچه تنگتر و محدودتر شود و اهداف شرع مقدس در گسترش روح عدالت و مساوات، هر چه بیشتر تحقق یابد. این بود اشارهای به نظر آخوند خراسانی در باب حکومت مشروعه و حرکتی که شیخ نوری تحت عنوان دفاع از حکومت مشروعه به راه انداخته بود؛ و البته بسیاری از موضوعات و پرسشهای دیگر نیز هست که میباید به تفصیل مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد از جمله: چرا پس از استقرار مشروطه، آخوند برای جلوگیری از انحرافات، اقدامات کافی به عمل نیاورد؟ آیا دیدگاههای سیاسی آخوند تابع نائینی و او نیز تحت تأثیر کواکبی و غربگرایان عرب بوده؟ چرا آخوند در نامه به ادوارد براون ایرانشناس نامی انگلیسی، از او با القاب و عناوین محترمانه یاد کرده؟ چرا آخوند حکومت مشروعه را تخطئه و مشروطه را تایید کرده؟ و چرا با این که مشروطه را حکومت شرعی نمیدانسته و آن را یک نظام اروپایی و غیراسلامی میشمرده از آن پشتیبانی نموده؟ آخوند خراسانی به این ایراد که «انقلاب علیه استبداد را انگلیسیها در ایران برپا کردند» چه پاسخی داده؟ رفتار آخوند با مخالفان خود چگونه بوده؟ آخوند خراسانی، نظریه مرحوم نراقی درباره ولایت فقیه را چگونه تفسیر میکرده؟ آیا راست است که مرحوم آخوند سرانجام از پشتیبانی جنبش مشروطه پشیمان شد و میخواست حکومت استبدادی محمدعلی شاه را بازگرداند؟ آیا راست است که مراجع سهگانه مدافع مشروطه (و خاصه آخوند) حکم قتل شیخ نوری را صادر کردند؟
پاسخ پرسشهای یادشده و بسیاری از دیگر موضوعات مربوط به آخوند خراسانی و شاگردان او در کتاب مفصلی از تألیفات این ناچیز که فعلا در دست تکمیل است، به تفصیل آمده و فشرده آنها نیز در ضمن یک مصاحبه و چند گفتار در کتاب حیات سیاسی فرهنگی اجتماعی آخوند خراسانی (ص 507 تا ص 604) منتشر شده است.
شیخ فضلالله نوری در مراحل نخست از حرکتی که برای مبارزه با استبداد آغاز شده بود، حضور نداشت و در مهاجرت به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم(ع) شرکت نکرد. اما در مرحله پایانی (کمتر از یک ماه پیش از صدور فرمان مشروطیت) به مخالفان استبداد پیوست و در هجرت به قم با آنان همراهی کرد. پس از تغییر نظام حکومتی به مشروطه، هنوز یک سال نگذشته بود که شیخ نوری اندک اندک راه خود را از هواداران مشروطه جدا کرد و در صف مخالفان جا گرفت و از آن پس – تا پایان عمر – مهمترین هدفی را که وجهه همت خود قرار داد، مبارزه با مشروطه بود که سرانجام نیز جان خود را بر سر این هدف گذاشت و دلیلی هم که برای این مبارزه ارائه میکرد، مخالفت نظام مشروطه با مبانی شریعت و دفاع از «حکومت مشروعه» بود. البته آنچه در طول این مدت محسوس و مشهود است، حمایتهای بیچون و چرای مشروعهطلبان از حکومت محمدعلی شاه و عملکردهای او و بر حذر داشتن او از تسلیم در برابر مشروطهخواهان است و با یک نگاه به اسناد و اعلامیههای برجا مانده از مشروعهطلبان، جای تردیدی در این موارد نمیماند. به عنوان نمونه، بنگرید به بیانیه شیخ فضلالله نوری و دهها تن هممسلکان او از علمای شیعه و سنی همچون شیخ عبدالنبی نوری، ملامحمد آملی، حاج آقاعلی اکبر بروجردی، ملامحمدرستمآبادی و... که پس از سرکوب مشروطه به وسیله محمدعلی شاه منتشر شد و در آن میخوانیم: « به حکم محکم خلاق عالم – جلاسمه – حفظ بیضه اسلام در قرون و اعصار برعهده سلطان وقت و علمای اعلام است... » و نیز: « قسم به جمیع معظمات (مقدسات) شرعیه، که ماها، بلکه تمام اهالی اسلام (در) این مملکت، برای تاسیس مجلس شورای عمومی حاضر نیستند و نتیجه آن را جز هدم (ویرانی اساس) دین و هرج و مرج و هدر دماء محترمه (ریختن خونهای پاک) و هتک نوامیس (تجاوز به قوانین) اسلامیه نمیدانیم. الامر امرالاقدس الاعلی مطاع مطاع مطاع » (حکم، حکم اقدس اعلی - یعنی حکم شاه- است. مطاع است مطاع است مطاع است – رسائل مشروطیت، صص 2-41)
اما آخوند خراسانی و علمای هممسلک او استقرار حکومت مشروطه را اقدامی اساسی و گامی مهم در جهت محدود کردن تصرفات ظالمانه شاه و عمال او میشمردند و به همین دلیل بر آن تأکید داشتند و نه تنها بر تبدیل نظام حکومت – از استبداد به مشروطه – پافشاری و اصرار میکردند، بلکه پس از اقدامات محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس و بازگرداندن استبداد و قتل و حبس و تبعید پیشوایان جنبش مشروطه نیز به ویژه آخوند خراسانی و دو تن دیگر از مراجع نجف – حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی و شیخ عبدالله مازندرانی – بزرگترین نقش را در برانگیختن مردم به حمایت از مشروطه و بازگرداندن آن ایفا کردند. چرا که پس از اقدامات سرکوبگرانه محمدعلی شاه، تنها تبریز بود که به سرداری ستارخان، به مقاومت در برابر دربار استبداد ادامه داد و همین مقاومت درازمدت بود که سرانجام به شکست محمدعلی شاه و خلع او از سلطنت انجامید. آنگاه عواطف مذهبی عامه مردم و خصوصا مردم تبریز و احساس اطاعتی که نسبت به مراجع سهگانه نجف – در رأس آنان آخوند خراسانی – داشتند، در این مقاومت و در حمایتهایی که از آن صورت گرفت، مهمترین نقش را داشت. در این مورد، کسروی که نظر مساعدی نیز نسبت به غالب روحانیان شیعه ندارد، مینویسد: «پیش از آنکه محمدعلی میرزا مجلس را به توپ ببندد، تلگرافی به نجف فرستاد و از نجف پاسخ تندی رسید. سپس علمای نجف در هواداری از مشروطه پافشاری نموده و فتوی فرستادند که سربازان و سواران و قزاقها و سرکردگان آنها نباید از اوامر محمدعلی شاه اطاعت کنند و صریحا نوشتند که «همراهی با مخالفین مشروطه و اطاعت حکمشان در تعرض به هواخواهان مجلس شورا، به منزله اطاعت یزیدبنمعاویه است» و این را با تلگرافهای پیاپی به همه جا رسانیدند. پس از بمباران مجلس، علما سخت رنجیدند و باز تلگرافهای مفصلی میانه ایشان و دربار رد و بدل شد و این بار علما به سخنان تندتری برخاسته، ناخشنودی خود را از سلطنت محمدعلی میرزا – بلکه خاندان قاجاریه – آشکارا آوردند. در این میان چون آوازه ایستادگی تبریز و اینکه محمدعلی میرزا پیاپی سپاه بر سر آن شهر میفرستد به نجف رسید، علمای سهگانه فرصت را از دست نداده، به یاری تبریز برخاستند و باز فتواهایی به این مضمون فرستادند که حمله به تبریز به منزله جنگ با امام زمان(ع) و بستن راه خواروبار برآن شهر، در حکم بستن آب فرات به روی اصحاب سیدالشهدا(ع) میباشد... در آن روزها انبوه مردم ایران، به ویژه در شهرها، تابع مذهب بودند و چون (برخی از) ملایان، مشروطهخواهان را بیرون از دین یا بابی مینامیدند، اگر این فتواهای علمای نجف نبود، کمتر کسی به یاری مشروطه میآمد. همان مجاهدان تبریز بیشترشان مردمانی دیندار بودند و دستاویز ایشان در آن کوشش و جانفشانی، این فتواهای علمای نجف بود همان ستارخان بارها این سخن را به زبان میآورد که من «حکم علمای نجف را اجرا میکنم» همچنین بازرگانان توانگر که پول به نام اعانه به تبریز میفرستادند، بیشترشان پیرو فتواهای علما بودند. سود بزرگ تلگرافهای علمای نجف از این راه میبود... از آن سوی در خود نجف، انبوهی از طلبهها که در پیرامون این سه مجتهد (آخوند خراسانی و آن دو دیگر) میبودند، جدّاً از مشروطه هواداری میکردند و به تبریز و پیشامدهای آن، دلبستگی نشان میدادند... همین حال نجف و رفتار علمای سهگانه، موجب نگرانی و ترس محمدعلی میرزا شده و بارها برای دلجویی از علما کوششهایی کرده و نتیجه نگرفته بود. برای آنکه نمونهای در دست باشد، یکی از تلگرافهای علمای نامبرده را میآوریم: « به عموم ملت حکم خدا را اعلام میداریم. الیوم (امروز) همت در دفع این سفاک جبار (محمدعلی میرزا) و دفاع از نفوس و اعراض (جانها و نوامیس) و اموال مسلمین از اهم واجبات (است) و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات (بزرگترین گناهان است) و بذل (انفاق) و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت، به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه (است) و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه (جنگ) با آن حضرت صلواتالله و سلامه علیه است. اعاذ الله المسلمین من ذلک (خدا مسلمانان را از چنین گناهی به دور دارد.) انشاءالله تعالی. الاحقر نجل (فرزند) المرحوم میرزاخلیل (حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی) الاحقرمحمدکاظم الخراسانی الاحقر عبدالله مازندرانی. » این تلگراف را در روزنامهها و در دیگر جاها به چاپ رسانیدند و سپس نیز تصویر متن مکتوب آن را برداشته و در همه جا منتشر کردهاند. از اینگونه تلگرافها فراوان بوده است.» (تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، صص 31-729)
از دیگر اقداماتی که با تایید آخوند خراسانی در مبارزه با استبداد انجام شد، نگارش کتابهای متعددی بود که در پشتیبانی از جنبش مشروطه و به وسیله شاگردان آخوند و علمای هم مسلک او به قلم آمد و از آن میان:
الف – تنبیه الامه به قلم میرزاحسین نائینی که با تقریظ آخوند و شیخ عبدالله مازندرانی منتشر شد.
ب – اللئایی المربوطه به قلم شیخ اسماعیل محلاتی که خلاصه گونهای از آن با تقریظ دو مرجع نامبرده منتشر شد و اصل آن نیز چاپ و منتشر گردید.
ج – انصافیه به قلم ملاعبدالرسول کاشانی که با تقریظ ملاحبیبالله شریف کاشانی منتشر شد.
با همین گونه فعالیتها از ناحیه آخوند خراسانی و به هدایت وی بود که سرانجام محمدعلی شاه شکست خورد و به سفارتخانه دولتی که تحتالحمایه آن بود (روسیه تزاری) پناهنده شد و از آن پس اقدامات آخوند خراسانی و علمای هم مسلک وی بیشتر در سه جهت متمرکز شد:
1- مبارزه با کجرویهای کسانی که پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت بر مسندهای قدرت تکیه زده بودند.
2- صدور و ارسال بیانیههای متعدد در دعوت به اعلان عفو عمومی و آزاد کردن زندانیان سیاسی و برحذر داشتن حکام مشروطه از اعمال خشونت نسبت به مخالفان خود و توصیههای اکید به مراعات قانون مساوات و برابری در میان مردم و نزدیک کردن دلها به یکدیگر و از بین بردن موجبات افتراق و اختلاف و دشمنی.
3- مبارزه جدی با دخالتهای بیگانگان – خاصه روسها و انگلیسیها – در امور ایران تا مرحله اعلام جهاد علیه نیروهای روسی و انگلیسی که ایران را صحنه تاخت و تاز خود قرار داده بودند؛ و سرانجام آماده شدن آخوند خراسانی برای سفر به ایران به منظور حضور مستقیم در صحنه این جهاد که با مرگ ناگهانی آخوند خراسانی در نیمه راه، هدف اخیر عملی نشد.
4- جلوگیری از بازگشت محمدعلی شاه به مسند سلطنت که روسها همچنان از وی حمایت میکردند و حتی چند ماه قبل از درگذشت مرحوم آخوند، شاه مخلوع را به ایران بازگرداندند و او به قصد پس گرفتن تاج و تخت، لشکری از ترکمانان فراهم آورد و در دو ستون از دو طرف به سوی تهران گسیل داشت. ولی با اقداماتی که به وسیله مرحوم آخوند و مشروطهخواهان انجام گرفت، محمدعلی میرزا به هدف خود نرسید و باز هم شکست خورد و ناگزیر از ایران به روسیه بازگشت و از آن پس حقوقی را که مقرر شده بود به وی دهند قطع کردند. (در این باره بنگرید به گفتاری به همین قلم در کتاب «حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی» صص 595، 9-598 و منابع مذکور در همان صفحات)
آخوند خراسانی نسبت به حرکت مشروعهخواهی و پیشوای آن شیخ فضلالله نوری، نظر مساعدی نداشت و بر آن بود که اولا این ایراد که حکومت مشروطه، مشروعه نیست، ایراد نابجایی است. زیرا ما هیچگاه حکومت مشروعه نداشتهایم و همیشه ما بودهایم و حکومتهای غیرمشروعه و هیچگاه نیز از این بابت که چرا حکومتهای غیرشرعی حاکماند، مبارزه عملی جدی با آنها نداشتهایم و اگر مبارزهای بوده، با عملکردهای ناصواب آنها و برای کاستن از تصرفات ظالمانه آنها بوده؛ نه با هدف تعویض حکومت غیرشرعی با شرعی؛ و کسانی هم که سردمدار حرکت مشروعهطلبی هستند، تا پیش از جنبش مشروطه، کوچکترین اعتراضی به غیرشرعی بودن حکومتهای وقت نداشتهاند و با اینکه حکومتهای مزبور – علاوه بر غیرشرعی بودن اصل آنها – مرتکب هزاران عمل خلاف شرع و مغایر با احکام مسلمه الهی میشدند، این مشروعهطلبان، هرگز در صدد براندازی آنها نبودند و بلکه در بسیاری مواقع، از همکاری با آنها و کمک و یاری به آنها نیز ابا و امتناع نداشتند. لذا این استدلال که «چون حکومت مشروطه، مشروعه نیست باید سرنگون شود»، در حقیقت تخطئه عملکردهای تمامی اسلاف صالح ما و عملکردهای خود مشروعهطلبان است.
ثانیا و مهمتر اینکه، مشروعهطلبان، در مرحله مبارزه با مشروطه و پس از سرنگون کردن حکومت مشروطه، دست در دست حکومت محمدعلی شاه داشتند و اکنون نیز دارند و با تمام قوا از آن حمایت میکنند یعنی همان حکومتی که در ستمگری و ارتکاب اعمال مغایر با مصالح مسلمین و احکام مسلمه اسلامی، روی همه حکومتهای ضدشریعت را سفید کرده است. در این حال جای سوال هست که آیا اینان، حکومت محمدعلی شاه را که دست نشانده روسهای تزاری است، همان حکومت مشروعه که نویدش را داده بودند تلقی میکنند؟ اگر چنین است – که لابد چنین است – پس همه حکومتهای ظالم و متجاوز تاریخ، حکومتهای مشروعه بودهاند و حکومت مشروطه نیز مشروعه است و ایرادی به آن وارد نیست. زیرا عملکردهای حکومت محمدعلی شاه، بر حکومتهای دیگر و خصوصا بر حکومت نیمبند مشروطه در سالهای 1324 تا 1326 (پیش از دوران استبداد صغیر) هیچ ترجیح و امتیازی نداشته و مشروعه دانستن آن، از سویی سبب بدنامی دین و شریعت است و از سویی موجب میشود که همه حکومتهای ظالم و ضداسلام، عنوان اسلامی پیدا کنند و دیگر هیچ حکومتی را نتوان غیرشرعی خواند و با آن مبارزه کرد. آخوند خراسانی همچنین معتقد بود که حکومت مشروعه حقیقی جز در زمان اقتدار و بسط ید معصوم (پیامبر و امام) تحقق یافتنی نیست و بنابراین در عین پرهیز از نامگذاری حکومت به مشروعه، بایستی حداکثر کوشش را بکنیم که در همان حکومتهایی که نام مشروعه بر آن نیست، دایره ظلم و فساد، هرچه تنگتر و محدودتر شود و اهداف شرع مقدس در گسترش روح عدالت و مساوات، هر چه بیشتر تحقق یابد. این بود اشارهای به نظر آخوند خراسانی در باب حکومت مشروعه و حرکتی که شیخ نوری تحت عنوان دفاع از حکومت مشروعه به راه انداخته بود؛ و البته بسیاری از موضوعات و پرسشهای دیگر نیز هست که میباید به تفصیل مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد از جمله: چرا پس از استقرار مشروطه، آخوند برای جلوگیری از انحرافات، اقدامات کافی به عمل نیاورد؟ آیا دیدگاههای سیاسی آخوند تابع نائینی و او نیز تحت تأثیر کواکبی و غربگرایان عرب بوده؟ چرا آخوند در نامه به ادوارد براون ایرانشناس نامی انگلیسی، از او با القاب و عناوین محترمانه یاد کرده؟ چرا آخوند حکومت مشروعه را تخطئه و مشروطه را تایید کرده؟ و چرا با این که مشروطه را حکومت شرعی نمیدانسته و آن را یک نظام اروپایی و غیراسلامی میشمرده از آن پشتیبانی نموده؟ آخوند خراسانی به این ایراد که «انقلاب علیه استبداد را انگلیسیها در ایران برپا کردند» چه پاسخی داده؟ رفتار آخوند با مخالفان خود چگونه بوده؟ آخوند خراسانی، نظریه مرحوم نراقی درباره ولایت فقیه را چگونه تفسیر میکرده؟ آیا راست است که مرحوم آخوند سرانجام از پشتیبانی جنبش مشروطه پشیمان شد و میخواست حکومت استبدادی محمدعلی شاه را بازگرداند؟ آیا راست است که مراجع سهگانه مدافع مشروطه (و خاصه آخوند) حکم قتل شیخ نوری را صادر کردند؟
پاسخ پرسشهای یادشده و بسیاری از دیگر موضوعات مربوط به آخوند خراسانی و شاگردان او در کتاب مفصلی از تألیفات این ناچیز که فعلا در دست تکمیل است، به تفصیل آمده و فشرده آنها نیز در ضمن یک مصاحبه و چند گفتار در کتاب حیات سیاسی فرهنگی اجتماعی آخوند خراسانی (ص 507 تا ص 604) منتشر شده است.