جنبههای فرهنگی انقلاب مشروطیت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
روایتی افواهی هست که ناصرالدین شاه قاجار در یکی از سفرهای اروپاییاش، بازدیدی از رایشتاک (مجلس ملی آلمان ) کرده و در جلسه مشترک دولت بیسمارک و رایشتاک شرکت میکند. گویا نمایندگان رایشتاک با سئوالاتشان بیسمارک را کلافه کرده بودهاند. بیسمارک با جدیت به آنها پاسخ میداده و اصرار بر قانع کردنشان میکند. ناصر الدین شاه در جایگاه مهمانان با حیرت ودقت جدل مابین صدر اعظم آلمان و نمایندگان رایشتاک را مشاهده میکند. میگویند بعد از جلسه مجلس رایشتاک، ناصرالدین شاه به دیلماجش میگوید تا به صدر اعظم بیسمارک بگوید، شما چطور اجازه میدهید یک عده عملهجات جنابعالی را مستاصل کنند. و بیسمارک در پاسخ به ناصر الدین شاه میگوید، آنها نمایندگان ملت آلمان هستند و سوالهای آنها همان سوالهای ملت آلمان است و افتخار اینجانب در پاسخ صحیح و قانع کردن آنهاست.و ناصرالدینشاه همان طور که از دیدن دیگر مظاهر زندگی اروپایی حیرت میکند، چگونگی کار مجلس آنها نیز باعث اعجابش میشود.
بهرغم افسانه بودن این واقعه یا مستند بودن آن،در شکل طرح این روایت، این حقیقت قابل در یافت است که نطفه تحول فکری جامعه ایرانی در نخستین سفرهای مسافران ایرانی در همان حیرت اولیه آنها بسته میشود. فیالواقع در این سفرها ظاهرا همان قدر که حیرت مسافران عادی ایرانی از دیدن وضعیت متفاوت غرب بر انگیخته میشده، حیرت ناصرالدین شاه مظهر استبداد شرقی نیز متاثر میشود. حتما اعزام محصلان به اروپا و نیز تاسیس دارالفنون و نیز دعوت از استادان اروپایی تحت تاثیر اعجاب ایرانیان از دیدن پیشرفتهای اروپا ونیز درک عقبماندگی جامعه ایرانی بوده، سپس اندیشه جمعی نخستین مسافران ایرانی،چاره جویی برای از بین بردن این عقب افتادگی عظیم بوده است.
با کمی دقت در شرح حال بانیان تفکر تجدد در ایران میتوان دریافت، نخستین گروه آنها، اغلب ازنخستین گروههای مسافران به اروپا بودهاند و نیز کسانی مثل ملکم خان که از معلمان دارالفنون و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل از محصلان دارالفنون بودهاند. همچنین شاید با بررسی آثار آنها بتوان دریافت که آنها به این نتیجه رسیده بودهاند که صرف تسلط بر تکنیک و علم وهمچنین حفظ الگوی حاکمیت استبداد شرقی،جامعه ایرانی نخواهد توانست به جامعهای ایدهآل بدل شود.
همچنین با بررسی آثار اغلب روشنفکران دوره ناصری میتوان این مدعا را اثبات کرد که درک و هدف آنها از راهی که میبایست جامعه ایرانی احیا شود،آشنایی و درک ایرانیان با مفهوم آزادی بوده، به نحوی که مردم حق و نقش خود را درشکل زندگی ونیز تصمیمات تاثیر گذار اجرایی بشناسند. اندیشمندانی مثل سید جمال الدین اسدآبادی، آقا خان کرمانی، طالبوف، حاج سیاح، زینالعابدین مراغهای، که اندیشمندان ماقبل از انقلاب مشروطیت محسوب میگردند با همه تفاوتهایی که در نگرش به شکل مطلوب جامعه آرمانیشان داشتهاند، اغلب چه در عمل و چه در نوشتههای خود، اصرار بر ارتقای درک وآموزش ونیز بسط و شناساندن هر چه بیشتر مفهوم آزادی به مخاطبان خود داشتهاند.
بهطور مثال سید جمالدین اسدآبادی با انتشار روزنامههای عروه الوثقی وضیاء الخافقین در پاریس ولندن، آقا خان کرمانی از شاگردان سید جمال، با نگارش آینه سکندری و نیز هفتاد و دوملت، طالبوف با ترجمه هیئت جدید ونیز ترجمه پند نامه مارکوس و ایضاحات در خصوص آزادی و نیزرساله سیاست طالبی اصرار بر باز گشایی منظری جدید در علم و اجتماعیات ونیز سیاست داشتهاند.
این تلاشها حتی در زمان استقرار مشروطیت نیز ادامه مییابد. انگار همه روشنفکران قبل از مشروطیت و بعد از استقرار مشروطیت که در صحنه حاضر بودهاند، اصرار بر آسیبشناسی موضوع آزادی دارند. کسانی مثل سید جمال و آقا خان کرمانی و ملکم خان و طالبوف و حاج سیاح و میرزا صالح شیرازی که غالبا آدمهایی عملگرا محسوب میشوند و اساس و بنیاد فعالیتهاشان با هدف و در راستای آزادی بوده،و بعضا حوزه فعالیتهاشان تنها جامعه ایرانی نیست. چنانکه رد فعالیت جمال الدین اسد آبادی علاوه برکلیت منطقه خاورمیانه، اروپا و هند نیز قابل تحقیق و بررسی است به نحوی که علاوه بر ایران، عثمانی؛ مصر، افغانستان و هند، هنگام سفرهای اروپاییاش،از سیاستهای استعماری انگلستان و فرانسه به انحای گوناگون انتقاد میکند و روشنفکری مثل ملکم خان حتی هنگام تبعید به اروپا دست از تلاش بر نداشته و نشریه قانون را در لندن منتشر میکند.
همچنین دهخدا و بهار و نسیم شمال و ایرجمیرزا حتی هنگام استقرار مشروطیت در نوشتههای خود اصرار بر تحکیم مشروطیت داشتهاند.
در واقع بستر لازم برای شکلگیری انقلاب مشروطیت.با حضور و تاثیرگذاری عناصر فرهنگی قبل از مشروطه ایجاد میگردد که اغلب با شعر و نثر و ترجمه، افکار عمومی را برای این تحول آماده میکنند، این بسترسازی چه سالها قبل از وقوع انقلاب مشروطیت و چه حتی بعد از استقرار مشروطیت، زمینهساز و بسطدهنده اندیشه آزادی گردیدند. به نحوی که بیش از یک قرن پیش، نخستین انقلاب دموکراتیک در منطقهای از جهان که استبدادش بهصورت ضربالمثل در افکار عمومی جهان ونیز رسالات سیاسی مطرح بود به وقوع پیوست.
انقلابی که تنها به علت پشتوانه عظیم فرهنگی جامعه ایرانی بهوجود آمد. زیرا انقلابات دموکراتیک در غرب اغلب حاصل تحولات اقتصادی و اجتماعی بوده است. ولی هنگام وقوع انقلاب مشروطیت، جامعه ایرانی فاقد زمینههای لازم اقتصادی و اجتماعی بود. تنها به دلیل درک عقبماندگی جامعه ایران از سوی روشنفکران ایرانی ونیز تلاش آنها بستر لازم مهیا شد، یعنی مقطعی که جامعه ایرانی در پایین ترین حد از درک سیاسی و اجتماعی و نیز اطلاع از حقوق خود بود. تنها بهدلیل هوشمندی وتلاش فرهنگی معدودی از روشنفکران متعهد در راستای اطلاعرسانی به مردم ونیز فداکاری رهبران مشروطه که از بین تودههای مردم بر خاسته بودند، اگر که شده در مدت زمان کوتاهی مشروطه مستقر شد. با این همه بهرغم عدم تحمل حاکمیت مشروطه از سوی هیاتهای حاکمه و ظهور دیکتاتوریهای محمدعلی شاه قاجار و پهلویها،هیچ گاه شکل کامل و مطلوب حکومت مشروطه محقق نشد. هرچند اصرار حاکمان بر حفظ شکل کامل مراحل اجرای قوانین مشروطه بود ولی هر بار با دسیسه قوانین اجرایی را با تقلبات گوناگون مخدوش میکردند.
با این همه بعضی ازاهداف مشروطیت، چون بسط و توسعه علوم وایجاد تشکیلات مدرن مثل آموزش وپرورش و سیستم قضایی واحد و متمرکز، اگر که شده بطور نسبی محقق گردید. همچنین دولت مدرن به این معنی که نحوه حاکمیت با ابزار مدرن اعمال میگردید، ایجاد شد، لکن نحوه حاکمیت همان اعمال قدرت به شیوه استبداد شرقی بود، بدین معنی که بنیادهای دولت مدرن رضا خانی بیآنکه اصولا مثل دولتهای مدرن اروپایی پشتوانههای دمکراتیک مانند کانونها و احزاب داشته باشد، بهوسیله ابزار مدرن چون ارتباطات و نظمیه سازماندهی شده بر جامعه سیطره یافتند ولیکن نحوه حاکمیت همچنان همان نحوه حاکمیت استبداد شرقی بود که قرنها اعمال میشد.
با این همه بعضی از اهداف مدرن مشروطه چون ایجاد بنیادهای آموزشی، اقتصادی، اجتماعی، مثل سیستم بانکداری وآموزش و پرورش و نیز سیستم متمرکزو واحد قضا و نیز ایجاد آموزش عالی برای کلیت جامعه ایرانی از زن و مرد به مثابه ادامه حرکت انقلاب مشروطه، هر چند نامطلوب، بسط یافت.
بی شک چنانکه انقلاب مشروطیت آسیبشناسی شود، شاید بتوان نتیجه گرفت که عدم پیش بینی و ایجاد تمهید لازم برای جلوگیری از ظهور دیکتاتوریهایی که باعث شکست مشروطیت گردیدند، این تحول عظیم اجتماعی را که بیشتر از هر چیز بدلیل فرهنگ بالنده این مرزو بوم شکل گرفته بود و نه به هیچ دلیل دیگر، از نظر استقرارو وصول اهداف عملیاش بدل به تحولی ابتر شد و قادر نگردید جامعه ایرانی را سمت و سوی مطلوب دهد تا بدل به جامعهای شود که مصالح ملیاش در دست و به اختیارتودههای مردم باشد. ولی حتما از نظر اندیشه معنویاش که پشتوانه آن بود، انقلاب بالندهای تلقی میشود که جامعه ایرانی به آن افتخار میکند زیرا مبانی فکری مشروطیت حاصل تفکر و تدقیق عناصر فرهنگ ایران زمین از موقعیت و شرایط جامعه ایرانی در جهان بود.
شاید بتوان گفت هر انقلاب راستینی تابع وضعیتی است که قبل از آن بهدلیل شرایطی بهوجود آمده است و آن شرایط بسترساز و متشکل کننده آن انقلاب میشود که بتدریج بالنده گردیده وبوسیله اهرمهایش وضعیت جدید را بوجود میآورد. طبعا اصلیترین دلایل ایجاد یک تحول بزرگ ملی،کارکرد عناصر فرهنگی آن است و نیزهر انقلاب همچنانکه به دلایل فرهنگی بهوجود میآید طی دیالکتیک خاص خود تبعات فرهنگی نیز خواهد داشت به نحوی که حتی مهم تر از تحولات ظاهری آن است. بهطور مثال در بعد فرهنگی حرکت یک انقلاب تصحیح نگاه جامعه به سمت آینده است. در همین فرآیند تصحیح خواهد بود که وقتی تغییر در نگرش آن جامعه به مظاهر زندگی بهوجود میآید.تغییر بهمثابه تحول در هنر و اندیشه آن جامعه است.به تعبیری دیگر تغییر در چگونه دیدن خواهد بود که ناشی از سمت و سو گرفتن حرکت جمعی اندیشه یک ملت است، تغییر در نحوه اندیشیدن، تغییر در چگونه دیدن که اساس و بنیانهای اجتماعی را متحول میکند.
در سیر روند تحولات انقلاب مشروطیت روابطی علی معلولی، خاص تاریخ و فرهنگ ایران زمین حاکم بود که حضور و تاثیرگذاری آثار فرهنگی عناصری چون طالبوف، زینالعابدین مراغهای، آقاخان کرمانی، دهخدا در ادامه فرآیند تاریخیاش به ظهور نویسندگان و شاعرانی چون هدایت، نیما یوشیج و جمالزاده و بعدها ظهور نسلهای بعدی متفکران و هنرمندان ایرانی منجر میشود. فی الواقع انتشار آثار فرهنگی نویسندگان و شاعران پیش از مشروطیت، همچنانکه بستر ساز انقلاب مشروطه شد، نحوه زیباشناسی هنر و شعر و ادبیات جامعه ایرانی را نیز تغییر داده است. با این تعبیر که عناصر فرهنگی همچون جمالزاده و هدایت و نیما فرزندان فرهنگی انقلاب مشروطیت هستند. نیما با زیباشناسی جدید شعرش، حاصل ادامه تفکری مدرن است که انقلاب مشروطیت رویه ظاهری آن تلقی میگردد وبه تعبیری از نظر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، آشنایی و اتصال جامعه ایرانی با الباقی فرهنگ بشری است، به نحوی که فیالمثل در مقوله شعربا همه سنت نیرومندی که شعر فارسی در جامعه ایران دارد، ذائقه شعری جامعه ایرانی را متحول مینماید. بدین معنی ضمن آنکه نوعی دیگر از شعر را به مخاطب ایرانی نشان میدهد، نوع دیگری از نگریستن را به مخاطب نشان میدهد. نیما در شعرش صدای خفه شده انسان ایرانی را در جامعه دیکتاتورزده رضا خانی با شعر مدرن ایرانی فریاد میزند. نحوه شعری که بر آمده از تفکرمنتج به نگاه مدرنی است که ریشه در اندیشهای متجدد دارد که انقلاب مشروطه را بهوجود آورد. و هدایت در بوف کور، جامعه ایرانی را که تحت فشاردیکتاتوری رضاخانی کج وکوژ شده، با نگاه هنرمندانه خود دراماتیزه مینماید. رد نگاه هنرمندانی چون نیما وهدایت را میتوان در آثار متفکران قبل از مشروطه باز یافت.
غرض آنکه هر چند شکل مطلوب حاکمیت مشروطه به دلیل ظهور دیکتاتوریهای محمدعلیشاه و پهلویها ایجاد نگردید و از نظر اجرایی با شکست منجر شد، ولی بعد فرهنگی انقلاب مشروطه به حرکت خود همچنان ادامه میدهد و جنبههای فرهنگیاش توسعه و بسط مییابد. چنانکه ذائقه و زیباشناسی شعر و ادبیات و هنر جامعه امروز ایران، ادامه نگاه متفکرانی است که زمینه فرهنگی انقلاب مشروطه را بهوجود آوردند.
بهرغم افسانه بودن این واقعه یا مستند بودن آن،در شکل طرح این روایت، این حقیقت قابل در یافت است که نطفه تحول فکری جامعه ایرانی در نخستین سفرهای مسافران ایرانی در همان حیرت اولیه آنها بسته میشود. فیالواقع در این سفرها ظاهرا همان قدر که حیرت مسافران عادی ایرانی از دیدن وضعیت متفاوت غرب بر انگیخته میشده، حیرت ناصرالدین شاه مظهر استبداد شرقی نیز متاثر میشود. حتما اعزام محصلان به اروپا و نیز تاسیس دارالفنون و نیز دعوت از استادان اروپایی تحت تاثیر اعجاب ایرانیان از دیدن پیشرفتهای اروپا ونیز درک عقبماندگی جامعه ایرانی بوده، سپس اندیشه جمعی نخستین مسافران ایرانی،چاره جویی برای از بین بردن این عقب افتادگی عظیم بوده است.
با کمی دقت در شرح حال بانیان تفکر تجدد در ایران میتوان دریافت، نخستین گروه آنها، اغلب ازنخستین گروههای مسافران به اروپا بودهاند و نیز کسانی مثل ملکم خان که از معلمان دارالفنون و میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل از محصلان دارالفنون بودهاند. همچنین شاید با بررسی آثار آنها بتوان دریافت که آنها به این نتیجه رسیده بودهاند که صرف تسلط بر تکنیک و علم وهمچنین حفظ الگوی حاکمیت استبداد شرقی،جامعه ایرانی نخواهد توانست به جامعهای ایدهآل بدل شود.
همچنین با بررسی آثار اغلب روشنفکران دوره ناصری میتوان این مدعا را اثبات کرد که درک و هدف آنها از راهی که میبایست جامعه ایرانی احیا شود،آشنایی و درک ایرانیان با مفهوم آزادی بوده، به نحوی که مردم حق و نقش خود را درشکل زندگی ونیز تصمیمات تاثیر گذار اجرایی بشناسند. اندیشمندانی مثل سید جمال الدین اسدآبادی، آقا خان کرمانی، طالبوف، حاج سیاح، زینالعابدین مراغهای، که اندیشمندان ماقبل از انقلاب مشروطیت محسوب میگردند با همه تفاوتهایی که در نگرش به شکل مطلوب جامعه آرمانیشان داشتهاند، اغلب چه در عمل و چه در نوشتههای خود، اصرار بر ارتقای درک وآموزش ونیز بسط و شناساندن هر چه بیشتر مفهوم آزادی به مخاطبان خود داشتهاند.
بهطور مثال سید جمالدین اسدآبادی با انتشار روزنامههای عروه الوثقی وضیاء الخافقین در پاریس ولندن، آقا خان کرمانی از شاگردان سید جمال، با نگارش آینه سکندری و نیز هفتاد و دوملت، طالبوف با ترجمه هیئت جدید ونیز ترجمه پند نامه مارکوس و ایضاحات در خصوص آزادی و نیزرساله سیاست طالبی اصرار بر باز گشایی منظری جدید در علم و اجتماعیات ونیز سیاست داشتهاند.
این تلاشها حتی در زمان استقرار مشروطیت نیز ادامه مییابد. انگار همه روشنفکران قبل از مشروطیت و بعد از استقرار مشروطیت که در صحنه حاضر بودهاند، اصرار بر آسیبشناسی موضوع آزادی دارند. کسانی مثل سید جمال و آقا خان کرمانی و ملکم خان و طالبوف و حاج سیاح و میرزا صالح شیرازی که غالبا آدمهایی عملگرا محسوب میشوند و اساس و بنیاد فعالیتهاشان با هدف و در راستای آزادی بوده،و بعضا حوزه فعالیتهاشان تنها جامعه ایرانی نیست. چنانکه رد فعالیت جمال الدین اسد آبادی علاوه برکلیت منطقه خاورمیانه، اروپا و هند نیز قابل تحقیق و بررسی است به نحوی که علاوه بر ایران، عثمانی؛ مصر، افغانستان و هند، هنگام سفرهای اروپاییاش،از سیاستهای استعماری انگلستان و فرانسه به انحای گوناگون انتقاد میکند و روشنفکری مثل ملکم خان حتی هنگام تبعید به اروپا دست از تلاش بر نداشته و نشریه قانون را در لندن منتشر میکند.
همچنین دهخدا و بهار و نسیم شمال و ایرجمیرزا حتی هنگام استقرار مشروطیت در نوشتههای خود اصرار بر تحکیم مشروطیت داشتهاند.
در واقع بستر لازم برای شکلگیری انقلاب مشروطیت.با حضور و تاثیرگذاری عناصر فرهنگی قبل از مشروطه ایجاد میگردد که اغلب با شعر و نثر و ترجمه، افکار عمومی را برای این تحول آماده میکنند، این بسترسازی چه سالها قبل از وقوع انقلاب مشروطیت و چه حتی بعد از استقرار مشروطیت، زمینهساز و بسطدهنده اندیشه آزادی گردیدند. به نحوی که بیش از یک قرن پیش، نخستین انقلاب دموکراتیک در منطقهای از جهان که استبدادش بهصورت ضربالمثل در افکار عمومی جهان ونیز رسالات سیاسی مطرح بود به وقوع پیوست.
انقلابی که تنها به علت پشتوانه عظیم فرهنگی جامعه ایرانی بهوجود آمد. زیرا انقلابات دموکراتیک در غرب اغلب حاصل تحولات اقتصادی و اجتماعی بوده است. ولی هنگام وقوع انقلاب مشروطیت، جامعه ایرانی فاقد زمینههای لازم اقتصادی و اجتماعی بود. تنها به دلیل درک عقبماندگی جامعه ایران از سوی روشنفکران ایرانی ونیز تلاش آنها بستر لازم مهیا شد، یعنی مقطعی که جامعه ایرانی در پایین ترین حد از درک سیاسی و اجتماعی و نیز اطلاع از حقوق خود بود. تنها بهدلیل هوشمندی وتلاش فرهنگی معدودی از روشنفکران متعهد در راستای اطلاعرسانی به مردم ونیز فداکاری رهبران مشروطه که از بین تودههای مردم بر خاسته بودند، اگر که شده در مدت زمان کوتاهی مشروطه مستقر شد. با این همه بهرغم عدم تحمل حاکمیت مشروطه از سوی هیاتهای حاکمه و ظهور دیکتاتوریهای محمدعلی شاه قاجار و پهلویها،هیچ گاه شکل کامل و مطلوب حکومت مشروطه محقق نشد. هرچند اصرار حاکمان بر حفظ شکل کامل مراحل اجرای قوانین مشروطه بود ولی هر بار با دسیسه قوانین اجرایی را با تقلبات گوناگون مخدوش میکردند.
با این همه بعضی ازاهداف مشروطیت، چون بسط و توسعه علوم وایجاد تشکیلات مدرن مثل آموزش وپرورش و سیستم قضایی واحد و متمرکز، اگر که شده بطور نسبی محقق گردید. همچنین دولت مدرن به این معنی که نحوه حاکمیت با ابزار مدرن اعمال میگردید، ایجاد شد، لکن نحوه حاکمیت همان اعمال قدرت به شیوه استبداد شرقی بود، بدین معنی که بنیادهای دولت مدرن رضا خانی بیآنکه اصولا مثل دولتهای مدرن اروپایی پشتوانههای دمکراتیک مانند کانونها و احزاب داشته باشد، بهوسیله ابزار مدرن چون ارتباطات و نظمیه سازماندهی شده بر جامعه سیطره یافتند ولیکن نحوه حاکمیت همچنان همان نحوه حاکمیت استبداد شرقی بود که قرنها اعمال میشد.
با این همه بعضی از اهداف مدرن مشروطه چون ایجاد بنیادهای آموزشی، اقتصادی، اجتماعی، مثل سیستم بانکداری وآموزش و پرورش و نیز سیستم متمرکزو واحد قضا و نیز ایجاد آموزش عالی برای کلیت جامعه ایرانی از زن و مرد به مثابه ادامه حرکت انقلاب مشروطه، هر چند نامطلوب، بسط یافت.
بی شک چنانکه انقلاب مشروطیت آسیبشناسی شود، شاید بتوان نتیجه گرفت که عدم پیش بینی و ایجاد تمهید لازم برای جلوگیری از ظهور دیکتاتوریهایی که باعث شکست مشروطیت گردیدند، این تحول عظیم اجتماعی را که بیشتر از هر چیز بدلیل فرهنگ بالنده این مرزو بوم شکل گرفته بود و نه به هیچ دلیل دیگر، از نظر استقرارو وصول اهداف عملیاش بدل به تحولی ابتر شد و قادر نگردید جامعه ایرانی را سمت و سوی مطلوب دهد تا بدل به جامعهای شود که مصالح ملیاش در دست و به اختیارتودههای مردم باشد. ولی حتما از نظر اندیشه معنویاش که پشتوانه آن بود، انقلاب بالندهای تلقی میشود که جامعه ایرانی به آن افتخار میکند زیرا مبانی فکری مشروطیت حاصل تفکر و تدقیق عناصر فرهنگ ایران زمین از موقعیت و شرایط جامعه ایرانی در جهان بود.
شاید بتوان گفت هر انقلاب راستینی تابع وضعیتی است که قبل از آن بهدلیل شرایطی بهوجود آمده است و آن شرایط بسترساز و متشکل کننده آن انقلاب میشود که بتدریج بالنده گردیده وبوسیله اهرمهایش وضعیت جدید را بوجود میآورد. طبعا اصلیترین دلایل ایجاد یک تحول بزرگ ملی،کارکرد عناصر فرهنگی آن است و نیزهر انقلاب همچنانکه به دلایل فرهنگی بهوجود میآید طی دیالکتیک خاص خود تبعات فرهنگی نیز خواهد داشت به نحوی که حتی مهم تر از تحولات ظاهری آن است. بهطور مثال در بعد فرهنگی حرکت یک انقلاب تصحیح نگاه جامعه به سمت آینده است. در همین فرآیند تصحیح خواهد بود که وقتی تغییر در نگرش آن جامعه به مظاهر زندگی بهوجود میآید.تغییر بهمثابه تحول در هنر و اندیشه آن جامعه است.به تعبیری دیگر تغییر در چگونه دیدن خواهد بود که ناشی از سمت و سو گرفتن حرکت جمعی اندیشه یک ملت است، تغییر در نحوه اندیشیدن، تغییر در چگونه دیدن که اساس و بنیانهای اجتماعی را متحول میکند.
در سیر روند تحولات انقلاب مشروطیت روابطی علی معلولی، خاص تاریخ و فرهنگ ایران زمین حاکم بود که حضور و تاثیرگذاری آثار فرهنگی عناصری چون طالبوف، زینالعابدین مراغهای، آقاخان کرمانی، دهخدا در ادامه فرآیند تاریخیاش به ظهور نویسندگان و شاعرانی چون هدایت، نیما یوشیج و جمالزاده و بعدها ظهور نسلهای بعدی متفکران و هنرمندان ایرانی منجر میشود. فی الواقع انتشار آثار فرهنگی نویسندگان و شاعران پیش از مشروطیت، همچنانکه بستر ساز انقلاب مشروطه شد، نحوه زیباشناسی هنر و شعر و ادبیات جامعه ایرانی را نیز تغییر داده است. با این تعبیر که عناصر فرهنگی همچون جمالزاده و هدایت و نیما فرزندان فرهنگی انقلاب مشروطیت هستند. نیما با زیباشناسی جدید شعرش، حاصل ادامه تفکری مدرن است که انقلاب مشروطیت رویه ظاهری آن تلقی میگردد وبه تعبیری از نظر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، آشنایی و اتصال جامعه ایرانی با الباقی فرهنگ بشری است، به نحوی که فیالمثل در مقوله شعربا همه سنت نیرومندی که شعر فارسی در جامعه ایران دارد، ذائقه شعری جامعه ایرانی را متحول مینماید. بدین معنی ضمن آنکه نوعی دیگر از شعر را به مخاطب ایرانی نشان میدهد، نوع دیگری از نگریستن را به مخاطب نشان میدهد. نیما در شعرش صدای خفه شده انسان ایرانی را در جامعه دیکتاتورزده رضا خانی با شعر مدرن ایرانی فریاد میزند. نحوه شعری که بر آمده از تفکرمنتج به نگاه مدرنی است که ریشه در اندیشهای متجدد دارد که انقلاب مشروطه را بهوجود آورد. و هدایت در بوف کور، جامعه ایرانی را که تحت فشاردیکتاتوری رضاخانی کج وکوژ شده، با نگاه هنرمندانه خود دراماتیزه مینماید. رد نگاه هنرمندانی چون نیما وهدایت را میتوان در آثار متفکران قبل از مشروطه باز یافت.
غرض آنکه هر چند شکل مطلوب حاکمیت مشروطه به دلیل ظهور دیکتاتوریهای محمدعلیشاه و پهلویها ایجاد نگردید و از نظر اجرایی با شکست منجر شد، ولی بعد فرهنگی انقلاب مشروطه به حرکت خود همچنان ادامه میدهد و جنبههای فرهنگیاش توسعه و بسط مییابد. چنانکه ذائقه و زیباشناسی شعر و ادبیات و هنر جامعه امروز ایران، ادامه نگاه متفکرانی است که زمینه فرهنگی انقلاب مشروطه را بهوجود آوردند.