انتقادهای اولیه از «انقلاب ایدئولوژیک»
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سناریوی اولیه «انقلاب ایدئولوژیک» با اطلاعیه غیرمنتظره مسعود رجوی در مورد همردیفی مریم عضدانلو با مسئول اول سازمان مجاهدین (یعنی خود آقای مسعود رجوی) در اسفند 1363 آغاز شد و سپس با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی و ازدواج او با مسعود رجوی در 30 خرداد 1364 نتیجه داد. حدود 4 سال بعد در 26 مهرماه 1368 نیز مرحلهای جدید از «انقلاب ایدئولوژیک» توسط آقای مسعود رجوی اعلام شد که بر اساس آن باید کلیه اعضای متاهل از همسران خود طلاق بگیرند و ازدواج نیز برای افراد مجرد ممنوع اعلام شد.
اما سابقه شکلگیری انتقادهای من در مورد «انقلاب ایدئولوژیک و طلاقهای اجباری» بدین ترتیب بود که هنگامی که من در «ستاد حفاظت» بودم، گزارشات زیادی از افراد تحت مسئولیتم را بر اساس وظایف سازمانی مطالعه کرده بودم که مملو از تناقضات جنسی بود. این گزارشها نشان میداد که بحث «طلاقهای اجباری» زمینهساز پیدایش این گزارشات و «تناقضات جنسی» میباشد و اساسا کار افراد در سازمان نوشتن «تناقضات جنسی» شده است. فرضا در گزارشات نوشته میشد: «وقتی فلان خواهر از پهلوی من عبور کرد، یک لحظه دوست داشتم به وی نگاه کنم.» یا «وقتی فلان خواهر را دیدم احساس کردم چقدر قشنگ است و...»
البته عکس این مسئله هم وجود داشت و خانمها «تناقضات جنسی» خود را برای مسئولین ارشد زن یا به طور مستقیم برای مسعود رجوی و یا مریم رجوی و فهیمه اروانی مینوشتند. من چند مورد از گزارشهای تحت مسئولینم (تحت مسئولین زن) را به طور اتفاقی و یا هنگام انتقال به مسئولین بالاتر متوجه شده بودم. خانمها بسیار عریانتر و بیپردهتر «تناقضات جنسی» خود را مینوشتند. یکی از آنها نوشته بود وقتی برادر فلانی موهایش را مرتب شانه زده بود من به ذهنم زد که چقدر برادر... قشنگ و خوشتیپ شده است.
در این مقطع نوشتن و اعتراف به «تناقضات جنسی» در سازمان مجاهدین تبدیل به یک فرهنگ شده بود. بسیاری از افراد مسئول یا تحت مسئول خودم را میشناختم که تناقض میساختند. یعنی بدون اینکه واقعا به لحاظ جنسی درگیر تضاد و مشکلی شده باشند، سناریویی را برای طرح «تناقضات جنسی» تهیه میکردند تا از فشار و حسابرسی تشکیلاتی رهایی پیدا کنند. عدم گزارش «تناقضات جنسی» و سهلانگاری در این مورد نشانهای از ناسازگاری فرد با سازمان محسوب میشد. در سازمان هرکس – چه زن و چه مرد – تصورات جنسیاش را بیپردهتر و عریانتر مینوشت، وی ایدئولوژیکتر تلقی میشد و مراحل رشد تشکیلاتی را سریعتر طی میکرد.
ولی هرکس که ابهامات و تناقضات سیاسی و ایدئولوژیکی خود را حتی از موضع حل آنها مینوشت، تحت برخورد تشکیلاتی قرار میگرفت. اساسا به طور سیستماتیک با کشف! «انقلاب ایدئولوژیک» در سال 1364 توسط مسعود رجوی و ادامه آن در 26 مهرماه 1368، به طور جدی و گسترده بحثهای سیاسی و استراتژیک در سازمان منسوخ شد و بیشتر بحثها پیرامون امور جنسی دور میزد. تا قبل از «انقلاب ایدئولوژیک» هر هفته نشستهایی پیرامون مسائل سیاسی روز در بخشها و ستادهای مختلف سازمان برگزار میشد ولی با شروع بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» بیان تصورات جنسی در نشستهای فردی و جمعی جایگزین آن شده بود. در شرایط جدید ذهن اعضا و مسئولین سازمان به طور سیستماتیک از مسائل سیاسی، استراتژیک – که به بنبست کامل نزدیک شده بود – دور میشد و جای آن را مسائل دیگر میگرفت که یکی از اهداف مسعود رجوی از «انقلابایدئولوژیک» نیز همین بود.
یعنی بدین ترتیب مسعود رجوی از یک طرف ذهن اعضا را از مسائل سیاسی و استراتژیک دور کرد و از طرف دیگر فرد با نوشتن مطالبی که به اصطلاح گناهان فردیاش تلقی میشد، به طور سیستماتیک شخصیت مبارزاتی و انقلابیاش خرد و تحقیر میشد. من در اواخر سال 1370 با خواندن گزارشات افراد تحت مسئولیتم در ستاد حفاظت، به یک جمعبندی سطحی و اولیه از به اصطلاح «انقلاب ایدئولوژیک» رسیده بودم ولی هنوز به عمق و اهداف رجوی از راه انداختن «انقلاب ایدئولوژیک» پی نبرده بودم. ضمن اینکه من در آن مقطع، هیچگونه زمینه و گرایش جدایی از سازمان مجاهدین حتی برای لحظهای به ذهنم راه پیدا نمیکرد. ولی اشکالات و ابهاماتی از «انقلاب ایدئولوژیک» در ذهنم شکل گرفته بود. بنابراین تصمیم گرفتم که دیدگاههایم را در این زمینه برای سازمان بنویسم و این کار را نیز انجام دادم.
سازمان تا مدتی نسبت به گزارشهای من واکنشی نشان نداد ولی بعد از چند هفته علیرضا باباخانی که مسئول مستقیم من در «ستاد حفاظت» بود، مرا صدا کرد و گفت: «خواهر فهمیه با تو کار دارد.»
حدس زدم که فهیمه اروانی در مورد گزارشهای انتقادی که نوشتهام، میخواهد با من صحبت کند. به اتاق بزرگی که مخصوص نشستهای فهیمه اروانی بود، رفتم. او سلام کرد و گفت: «حسن گزارش تو را خواندهام منظورت چیه؟ کمی برایم توضیح بده.» من بعد از توضیحات اولیه گفتم: «اگر منظور از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» رهایی زن و کالایی ندیدن زن میباشد، در حال حاضر نه تنها به سمت حل شدن حرکت نمیکند بلکه بدتر شده است. این را میتوان از گزارشات بچهها و صحبتهایشان در نشستها متوجه شد.
من فکر میکنم که پیدایش دیدگاه کالایی نسبت به زن و درجه دوم دیدن آن یک امر فرهنگی و حاصل قرنها نگاه استثماری و ناعادلانه به زن میباشد، بنابراین مسائل و مشکلات فرهنگی با راهحلهای فیزیکی مانند طلاق حل نخواهد شد. سپس نتیجهگیری کرده بودم که: «طلاق نهتنها ضرورت ندارد، بلکه حتی ازدواج یک کاتالیزور برای کالایی ندیدن زن میباشد.
ازدواج باعث میشود زن و مرد از فشارهای طبیعی جنسی خارج شوند و زمینه مناسبتری برای فهم تاریخی و ایدئولوژیک «استثمار مضاعف زن» فراهم شود. وقتی که فرد تحت فشارهای جنسی قرار داشته باشد و از طریق طبیعی غریزه جنسی خود را برطرف نکند، به شیوههای غیراصولی راه خواهد برد.» هنگامی که من میخواستم به دور شدن و منحرف شدن اعضا و مسئولین سازمان از مسائل سیاسی و استراتژیک بپردازم، فهیمه اروانی به طور ظریفی صحبت من را قطع و خود شروع به صحبت کرد که البته من آن لحظه به ظرافت و زیرکی کار فهیمه اروانی پی نبردم.
او انتظار نداشت من چنین صریح انتقاداتم را – که حتی عمق کافی نداشت – بیان کنم. وی ابتدا کمی از موضع بالا و تند اقدام به پاسخگویی به انتقادات من کرد و سپس نرمتر و به طور کلی، به تکرار نقل قولهای مسعود و مریم رجوی از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» پرداخت و اینکه خواهر مریم همه ما را زنده کرده است و... من نیز در تایید صحبتهای وی سر خود را تکان میدادم. من هنوز به عمق و اهداف فرقهگرایانه و استالینیستی مسعود رجوی از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» پی نبرده بودم. نمیدانم اسمش چه بود.
شاید نداشتن درک عمیق از انتقادات، شاید احساس بدهکاری به سازمان؛ یا شاید نداشتن جسارت و پایداری باعث میشد که من از حرفهایم کوتاه بیایم. البته هدف رجوی از انقلاب ایدئولوژیک «رهایی و یا ارتقا نقش زن» در سازمان مجاهدین نبود. بلکه هدف اصلی «انقلاب ایدئولوژیک» تثبیت نقش رهبری فردی «ولایت گونه» خودش در سازمان بود تا بدین وسیله با کشیدن هالهای از تقدس و رهبانیت بر دور سر رهبری سازمان مانع طرح و شکلگیری و عمق پیدا کردن سوالات و انتقادات سیاسی و استراتژیکی اعضا و مسئولین سازمان و در نهایت یک انشعاب بزرگ شود. بدون تردید انگیزه و هدف اصلی وقوع «انقلاب ایدئولوژیک» در سال 1364 را باید در ارتباط با نکته بالا و بنبست استراتژی مبارزه مسلحانه ارزیابی کرد.
اما سابقه شکلگیری انتقادهای من در مورد «انقلاب ایدئولوژیک و طلاقهای اجباری» بدین ترتیب بود که هنگامی که من در «ستاد حفاظت» بودم، گزارشات زیادی از افراد تحت مسئولیتم را بر اساس وظایف سازمانی مطالعه کرده بودم که مملو از تناقضات جنسی بود. این گزارشها نشان میداد که بحث «طلاقهای اجباری» زمینهساز پیدایش این گزارشات و «تناقضات جنسی» میباشد و اساسا کار افراد در سازمان نوشتن «تناقضات جنسی» شده است. فرضا در گزارشات نوشته میشد: «وقتی فلان خواهر از پهلوی من عبور کرد، یک لحظه دوست داشتم به وی نگاه کنم.» یا «وقتی فلان خواهر را دیدم احساس کردم چقدر قشنگ است و...»
البته عکس این مسئله هم وجود داشت و خانمها «تناقضات جنسی» خود را برای مسئولین ارشد زن یا به طور مستقیم برای مسعود رجوی و یا مریم رجوی و فهیمه اروانی مینوشتند. من چند مورد از گزارشهای تحت مسئولینم (تحت مسئولین زن) را به طور اتفاقی و یا هنگام انتقال به مسئولین بالاتر متوجه شده بودم. خانمها بسیار عریانتر و بیپردهتر «تناقضات جنسی» خود را مینوشتند. یکی از آنها نوشته بود وقتی برادر فلانی موهایش را مرتب شانه زده بود من به ذهنم زد که چقدر برادر... قشنگ و خوشتیپ شده است.
در این مقطع نوشتن و اعتراف به «تناقضات جنسی» در سازمان مجاهدین تبدیل به یک فرهنگ شده بود. بسیاری از افراد مسئول یا تحت مسئول خودم را میشناختم که تناقض میساختند. یعنی بدون اینکه واقعا به لحاظ جنسی درگیر تضاد و مشکلی شده باشند، سناریویی را برای طرح «تناقضات جنسی» تهیه میکردند تا از فشار و حسابرسی تشکیلاتی رهایی پیدا کنند. عدم گزارش «تناقضات جنسی» و سهلانگاری در این مورد نشانهای از ناسازگاری فرد با سازمان محسوب میشد. در سازمان هرکس – چه زن و چه مرد – تصورات جنسیاش را بیپردهتر و عریانتر مینوشت، وی ایدئولوژیکتر تلقی میشد و مراحل رشد تشکیلاتی را سریعتر طی میکرد.
ولی هرکس که ابهامات و تناقضات سیاسی و ایدئولوژیکی خود را حتی از موضع حل آنها مینوشت، تحت برخورد تشکیلاتی قرار میگرفت. اساسا به طور سیستماتیک با کشف! «انقلاب ایدئولوژیک» در سال 1364 توسط مسعود رجوی و ادامه آن در 26 مهرماه 1368، به طور جدی و گسترده بحثهای سیاسی و استراتژیک در سازمان منسوخ شد و بیشتر بحثها پیرامون امور جنسی دور میزد. تا قبل از «انقلاب ایدئولوژیک» هر هفته نشستهایی پیرامون مسائل سیاسی روز در بخشها و ستادهای مختلف سازمان برگزار میشد ولی با شروع بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» بیان تصورات جنسی در نشستهای فردی و جمعی جایگزین آن شده بود. در شرایط جدید ذهن اعضا و مسئولین سازمان به طور سیستماتیک از مسائل سیاسی، استراتژیک – که به بنبست کامل نزدیک شده بود – دور میشد و جای آن را مسائل دیگر میگرفت که یکی از اهداف مسعود رجوی از «انقلابایدئولوژیک» نیز همین بود.
یعنی بدین ترتیب مسعود رجوی از یک طرف ذهن اعضا را از مسائل سیاسی و استراتژیک دور کرد و از طرف دیگر فرد با نوشتن مطالبی که به اصطلاح گناهان فردیاش تلقی میشد، به طور سیستماتیک شخصیت مبارزاتی و انقلابیاش خرد و تحقیر میشد. من در اواخر سال 1370 با خواندن گزارشات افراد تحت مسئولیتم در ستاد حفاظت، به یک جمعبندی سطحی و اولیه از به اصطلاح «انقلاب ایدئولوژیک» رسیده بودم ولی هنوز به عمق و اهداف رجوی از راه انداختن «انقلاب ایدئولوژیک» پی نبرده بودم. ضمن اینکه من در آن مقطع، هیچگونه زمینه و گرایش جدایی از سازمان مجاهدین حتی برای لحظهای به ذهنم راه پیدا نمیکرد. ولی اشکالات و ابهاماتی از «انقلاب ایدئولوژیک» در ذهنم شکل گرفته بود. بنابراین تصمیم گرفتم که دیدگاههایم را در این زمینه برای سازمان بنویسم و این کار را نیز انجام دادم.
سازمان تا مدتی نسبت به گزارشهای من واکنشی نشان نداد ولی بعد از چند هفته علیرضا باباخانی که مسئول مستقیم من در «ستاد حفاظت» بود، مرا صدا کرد و گفت: «خواهر فهمیه با تو کار دارد.»
حدس زدم که فهیمه اروانی در مورد گزارشهای انتقادی که نوشتهام، میخواهد با من صحبت کند. به اتاق بزرگی که مخصوص نشستهای فهیمه اروانی بود، رفتم. او سلام کرد و گفت: «حسن گزارش تو را خواندهام منظورت چیه؟ کمی برایم توضیح بده.» من بعد از توضیحات اولیه گفتم: «اگر منظور از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» رهایی زن و کالایی ندیدن زن میباشد، در حال حاضر نه تنها به سمت حل شدن حرکت نمیکند بلکه بدتر شده است. این را میتوان از گزارشات بچهها و صحبتهایشان در نشستها متوجه شد.
من فکر میکنم که پیدایش دیدگاه کالایی نسبت به زن و درجه دوم دیدن آن یک امر فرهنگی و حاصل قرنها نگاه استثماری و ناعادلانه به زن میباشد، بنابراین مسائل و مشکلات فرهنگی با راهحلهای فیزیکی مانند طلاق حل نخواهد شد. سپس نتیجهگیری کرده بودم که: «طلاق نهتنها ضرورت ندارد، بلکه حتی ازدواج یک کاتالیزور برای کالایی ندیدن زن میباشد.
ازدواج باعث میشود زن و مرد از فشارهای طبیعی جنسی خارج شوند و زمینه مناسبتری برای فهم تاریخی و ایدئولوژیک «استثمار مضاعف زن» فراهم شود. وقتی که فرد تحت فشارهای جنسی قرار داشته باشد و از طریق طبیعی غریزه جنسی خود را برطرف نکند، به شیوههای غیراصولی راه خواهد برد.» هنگامی که من میخواستم به دور شدن و منحرف شدن اعضا و مسئولین سازمان از مسائل سیاسی و استراتژیک بپردازم، فهیمه اروانی به طور ظریفی صحبت من را قطع و خود شروع به صحبت کرد که البته من آن لحظه به ظرافت و زیرکی کار فهیمه اروانی پی نبردم.
او انتظار نداشت من چنین صریح انتقاداتم را – که حتی عمق کافی نداشت – بیان کنم. وی ابتدا کمی از موضع بالا و تند اقدام به پاسخگویی به انتقادات من کرد و سپس نرمتر و به طور کلی، به تکرار نقل قولهای مسعود و مریم رجوی از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» پرداخت و اینکه خواهر مریم همه ما را زنده کرده است و... من نیز در تایید صحبتهای وی سر خود را تکان میدادم. من هنوز به عمق و اهداف فرقهگرایانه و استالینیستی مسعود رجوی از بحثهای «انقلاب ایدئولوژیک» پی نبرده بودم. نمیدانم اسمش چه بود.
شاید نداشتن درک عمیق از انتقادات، شاید احساس بدهکاری به سازمان؛ یا شاید نداشتن جسارت و پایداری باعث میشد که من از حرفهایم کوتاه بیایم. البته هدف رجوی از انقلاب ایدئولوژیک «رهایی و یا ارتقا نقش زن» در سازمان مجاهدین نبود. بلکه هدف اصلی «انقلاب ایدئولوژیک» تثبیت نقش رهبری فردی «ولایت گونه» خودش در سازمان بود تا بدین وسیله با کشیدن هالهای از تقدس و رهبانیت بر دور سر رهبری سازمان مانع طرح و شکلگیری و عمق پیدا کردن سوالات و انتقادات سیاسی و استراتژیکی اعضا و مسئولین سازمان و در نهایت یک انشعاب بزرگ شود. بدون تردید انگیزه و هدف اصلی وقوع «انقلاب ایدئولوژیک» در سال 1364 را باید در ارتباط با نکته بالا و بنبست استراتژی مبارزه مسلحانه ارزیابی کرد.