آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

هنوز هم سردار سرتیپ پاسدار است، حتی اگر دفتر کارش در یک ساختمان قرض‌الحسنه باشد و یونیفرم نظامی نپوشد. هم از پایه‌گذاران سپاه بوده و جزو شورای فرماندهی‌اش، هم بر منصب وزارتش نشسته است. تامین امکانات و تجهیزات سپاه از ابتدای تاسیس و در تمام دوران جنگ برعهده او بود. از اینروست که شیخ سپاه لقب گرفته است. جنگ که تمام شد برمسند اداره بنیاد مستضعفان (وجانبازان) نشست تاهم بازماندگان جنگ را رسیدگی کند و هم یکی از بزرگترین بنگاههای اقتصادی خاورمیانه را سکانداری نماید. پس از بنیاد فعالیت‌های خصوصی‌اش را پی‌گرفت اما حلقه یاران سپاهی‌اش را رها نکرد. گفت‌وگو با محسن رفیق دوست جذاب است چون مخزن اطلاعات است. چون صریح الهجه است و متن تحولات را تجربه کرده است.

آقای رفیق‌دوست، جنابعالی نخستین بار چه وقت متوجه شدید که ایران بنا دارد قطعنامه 598 را بپذیرد و واکنش‌تان چه بود؟
زمانی که وزیر سپاه بودم، دفتر مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند چند روز قبل از پذیرش قطعنامه دعوتم کردند. وقتی رفتم دیدم فرماندهان نظامی، وزیردفاع و بعضی از اعضای کمیسیون دفاعی مجلس هم حضور دارند. پیش از آنکه حاج‌احمدآقا هم تشریف بیاورند مطرح شد که جلسه برای پذیرش قطعنامه 598 است.

قطعنامه چند ماه قبل از پذیرش ایران مطرح شده و عراق هم قبول کرده بود؟
این قطعنامه که بود اما ایران قبول نکرده بود.
عده‌ای اخیراً این بحث را مطرح می‌کنند که ایران باید خیلی زودتر و در زمان عملیات‌های پیروزی‌آورش نظیر آزادسازی فاو، قطعنامه را می‌پذیرفت نه در زمانی که در نقطه ضعف بود.
در زمان آزادسازی فاو شاید این حرف منطقی باشد. چون عده‌ای انتقاد می‌کردند که چرا بعد از آزادسازی خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد. جواب این بحث که مکرر داده شده است. در آن زمان خاکمان دست دشمن بود. اما جواب این سوال که چرا در زمان پذیرش قطعنامه با آن موافقت کردیم اینست که ما بنا داشتیم جنگ را تا پیروزی کامل بر عراق ادامه دهیم. بعد عراق قطعنامه را پذیرفت. احتیاجاتی که مطرح شد برای اینکه بتوانیم جنگ را تا پیروزی ادامه دهیم آنچنان سنگین بود که از توان آن زمان مملکت خارج بود. لذا فرمانده جنگ که آقای هاشمی بودند خدمت امام رسیدند و گفتند که فرمانده کل سپاه احتیاجاتشان را گفته‌اند تا بتوانیم جنگ را نظامی پیروز شویم. مورد دیگر حضور فیزیکی قدرت‌های بزرگ نظیر آمریکا در منطقه بود که سکوهای نفتی‌مان و هواپیمای‌ ما را هدف قرار دادند، اینها را که خدمت امام عرض کردند ایشان با پذیرش قطعنامه موافقت کردند.

یک بحث دیگری که اخیراً مطرح می‌شود اینست که برخی نظامیان معتقدند که سیاسیون باعث شدند قطعنامه دیر پذیرفته شود و سیاسیون هم می‌گویند که نظامی‌ها باعث این مسأله شدند. تحلیل شما چیست؟
سیاسی‌ها در این قضیه خیلی دخالت نداشتند. نظامی‌ها بودند که به این نتیجه رسیدند با توانی که آن روز داشتیم جنگ منجربه سقوط صدام نمی‌شود. مگر امکاناتمان از عراق بیشتر باشد. ایران هم آن زمان چنین امکاناتی نداشت.

پس بحث پذیرش قطعنامه هم بیشتر با نظر نظامی‌ها بود؟
بله.

در همان جلسه ریاست جمهوری، وقتی حاج احمد آقا از نظر مساعد امام (ره) برای پذیرش قطعنامه خبر دادند واکنش شما چه بود؟
ما همیشه مطیع محض بودیم. نظامی‌ها همیشه مطیع هستند. ما مقلد امام هم بودیم.

در تأمین تجهیزات نظامی در طول دوران جنگ بیشتر چه کشورهایی کمک کردند؟
کسی که کمک نکرد. ولی بیشتر کشورهای بلوک شرق و سوئیس با ما کار می‌کردند و از همه بیشتر و بهتر چین بود.

بعد از پایان جنگ، بعضی از فرماندهان نظامی وارد کار سیاسی شدند، بعضی دیگر در پست‌های اجرایی حضور یافتند. به‌عنوان نیرویی که هم قبل از انقلاب کار سیاسی کرده‌اید و هم بعد از انقلاب کار نظامی انجام داده‌اید فکر می‌کنید حضور نظامی‌ها در مسوولیت‌های سیاسی و اجرایی درست است؟
اوّلاً سپاه مجموعه‌ای بود که به‌طور کامل با افراد مخلص شکل گرفت. کسی به سپاه نمی‌آمد که آینده‌ای داشته باشد. بسیاری از خوبهایمان هم شهید شدند. لذا سپاه مرکز ساخت انسانهای به دردبخور بود. اگر به تاریخ بعد از جنگ هم نگاه کنید می‌بینید کسانی که از سپاه وارد مسوولیت‌های اجرایی شدند عموماً موفق بودند. یک انسان ساخته شده و عاشق کشور تا دیروز در یک پست نظامی کار می‌کرده، امروز حس می‌کند می‌تواند نماینده مجلس، وزیر، معاون رئیس‌جمهور حتی رئیس‌جمهور شود. بچه‌ها به این خاطر نرفتند سپاه که بعدش بیایند کار اجرایی و سیاسی انجام دهند.

پس بحث جدایی مسائل نظامی با سیاسی چه می‌شود؟
از ابتدا هم بحث این بود که نظامی تا وقتی نظامی است سیاست را بفهمد امّا در سیاست دخالت نکند. بنابراین اگر کسی بخواهد در سیاست وارد شود قاعدتاً باید از سپاه خارج شود.

آن وقت این روحیه نظامی‌گری در صحنة سیاست مضاری نخواهد داشت؟
یادم می‌آید وقتی که وارد بنیاد مستضعفان شدم همان موقع‌ها درجة سرتیپی را از دست مقام معظم رهبری گرفتم. امّا با لباس نظامی نرفتم در بنیاد بنشینم. من 10 سال در بنیاد بودم. آیا کسی از بنده احساس روحیه نظامی داشت. به جرأت می‌گویم خیر. بالاخره هر نظامی می‌تواند غیرنظامی هم باشد. یک روز مأموریت است که از کشور به‌صورت نظامی دفاع کنیم یک روز قالب مأموریت فرق می‌کنند.

آقای رفیق دوست، این‌روزها با انتشار خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی، بحث نقش شما در تامین تجهیزات جبهه تازه شده است. به ویژه ارتباط خاص شما با لیبی و خریدهای موشکی‌تان. اگر جنابعالی هم مایل باشید بحث را از همین‌جا آغاز کنیم.
در سال‌های بعد از انقلاب بنده سالی 6-5 بار به لیبی سفر می‌کردم. بعد از اینکه وزیر سپاه شدم یکسال به لیبی نرفتم. بعد از آن مقامات لیبی‌ بنده را رسما به‌عنوان وزیر سپاه دعوت کردند. خاطرم هست در آن سفر، سردار صفوی و سردار وحید هم بودند. اولین باری بود که با لباس سپاهی می‌رفتیم. مقامات لیبی هم در سطح بالا استقبال کردند. قبل از اینکه به لیبی برویم جناب آقای هاشمی به من گفتند که بررسی کنید ببنید می‌توانیم از لیبی موشک بگیریم یا خیر. گفتم تلاشم را می‌کنم. بعد برای گرفتن پیام خدمت ریاست جمهوری وقت (مقام معظم رهبری) رسیدم. پیشنهاد آقای هاشمی رفسنجانی را به ایشان عرض کردم. فرمودند پیشنهاد خوبی است. وقتی به لیبی رفتیم ابتدا باآقای جلود، معاون آقای قذافی دیدار کردیم.

چطور در آن شرایط حساس، پیشنهاد دریافت موشک را به لیبی دادید؟ به هر حال لیبی و عراق دو کشور عربی بودند.
در مذاکراتمان، آقای جلود می‌گفت که لیبی از انقلاب اسلامی حمایت می‌کند. در عین حال مشکل عربی بودنشان را هم مطرح کرد. ایشان نزدیک به نیم ساعت سخنرانی کرد. دیدم اینطور نمی‌شود. یکدفعه با دستم محکم زدم روی میز مذاکره بطوریکه جلود تکان خورد. گفتم دروغ می‌گویید. جلود گفت چرا؟ گفتم شما می‌گویید ایران ام‌القرای جهان اسلام است و تهران هم مرکزش. در حالیکه صدام هر روز تهران را هدف قرار می‌دهد و ما تجهیزات کافی برای دفاع نداریم. گفت چه می‌خواهید. گفتم موشک.

واکنش جلود به این پیشنهاد یکباره شما چه بود؟
کمی تامل کرد و گفت این کار من نیست. کار شخص قذافی است. گفتم بروید آقای قذافی را آماده کنید.

و چطور به آقای قذافی گفتید؟
وقتی پیش قذافی رفتم چون لباس نظامی داشتم سلام نظامی دادم. بعد از آن دیدار، جلود گفت کار خودت را کردی. بیایید موشک‌هایتان را ببرید.

این رابط جنابعالی با آقای لجود و آقای قزافی برایم جالب است. تاکنون نتوانستم درک درستی از چرایی کمک قذافی به ایران در زمان جنگ داشته باشم. مایلم درباره این رابطه و چرایی کمک لیبی به ایران توضیح دهید.
آقای قذافی انسان عجیبی است. روحیه ظلم‌ستیزی دارد به‌ویژه آنکه برایش دستاوردی داشته باشد. آقای قذافی داعیه رهبری جهان عرب و آفریقا را دارد. وقتی هم انقلاب اسلامی پیروز شد لیبی جزو اولین کشورهایی بود که نظیر سوریه و روسیه انقلاب ایران را به رسمیت شناخت.

ارتباطات شما با آقای قذافی هنوز هم پابرجاست؟
بله، اخیرا هم سفری به لیبی داشتم. آقای قذافی می‌خواست بین لیبی و حزب‌الله لبنان میانجیگری کنیم.

پاسخ چه بود؟
گفتم اینکار به خاطر قضیه امام موسی صدر از عهده ما خارج است.
اساسا رابطه شما با آ‌قای قذافی و نخست‌وزیرش جلود از کجا آغاز شد و این طور صمیمانه شکل گرفت؟
روزهای ابتدایی انقلاب، بلافاصله نخست وزیر لیبی به ایران آمد. دولت موقت اجازه نداد این هیات از هواپیما پیاده شود. خبر را به من دادند. با مرحوم محمد منتظری در مدرسه رفاه جلسه داشتیم.

چرا دولت موقت با ورود هیات لیبی مخالفت کرد؟
به خاطر آقای موسی صدر

این که نکته درستی بود.
بله، ولی گفتم این دعواها باشد بر ای بعد. 40-30 نفر از اعضای کمیته استقبال را برداشتم و رفتم فرودگاه. دولت موقتی‌ها را از فرودگاه بیرون کردیم. رفتیم درهواپیما را باز کردیم. جلود و همراهانش را به هتل شرایتون بردیم و در دو طبقه اسکان دادیم. بعد هم آوردیم با امام(ره) ملاقات کردند. این مساله برای لیبیایی‌ها خیلی شیرین بود.

خبر این دیدار منعکس هم شد؟
خیر، این ماجرا رسانه‌ای نشد.

غیر از موشک، تجهیزات دیگری هم از لیبی گرفتید؟
نیروی دریایی ایران در زمان شاه، با نیرو دریایی لیبی هر دو توسط آمریکایی‌ها درست شده و کاملا شبیه هم بود. ما دو ناو بزرگ داشتیم که درست مثل ناوهای لیبی بود. وقتی قذافی در لیبی به مسند قدرت نشست، تجهیزات روسی را جایگزین ناوهای آمریکایی کرد. بنابراین تجهیزات ناوهایمان را از لیبی گرفتیم. با دو کشتی تجهیزات ناوها را آوردیم. در حقیقت رفاقتمان از اینجا شروع شد.

اولین خریدهای نظامی زمان جنگ را هم از لیبی انجام دادید؟
خیر، من اولین تجهیزات نظامی را از عرفات خریدم. دو هزار قبضه کلاشینکف و 500 قبضه آر.پی.جی بود.

مایلم کمی بیشتر درباره خریدهای نظامی ابتدای جنگ بگویید. احتمالا آن روزها مشکلاتتان به‌خاطر نبود سازماندهی درست و حسابی، بیشتر بوده است؟
مشکلات لجستیکی صرفا در خریدهای نظامی خلاصه نمی‌شد. ما ابتدای جنگ و دردوره بنی‌صدر حتی برای تامین تسلیحات از داخل‌ هم مشکل داشتیم. یک روز شهید کلاهدوز، قبل از شکست حصر آبادان، به من گفت اگر هزار قبضه اسلحه ژ 3 بیشتر بدهی می‌توانیم 4 هزار نفر را وارد عمل کنیم. رفتم دزفول. دیدم بنی‌صدر هم همراه استاندار آنجاست. گفتم دستور بدهید هزار قبضه اسحله به ما بدهند. گفت برو از اربابانت بگیر. گفتم اربابایهایم چه کسانی هستند. اسامی بزرگان انقلاب، آقایان خامنه‌ای، بهشتی و هاشمی رفسنجانی را گفت. گفتم اسلحه دست ارباب‌‌های من نیست دست توست. بنی‌صدر گفت نمی‌دهم. یادم هست لباس نظامی هم پوشیده بود. به محض اینکه بنی‌صدر سوار جیپ شد من هم رفتم زیر لاستیک‌های جیپ خوابیدم. گفت چکار کنم. گفتم یک حواله هزارتایی ژ3 بنویس. نوشت و من هم آمدم تهران.

در تهران حواله بنی‌صدر برایتان اسلحه شد؟!
اول که آمدم گفتند نمی‌دهیم. ما هم یک عده از بچه‌ها را برداشتیم و رفتیم قفل‌ها را شکستیم. سه هزار ژ3 و تیربار برداشتیم. همه را شماره‌برداری کردیم گذاشتیم آنجا و آمدیم بیرون.

شما علاوه بر لیبی، با سوریه هم ارتباط صمیمی داشتید. یک نکته‌ای را درباره دیدار شما با حافظ‌اسد نقل می‌کنند که هم جالب است هم عجیب. گفته می‌شود در یکی از جلساتی که برای تهیه تجهیزات به سوریه رفته بودید خیلی تند با حافظ اسد صحبت کردید. ظاهرا شما در داخل و خارج هر طور شده می‌خواستید تجهیزات جنگ را تهیه کنید.
(کمی می‌خندد) همزمان با یکی از دیدارهایم با حافظ اسد، ملک حسین، صدام و حسنی مبارک هم در بغداد جلسه سه جانبه‌ای داشتند. این موضوع برای ما گران‌ تمام شده بود. ما هم تجهیزات می‌خواستیم. دیدم اینطور نمی‌شود. به آقای اسد گفتم آنها در بغداد جمع شده‌اند تا بی‌غیرتی ارباب تورا ثابت کنند. آقای لواسانی، گفت این جمله دیپلماتیک نیست من ترجمه نمی‌کنم. گفتم همین را بگو. وقتی حرفم ترجمه شد آقای حافظ اسد گفت راست می‌گویی. گفتم حسنی مبارک و ملک حسین، آمریکایی اصلند. اما روسها فکر می‌کنند صدام با آن‌هاست. در صورتیکه صدام هم آمریکایی است. در جریان انقلاب این امور خیلی عادی بود.

بعد از کرباسچی، بچه‌های سپاه گفتند یا رفان بشود شهردار تهران یا دادمان
رحمان دادمان(وزیر راه دولت خاتمی) یکی از نیروهای موثر جنگ بود. با او پس از تسخیر لانه جاسوسی آشنا شده بودم. در جریان لانه، قفل برهای سیم خاردارها را من تهیه کرده بودم. پس از ماجرایی که در جریان اعتبارنامه ایشان در مجلس اول پیش آمد برخودم فرض دانستم که از رحمان دفاع کنم و در کمال ناباوری همه به‌عنوان عضو شورای فرماندهی و مسوول تدارکات سپاه به رحمان حکم دادم. این حکم خیلی سروصدا کرد. حدود 5/1 سال با رحمان دادمان در تدارکات سپاه بودیم. یعنی از اسفند 1360 تا مهرماه 1362. دادمان یک دوره هم در اتاق جنگ پیش آقای شمخانی بود. رحمان نسبت به مافوقش صادق بود و متظاهر نبود. بعد از آقای کرباسچی، در جلسه‌ بچه‌های لجستیک سپاه بحث شد که یا آقای رفان (رئیس شرکت مپنا) بشود شهردار تهران یادادمان. هرچند در ماجرای آقای کرباسچی، من جانانه از ایشان هم دفاع کردم. وقتی گفتند آقای کرباسچی 180 میلیون تومان برای شهرداری از من گرفته و برای شهرداری نامه‌ای به دادگاه نوشتم و گفتم این پول را آقای کرباسچی نگرفته است، من داده‌ام. کار خوبی هم کرده‌ام که داده‌‌ام. جوابش را هم خودم می‌دهم. یادم هست وکیل آقای کرباسچی گفت: حاج آقا این علیه خودت پرونده می‌شود، گفتم می‌فهمم اما شما وکیل کرباسچی هستید یا وکیل من. به هر حال آقای دادمان در جنگ خیلی زحمت کشید. به ویژه در ماجرای فروپاشی آلمان شرقی.

تبلیغات