زاهدی؛ کودتا در کودتا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«زاهدی کمی دست و پاگیر شده است، باید از دست او خلاص شوم.»محمدرضا شاه پهلوی این را به ملکه ثریا گفت و وقتی سپهبد فضلالله زاهدی به دیدارش رفت،نخست وزیر تاجبخشش را با تمجید فراوان،محترمانه تبعید کرد و به جای ریاست دولت،ماموریتی فوقالعاده در ژنو با حقوق خوب و خانهای زیبا برای او در نظر گرفت؛ زاهدی پس از پس از 20 ماه نخست وزیری، در ۱۶فروردین 1334 استعفا داد و رهسپار ژنو شد؛ریاست دفتر نمایندگی دایمی ایران در مقر اروپایی سازمان ملل را به او سپردند و تا پایان عمر خود(شهریور 1342) به جز یک هفته که آن هم برای شرکت در مراسم ازدواج پسرش با شهناز پهلوی(1336) به تهران آمد، اجازه ورود به کشور را نداشت.شاه بیمناک بود که نخست وزیری که در 25 مرداد 1332 پیش از خروج از ایران حکم نخست وزیریاش را امضا کرده و در کودتای 28 مرداد بر سر کار آمده بود،روزی او را از سلطنت خلع کند و همان کند که جمال عبدالناصر در مصر با ملک فاروق کرد؛و شاید هم شاه رزمآرای دیگری را در آستین خود حس میکرد که روزی به جمال امامی در پاسخ به علت بدخلقیاش با زاهدی گفت:«میخواهم عصا را خودم به دست بگیرم.»
جدال پهلوی و زاهدی ریشه در ترس شاه از نظامیگری ژنرالی داشت که سیاستمدار شده و مخالفت نخست وزیر با پادشاهی که به جای سلطنت،حکومت میکرد؛هندرسن سفیر وقت آمریکا در تهران در گزارش 18 سپتامبر 1953(27 شهریور 1332)خود مینویسد:«شاه آشکارا گفت زاهدی باید بداند که ارتش ربطی به او ندارد.او دیگر افسر ارتش نیست.فردی سیویل است.اگر مطلبی دارد باید با خود شاه در میان بگذارد نه آنکه مستقیما در کار ارتش دخالت کند.شاه قاطعانه گفت که به عنوان فرمانده کل قوا اوامر خود را به رئیس ستاد ارتش ابلاغ خواهد کرد،مستقیم و نه از طریق نخست وزیر.اما نخست وزیر حق دستور به ستاد ارتش،مگر از طریق وزیر جنگ را نخواهد داشت و وزیر جنگ هم پیش از ابلاغ دستور نخست وزیر،شاه را در جریان خواهد گذاشت.»(خواب آشفته نفت؛از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی؛محمدعلی موحد)این برای زاهدی با آن پیشیه نظامی بلندبالایش پذیرفته شده بود؟ کسی که در دوره رضاشاه صاحب مشاغل مهمی شد و مأموریتهای بسیاری به او سپرده شد؛
باحکم رضاشاه فرماندار خوزستان شد،سپس به فرماندهی ژاندارمری (امنیه) رسید،پس از اشغال ایران توسط متفقین، به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد،در 1325 و در اوج اقدامات عشایر فارس، به ویژه قشقاییها علیه دولت قوام السلطنه،به فرماندهی قوای جنوب وسرپرستی استانداری فارس منصوب شد؛ در 1328 به ریاست شهربانی و در 1330 در کابینه حسین علاء به وزارت کشور منصوب شد و این سمت را در کابینه محمد مصدق نیز حفظ کرد؛در این دوره علاوه بر سمت وزارت کشور،سرپرستی شهربانی را نیز عهدهدار شد و در اسفند 1331 به اتهام توطئه علیه مصدق بازداشت شد و در اواخر همان ماه آزاد گردید.یکی دیگر از موارد اختلاف شاه و زاهدی افسرانی بودند که در دوره مصدق بازنشسته شده بودند و شاه نمیخواست آنها به ارتش بازگردند ولی زاهدی که کودتای 28 مرداد را مرهون تلاشهای باشگاه افسران بازنشسته میدانست،میگفت:«این افسران در راه حفظ تاج و تخت جانفشانی کردهاند.»زاهدی تا مرز استعفا بر سر این خواسته ایستاد.اردشیر زاهدی اساس اختلاف پدرش و شاه را این میداند که:«پدرم میگفت اعلیحضرت باید سلطنت کنند و دولتها مسولیت داشته باشند.پدرم میگفت اگر دولتها مسوولیت داشته باشند دولتی میرود،دولتی میآید و مقام سلطنت از تعرض مصون میماند.»
(خاطرات اردشیر زاهدی،کتاب سرا،چاپ دوم،1386)این همان شاهی بود که برای برکناری زاهدی از نخست وزیری در گوش آمریکاییها میخواند با تغییر دولت موازنه بهم نخواهد خورد و هر چه به پایان مذاکرات کنسرسیوم و امضای قرارداد نفت نزدیکتر میشد بر بینیازی آمریکا و بریتانیا از دولت زاهدی میافزود تا اینکه با چراغ سبز آنها، زاهدی را از سر راه برداشت.اما چرا نظامی که این همه خدمت به تاج و تخت شاهی کرد بود؛با همکاری CIA و انگلیسیها،نظامیان برکنارشده و اوباش خیابانی علیه مصدق کودتا کرده و حزب توده را سرکوب کرده و در زمان وی مصدق محاکمه،دکتر حسین فاطمی تیرباران و سه دانشجوی دانشکده فنی در 16 آذر 32 و در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا کشته شدند،چنین به کناری زده شد؟پاسخ این پرسش را امیر اسدالله علم مشاور درجه اول شاه که در دوره نخست وزیری حسین علاء(پس از دولت کودتا)وزیر کشور شد در 27 فروردین 1334 در مجلس شورای ملی پاسخ داد:«اینجا صحبت شد به کسانی که در 28 مرداد خدمت کردهاند باید پاداش داده شود.البته باید پاداش بگیرند ولی ما نمیتوانیم به عنوان اینکه کسی در 28 مرداد خدمتی کرده،جان و مال و ناموس مردم را در اختیار او بگذاریم.اگر کسی خدمت کرده باید از جای دیگر پاداش بگیرد.دیروز در مجلس سنا بحث شده بود یک کسی که سر اسب مجسمه اعلیحضرت فقید را حفظ کرده،از کار برکنار شده است.بنده تصور نمیکنم این موضوع باعث ایراد باشد و تصور میکنم ما ملزم نیستیم کسی را که سر اسب مجسمه را حفظ کرده،اگر ناصالح باشد سر کار نگه داریم.»
جدال پهلوی و زاهدی ریشه در ترس شاه از نظامیگری ژنرالی داشت که سیاستمدار شده و مخالفت نخست وزیر با پادشاهی که به جای سلطنت،حکومت میکرد؛هندرسن سفیر وقت آمریکا در تهران در گزارش 18 سپتامبر 1953(27 شهریور 1332)خود مینویسد:«شاه آشکارا گفت زاهدی باید بداند که ارتش ربطی به او ندارد.او دیگر افسر ارتش نیست.فردی سیویل است.اگر مطلبی دارد باید با خود شاه در میان بگذارد نه آنکه مستقیما در کار ارتش دخالت کند.شاه قاطعانه گفت که به عنوان فرمانده کل قوا اوامر خود را به رئیس ستاد ارتش ابلاغ خواهد کرد،مستقیم و نه از طریق نخست وزیر.اما نخست وزیر حق دستور به ستاد ارتش،مگر از طریق وزیر جنگ را نخواهد داشت و وزیر جنگ هم پیش از ابلاغ دستور نخست وزیر،شاه را در جریان خواهد گذاشت.»(خواب آشفته نفت؛از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی؛محمدعلی موحد)این برای زاهدی با آن پیشیه نظامی بلندبالایش پذیرفته شده بود؟ کسی که در دوره رضاشاه صاحب مشاغل مهمی شد و مأموریتهای بسیاری به او سپرده شد؛
باحکم رضاشاه فرماندار خوزستان شد،سپس به فرماندهی ژاندارمری (امنیه) رسید،پس از اشغال ایران توسط متفقین، به فرماندهی لشکر اصفهان منصوب شد،در 1325 و در اوج اقدامات عشایر فارس، به ویژه قشقاییها علیه دولت قوام السلطنه،به فرماندهی قوای جنوب وسرپرستی استانداری فارس منصوب شد؛ در 1328 به ریاست شهربانی و در 1330 در کابینه حسین علاء به وزارت کشور منصوب شد و این سمت را در کابینه محمد مصدق نیز حفظ کرد؛در این دوره علاوه بر سمت وزارت کشور،سرپرستی شهربانی را نیز عهدهدار شد و در اسفند 1331 به اتهام توطئه علیه مصدق بازداشت شد و در اواخر همان ماه آزاد گردید.یکی دیگر از موارد اختلاف شاه و زاهدی افسرانی بودند که در دوره مصدق بازنشسته شده بودند و شاه نمیخواست آنها به ارتش بازگردند ولی زاهدی که کودتای 28 مرداد را مرهون تلاشهای باشگاه افسران بازنشسته میدانست،میگفت:«این افسران در راه حفظ تاج و تخت جانفشانی کردهاند.»زاهدی تا مرز استعفا بر سر این خواسته ایستاد.اردشیر زاهدی اساس اختلاف پدرش و شاه را این میداند که:«پدرم میگفت اعلیحضرت باید سلطنت کنند و دولتها مسولیت داشته باشند.پدرم میگفت اگر دولتها مسوولیت داشته باشند دولتی میرود،دولتی میآید و مقام سلطنت از تعرض مصون میماند.»
(خاطرات اردشیر زاهدی،کتاب سرا،چاپ دوم،1386)این همان شاهی بود که برای برکناری زاهدی از نخست وزیری در گوش آمریکاییها میخواند با تغییر دولت موازنه بهم نخواهد خورد و هر چه به پایان مذاکرات کنسرسیوم و امضای قرارداد نفت نزدیکتر میشد بر بینیازی آمریکا و بریتانیا از دولت زاهدی میافزود تا اینکه با چراغ سبز آنها، زاهدی را از سر راه برداشت.اما چرا نظامی که این همه خدمت به تاج و تخت شاهی کرد بود؛با همکاری CIA و انگلیسیها،نظامیان برکنارشده و اوباش خیابانی علیه مصدق کودتا کرده و حزب توده را سرکوب کرده و در زمان وی مصدق محاکمه،دکتر حسین فاطمی تیرباران و سه دانشجوی دانشکده فنی در 16 آذر 32 و در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا کشته شدند،چنین به کناری زده شد؟پاسخ این پرسش را امیر اسدالله علم مشاور درجه اول شاه که در دوره نخست وزیری حسین علاء(پس از دولت کودتا)وزیر کشور شد در 27 فروردین 1334 در مجلس شورای ملی پاسخ داد:«اینجا صحبت شد به کسانی که در 28 مرداد خدمت کردهاند باید پاداش داده شود.البته باید پاداش بگیرند ولی ما نمیتوانیم به عنوان اینکه کسی در 28 مرداد خدمتی کرده،جان و مال و ناموس مردم را در اختیار او بگذاریم.اگر کسی خدمت کرده باید از جای دیگر پاداش بگیرد.دیروز در مجلس سنا بحث شده بود یک کسی که سر اسب مجسمه اعلیحضرت فقید را حفظ کرده،از کار برکنار شده است.بنده تصور نمیکنم این موضوع باعث ایراد باشد و تصور میکنم ما ملزم نیستیم کسی را که سر اسب مجسمه را حفظ کرده،اگر ناصالح باشد سر کار نگه داریم.»