نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

زمینه خشونت‌ها و افراط‌کاری‌های روبسپیر در جریان سال‌های پس از انقلاب فرانسه را سیدجواد طباطبایی در هفته‌های قبل شرح داد و دامنه سخن به آنجا رسید که برقراری حکومت ترور و وحشت در فرانسه توجه رهبران اروپایی را به این کشور جلب کرد و اتفاقاتی تازه را رقم زد؛ اتفاقاتی که طباطبایی روایتی چنین از آن ارائه می‌دهد:
پنج قدرت برتر اروپا، یعنی انگلستان، روسیه، ایتالیا، اتریش و آلمان، در مقابل جمهوری تازه‌تاسیس فرانسه صف کشیدند و مبنای انهدام آن را پیش گرفتند. در افکار عمومی مردم فرانسه، همان‌طور که مردم و دشمنان مردم و آزادی در مقابل هم گذاشته شده بودند، در چنین فضایی فضیلت و رذیلت هم در مقابل هم قرار می‌گیرند. البته از زمانی که سخن از دشمنان جمهوری به میان می‌آید، بحث نفوذ در نهادهای حکومت فرانسه هم مطرح می‌شود. شمار آنهایی که در داخل نفوذ کردند و زیر نقاب میهن‌پرستی به دسیسه‌چینی پرداختند کم نیست. انقلاب فرانسه، در عین حال که انقلاب ضدسلطنتی بود، انقلابی ضدمسیحی هم بود. همین ویژگی وجه تمایز انقلاب فرانسه با سایر نظام‌های اروپایی بود. در فرانسه حکومت لائیک برقرار بود و نه حکومت سکولار. تمام حکومت‌های اروپایی سکولار بودند و در فرانسه روحانیت اعتبار داشت. روحانیت همچنین املاک بسیار زیادی داشت و در واقع نوعی فئودالیته آنجا برقرار شده بود. اینکه اموال کلیسا را از حوزه دیانت خارج کردن و جنبه عرضی و دنیوی به آن دادن یعنی دنیوی کردن آن. یکی از معانی سکولار کردن هم همین دنیوی کردن امر اخروی است.
 
در مجلس ملی هم این بحث مطرح شده بود که باید مسیحیت‌زدایی شود. بخشی از کشیشان طبقه پایین به دشمنان کلیسا تبدیل شده بودند. روحانیت بالا با تمام طبقات بالای جامعه در ارتباط بود؛ یعنی فرد معمولی نمی‌توانست به مقام اسقفی یا کاردینالی برسد. این مسئله در زمان رنسانس مشهودتر بود. کشیشان طبقه پایین در جریان انقلاب فرانسه، به دلیل مطلع بودن از وضعیت کلیسا، بعضا از دشمنان کلیسا به شمار می‌رفتند. این‌ها با هدف لغو امتیازات سکولاریسم این نکته را اعلام کردند که حکومت فرانسه هیچ نقطه اشتراکی با دیانت ندارد و حکومتی غیردینی است. روبسپیر ادعای بیشتری داشت که فقط بی‌دینی را اعلام کند. او حتی باهوش‌تر از آن است که در مقابل خدا بگوید: خدا وجود ندارد. پس در خطابه‌ای اعلام می‌کند که ابلهانه است بگوییم دین بی‌دین یا من خودم دین هستم و امور را تعیین می‌کنم. در حقیقت، بی‌دین‌ها در تمام شئون وارد شده‌اند و می‌خواهند اخلاقیات مردم را از ریشه بکنند، این مسئله مهمی است و البته مسئله روسویی هم هست. هم روسو و هم مونتسکیو گفته بودند: هیچ جامعه‌ای نیست که بر اخلاقیات (به معنای عام) تکیه نداشته باشد.

در اینجا، روبسپیر مخالفان خویش را مخالفین دین و اخلاقیات جامعه فرانسه جلوه می‌دهد تا این توانایی را داشته باشد که برخورد شدیدتری با آنها داشته باشد. او مخالفین خود را ضدانقلاب و بی‌دین می‌خواند. طباطبایی در ادامه شیوه او در این مواجهه را چنین شرح می‌دهد:
سخن روبسپیر این است که اخلاقیات اساس هر نظم اجتماعی است و دین بخش مهمی از اخلاقیات را می‌سازد. بنابراین مخالفت با دین یک عمل ضدانقلابی است؛ چون ضدانقلاب می‌خواهد مناسبات اجتماعی فروبپاشد و مردم به اخلاق و امور انقلابی بی‌اعتماد باشند. البته روبسپیر به این منظور که در ترویج مسیحیت سوءتفاهمی نسبت به او ایجاد نشود می‌گوید: نیاز به دیانت از آنجا ناشی می‌شود که به‌رغم تحولات بسیار بزرگی که در همه حوزه‌ها صورت گرفته، انسان در حوزه اخلاقیات اجتماعی هنوز بسیار عقب‌مانده است. به عبارت دیگر، نیمی از خرد انسانی روشن و نیمی تاریک است. انسان هم دانا است و هم خرفت. به این دلیل که انسان برای اینکه در هنر و علوم پیش برود باید به دنبال هواهای نفسانی خود برود. پس به طور طبیعی دفاع از حقوق مستلزم این است که به هواهای نفسانی مسلط شویم. اینجاست که دو تعارض پیش می‌آید: اول اینکه خواسته‌های خود را در جهت منافع شخصی دنبال کنیم و دوم اینکه تامین مصلحت اجتماعی ما را اجبار می‌کند که از هواهای نفسانی بگذریم. نتیجه‌ای که روبسپیر می‌گیرد این است که باید فرشته درون را بر شیطان درون مسلط کرد. فرانسه بعد از انقلاب از ظلمت قرون وسطایی دین سلطنتی خارج شده است.

دامنه بحث به اینجا که می‌کشد، آنگونه که سیدجواد طباطبایی روایت می‌کند، انقلابیون با دیده تردید به کلیسا و جایگاه آن می‌نگرند:
از اینجا به بعد بحثی مفصل درباره کلیسا آغاز می‌شود. انقلابیون می‌گفتند که کلیسا کانون انواع حماقت‌ها است و پشتوانه استبداد و خودکامگی‌های سلطنت است. دیانت رسمی در اروپا پشتوانه اصلی توطئه علیه آزادی است. با مطرح شدن این بحث‌ها بود که در سایر کشورهای اروپایی، از جمله انگلستان این بحث مطرح شد که فرانسوی‌ها بی‌دین هستند. البته بی‌دینی در آن زمان مسائلی را با خود همراه داشت که تن دادن به آنها خیلی آسان نبود. نکته جالب این است که فرانسوی‌ها چون کاتولیک هستند با انگلیسی‌ها پدرکشتگی دینی داشتند. اروپایی‌ها معتقد بودند که پشت هر توطئه سیاسی یک جنبه دینی هم وجود دارد. به این ترتیب، انگلیسی‌ها از طریق عوامل خود به الحاد و مسیحیت‌زدایی در فرانسه دامن می‌زدند. در چنین وضعیتی بود که روبسپیر شعار مبارزه با هواهای نفسانی را سر داد و از انسان برتر سخن گفت و تاکید داشت که باید کیش جدیدی جانشین کلیسا و دیانت رسمی شود. روبسپیر اما برای دین جدید و کیشی که از آن سخن می‌گفت نیاز به مناسک و سمبل‌هایی داشت که در دین رسمی نمی‌خواست به جست‌وجوی آنها برود. این پرسش برای او مطرح شد که هر دیانتی به آداب و مناسک خاص خود نیاز دارد و اگر ما کلیسا نداشته باشیم، تکلیف مناسک چه می‌شود. روبسپیر هم فکری به سرش زد و از جانشین کردن جشن‌های ملی به جای مناسک مذهبی سخن گفت. لذا در تقویم جدیدی که بعد از انقلاب در فرانسه نوشته شده بود، روزهایی با شیوه‌های مختلف مشخص شد و این مناسبت‌ها جشن گرفته شد که نشانه‌های آن هنوز هم در فرانسه باقی مانده است. از جمله اینکه هنوز هم در فرانسه بسیاری از سمبل‌ها رومی است،‌به این علت که فرانسوی‌ها برای جایگزینی جشن‌های ملی به جای مناسک مذهبی مجبور شدند که یک سابقه ملی جاهلی را در مقابل مسیحیت زنده کنند. روبسپیر در قالب پیغمبر انقلاب فرانسه ظاهر شد و دوره جاهلی را در فرانسه تجدید و ماندگار کرد. در چنین وضعیتی بود که سکولاریسم در فرانسه اجرا شد، یعنی پس از آنکه در قرون وسطی مسیحیت تمامی مظاهر رومی را از بین برد و در تمام عرصه‌ها چیره شد، در جریان رویدادهای بعد از انقلاب فرانسه این چیرگی از بین رفت و بخش‌هایی از جاهلیت زنده شد. جشن‌های ملی در فرانسه مردم را از گروه‌های مذهبی جدا کرد و نهایتا جایگزین مناسک مذهبی آنها شد.

به هر حال، روبسپیر، در مقام دیکتاتور جدید برآمده از دل انقلاب فرانسه در حال تثبیت موقعیت و شرایط زمامداری خویش، هم مخالفین انقلابی را به بهانه ضدانقلاب سرکوب کرد و هم مظاهر دینی و سلطنتی فرانسه قدیم را یکسره نابود کرد تا یک‌تنه قادر باشد حکومت ترور و وحشت خویش را پیش ببرد.

تبلیغات