آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن


جایگاه والای آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی در نهاد مرجعیت و زعامت حوزه‌ علمیه قم ایجاب می‌کرد تا در سالروز رحلت ایشان به تعظیم شخصیت‌شان پرداخته شود. مبنای سالگرد، هجری شمسی بود؛ اما با اعلام مراسم سالگرد درگذشت ایشان بر مبنای هجری قمری، پرونده‌ای ناگهانی برای «شهروند امروز» گشوده شد. بدین‌سان، یکشنبه و دوشنبه هفته گذشته به قم رفتم تا با شخصیت‌های حوزوی و آشنا با زوایای شخصیت آیت‌الله گلپایگانی گفت‌وگو کنم و این پرونده پربار شود که اگر اینگونه نشد، فرصت اندک بود. البته در پایان از زحمات و یاری حاج‌آقاحسین، فرزند آیت‌الله سیدجواد گلپایگانی، تشکر و سپاسگزاری می‌کنم که اگر او نبود، این پرونده در این ابعاد منتشر نمی‌شد.
آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه بود، آیت‌الله سیدمحمدحسین بروجردی تقویت‌کننده آن و آیت‌الله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی حافظ میراث آن دو. میراث برآمده از سنت حوزه و نسبت آن با سیاست به گونه‌ای بود که حوزه مستحکم باقی بماند و به اجماع آرای علمای خدشه وارد نشود.
اینگونه بود که آیت‌الله گلپایگانی علیه لایحه ایالتی و ولایتی رژیم پهلوی اعتراض کرد. به مدافعان انقلابی کتاب «شهید جاوید» روی خوش نشان نداد، در برابر تغییر تاریخ رسمی از هجری به شاهنشاهی ایستادگی کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با انقلابیون سرنگونی سلطنت را خواستار شد. او حتی پس از انقلاب نیز اگرچه حکومت اسلامی قوام یافته بود، اما در برابر رخدادهایی همچون هیات‌های هفت نفره واگذاری زمین و بند «ج» نامه بلندبالایی به مجلس نوشت و آنان را از اینگونه امور بر حذر داشت. این بزرگ مرجع حوزه قم،‌رفتارهایی با حوزویان را هم تحمل نکرد و به گلایه از برخورد با عالمی در قم و مرجعی در نجف پرداخت. بدین‌سان، برای شناختن حوزه علمیه قم،‌باید او را شناخت و برای ترسیم ابعاد فقهی، سیاسی و اجتماعی معممین، باید به آرای او رجوع کرد تا عدل حوزه را یافت.

«سیدمحمدرضا» در روستای گوگد از توابع گلپایگان متولد شد. پدرش «سیدمحمدباقر» میان مردم منطقه به لقب «امام» نائل شده بود. هاجر خانم، مادرش را در سه سالگی و پدر را در 9 سالگی از دست داد. مقدمات و اندکی دوره سطح دروس حوزوی را در «گوگد»، «گلپایگان» و «خوانسار» گذراند و راهی دو مدرسه «آقا سیدضیاءالدین» و «حاج آقا محسن»‌ اراک شد. آنجا بود که با پیر و مراد خود، «شیخ عبدالکریم حائری یزدی»، آشنا شد. آنگونه بود که 19 سال در اراک و قم پای محضر استاد تلمذ کرد.
آنچنان استاد به شاگرد علاقه‌مند بود که وقتی به قم رفت تا حوزه را در این شهر قوام بخشد و موسس شود، نتوانست هجران شاگرد را تحمل کند. آیت‌الله گلپایگانی از نامه استاد به او می‌گوید: «در آن نامه نوشته بودند: اگر مایلید به قم بیایید، نان‌جو پیدا می‌شود و با هم می‌خوریم. من در پی نامه ایشان حرکت کرده و به قم آمدم.» پس از اقامت آیت‌الله در قم، در کنار استاد، اراکی‌ها به استاد می‌گویند: «آیت‌الله گلپایگانی را برای اداره امور دینی و تاسیس حوزه علمیه اراک اعزام نمایید.» اما حاج شیخ اجابت نمی‌کند و پاسخ می‌دهد: «من می‌خواهم او را آقای دنیا بکنم، شما می‌خواهید او را آقای اراکش بکنید!» در آن سال‌ها، آنچنان استاد به شاگرد محبت می‌کرد که آیت‌الله اینگونه از مهر استاد می‌گوید: «ایامی که در حجره بودم، کسالتی پیدا کردم و سخت مریض شدم، مرحوم آقای شیخ از منزل خودشان جوشانده درست کرده بودند و برای من به حجره آوردند.» ایشان از رفت و آمد استاد به حجره شاگرد هم سخن به میان می‌آورد: «عصرها مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم به مدرسه فیضیه می‌آمدند و به حجره ما وارد می‌شدند و می‌نشستند و این برنامه ایشان بود. از این رو، علما و بزرگان هم در همان ساعت به حجره ما می‌آمدند و در آنجا جمع می‌شدند.»

آیت‌الله گلپایگانی در 25 سالگی از محضر استاد به کسب مقام اجتهاد مفتخر شد و در زمره اصحاب استفتاء مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قرار گرفت. او همچنین بنا بر پیشنهاد «حاج میرزا مهدی بروجردی»، مسئول بیت و نماینده آیت‌الله حائری، با دخترش وصلت کرد و این ارتباط مستحکم‌تر شد. پس از رحلت مرحوم حاج شیخ و حتی اندکی پیش از آن، آیت‌الله گلپایگانی به تدریس در حوزه پرداخت و به عنوان مدرس طراز اول قم محسوب شد. او،‌در زمان علمای ثلات و آیت‌الله بروجردی، به تدریس درس خارج اصول و فقه پرداخت. اما با این حال،‌در پای درس مرحوم بروجردی حضور می‌یافت تا همچون دیگر آقایان در مسیر تقویت جایگاه مرجعیت ایشان گام بردارد. با رحلت آیت‌الله بروجردی، علمای طراز اول حوزه قم در منزل آیت‌الله حضور یافتند تا حوزه علمیه قدرتمند قم را مستحکم نگاه دارند. از این رو، تصمیمات گوناگونی مطرح شد: حاج‌احمد، پیشکار مرحوم بروجردی،‌توصیه کرد تا آقایان وجوهات را در اختیار بیت آیت‌الله قرار دهند تا همچنان از سوی این بیت شهریه طلاب تقسیم شود که شاید تمرکز پرداخت شهریه، منجر به تقویت نهاد مرجعیت شود. اما سکوت آقایان، این بار،‌علامت رضا نبود و پیشنهاد دیگری از سوی آیت‌الله داماد مطرح شد: آیت‌الله سیداحمد خوانساری را از تهران به قم بیاوریم و او را تقویت کنیم تا تمرکز مرجعیت همچنان نصیب حوزه قم شود. این دفعه هم سکوت فضای جلسه علمای سوگوار قم را دربر گرفت. در این میان، آیت‌الله محمدکاظم شریعتمداری به سخن آمد که چشم‌ها به سوی او دوخته شد: «نصف شهریه طلاب را می‌دهم.» حال مشکلی دیگر دامان روحانیون طراز اول را گرفت: پس نصف دیگر چه؟!
حلال مشکل، دو عالم دینی، آیت‌الله خمینی و آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی بودند که در کنار آیت‌الله گلپایگانی نشسته بودند. آنان از او می‌خواستند تا نیمه دیگر را بر عهده گیرد. اما او که بیشتر از دو سکه یک یا دو تومانی در جیب نداشت،‌ نمی‌توانست این مسئولیت را بپذیرد ولی با اصرار این دو شخصیت طراز اول حوزه و تشریح مضار نپذیرفتن این پیشنهاد، آیت‌الله می‌پذیرد و اینگونه بر جایگاه مرجعیت تکیه می‌زند.

با رحلت آیت‌الله بروجردی، رژیم پهلوی احساس کرد که دیگر مرجعیت در ایران افول کرده است. محمدرضا پهلوی هم با ارسال پیام تسلیتی به آیت‌الله سیدمحسن حکیم، مرجع تقلید غیرایرانی حاضر در حوزه نجف، مهر تاییدی بر این باور زد.
اما اولین طرح آنان؛‌یعنی لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی با مخالفت قم روبه‌رو شد تا آنجا که در نهایت مجبور شدند که این لایحه را متوقف کنند. آیت‌الله گلپایگانی به همراه مراجع و علمای ارشد قم همچون آیت‌الله مرعشی نجفی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله شیخ مرتضی حائری و در راس آنها آیت‌الله خمینی در برابر این لایحه اعتراض کردند. آنان با تشکیل جلسه در منزل شیخ مرتضی حائری، تصمیم گرفتند طی تلگرافی به شاه، مخالفت خود را با لایحه اعلام کنند و خواستار لغو فوری آن شوند. همچنین از طریق نامه و پیغام، علمای تهران و شهرستان‌ها را در جریان مفاد این لایحه قرار دهند تا آنان و مردم به مقابله با دولت بپردازند. از سوی دیگر، ‌قرار شد هفته‌ای یک بار، در صورت لزوم بیشتر، میان علمای حوزه، جلسه مشورتی برگزار شود تا تصمیمات با وحدت‌نظر و عمل توام شود. آیت‌الله گلپایگانی با توجه به بی‌اعتنایی دولت «علم» به تلگراف‌های مراجع، شخصا تلگرافی به شاه می‌زند و اعلام می‌کند: «... اصرار در تجاوز به قوانین شرع و اصول قانون اساسی آثار سوء و نامطلوبی دارد.»
اگرچه دولت وقت این لایحه را مهرماه سال 41 تصویب کرده بود اما با اصرار علما در آذر همان سال به طور رسمی لغو شد. علم 15 آبان 41 در تلگرافی به آیت‌الله گلپایگانی لغو این لایحه را اعلام می‌کند. آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله مرعشی نجفی به این اعلام بسنده می‌کنند، اما امام خمینی و آیت‌الله شریعتمداری خواستار اعلام رسمی و درج در مطبوعات می‌شوند که در نهایت همین‌گونه می‌شود.
البته شاه از سیاست‌های مغایر با اصول مورد نظر مراجع قم دست برنداشت و در 19 دی 41، اعلام کرد که می‌خواهد اصول ششگانه‌ای را به رفراندوم بگذارد. این بار نیز «انقلاب سفید» محمدرضا، با مخالفت علمای قم روبه‌رو شد و حتی نماینده‌ای – آیت‌الله آقا روح‌الله کمالوند – را به دربار فرستادند تا شاه را توجیه کند، اما سودی نداشت. در پی بی‌نتیجه بودن این رایزنی، آیت‌الله گلپایگانی طی اطلاعیه‌ای رفراندوم را بی‌مورد دانست و اعلام کرد: «حقیر در جریانات اخیره به وسایل مختلفه تذکرات لازمه را داده و حق نصیحت را ادا نموده‌ام و انصراف از اینکه اقدامات را به ملاحظه عواقب سویی که در بر دارد، خواسته‌ام؛ امیدوارم مورد توجه واقع و به اضطراب ملت مسلمان خاتمه دهند. اکنون برای اطلاع عموم نظریه خود را اظهار می‌دارم: مراجعه به آرای عمومی در قبال احکام شرعیه، بی‌مورد و موجب نگرانی علمای اسلام و عموم مسلمین و مضر به استقلال و مصالح مملکت است...» دیگر مراجع هم بر تحریم این رفراندوم پافشاری کردند. اینگونه بود که وقتی محمدرضا 4بهمن آن سال وارد قم شد، بازار را تعطیل دید و استقبال را بی‌فروغ. آنچنان خشمگین شد که در سخنرانی در قم بدون هیچ تدبیری آنچه می‌خواست، علیه روحانیت گفت.

گویی جدال میان رژیم پهلوی و روحانیت در آن ایام پایان‌پذیر نبود. کماندوهای رژیم پهلوی به مجلس عزاداری امام ششم شیعیان ـ امام صادق (ع) - در مدرسه فیضیه در 2فروردین 42، یورش بردند و فیضیه صحنه این جدال شد. آیت‌الله گلپایگانی در پاسخ به نامه یکی از علما این‌چنین ناراحتی خود را ابراز می‌کند: «صحنه مدرسه [فیضیه] و فجایعی را که به چشم خود دیدم هرگز فراموش نمی‌کنم. من در آن روز از جنایت و خیانت حمله‌کنندگان به مردم و علما و شخص خودم چیزهایی دیدم. از مقاصد شوم و خطرناک دشمنان اسلام فهمیدم و بر جهل و ظلم کارگردانان آن فاجعه تاسف‌ها خوردم. آن روز در تاریخ شیعه و ایران فراموش نمی‌شود. خدا گواه است، راضی بودم، مرا به قتل برسانند... من به مصادر امور نصیحت می‌کنم، این وضع به صلاح مملکت نیست...»
پس از واقعه 15 خرداد همان سال که امام خمینی نیز بازداشت شده بودند، آیت‌الله در مسیر اعتراض حرکت می‌کرد. او در اعلامیه‌ای نسبت به این حوادث واکنش نشان داد: «مصائب جبران‌ناپذیر این دو روزه که باعث هتک احترام مقدسات اسلام و مذهب شیعه گردید، بی‌نهایت موجب تاثر و تاسف است. اقدام هیات حاکمه به توقیف شخصیت مبارزی مثل حضرت آیت‌الله خمینی... و قتل جمع کثیری از مردم مسلمان بی‌گناه، قلب حضرت ولیعصر – ارواحنا فداه - را جریحه‌دار و ملت شیعه را عزادار ساخت...» اما در اولین سالگرد 15 خرداد، آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله شریعتمداری حاضر نشدند اعلامیه آیت‌الله خمینی را امضا کنند؛ اگرچه حضرات آیات نجفی، مرعشی، میلانی و قمی به این امر مبادرت ورزیدند. البته آیت‌الله گلپایگانی با تبعید امام به ترکیه، به این امر اعتراض کرد و حتی فرزند و یکی از نمایندگان خود را به دیدار ایشان فرستاد. آیت‌الله گلپایگانی، پس از این وقایع خشن از سوی رژیم، کمتر به انتشار اطلاعیه و بیانیه‌های سیاسی پرداخت، هرچند که اعلامیه‌های او بر مبنای جلوگیری از اجرای برنامه‌های غیرشرعی رژیم همچون تحریم گوشت‌های یخ‌زده وارداتی، مخالفت با تغییر تاریخ رسمی از هجری به شاهنشاهی، اعتراض به برگزاری آزمون برای طلاب از سوی دولت و... در عرصه سیاست تعریف می‌شد.

روش و منش ایشان به گونه‌ای بود که روحانیون انقلابی حامی امام خمینی، حتی سال‌ها پس از پیروزی انقلاب، در نقل تاریخ آن دوران از «محافظه‌کاری» آیت‌الله یاد می‌کردند و یکی از روحانیون مبارز، حاج آقا مهدی، فرزند ایشان را محور مقابله با انقلابیون نامید. البته اوج اختلاف میان حامیان امام خمینی و طرفداران آیت‌الله گلپایگانی در جریان انتشار کتاب «شهید جاوید» رخ داد.
اگرچه در سال‌های پیش از انقلاب، ماموران رژیم دوبار به بیت آیت‌الله حمله کردند اما از دیگر سو روحانیون انقلابی هم دو بار به منزل ایشان رفتند و فریاد اعتراض خود را به گوش آیت‌الله رساندند؛ آقایانی همچون موسوی خوئینی‌ها، عبدالمجید معادیخواه، قدرت‌الله علیخانی، حسن ابراهیمی، هادی نجف‌آبادی. نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، صاحب «شهید جاوید» با نگاهی متفاوت به حادثه عاشورا و قیام امام حسین نگریسته بود. از این رو، برخی از روحانیون و منبری‌ها، که اغلب آنان با آیت‌الله همراه بودند، زبان به گلایه گشودند. تقریظ‌نویسی دو روحانی ارشد انقلابی و مبارز، آیت الله مشکینی و به ویژه آیت‌الله منتظری شکاف میان روحانیون را دوچندان کرد و دو جبهه در حوزه علمیه قم برپا شد.
در اسناد ساواک در آن دوره آمده بود: «تبلیغات حاد در رد کتاب «شهید جاوید» به وسیله وعاظ به صورتی درآمد که احتمال اصطکاک و بیم زد و خورد بین طرفداران خمینی به حمایت از صالحی (نویسنده کتاب) و مشکینی و منتظری (تقریظ‌نویسان) و جناح مخالف کتاب می‌رود که از محصول این اختلافات می‌توان نسبت به تضعیف گلپایگانی که بیش از دیگران موجب جنجال را فراهم می‌نماید، اقدام نمود.» چرا که آیت‌آلله گفته بود:‌ «صالحی چند سال قبل کتاب را آورد نزد من و اجازه چاپ خواست. من با دقت خواندم، دیدم صلاح نیست و اجازه ندادم. صالحی گفت: اگر آقای صافی گفت چاپ نکن، چاپ نمی‌کنم. ایشان هم مطالعه کرد و صلاح ندانست؛ ولی ناگهان شنیدم چاپ کرده.»

ایشان به این سخن اکتفا نکرد و اعلام کرد: «هرکس مقلد من است، حرام است این کتاب را بخواند.» در همان ایام روحانیون انقلابی آنچنان از این مسئله ناراحت بودند که در منزل آیت‌الله تجمع کردند و هنگامی که ایشان از آقای منتظری نام برد، ناگهان موسوی خوئینی‌ها میان سخن آیت‌الله به سخن آمد و گفت: بگویید، آیت‌الله منتظری. اختلاف آنچنان بالا گرفته بود که ساواک با اغراق‌آمیز بیان کردن این مسئله، در گزارش خود آورده بود: «طلاب طرفدار کتاب «شهید جاوید» و پیروان خمینی و شیخ حسینعلی منتظری قبل از ماه محرم به منزل آیت‌الله گلپایگانی حمله‌ور شدند و قصد کشتن وی را داشته‌اند. به طوری که مشارالیه در منزل خود در حضور اجتماع طلاب فریاد برآورده است که مرا راحت بگذارید و اگر قصد کشتن مرا دارید، من در اختیار شما هستم.»
در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب، اندک‌اندک یخ کدورت میان انقلابیون و آیت‌الله آب شد و ایشان، با فوت حاج آقا مصطفی خمینی، مجلسی را در قم برگزار کرد تا شریک غم امام در نجف باشد. ایشان همچنین پس از انتشار مقاله توهین‌آمیزی در 17 دی 56 درباره امام خمینی به سرعت واکنش نشان داد و در جمع طلاب معترض گفت: «وحدت خود را حفظ کنید و به اعتراض آرام خود ادامه دهید و مقاومت کنید. اینها دروغ می‌گویند که ما با کارهای آنان موافقیم، علما همه مخالفند...» البته ایشان پس از یک هفته کلاس‌های تعطیل شده حوزه را بازگشایی کرد و در همان ایام این توهین را فقط مختص امام ندانست: «مقالات اخیر بعضی جراید و حمله به احکام مقدس اسلام و تهمت و توهین مقام شامخ روحانیت، موجب نگرانی و تشنج گردید...» حتی بیمارستان تحت نظر ایشان هم در حادثه 19 دی قم محلی برای مداوای مجروحین این حادثه شد. پس از این واقعه، اطلاعیه‌های سیاسی آیت‌الله رو به افزونی رفت. مراسم‌های چهلم این حادثه در این شهر و آن شهر برگزار می‌شد و رژیم با مردم برخورد می‌کرد و در پی آن آیت‌الله اعلام موضع و اعتراض کرد. اعتراض ایشان آنچنان شدت گرفت که حکومت وقت در 29 اردیبهشت 57، در ایام سوگواری برای حضرت زهرا(س) به بیت ایشان حمله‌ور شد که شب حادثه آیت‌الله گلپایگانی به دلیل ناراحتی قلبی به بیمارستان منتقل شد.

اگرچه ایشان از موضع‌گیری علیه رژیم پهلوی دست برنمی‌داشت اما هیمنه و اقتدارشان به حدی بود که ایستادگی رژیم در تدفین فرزند مرحوم آیت‌الله در حرم حضرت معصومه (س) شکست و به این امر تمکین کرد. البته آیت‌الله گلپایگانی نمی‌توانست در برابر رفتارهای خشن کوتاه بیاید. او پس از مراسم عاشورا و تاسوعای سال 57 در نامه‌ای به «ازهاری»‌ به مخالفت با حکومت نظامی پرداخت و نوشت: «آقای ازهاری! سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی و ایجاد اختناق و سانسور و کشتار و اتلاف نفوس، نه شما را برای ابقای حکومت استبدادی توفیق می‌دهد و نه این ملت ستمدیده را آرام و نه مقام روحانیت را از انجام وظیفه شرعی بازمی‌دارد... مردم به چیزی غیر از پایان یافتن حکومت استبداد و تامین آزادی و عدالت اجتماعی در سایه برقراری نظام اسلامی راضی نخواهند شد...» ایشان همچنین به صراحت با دولت شاپور بختیار مخالفت و از تحصن روحانیون در مسجد دانشگاه تهران حمایت کرد. از سوی دیگر، در 16 بهمن 57 پیام تبریکی برای رهبر فقید انقلاب فرستاد: «آنان که جنابعالی را دستگیر و به خارج از کشور تبعید نمودند، چنین روزی را که به خواست خداوند متعال با این احترام و استقبال بازگردید، تصور نمی‌کردند... اکنون که ملت مسلمان ایران با استقبالی که از جنابعالی به عمل آورد، برای چندمین بار رای خود را که از هر مواجهه با آرای عمومی قاطع‌تر است، اظهار کرد و خود را در سرکوب کردن کاخ‌های ارتجاع همچنان مصمم نشان داد...» اینچنین بود که آیت‌الله در قم، با ورود امام خمینی به این شهر به استقبال ایشان رفت و امام نیز به بازدید ایشان آمد تا پیوند، همچنان پابرجا بماند.

روابط قم و تهران آنگونه شد که امام خمینی بر نقش آیت‌الله گلپایگانی در اداره حوزه تاکید بسیار داشت و در بحث ثبوت رویت هلال نیز، مرحوم توسلی ماموریت داشت تا از نظر آیت‌الله گلپایگانی اطلاع یابد و به رهبر انقلاب منتقل کند. نظر امام نسبت به ایشان اینگونه بود که می‌گفتند: «اگر آقای گلپایگانی حتی با من مخالفت هم بکند، من می‌دانم روی جنبه دینی ایشان است.» اما برخی سیاست‌های سال‌های آغازین شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی ایران آنچنان به مذاق آیت‌الله خوش نمی‌آمد، ایشان مخالف سرسخت ریاست‌جمهوری «ابوالحسن بنی‌صدر»‌بود و او را بر اساس نگرش‌های مذهبی زیبنده این مقام نمی‌دید که با فرستادن نماینده‌ای ـ فرزند آیت‌الله ـ این مسئله را به گوش رهبر انقلاب رسانده بود و ایشان گفته بودند: «قول داده است که درست شود.» دیگر اموری که ایشان به آن اعتراض می‌کرد بحث برخی سیاست‌های اقتصادی چپ‌گرایانه جریان حاکم بود. ایشان در بحث بند «ج» و هیات‌های هفت‌نفره واگذاری زمین، نامه‌ای به مجلس نوشت که گویای گلایه‌های آیت‌الله بود. در متن این نامه آمده بود: «وظیفه شرعی اقتضا دارد که نگرانی خود را از موضع کنونی مجلس شورای اسلامی خصوصا برای آینده به همه نمایندگان مومن و پایبند به سوگند و تعهدی که دارند اظهار دارم. از اوایل پیروزی انقلاب، از یک سو بعضی غرب‌زدگان این نغمه را آغاز کردند که احکام اسلامی در این عصر عملی نیست، یا شرایط اجرای آن آماده نمی‌باشد که به‌حمدالله صدایشان خاموش و بی‌اثر شد و از سوی دیگر چپ‌گرایان به تبلیغات در قشرهای مختلف پرداختند و با نفوذ در نهادها و عنوان کردن شعارهای اقتصادی و سیاسی خواستند، انقلاب را از اصالت اسلامی خود بیندازند و به آن جلوه دیگری دهند... اگر ما به حول و قوه الهی اسلام را پیاده کنیم، همه جوانب اصلاح خواهد شد. لکن اگر به اسم ضرورت (آن هم با بینش‌هایی که بعضی دارند) در جو پر از شعار و تبلیغات گروه‌های منحرف بخواهیم از احکام اولیه رفع ید کنیم، خدا گواه است خطرناک است و از آن بیمناکم که هر روز برای حکمی از احکام خدا جوی را فراهم کنند و ضرورتی بسازند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمایند.» اگرچه ایشان به صورت محرمانه نامه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشتند و به صراحت سخن گفته بودند با این حال،‌ به مجلس هم گوشزد کردند. به‌رغم اینگونه انتقادات، آیت‌الله در جریان اموری همچون جنگ ایران و عراق همراه نظام بود و در این راستا گام برمی‌داشت؛ چرا که حفظ اصول دین و احکام شرعی اقتضا می‌کرد.

تبلیغات