شورای ملی مقاومت، بنیصدر و رجوی، از ائتلاف تا جدایی
آرشیو
چکیده
متن
«آنها از روز نخست شورای (ملی مقاومت) یا جبهه متحد را به مفهوم اخص کلمه نمیخواستند. بلکه در پی تشکیلاتی به عنوان دنبالچه سازمان خود بودند. یعنی شرکتکنندگان در شورا نقش مهمان و اجارهنشین را داشتند که این تصور و برداشت دقیقا کپیبرداری از الگوی سازمان الفتح فلسطین است، منتها به صورت کاریکاتور... گویی تنها نیاز به آذینهای دیگری برای تزئین حجله خود داشتند و نه بیش.» (مهدی خانبابا تهرانی – نگاهی از درون به جنبش چپ)
اولین اجلاسیه شورای ملی مقاومت در ماههای بهمن و اسفند 1360 تشکیل شد. ایده اولیه تشکیل این شورا محصول ذهن دو فراری سیاسی مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر بود.
آنها با این توهم که به زودی به مدد فشارهای بینالمللی و ضعفهای داخلی، زمینه بازگشتشان به کشور فراهم خواهد شد دست همکاری به هم دادند با این توافق که پس از بازگشت ابوالحسن بنیصدر در جایگاه ریاست جمهوری خواهند نشست و مسعود رجوی نیز در مقام نخستوزیری او قرار خواهد گرفت. تشکیل شورای ملی مقاومت وسیلهای برای پیشبرد این هدف بود و با حضور گروههایی به این نام: سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، کانون توصیه اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار، سازمان اقامه. بعدها البته گروههایی با عناوینی همچون حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به عضویت این شورا درآمدند.
از جمله چهرههای حقیقی عضو این شورا نیز منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، و احمد سلامیان بودند. با این حال عمده این گروهها از جریانات وابسته و اقماری مجاهدین بودند و اینچنین بود که سیطره رجوی بر شورا اعتراض بسیاری را برانگیخت و حتی به جدایی موتلف او، ابوالحسن بنیصدر انجامید. ابوالحسن بنی صدر نیز به روایت مهدی خانبابا تهرانی «هم عضو شورا بود و هم نبود و بارها به من گفته بود که خود را عضو شورای ملی مقاومت نمیداند، بلکه رئیسجمهور منتخب مردم است.» بنیصدر بدین ترتیب اگرچه در مباحثات و جلسات شورا حضور داشت اما در تصمیمگیری و رایگیریها غایب بود. در حکومت تصویرسازی شده آنها نیز اگرچه بنیصدر در مقام رئیسجمهور شناخته میشد اما این مسعود رجوی بود که به عنوان نخستوزیر مسئولیت تشکیل دولت موقت برای ششماه را برعهده داشت.
اختلافات میان بنیصدر و رجوی در پی ملاقات رجوی با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق در 19 دی 1361 صورتی جدی به خود گرفت. ایران و عراق در جنگ بودند و رجوی در مقام ریاست شورای مقاومت با وزیر خارجه کشور طرف جنگ با ایران ملاقات کرده بود تا چه بسا زمینه انتقال مجاهدین به عراق را فراهم کند. این دیدار اعتراض اعضای شورای مقاومت و خصوصا بنیصدر را برانگیخت. آنچنان که خانباباتهرانی روایت میکند رجوی که خود را برای چنین اعتراضی آماده کرده بود در جلسه بعدی شورا چنین عکسالعملی نشان داد: «اعضای شورا میتوانند تمام گفتوگوی میان او و هیات نمایندگی دولت عراق را که ضبط شده است گوش کنند.
سپس رو به مهدی ابریشمچی کرد و گفت: نوارها را بیاورید و پخش کنید. متن نوارهایی که ما گوش دادیم چیز عجیب و غریبی نبود. مقداری همهمه خبرنگاران و سپس سخنرانی کوتاه طارق عزیز به زبان انگلیسی بود که در آن گفته بود: امیدوارم در آینده نزدیک دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاستجمهوری یا نخستوزیری ایران ملاقات کنم.... به خاطر دارم وقتی این جمله از نوار پخش میشد، رجوی چندین بار به مهدی ابریشمچی گفت: این قسمت از نوار روشن نیست، لطفا دوباره آن را پخش کن؛ و این قسمت از نوار سه بار تکرار شد.» بدین ترتیب روشن بود که رجوی فراتر از نخستوزیری، هوس ریاستجمهوری نیز دارد و البته اداره یک کشور توسط دو رئیسجمهوری ممکن نبود! انتشار گزارشی از رادیو بیبیسی که به تفسیر نظر انتقادی بنیصدر در خصوص دیدار با طارق عزیز اختصاص داشت جدال رجوی و بنی صدر را قوت بخشید؛ آنچنان که رجوی چنین به روایت ماجرا میپردازد: «آقای بنیصدر کمی پس از وقوف بر آنچه بیبیسی بر روی دایره ریخته بود با من تماس گرفت و ضمن ابراز تاسف و ناراحتی به من اطمینان داد که همین الان به آنها (بیبیسی) تلفن خواهد زد و تفرقهاندازی و اکاذیبشان را به باد انتقاد خواهد گرفت.
فردا صبح با مهدی ابریشمچی و محمدعلی جابرزاده برای یکسره کردن کارمان با بنیصدر و اطرافیانش به سراغ او رفتیم. لدی الورود، نوار صحبت تلفنی خود با بیبیسی را برایمان گذاشت. تکذیبیه کتبی را هم که با امضای دفتر رئیسجمهور آماده نموده بود به ما نشان داد. کوتاه آمدیم و نسخهای از تکذیبیه او را گرفتیم و رفتیم.» با این حال این جدال به جدایی رسمی آنها انجامید و به صورت رسمی در چهارم فروردین 1363 بود که شورای مقاومت با صدور اطلاعیهای، خبر آن را اعلام کرد. اکنون رجوی، بنیصدر را متهم میکرد که آلت دست میخواهد و بنیصدر نیز فریاد اعتراض بلند میکرد که رجوی مرا نردبان قدرت خود میخواهد. بنیصدر، رهبری مجاهدین و رجوی را «معتاد قدرت» و «دروغپردازی که گوی سبقت را ربوده» و «گستاخ و دروغگو و زورمدار» توصیف میکرد و رجوی نیز بنیصدر را «گوینده اباطیل» و «خائن» و «کاسه لیس» و «لاف زن» و «پریشان حال و درمانده» و فردی «دارای ماهیت لیبرال – ارتجاعی» تعریف میکرد.
بنیصدر اما اولین و آخرین اخراجی شورای مقاومت نبود. آغاز برخی گفتوگوها میان قاسملو و حزب دموکرات کردستان با مقامات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در شهریورماه 1363 نیز اعتراض رجوی را برانگیخت، آنچنان که قاسملو در پاسخ به او اعلام کرد: «حزب دموکرات کردستان حق دارد در هر مذاکرهای که مایل باشد شرکت کند و این به هدف حزب برمیگردد و آقای رجوی باید بداند که... هدف حزب خودمختاری در خاک ایران است.» اینچنین بود که قاسملو و حزب متبوع او نیز از شورا خارج شدند و پس از آن قاسملو علت این خروج را چنین بازگو کرد: «در آن شورا، مجاهدین سعی میکنند که به هر قیمتی سایر نیروها را تحت هژمونی خود درآورند و زمانی که متقاعد شدیم که دیگر شورا در بعد دموکراتیک قابل ترمیم نیست از آن خارج شدیم... رجوی اعلام میکند که برای اعمال خود تنها در برابر خدا مسئولیت دارد، ما نمیتوانستیم چنین چیزهایی را قبول کنیم و از این رو از شورا جدا شدیم.»
ازدواج مسعود رجوی با همسر مهدی ابریشمچی و حمایت همهجانبه ابریشمچی از این ازدواج، «انقلاب ایدئولوژیک» لقب داده شد و پس از آن مسعود رجوی و مریم قجر به عنوان «رهبری نوین انقلاب» معرفی شدند و این نیز ضربهای دیگر از سوی سازمان به شورای مقاومت بود. ضربه نهایی اما آنگاهی زده شد که سازمان در کنار آن انقلاب ایدئولوژیک متحیرکننده برای ادامه فعالیت خود رهسپار عراق و موتلف دشمن جنگی ایران یعنی صدام شد. دیگر اثری از شورای مقاومت نمانده بود چه آنکه سازمان اکنون با قرار گرفتن در کنار صدام به صورتی رسمی راه مقابله براندازانه و مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران را انتخاب کرده بود.
اینچنین بود که یکی از جداشدگان شورای مقاومت در گفتوگویی رادیویی علیه سازمان چنین سخن گفت: «آنها باید به این سوال مردم ایران پاسخ بدهند که چرا در دوران طولانیترین جنگ در کنار متجاوزین بودهاند؟ که هیچ نیرویی در تاریخ ایران این کار را نکرده است... ابریشمچی میگفت: گر لازم باشد ما شلیته میپوشیم و جلوی پادشاه افغانستان دولا میشویم تا به حکومت برسیم. اینها برخاسته از تفکرات ماکیاولیستی آنها در جهت رسیدن به قدرت است... عدهای میگویند مجاهدین خلق اهمیت ندارند که دربارهشان بحث کنید اما من میگویم که بحث مجاهدین خلق اهمیت دارد. خودشان شانسی ندارند. در ایران اگر جنازه ملت هم افتاده باشد اینها نمیتوانند به قدرت برسند. قبل از عملیات فروغ هم گفتم اگر ارتش ایران هم خواب باشد، همان گیوهدوزهای کرمانشاه با گزنک تکهپارهتان میکنند. چون با ارتش عراق میخواهید ایران را بگیرید. این برای من روشن است. ولی مجاهدین مروج فرهنگ فساد هستند.» (مهدی خانبابا تهرانی)
اولین اجلاسیه شورای ملی مقاومت در ماههای بهمن و اسفند 1360 تشکیل شد. ایده اولیه تشکیل این شورا محصول ذهن دو فراری سیاسی مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر بود.
آنها با این توهم که به زودی به مدد فشارهای بینالمللی و ضعفهای داخلی، زمینه بازگشتشان به کشور فراهم خواهد شد دست همکاری به هم دادند با این توافق که پس از بازگشت ابوالحسن بنیصدر در جایگاه ریاست جمهوری خواهند نشست و مسعود رجوی نیز در مقام نخستوزیری او قرار خواهد گرفت. تشکیل شورای ملی مقاومت وسیلهای برای پیشبرد این هدف بود و با حضور گروههایی به این نام: سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، کانون توصیه اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار، سازمان اقامه. بعدها البته گروههایی با عناوینی همچون حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به عضویت این شورا درآمدند.
از جمله چهرههای حقیقی عضو این شورا نیز منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، و احمد سلامیان بودند. با این حال عمده این گروهها از جریانات وابسته و اقماری مجاهدین بودند و اینچنین بود که سیطره رجوی بر شورا اعتراض بسیاری را برانگیخت و حتی به جدایی موتلف او، ابوالحسن بنیصدر انجامید. ابوالحسن بنی صدر نیز به روایت مهدی خانبابا تهرانی «هم عضو شورا بود و هم نبود و بارها به من گفته بود که خود را عضو شورای ملی مقاومت نمیداند، بلکه رئیسجمهور منتخب مردم است.» بنیصدر بدین ترتیب اگرچه در مباحثات و جلسات شورا حضور داشت اما در تصمیمگیری و رایگیریها غایب بود. در حکومت تصویرسازی شده آنها نیز اگرچه بنیصدر در مقام رئیسجمهور شناخته میشد اما این مسعود رجوی بود که به عنوان نخستوزیر مسئولیت تشکیل دولت موقت برای ششماه را برعهده داشت.
اختلافات میان بنیصدر و رجوی در پی ملاقات رجوی با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق در 19 دی 1361 صورتی جدی به خود گرفت. ایران و عراق در جنگ بودند و رجوی در مقام ریاست شورای مقاومت با وزیر خارجه کشور طرف جنگ با ایران ملاقات کرده بود تا چه بسا زمینه انتقال مجاهدین به عراق را فراهم کند. این دیدار اعتراض اعضای شورای مقاومت و خصوصا بنیصدر را برانگیخت. آنچنان که خانباباتهرانی روایت میکند رجوی که خود را برای چنین اعتراضی آماده کرده بود در جلسه بعدی شورا چنین عکسالعملی نشان داد: «اعضای شورا میتوانند تمام گفتوگوی میان او و هیات نمایندگی دولت عراق را که ضبط شده است گوش کنند.
سپس رو به مهدی ابریشمچی کرد و گفت: نوارها را بیاورید و پخش کنید. متن نوارهایی که ما گوش دادیم چیز عجیب و غریبی نبود. مقداری همهمه خبرنگاران و سپس سخنرانی کوتاه طارق عزیز به زبان انگلیسی بود که در آن گفته بود: امیدوارم در آینده نزدیک دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاستجمهوری یا نخستوزیری ایران ملاقات کنم.... به خاطر دارم وقتی این جمله از نوار پخش میشد، رجوی چندین بار به مهدی ابریشمچی گفت: این قسمت از نوار روشن نیست، لطفا دوباره آن را پخش کن؛ و این قسمت از نوار سه بار تکرار شد.» بدین ترتیب روشن بود که رجوی فراتر از نخستوزیری، هوس ریاستجمهوری نیز دارد و البته اداره یک کشور توسط دو رئیسجمهوری ممکن نبود! انتشار گزارشی از رادیو بیبیسی که به تفسیر نظر انتقادی بنیصدر در خصوص دیدار با طارق عزیز اختصاص داشت جدال رجوی و بنی صدر را قوت بخشید؛ آنچنان که رجوی چنین به روایت ماجرا میپردازد: «آقای بنیصدر کمی پس از وقوف بر آنچه بیبیسی بر روی دایره ریخته بود با من تماس گرفت و ضمن ابراز تاسف و ناراحتی به من اطمینان داد که همین الان به آنها (بیبیسی) تلفن خواهد زد و تفرقهاندازی و اکاذیبشان را به باد انتقاد خواهد گرفت.
فردا صبح با مهدی ابریشمچی و محمدعلی جابرزاده برای یکسره کردن کارمان با بنیصدر و اطرافیانش به سراغ او رفتیم. لدی الورود، نوار صحبت تلفنی خود با بیبیسی را برایمان گذاشت. تکذیبیه کتبی را هم که با امضای دفتر رئیسجمهور آماده نموده بود به ما نشان داد. کوتاه آمدیم و نسخهای از تکذیبیه او را گرفتیم و رفتیم.» با این حال این جدال به جدایی رسمی آنها انجامید و به صورت رسمی در چهارم فروردین 1363 بود که شورای مقاومت با صدور اطلاعیهای، خبر آن را اعلام کرد. اکنون رجوی، بنیصدر را متهم میکرد که آلت دست میخواهد و بنیصدر نیز فریاد اعتراض بلند میکرد که رجوی مرا نردبان قدرت خود میخواهد. بنیصدر، رهبری مجاهدین و رجوی را «معتاد قدرت» و «دروغپردازی که گوی سبقت را ربوده» و «گستاخ و دروغگو و زورمدار» توصیف میکرد و رجوی نیز بنیصدر را «گوینده اباطیل» و «خائن» و «کاسه لیس» و «لاف زن» و «پریشان حال و درمانده» و فردی «دارای ماهیت لیبرال – ارتجاعی» تعریف میکرد.
بنیصدر اما اولین و آخرین اخراجی شورای مقاومت نبود. آغاز برخی گفتوگوها میان قاسملو و حزب دموکرات کردستان با مقامات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در شهریورماه 1363 نیز اعتراض رجوی را برانگیخت، آنچنان که قاسملو در پاسخ به او اعلام کرد: «حزب دموکرات کردستان حق دارد در هر مذاکرهای که مایل باشد شرکت کند و این به هدف حزب برمیگردد و آقای رجوی باید بداند که... هدف حزب خودمختاری در خاک ایران است.» اینچنین بود که قاسملو و حزب متبوع او نیز از شورا خارج شدند و پس از آن قاسملو علت این خروج را چنین بازگو کرد: «در آن شورا، مجاهدین سعی میکنند که به هر قیمتی سایر نیروها را تحت هژمونی خود درآورند و زمانی که متقاعد شدیم که دیگر شورا در بعد دموکراتیک قابل ترمیم نیست از آن خارج شدیم... رجوی اعلام میکند که برای اعمال خود تنها در برابر خدا مسئولیت دارد، ما نمیتوانستیم چنین چیزهایی را قبول کنیم و از این رو از شورا جدا شدیم.»
ازدواج مسعود رجوی با همسر مهدی ابریشمچی و حمایت همهجانبه ابریشمچی از این ازدواج، «انقلاب ایدئولوژیک» لقب داده شد و پس از آن مسعود رجوی و مریم قجر به عنوان «رهبری نوین انقلاب» معرفی شدند و این نیز ضربهای دیگر از سوی سازمان به شورای مقاومت بود. ضربه نهایی اما آنگاهی زده شد که سازمان در کنار آن انقلاب ایدئولوژیک متحیرکننده برای ادامه فعالیت خود رهسپار عراق و موتلف دشمن جنگی ایران یعنی صدام شد. دیگر اثری از شورای مقاومت نمانده بود چه آنکه سازمان اکنون با قرار گرفتن در کنار صدام به صورتی رسمی راه مقابله براندازانه و مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران را انتخاب کرده بود.
اینچنین بود که یکی از جداشدگان شورای مقاومت در گفتوگویی رادیویی علیه سازمان چنین سخن گفت: «آنها باید به این سوال مردم ایران پاسخ بدهند که چرا در دوران طولانیترین جنگ در کنار متجاوزین بودهاند؟ که هیچ نیرویی در تاریخ ایران این کار را نکرده است... ابریشمچی میگفت: گر لازم باشد ما شلیته میپوشیم و جلوی پادشاه افغانستان دولا میشویم تا به حکومت برسیم. اینها برخاسته از تفکرات ماکیاولیستی آنها در جهت رسیدن به قدرت است... عدهای میگویند مجاهدین خلق اهمیت ندارند که دربارهشان بحث کنید اما من میگویم که بحث مجاهدین خلق اهمیت دارد. خودشان شانسی ندارند. در ایران اگر جنازه ملت هم افتاده باشد اینها نمیتوانند به قدرت برسند. قبل از عملیات فروغ هم گفتم اگر ارتش ایران هم خواب باشد، همان گیوهدوزهای کرمانشاه با گزنک تکهپارهتان میکنند. چون با ارتش عراق میخواهید ایران را بگیرید. این برای من روشن است. ولی مجاهدین مروج فرهنگ فساد هستند.» (مهدی خانبابا تهرانی)