مجاهدین بدنام و سیاستورزان ناکام
آرشیو
چکیده
متن
انقلاب که شد ساختمان بنیاد پهلوی شد ستاد سازمان مجاهدین خلق ایران؛ همان ساختمان نزدیک میدان ولی عصر که امروز وزارت بازرگانی است. مسعود رجوی فردای روزی که از زندان آزاد شد(سیام دی1357) پیامی همراه با موسی خیابانی با امضای “مجاهدین رها شده از بند”به «محضر مبارک مجاهد اعظم حضرت آیت الله العظمی خمینی» نوشت که در آن آمده بود:«ما آزادی خود را مدیون مجاهدت و جانفشانیهای خلق رزمنده و ستمکشیده ایران در پرتو الهامات آن زعیم استوار وسازش ناپذیرهستیم...»رجوی و خیابانی فردای پیروزی انقلاب هم پای بیانیه دیگری را امضا و از “جنبش ملی مجاهدین”حمایت کردند که به منزله ارگان سیاسی سازمان بود؛ کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در بدو پیروزی انقلاب، دستچین شدههای رجوی در زندان قصر بودند: مهدی ابریشمچی، محمود احمدی، علی محمد تشید، محمدعلی جابرزاده، احمد حنیفنژاد، محمد حیاتی، موسی خیابانی، عباس داوری، ابراهیم ذاکری، محسن (ابوالقاسم) رضایی،علی زرکش، محمدرضا سعادتی، محمد ضابطی و غلامحسین مشارزاده.
سازمانی که در شورای انقلاب راهش ندادند؛به روایت عزت الله سحابی«کسی راضی نبود اینها بیایند...دیدیم اگر قرار باشد کسی بیاید باید مسعود رجوی بیاید و همه هم با مسعود رجوی مساله داشتند...مرحوم مطهری و مرحوم بهشتی گفتند تو خودت نماینده مجاهدین باش...» اولین بار بعد از پیروزی انقلاب روزنامههای کیهان و اطلاعات 8 اردیبهشت ماه1358 از ملاقات و مذاکرات رهبران سازمان با امام خمینی خبر دادند.این دیدار صبح روز پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه در اقامتگاه امام در قم و به طور خصوصی انجام شد. بعد از فرار مرکزیت سازمان از ایران بخشهایی از آنچه در این ملاقات گذشت،از زبان موسی خیابانی در نشریه مجاهد(ارگان رسمی مجاهدین خلق) در خارج از کشور منتشر شد:« [امام]خمینی گفت من تاکنون علیه شما حرفی نزدهام، اما هر وقت که ببینم شما خارج از اسلام هستید ،خواهم گفت.»
مجاهدین خلق گرچه در امپریالیسم ستیزی از دانشجویان پیرو خط امام جا ماندند اما همراه و مدافع انقلاب دوم (تسخیر سفارت آمریکا) شدند که به استعفای دولت موقت مهندس بازرگان انجامید: «دانشجویان پیرو خط امام در این نیت یا عمل خیر بر سازمان مجاهدین پیشی گرفتهاند و سازمان مجاهدین خلق هم به همین دلیل آنها را دوچندان تقدیر میکند.» (نشریه مجاهد- شماره 10) «با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند لازم است که هرچه بیشتر با راهپیمایی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شویم... دوباره چیز آشنایی در شهر پیدا شده... آخر دوباره انقلاب است،انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی...»(شماره 11)
سازمانیها از انقلاب اول هم جا ماندند؛ در 11 آذر ماه 58 رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی برگزار شد و سازمان به دلیل مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در آن، به قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان رأی نداد، مجلس خبرگانی که رجوی هم کاندیدای آن بود، اما از ده نفر سهمیه تهران در این مجلس،دوازدهم شد و خبرگانی نشد. رجوی پس از آن کاندیدای اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری شد، اما چون رهبر انقلاب تاکید کرده بود هر کس مخالف قانون اساسی است نباید کاندیدای ریاست جمهوری شود، کاندیداتوریاش را پس گرفت. رجوی و حزب ملت ایران (داریوش فروهر) در ابتدا خواهان پذیرش مقام ریاست جمهوری توسط امام خمینی شدند که پاسخی نگرفتند؛رجوی حتی در مراسم بزرگداشت چهارم خرداد در ترمینال خزانه(4/3/58)به آیت الله طالقانی پیشنهاد کرد که برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود که نتیجهای نداد.سومین انتخابات پیشرو، انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود که طی آن سازمان مجاهدین خلق لیستی غیر اشتراکی با احزاب دیگر داد و برای مسعود رجوی از 30 منتخب تهران،جایی بالاتر از رتبه 38 به دست نیامد.
سازمان اولین گروهی بود که به موضعگیری علیه قانون انتخابات دو مرحلهای (اکثریت مطلق آرا) پرداخت و با انتشار اطلاعیههایی عملاً پیشقراول این جریان شد.مجاهدین خلق با این حال در دو ماه اول سال59 خود را برای شرکت در مرحله دوم انتخابات مجلس آماده کرد،تعداد 27 نفر از کاندیداهای سازمان در 22 شهر کشور به مرحله دوم انتخابات راه یافتند. حزب توده و چریکهای فدایی خلق از کاندیداهای مجاهدین خلق و رجوی اعلام حمایت کردند؛ مهمترین اقدام سیاسی و تبلیغی در این مقطع که کاملاً با موارد پیشین،متفاوت و متمایز بود، حمایت مهندس مهدی بازرگان دبیر کل نهضت آزادی بود که در مرحله اول به مجلس راه یافت.
بازرگان در نامهاش نوشت:«برای تأمین وحدت و حقوق گروههای اقلیت،امیدوارم آقای مسعود رجوی،که معرف جناح پرشوری از جوانان با ایمان میباشد،نیز به مجلس راه یافته،موفق به همکاری صادقانه با گروهها با حسن نیت،از طریق خدمت به خدا و خلق بشود.» پس از آن که رهبری انقلاب با این فکر مخالفت کردند، پیشنهاد و نظر بازرگان مورد انتقاد برخی نیروهای خط امامی واقع شد و بر او خرده گرفتند؛ مهندس بازرگان اطلاعیه دومی در توضیح اطلاعیه اول خود صادرکرد که طی آن آمده بود:«در آن اطلاعیه راجع به هیچ گروه سیاسی نفیاً یا اثباتاً تأیید به میان نیامده وهمچنین گفته نشده است به کسی رأی بدهید یا ندهید... بگذاریم گروههای اقلیت سیاسی قانونی به تناسب جمعیت و طرفدارانشان نمایندهای به مجلس بفرستند...»
حمایت بازرگان هم نتوانست رجوی را نماینده کند و از 13 نامزدی که در مرحله دوم انتخابات در تهران انتخاب شدند،رجوی رتبه بیستویکم را کسب کرد.چنین شد که مجاهدین خلق به سمت ابوالحسن بنیصدر غلتیدند و در زد و خورد روز 14 اسفند 1359 در دانشگاه تهران بین حامیان و مخالفان بنیصدر روزنامه جمهوری اسلامی میلیشیای سازمان مجاهدین خلق و شهربانی و گارد ریاست جمهوری را به همدستی برای متفرق کردن جمعیت و سنگ اندازی و تیراندازی بسوی مردم متهم کرد.جامعه روحانیت مبارز هم پس از واقعه 14 اسفند دست از حمایت اولیه خود از بنیصدر کشید و در بیانیهای سازمان مجاهدین خلق را عامل وقایع آن روز معرفی کرد و از رئیس جمهور خواست حساب خود را از این گروه جدا کند.از اردیبهشت 1360 روزنامه جمهوری اسلامی هر روز مقالاتی علیه مجاهدین خلق منتشر میکرد و پس از توافق رجوی و قاسملو نوشت: «اسلام منافقین را سرسخت ترین دشمنان اسلام و بشریت میدانسته است...پدیده نفاق در درون سازمان مجاهدین خلق زائیده یک تصادف نبود،بی شک تبلور یک جریان فکری بوده و هست...»
سازمان مجاهدین خلق از فروردین ماه سال 60 تصمیم خود را برای ورود به فاز نظامی و مقابله با حزب جمهوری اسلامی به مرحله اجرا گذاشت؛پیش از آن رجوی طی مصاحبهای با ارگان سازمان، زمینه لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل که امپریالیسم و ارتجاع هم قسم شدهاند تا انقلابیون و خصوصاً سازمان را از صحنه بیرون ببرند، مهیا کرده و شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان دموکراتیسم انقلابی بیان کرد. سازمان طی اطلاعیه مورخ 24 خرداد خود در واکنش به طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور در مجلس تهدید کرد:« عزل رئیس جمهور عملاً مفهومی جز اعلام جنگ مرتجعین به تمامی خلق ایران ندارد.» بهزاد نبوی، سخنگوی دولت طی مصاحبهای که در ساعات آخر روز 25 خرداد با مطبوعات انجام داد، اعلام کرد:«اگر لازم باشد، قوای انتظامی با مساله درگیریهای خیابانی برخورد خواهند کرد...
آقای بنیصدر دقیقاً همچون مجاهدین خلق عمل میکند...تمام درگیریهای خیابانی از ناحیه سازمان مجاهدین طرحریزی و اجرا میگردد.» سازمان با صدور اطلاعیهای عملا نمایندگان را در صورت شرکت در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی بنیصدر تهدید کرد:«... سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله به تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور مییابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیسجمهور دکتر بنیصدر در فضای هیستریک اجتماعی حاکم زنهار میدهد.»بالاخره روز 30 خرداد 1360 طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس به تصویب رسید وسازمان بر شدت آشوبهای خیابانی خود افزود و به تمام هواداران خود دستور داد برای حفاظت از جان رئیسجمهور هر گونه اقدام لازم را انجام دهند. مجاهدین خلق که پس از درگذشت آیتالله طالقانی که او را «پدر طالقانی» مینامیدند، عملا جایگاهی در بین روحانیون نداشت و حتی محمدرضا سعادتی یکی از مهمترین اعضایش، به اتهام سنگین جاسوسی اعدام شده بود، بار دیگر دست به اسلحه برد.
محمدرضا کلاهی از اعضای سازمان عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 بود که به شهادت دکتر بهشتی و 72 نفر از مقامات کشور انجامید.رجوی در جمع بندی یکساله، با اشارات و تأکیدات بسیار به مخاطبان میرساند که واقعه 7 تیر را سازمان مرتکب شده است؛وی با مرحله بندی کردن جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی میگوید:« قبل از هر چیز، شاه مهرهها هدف بودند. ما در فاز نخستین تهاجممان، با عمل بزرگ شروع کردیم.» بنیصدر و رجوی پس از 40 روز اختفا در 6 مرداد 1360 ایران را ترک کردند و به فرانسه گریختند،اما روایت خشونتهای خیابانی و سیاسی همچنان باقی بود؛آنان محمد علی رجایی را نیز هدف گرفتند و در هشتم شهریور 60 وی در مقام رئیس جمهور و نخست وزیرش محمد جواد باهنر در ساختمان نخست وزیری با انفجار بمبی که مسعود کشمیری دبیر جلسات شورای امنیت کشور(در نخست وزیری) از وابستگان سازمان کار گذاشته بود، به شهادت رسیدند.
عملیات تروریستی سازمان طی سال 1360 در چهار سطح صورت گرفت؛عملیات ترور مسئولان سیاسی- مذهبی نظام جمهوری اسلامی، عملیات ترور پاسداران کمیته،سپاه و دادستانی انقلاب،عملیات ترور نیروهای مردمی و افراد عادی کوچه و بازار،عملیات آتشسوزی اموال عمومی و دولتی، سرقت مسلحانه، انداختن کوکتل مولوتف به مغازهها و موسسات و منازل مردم. مجاهدین خلق،منافقین شدند؛در رهگذر انقلاب،ضد انقلاب شدند؛مجاهدین بدنام و سیاستمداران ناکام شدند.
منابع و مآخذ:
1- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام،جلد دوم،موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی / 2- انقلاب اسلامی از پیروزی تا تحکیم؛عباس شادلو،1386 / 3- آرشیو روزنامه کیهان سالهای 1358 و 1359
سازمانی که در شورای انقلاب راهش ندادند؛به روایت عزت الله سحابی«کسی راضی نبود اینها بیایند...دیدیم اگر قرار باشد کسی بیاید باید مسعود رجوی بیاید و همه هم با مسعود رجوی مساله داشتند...مرحوم مطهری و مرحوم بهشتی گفتند تو خودت نماینده مجاهدین باش...» اولین بار بعد از پیروزی انقلاب روزنامههای کیهان و اطلاعات 8 اردیبهشت ماه1358 از ملاقات و مذاکرات رهبران سازمان با امام خمینی خبر دادند.این دیدار صبح روز پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه در اقامتگاه امام در قم و به طور خصوصی انجام شد. بعد از فرار مرکزیت سازمان از ایران بخشهایی از آنچه در این ملاقات گذشت،از زبان موسی خیابانی در نشریه مجاهد(ارگان رسمی مجاهدین خلق) در خارج از کشور منتشر شد:« [امام]خمینی گفت من تاکنون علیه شما حرفی نزدهام، اما هر وقت که ببینم شما خارج از اسلام هستید ،خواهم گفت.»
مجاهدین خلق گرچه در امپریالیسم ستیزی از دانشجویان پیرو خط امام جا ماندند اما همراه و مدافع انقلاب دوم (تسخیر سفارت آمریکا) شدند که به استعفای دولت موقت مهندس بازرگان انجامید: «دانشجویان پیرو خط امام در این نیت یا عمل خیر بر سازمان مجاهدین پیشی گرفتهاند و سازمان مجاهدین خلق هم به همین دلیل آنها را دوچندان تقدیر میکند.» (نشریه مجاهد- شماره 10) «با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند لازم است که هرچه بیشتر با راهپیمایی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شویم... دوباره چیز آشنایی در شهر پیدا شده... آخر دوباره انقلاب است،انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی...»(شماره 11)
سازمانیها از انقلاب اول هم جا ماندند؛ در 11 آذر ماه 58 رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی برگزار شد و سازمان به دلیل مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در آن، به قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان رأی نداد، مجلس خبرگانی که رجوی هم کاندیدای آن بود، اما از ده نفر سهمیه تهران در این مجلس،دوازدهم شد و خبرگانی نشد. رجوی پس از آن کاندیدای اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری شد، اما چون رهبر انقلاب تاکید کرده بود هر کس مخالف قانون اساسی است نباید کاندیدای ریاست جمهوری شود، کاندیداتوریاش را پس گرفت. رجوی و حزب ملت ایران (داریوش فروهر) در ابتدا خواهان پذیرش مقام ریاست جمهوری توسط امام خمینی شدند که پاسخی نگرفتند؛رجوی حتی در مراسم بزرگداشت چهارم خرداد در ترمینال خزانه(4/3/58)به آیت الله طالقانی پیشنهاد کرد که برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود که نتیجهای نداد.سومین انتخابات پیشرو، انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی بود که طی آن سازمان مجاهدین خلق لیستی غیر اشتراکی با احزاب دیگر داد و برای مسعود رجوی از 30 منتخب تهران،جایی بالاتر از رتبه 38 به دست نیامد.
سازمان اولین گروهی بود که به موضعگیری علیه قانون انتخابات دو مرحلهای (اکثریت مطلق آرا) پرداخت و با انتشار اطلاعیههایی عملاً پیشقراول این جریان شد.مجاهدین خلق با این حال در دو ماه اول سال59 خود را برای شرکت در مرحله دوم انتخابات مجلس آماده کرد،تعداد 27 نفر از کاندیداهای سازمان در 22 شهر کشور به مرحله دوم انتخابات راه یافتند. حزب توده و چریکهای فدایی خلق از کاندیداهای مجاهدین خلق و رجوی اعلام حمایت کردند؛ مهمترین اقدام سیاسی و تبلیغی در این مقطع که کاملاً با موارد پیشین،متفاوت و متمایز بود، حمایت مهندس مهدی بازرگان دبیر کل نهضت آزادی بود که در مرحله اول به مجلس راه یافت.
بازرگان در نامهاش نوشت:«برای تأمین وحدت و حقوق گروههای اقلیت،امیدوارم آقای مسعود رجوی،که معرف جناح پرشوری از جوانان با ایمان میباشد،نیز به مجلس راه یافته،موفق به همکاری صادقانه با گروهها با حسن نیت،از طریق خدمت به خدا و خلق بشود.» پس از آن که رهبری انقلاب با این فکر مخالفت کردند، پیشنهاد و نظر بازرگان مورد انتقاد برخی نیروهای خط امامی واقع شد و بر او خرده گرفتند؛ مهندس بازرگان اطلاعیه دومی در توضیح اطلاعیه اول خود صادرکرد که طی آن آمده بود:«در آن اطلاعیه راجع به هیچ گروه سیاسی نفیاً یا اثباتاً تأیید به میان نیامده وهمچنین گفته نشده است به کسی رأی بدهید یا ندهید... بگذاریم گروههای اقلیت سیاسی قانونی به تناسب جمعیت و طرفدارانشان نمایندهای به مجلس بفرستند...»
حمایت بازرگان هم نتوانست رجوی را نماینده کند و از 13 نامزدی که در مرحله دوم انتخابات در تهران انتخاب شدند،رجوی رتبه بیستویکم را کسب کرد.چنین شد که مجاهدین خلق به سمت ابوالحسن بنیصدر غلتیدند و در زد و خورد روز 14 اسفند 1359 در دانشگاه تهران بین حامیان و مخالفان بنیصدر روزنامه جمهوری اسلامی میلیشیای سازمان مجاهدین خلق و شهربانی و گارد ریاست جمهوری را به همدستی برای متفرق کردن جمعیت و سنگ اندازی و تیراندازی بسوی مردم متهم کرد.جامعه روحانیت مبارز هم پس از واقعه 14 اسفند دست از حمایت اولیه خود از بنیصدر کشید و در بیانیهای سازمان مجاهدین خلق را عامل وقایع آن روز معرفی کرد و از رئیس جمهور خواست حساب خود را از این گروه جدا کند.از اردیبهشت 1360 روزنامه جمهوری اسلامی هر روز مقالاتی علیه مجاهدین خلق منتشر میکرد و پس از توافق رجوی و قاسملو نوشت: «اسلام منافقین را سرسخت ترین دشمنان اسلام و بشریت میدانسته است...پدیده نفاق در درون سازمان مجاهدین خلق زائیده یک تصادف نبود،بی شک تبلور یک جریان فکری بوده و هست...»
سازمان مجاهدین خلق از فروردین ماه سال 60 تصمیم خود را برای ورود به فاز نظامی و مقابله با حزب جمهوری اسلامی به مرحله اجرا گذاشت؛پیش از آن رجوی طی مصاحبهای با ارگان سازمان، زمینه لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل که امپریالیسم و ارتجاع هم قسم شدهاند تا انقلابیون و خصوصاً سازمان را از صحنه بیرون ببرند، مهیا کرده و شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان دموکراتیسم انقلابی بیان کرد. سازمان طی اطلاعیه مورخ 24 خرداد خود در واکنش به طرح بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور در مجلس تهدید کرد:« عزل رئیس جمهور عملاً مفهومی جز اعلام جنگ مرتجعین به تمامی خلق ایران ندارد.» بهزاد نبوی، سخنگوی دولت طی مصاحبهای که در ساعات آخر روز 25 خرداد با مطبوعات انجام داد، اعلام کرد:«اگر لازم باشد، قوای انتظامی با مساله درگیریهای خیابانی برخورد خواهند کرد...
آقای بنیصدر دقیقاً همچون مجاهدین خلق عمل میکند...تمام درگیریهای خیابانی از ناحیه سازمان مجاهدین طرحریزی و اجرا میگردد.» سازمان با صدور اطلاعیهای عملا نمایندگان را در صورت شرکت در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی بنیصدر تهدید کرد:«... سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله به تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور مییابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیسجمهور دکتر بنیصدر در فضای هیستریک اجتماعی حاکم زنهار میدهد.»بالاخره روز 30 خرداد 1360 طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس به تصویب رسید وسازمان بر شدت آشوبهای خیابانی خود افزود و به تمام هواداران خود دستور داد برای حفاظت از جان رئیسجمهور هر گونه اقدام لازم را انجام دهند. مجاهدین خلق که پس از درگذشت آیتالله طالقانی که او را «پدر طالقانی» مینامیدند، عملا جایگاهی در بین روحانیون نداشت و حتی محمدرضا سعادتی یکی از مهمترین اعضایش، به اتهام سنگین جاسوسی اعدام شده بود، بار دیگر دست به اسلحه برد.
محمدرضا کلاهی از اعضای سازمان عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 بود که به شهادت دکتر بهشتی و 72 نفر از مقامات کشور انجامید.رجوی در جمع بندی یکساله، با اشارات و تأکیدات بسیار به مخاطبان میرساند که واقعه 7 تیر را سازمان مرتکب شده است؛وی با مرحله بندی کردن جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی میگوید:« قبل از هر چیز، شاه مهرهها هدف بودند. ما در فاز نخستین تهاجممان، با عمل بزرگ شروع کردیم.» بنیصدر و رجوی پس از 40 روز اختفا در 6 مرداد 1360 ایران را ترک کردند و به فرانسه گریختند،اما روایت خشونتهای خیابانی و سیاسی همچنان باقی بود؛آنان محمد علی رجایی را نیز هدف گرفتند و در هشتم شهریور 60 وی در مقام رئیس جمهور و نخست وزیرش محمد جواد باهنر در ساختمان نخست وزیری با انفجار بمبی که مسعود کشمیری دبیر جلسات شورای امنیت کشور(در نخست وزیری) از وابستگان سازمان کار گذاشته بود، به شهادت رسیدند.
عملیات تروریستی سازمان طی سال 1360 در چهار سطح صورت گرفت؛عملیات ترور مسئولان سیاسی- مذهبی نظام جمهوری اسلامی، عملیات ترور پاسداران کمیته،سپاه و دادستانی انقلاب،عملیات ترور نیروهای مردمی و افراد عادی کوچه و بازار،عملیات آتشسوزی اموال عمومی و دولتی، سرقت مسلحانه، انداختن کوکتل مولوتف به مغازهها و موسسات و منازل مردم. مجاهدین خلق،منافقین شدند؛در رهگذر انقلاب،ضد انقلاب شدند؛مجاهدین بدنام و سیاستمداران ناکام شدند.
منابع و مآخذ:
1- سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام،جلد دوم،موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی / 2- انقلاب اسلامی از پیروزی تا تحکیم؛عباس شادلو،1386 / 3- آرشیو روزنامه کیهان سالهای 1358 و 1359