نبرد با آزادی
آرشیو
چکیده
متن
«روز سهشنبه دوم تیرماه (1287) در تاریخ مشروطه روز بیمانندی بود، کشاکش آزادیخواهی و خودکامگی،که از دو سال باز در میان میبود، امروز رویه جنگ و خونریزی به خود گرفت، و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پا افتاد.» این جملات را احمد کسروی در توصیف به توپ بستن مجلس مشروطه توسط قوای محمدعلی شاه در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نگاشته است. چه آنکه یکصد سال قبل، آفتاب دوم تیر که درخشیدن گرفت، بازتاب نور آن بر لوله توپهای روس، چشمان مردم تهران را آزار داد؛ پیش از آنکه انفجار در ساختمان مجلس شورای ملی، اندام نحیف مشروطهخواهی ایرانیان را ضربهای سخت وارد کند.
دوم تیرماه 1287 بود که محمدعلی شاه قاجار تلگرافی برای حکمرانان شهرهای ایران فرستاد تا متن آن پیام سندی باشد بر ضدیت شاه قاجار با دموکراسی که محمدعلی شاه نه همچون پدر طالب مشروطه بود و مجلس که بنا بود در صفحات تاریخ نامش در همسایگی دشمنان پارلمان به ثبت برسد.
پس مولود دموکراسیخواهی ایرانیان هدف گلوله توپهای روس قرار گرفت و دموکراسیخواهان ایرانی در باغشاه تیرباران شدند تا استبداد پیروز شود و دورنمای دشوار دموکراسیخواهی ترسیم مشروطیت یک چندی تعطیل شد و خودکامگی غالب. اما استبداد عمری «صغیر» داشت که آزادیخواهی از خاکستر دموکراسیخواهی زبانه گرفت تا مشروطهخواهان ایرانی سنگ بنای دموکراسی را محکمتر از قبل بگذارند و به تماشای مولود دوباره بنشینند.
محمدعلی شاه آنگاه که بر تخت نشست، اصول سلطنت را نه به رسم پدر خویش، مظفرالدین شاه، که بهشیوه پدربزرگ خود، ناصرالدین شاه، میپسندید. پس نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد تا از همان آغاز بیمیلیاش به هر گونه سازش و مماشات با رهبران نهضت مشروطه و آزادیخواهان را به نمایش بگذارد. محمدعلی شاه نه مطبوعات را میپسندید و نه آزادی فعالیت انجمنها را. بنای عناد با مشروطه و مشروطهخواهان داشت و فرصتی برای مقابله میجست. فرصتی که آن را در مباحثه و مجادله میان مشروطهخواهان و مشروعهخواهان یافت.
با این همه، ترور نافرجام شاه قاجار مجوز آتش گشودن به مشروطهخواهان را به محمدعلی شاه داد تا در دوشانتپه و همراه با لیاخوف، فرمانده روس، نقشه حمله به مجلس ملی را بریزد. به این ترتیب، پس از قریب به یک ماه آزار و سختگیری بر مشروطهخواهان، روز دوم تیرماه 1287 محمدعلی شاه فرمان به توپ بستن مجلس را با این عبارات صادر کرد: «این مجلس خلاف مشروطیت است. هرکس از فرمایشات ما تجاوز کند، مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود» و رشته امور به دست لیاخوف سپرد. نهال نوپای آزادیخواهی ایرانیان پذیرای گلوله توپهای روس شد و نصیب آزادیخواهان ایرانی آنگاهی که در میان اجتماع تنها ماندند، تنها نظاره ظهور دوباره استبداد بود.
همچنانکه ملکالشعرای بهار، شاعر انقلابی آن روزها، سالهایی بعد در وصف رویدادهای آن روزگار چنین نوشت: «در جریان آشوبها، طبقه اعیان و طبقات پایینتر حامی استبداد بودند. فقط طبقه متوسط به مشروطیت وفادار ماند.» باری مجلس به توپ بسته شد، جنبش چند ساله تهران خاموش گردید، همه نشانههای مشروطه از میان برخاست، نه روزنامهای، نه انجمنی و نه گفتاری. ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل کشته شدند و آیتالله بهبهانی و طباطبایی چند روزی به اسارت رفتند و شاه با این فرمان بازگشت استبداد را دستور داد: «چون ایجاد انجمنهای بینظامنامه اسباب هرج و مرج شده بود و روزنامهها و ناطقین به کمک آنها نزدیک بود رشته انتظام مملکت را برهم زنند.... خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم، مجلس از آنها حمایت نمود ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده...»
اما بازگشت استبداد کوتاه بود و آزادیخواهان ایرانی پس از 18 ماه جنگ با سلطنت، مجلس دوم را در بهارستان گشودند و دموکراسیخواهی را با تلاشی دوباره آغاز کردند؛ تلاشی که اکنون ره صدساله رفته است و افق طولانی پیش روی دارد.
دوم تیرماه 1287 بود که محمدعلی شاه قاجار تلگرافی برای حکمرانان شهرهای ایران فرستاد تا متن آن پیام سندی باشد بر ضدیت شاه قاجار با دموکراسی که محمدعلی شاه نه همچون پدر طالب مشروطه بود و مجلس که بنا بود در صفحات تاریخ نامش در همسایگی دشمنان پارلمان به ثبت برسد.
پس مولود دموکراسیخواهی ایرانیان هدف گلوله توپهای روس قرار گرفت و دموکراسیخواهان ایرانی در باغشاه تیرباران شدند تا استبداد پیروز شود و دورنمای دشوار دموکراسیخواهی ترسیم مشروطیت یک چندی تعطیل شد و خودکامگی غالب. اما استبداد عمری «صغیر» داشت که آزادیخواهی از خاکستر دموکراسیخواهی زبانه گرفت تا مشروطهخواهان ایرانی سنگ بنای دموکراسی را محکمتر از قبل بگذارند و به تماشای مولود دوباره بنشینند.
محمدعلی شاه آنگاه که بر تخت نشست، اصول سلطنت را نه به رسم پدر خویش، مظفرالدین شاه، که بهشیوه پدربزرگ خود، ناصرالدین شاه، میپسندید. پس نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد تا از همان آغاز بیمیلیاش به هر گونه سازش و مماشات با رهبران نهضت مشروطه و آزادیخواهان را به نمایش بگذارد. محمدعلی شاه نه مطبوعات را میپسندید و نه آزادی فعالیت انجمنها را. بنای عناد با مشروطه و مشروطهخواهان داشت و فرصتی برای مقابله میجست. فرصتی که آن را در مباحثه و مجادله میان مشروطهخواهان و مشروعهخواهان یافت.
با این همه، ترور نافرجام شاه قاجار مجوز آتش گشودن به مشروطهخواهان را به محمدعلی شاه داد تا در دوشانتپه و همراه با لیاخوف، فرمانده روس، نقشه حمله به مجلس ملی را بریزد. به این ترتیب، پس از قریب به یک ماه آزار و سختگیری بر مشروطهخواهان، روز دوم تیرماه 1287 محمدعلی شاه فرمان به توپ بستن مجلس را با این عبارات صادر کرد: «این مجلس خلاف مشروطیت است. هرکس از فرمایشات ما تجاوز کند، مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود» و رشته امور به دست لیاخوف سپرد. نهال نوپای آزادیخواهی ایرانیان پذیرای گلوله توپهای روس شد و نصیب آزادیخواهان ایرانی آنگاهی که در میان اجتماع تنها ماندند، تنها نظاره ظهور دوباره استبداد بود.
همچنانکه ملکالشعرای بهار، شاعر انقلابی آن روزها، سالهایی بعد در وصف رویدادهای آن روزگار چنین نوشت: «در جریان آشوبها، طبقه اعیان و طبقات پایینتر حامی استبداد بودند. فقط طبقه متوسط به مشروطیت وفادار ماند.» باری مجلس به توپ بسته شد، جنبش چند ساله تهران خاموش گردید، همه نشانههای مشروطه از میان برخاست، نه روزنامهای، نه انجمنی و نه گفتاری. ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل کشته شدند و آیتالله بهبهانی و طباطبایی چند روزی به اسارت رفتند و شاه با این فرمان بازگشت استبداد را دستور داد: «چون ایجاد انجمنهای بینظامنامه اسباب هرج و مرج شده بود و روزنامهها و ناطقین به کمک آنها نزدیک بود رشته انتظام مملکت را برهم زنند.... خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم، مجلس از آنها حمایت نمود ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده...»
اما بازگشت استبداد کوتاه بود و آزادیخواهان ایرانی پس از 18 ماه جنگ با سلطنت، مجلس دوم را در بهارستان گشودند و دموکراسیخواهی را با تلاشی دوباره آغاز کردند؛ تلاشی که اکنون ره صدساله رفته است و افق طولانی پیش روی دارد.