حاشیههای تاسیس حزب جمهوری درگفتوگو با حبیبالله پیمان
آرشیو
چکیده
متن
تلاش برای ایجاد یک حزب سیاسی از سوی دکتر بهشتی نشان از دیدگاه جدی وی برای انجام کار منسجم سیاسی داشته است. شهید بهشتی برخلاف دیدگاه رایج در میان روحانیت با راهاندازی یک حزب و قرار گرفتن در راس آن دست به تجربه جدیدی میزند، تجربهای که چند سال بعد از او عملا با شکست مواجه میشود. او در راه ایجاد حزب، همکاری نزدیکی نیز با برخی جریانات نواندیش مذهبی داشته است.
در خصوص ایده اولیه ایجاد حزب جمهوری اسلامی با دکتر حبیبالله پیمان دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز که در تدوین اصول فکری و مرامنامه حزب جمهوری اسلامی صاحب نقش بوده به گفتوگو نشستیم، دکتر پیمان و دکتر کاظم سامی به رغم توافقات اولیه، به دلیل اختلافات به وجود آمده از ادامه همکاری با حزب جمهوری صرف نظر کردند.
آقای دکتر پیمان شما پیش از پیروزی انقلاب به همراه مرحوم دکتر بهشتی قصد راهاندازی یک تشکیلات مشترک را داشتهاید تشکیلاتی که نهایتا بعد از انقلاب تحت عنوان حزب جمهوری اسلامی شکل میگیرد اما شما در آن حضور نمییابید. میخواهیم در خصوص چگونگی این کار مشترک برایمان توضیح دهید.
این بحث البته پیشزمینهای دارد. ارتباط نزدیک من با مرحوم دکتر بهشتی به دنبال حوادث خرداد 42 و نزدیکی بیشتر نواندیشان مذهبی و روحانیون، شکل گرفت. آقای بهشتی در آن سالها به جلسات انجمن اسلامی پزشکان دعوت میشد و در محافل خصوصیتری نیز که روشنفکران دینی داشتند حضور مییافت. تفکر ایشان در قیاس با تفکر آن روز حاکم بر روحانیت گامی به پیش بود و آقای بهشتی متفاوت از برداشت حاکم به نوآوری و اجتهاد در برخی امور معتقد بودند.
مثلا چه اموری؟
اگر بخواهیم مثالی بزنیم آقای بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود در آن سالها در خصوص حکم خمس بر این باور بودند که چنین حکمی یک امر تاریخی است چرا که امامان در آن دوران به عنوان یک حزب که در حال مبارزه بودهاند شناخته میشدند و حکم تعلق این پول به ایشان در همین جهت بوده است. در آن دوران روحانیونی مثل آقای بهشتی، آقای مطهری و آقای دکتر باهنر با برداشتهای تازهای که از اسلام داشتند نزدیکی فراوانی با روشنفکران مذهبی داشتند و به همین دلیل ارتباط نزدیکی هم با ما داشتند و این ارتباط نزدیک و مستمر تا پیروزی انقلاب هم ادامه داشت.
نگاه آقای بهشتی در آن زمان درباره فعالیتهای سیاسی چگونه بود؟
ایشان بعد از بازگشت از آلمان جلساتی را در منزل خود با حضور افراد مختلف و عموما دانشجویان برگزار میکردند که من هم به طور منظم در این جلسات شرکت میکردم. در این جلسات مسایل مذهبی و اعتقادی مورد بحث قرار میگرفت. در همین دوران وقتی ما با ایشان بحث میکردیم آقای بهشتی معتقد بود که باید یک کار درازمدت فکری صورت بگیرد و بدین شکل مرزبندی محکمی را با فعالیتهای سیاسی که در آن روزها در حال اوجگیری بود انجام میداد. مرحوم بهشتی البته تا نزدیکی پیروزی انقلاب حداقل به طور علنی فعالیت سیاسی نداشت.
او معتقد بود که برنامه ما باید 20 یا 30 ساله باشد و ابتدا به تدوین مبانی فکری و اعتقادی جنبش پرداخته و بعد به دنبال کار سیاسی برویم. ایشان در همین راستا کتاب «خدا در قرآن» را نیز منتشر ساختند که به نظر میرسید بخشی از همان برنامه مورد نظر آقای بهشتی برای تدوین مبانی فکری و اعتقادی باشد. تا اینکه ایشان سفری به اروپا و امریکا داشتند و در این سفر بعد از مشاهده فضای موجود در میان ایرانیان خارج از کشور و دیدگاههای دانشجویان ایرانی تحلیلشان تغییر کرد و بعد از بازگشت از امریکا تغییر رویه دادند و به سمت فعالیت سیاسی روی آوردند.
تحلیل آقای بهشتی از وضعیت اپوزیسیون ایرانی چه بود؟
آقای بهشتی به طور مشخص این تحلیل را که نیروهای مخالف عمده در کشور بر محوریت سه جریان آیتالله خمینی، دکتر شریعتی و مجاهدین خلق اولیه طبقهبندی میشوند، را پذیرفته بودند. این تحلیل دیدگاه ما نیز بود.
ایده ایجاد یک حزب فراگیر از کجا در ایشان شکل گرفت؟
در همین دوران آقای بهشتی معتقد بودند که برای پیشبرد اهداف سیاسی باید میان گروههای مختلف اتحاد ایجاد شود. بهشتی مخصوصا از اختلافات عمیق میان نیروهای ملی به رهبری دکتر سنجابی و نیروهای نزدیک به مهندس بازرگان ناراحت بودند و با من صحبت کردند که آیا میتوان حرکتی برای حل این اختلافات انجام داد و من نیز پاسخ دادم برای حل این اختلافات تلاشهای فراوانی انجام شده اما بیثمر بوده است. اما آقای بهشتی اصرار داشت که در این راستا تلاشی کند. بنده با وجود عدم امیدواری به نتیجه از آقایان دعوت کردم و دکتر بهشتی تلاشهایی در جهت حل اختلافات انجام داد که البته بیثمر بود. با عدم شکلگیری این اتحاد، فکر ایجاد یک تشکیلات جهت اتحاد میان نیروهای سیاسی در ذهن ما مطرح شد.
آقای بهشتی از افرادی بود که معتقد به کار تشکیلاتی و ایجاد آن بود. بنابراین مسئله بدین صورت مطرح شد که حال میتوان نیروهای مذهبی که اشتراکات فکری فراوانی دارند را در یک تشکیلات سازمان داد. آقای بهشتی و آقای دکتر باهنر به شکل فعالی این ایده را دنبال کردند و تصمیم براین شد که گفت وگوهایی برای تدوین یک اصول فکری اعتقادی و مرامنامه سیاسی انجام شود. از آن طرف آقایان بهشتی و باهنر و از این سمت نیز بنده به همراه مرحوم دکتر کاظم سامی حضور داشتیم و در جلسات مشترکی که ماهها به طول انجامید موارد مختلفی را مطرح و تدوین ساختیم و حتی به مرحله تدوین اساسنامه نیز رسیدیم.
اختلافاتی که منجر به عدم ادامه کار شما شد از کجا شکل گرفت؟
در همین زمان آقای بهشتی در منزل خود جلساتی هم تحت عنوان تفسیر با حضور افراد مذهبی نزدیک به بازار که عموما در مبارزه همسو با دیدگاههای موتلفه اسلامی بودند برگزار میکرد که ما نیز با خبر بودیم. زمانی که بنا شد فهرستی از افراد برای دعوت در راهاندازی حزب تهیه شود آقای بهشتی بدون همفکری با ما لیستی را تهیه کردند و آوردند که اکثر قریب به اتفاق آن از همین تیپهای مذهبی بازاری بودند و حضور نواندیشان دینی در این جمع بسیار اندک بود. این امر مخالفت ما را برانگیخت. دریافت ما از مضمون اصولی که پایهگذاری شده بود یک اصول نسبتا چپ یعنی تاکید بر عدالت اجتماعی و رویکرد دموکراتیک در مسایل بود. طبق این اهداف یک دموکراسی سیاسی- اجتماعی پیشبینی شده بود که جانمایه اعتقادات مذهبی و اسلامی داشت. بنابراین ما معتقد بودیم که این دوستان مذهبی بازاری که راست تلقی میشدند نمیتوانند طبق چنین دیدگاههایی فعالیت کرده و آن نتیجه مدنظر از حزب خارج نخواهد شد.
واکنش آقای بهشتی به انتقاد شما چه بود؟
آقای بهشتی میگفت که شما نگران این موارد نباشید و این افراد در تصمیمات نهایی نقشی نخواهند داشت. دریافت من از این سخنان این بود که آقای بهشتی یک نقش کنترلکننده و به نوعی متولی برای خودشان قایل هستند و ما نیز با این مخالف بودیم چرا که معتقد بودیم کار باید بر اساس تصمیمات شورایی و فکر جمعی صورت گیرد. چرا که کار شورایی هم از نظر اسلامی مورد تاکید است و هم از تمرکز تصمیمگیری جلوگیری خواهد کرد. بدین ترتیب ارتباط ما قطع شد و دیگر همکاری مشترک ادامه نیافت.
آقای پیمان آیا همان مبانی تدوین شده در جلسات در نهایت به عنوان مرامنامه فکری حزب جمهوری اسلامی استفاده شده یا خیر؟
بنده از اینکه در این فاصله تغییراتی در آن بحثها انجام شده باشد بیاطلاعم اما با توجه به دیدگاههای آقای بهشتی و آنچه مطرح میکردند، دیدگاهای اقتصادی چپ بر مبنای از میان بردن فاصله طبقاتی و تاکید بر عدالت اجتماعی همچنان حفظ شده بوده است. این نگاه حاکم بر حزب جمهوری اسلامی نهایتا به شکلگیری یک اقتصاد کاملا دولتی در دهه اول انقلاب منجر شد. البته آنچه ما تدوین کرده بودیم تلاش در جهت اجتماعی کردن اقتصاد و نه دولتی کردن آن بود. در خصوص مباحث سیاسی نیز همانگونه که گفتم مباحث بر اساس یک نظام دموکراتیک شورایی تدوین شده بود و هیچ حرفی برای قایل شدن حق ویژه برای یک طبقه خاص مطرح نبود.
نظر خود آقای دکتر بهشتی در خصوص میزان نقش روحانیت در حکومت چه بود؟
پیش از پیروزی انقلاب ایشان اعتقادی به اینکه نظام آینده باید بر اساس محوریت طبقه روحانی باشد نداشت. نهتنها ایشان بلکه سایر روحانیون نیز کمو بیش چنین دیدگاهی داشتند. در جلسات متعددی که ما برای بررسی ایدئولوژی سیاسی اسلام با حضور بنده، آقای باهنر، آقای هاشمی و آقای دکتر شیبانی برگزار میکردیم و در فیشبرداریهای انجام شده، هیچ جا دریافتی مبنی بر این حق ویژه نبود و برداشت ما از دیدگاههای آقایان این بود که به یک حکومت دموکراتیک بر اساس عدالت و با پشتوانه مذهبی و دینی قایل هستند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برداشت ما بر این بود که دیدگاها با توجه به اقبال عمومی مردم به روحانیت به سمتی دیگرپیش رفته است. خود آقای بهشتی البته به صراحت این حرف را مطرح نمیکرد بلکه میگفت مردم به روحانیت اقبال دارند و واقعیت هم این بود. اما نظر ما این بود که باید به گروههای دیگر هم فرصتهای برابری برای تبلیغ اندیشههایشان داده شود.
آیا فکر نمیکنید که همان اعضای لیست نزدیک به بازار با حضور شما در حزب مخالفت کرده باشند؟
بنده در خصوص مخالفت آن طیف با حضور ما بیاطلاعم و اساسا ما خودمان رغبتی به حضور در آن جمع نداشتیم چرا که آن ترکیب را فاقد وحدت نظر جهت فعالیت میدیدیم. البته بعد از بازگشت از پاریس و در مدرسه علوی من با آقایان صحبت کردم و با توجه به نزدیک بودن پیروزی انقلاب از آنها در مورد پروژه آینده سوال کردم. برداشت من از جوابی که داده شد این بود که آقایان ضرورتی به حضور ما در سطح تصمیمگیریهای اساسی نمیبینند.
مشخصا چه جوابی داده میشد؟
اینکه در برابر سوال ما مبنی بر وضعیت آینده تاکید میکردند که شما مطمئن باشید که امور در مسیر صحیحی پیش خواهد رفت.
آیا به جز شما که به دلایل فوق الذکر رغبتی به حضور در حزب جمهوری نداشتید در شکلگیری حزب افرادی که به دیدگاههای شما نزدیک بودند در ترکیب اصلی قرار گرفتند؟
همانطور که گفتم ترکیب اصلی در اختیار جناح موتلفه و بازار بود اما از افراد هم عقیده با ما آقای مهندس میرحسین موسوی در حزب حضور پیدا کرد که با ما همکاریهایی داشت. ما با آقای موسوی نهادی هم ایجاد کردیم که از روحانیت آقای باهنر حضور داشتند و بنده و خانم طاهره صفارزاده هم حاضر بودیم که فعالیتهای این نهاد فرهنگی تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت. بعد از پیوستن آقای موسوی به دولت و صفبندیهای ایجاد شده، این همکاری هم قطع شد.
آقای پیمان در جریان اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت شما و همفکرانتان موضعی بسیار نزدیک به حزب جمهوری اسلامی دارید. با وجود تمامی این مواردی که مطرح کردید چرا چنین اشتراک نظری دیده میشود.
در خصوص بحث سقوط دولت موقت باید گفت که در رقابت سختی که میان روحانیت و مشخصا حزب جمهوری اسلامی و دولت موقت ایجاد شده بود، یک طرف از ماجرای اشغال سفارت بهرهبرداری سیاسی کرد و این حرکت برای تضعیف موقعیت رقیب استفاده شد. اما دیدگاه ما به گونه دیگری بود. تضادهای فراوانی که در پی ایجاد اختلافات عمیق میان دولت و شورای انقلاب ایجاد شده بود در روحیه مردم تاثیر منفی داشت.
کم کم آش شورشده و نوعی سرخوردگی در مردم ایجاد شده بود. از سوی دیگر دولت موقت برای خودش برنامهای قایل نبود،بلکه خود را یک دولت انتقالی میدانست که وظیفه اصلیاش تحویل امور به یک دولت منتخب است. این در ذهن، منطقی بود اما در واقعیت امکانپذیر نبود. ما معتقد بودیم که یک جامعه انقلابی انتظار دارد که نمادها و نمودهای نظام سابق تغییر کند و لااقل اگر تغییر بنیادی در این سازوکار زمان میبرد تغییر نمادین امکانپذیر است.
پس شما هم معتقدید که دولت موقت انقلابی عمل نمیکرده است؟
بله، ما معتقد بودیم در شرایط آن روز فقدان چنین عملکردی، مردم را از صحنه دور خواهد کرد. با توجه به تجربه کودتای 28مرداد ما معتقد بودیم باید مردم را در صحنه حفظ کرد تا مبادا این تجربه تلخ تکرار شود. از سوی دیگر شور و انگیزه فراوانی برای متشکل کردن مردم در شوراها و نهادهای صنفی وجود داشت و اگر مردم از صحنه خارج میشدند امکان چنین تشکلسازی از میان میرفت. حرکت سفارت گرایش کاهشانگیزه را از میان برد و مردم به صحنه آمدند و به همین جهت مورد استقبال ما قرار گرفت. ما معتقد بودیم دانشجویان باید این روحیه جدید ایجاد شده به دنبال حرکت سفارت را مبنای وحدت نیروهای سیاسی قرار دهند که متاسفانه درست به صورت عکس عمل شد و حرکت سفارت عاملی برای حذف رقبای سیاسی شد.
بنابراین در نهایت بعد از انقلاب همکاریهای سیاسی شما با آقای بهشتی چگونه بود؟
بعد از انقلاب ما جنبش مسلمانان مبارز را حفظ کردیم و نشریه امت را منتشر ساختیم و حزب جمهوری اسلامی نیز شکل گرفت. در این فاصله حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفت نام بنده را در لیست خود برای انتخابات خبرگان قرار دهد و این تصمیم اعلام هم شد اما نظر جمعی دوستان ما این بود که این پیشنهاد پذیرفته نشود و دیگر ما ارتباط جدی نداشتیم تا اینکه بحث مناظرههای تلویزیونی در سال 58 پیش آمد. در این دوران من به دفعات آقای بهشتی را دیدم و ناگفته نماند که رابطه دوستی میان ما برقرار بود. به هر حال آقای بهشتی با خیلیهای دیگر متفاوت بود.
ایشان به گفتوگو و تحمل عقیده مخالف اعتقاد داشت و در گفتوگو لااقل پایبند به استدلال بود و نظر مخالف خود را میشنید و تحمل میکرد. آقای بهشتی در این دیدارها بازهم پیشنهاد همکاری مشترک را مطرح میساخت و ما معتقد بودیم که زمینه وجود دارد اما باید مبانی هم وجود داشته باشد ضمن اینکه ما به روندی که آرام آرام از سوی حزب جمهوری اسلامی در کشور در حال شکل گیری بود انتقاداتی داشتیم.
در خصوص همین مناظرههای تلویزیونی میخواستیم بدانیم که به چه شکل بود و بحثهای مطرح شده چگونه بود؟ آنچه مشخص است شما و آقای بهشتی با توجه به دیدگاههای مذهبی مشترک در یک جبهه مشترک در برابر دیدگاههای مارکسیستی قرار میگفتید.
این مناظرههای تلویزیونی با حضور بنده، آقای دکتر بهشتی، آقای نورالدین کیانوری به نمایندگی از حزب توده و آقای مهدی فتاپور به نمایندگی از چریکهای فدایی خلق برگزار میشد. در آنجا آقای بهشتی انتقاداتی را از دیدگاههای مارکسیستی و خصوصا عملکرد حزب توده مطرح میساخت که طبیعتا من با ایشان موافق بودم و لازم نبود این حرفها را تکرار کنم. اما در صحبتهایی که من انجام دادم مخاطب اصلی آقای بهشتی بود.
چرا که ما معتقد بودیم جریان اصلی که امور کشور را پیش میبرد، نه آن جریانهای مارکسیستی بلکه حزب جمهوری اسلامی است و ایراداتی را به روند در پیش گرفته شده در خصوص برخورد با مخالفان مطرح میکردیم. چراکه از سالهای قبل ما ایشان را میشناختیم بنابراین سعی بر این بود که مغایرت عملکردها را با اصولی که از قدیم مورد قبول و توافق آقای بهشتی بود نشان دهیم.
ایده اصلی برگزاری چنین مناظرههای تلویزیونی را بر چه اساسی میدیدید؟
دریافت من این بود که این گفتوگوها براساس همان منطق آقای بهشتی که معتقد بود میتوان در گفت وگو پیروز شد شکل گرفته است. ایشان از این حد اعتماد به نفس برخوردار بود که خود را در یک گفتوگوی منطقی بازنده نمیدانست و بر این اعتقاد بود که افراد مذهبی باید افرادی منطقی و استدلالی باشند. بنابراین بر شکلگیری چنین مناظرههایی اعتقاد داشت. البته دیگرانی با این جلسات مخالف بودند و نهایتا این برنامه نیمهکاره قطع شد و برخی جلسات ضبط شده هیچ گاه پخش نشد.
با گذشت سالهای اخیر چه نکتهای در خصوص دکتر بهشتی برای شما بارزتر جلوه میکند؟
شاید مهمترین سوالی که مطرح میشود این است که دکتر بهشتی با توجه به اصول وپایبندیهای قبلی اگر میبود و میماند،آیا آنچه را که در ادامه اتفاق افتاد تایید میکرد یا خیر؟ این پرسش جواب آسانی ندارد، چون هرکس بر اساس زمان عمل میکند. اما ما تفاوتهایی را هم درمقایسه با دیگران در ایشان میبینیم. مثلا بعد از سقوط دولت موقت آقای بهشتی اصرار داشتند که من در دولت وزارتی را بپذیرم در حالی که اختلافات میان ما و حزب جمهوری تقریبا عیان شده بود و ارگان حزب جمهوری مطالبی را ضد من منتشر میساخت. پس این تفاوت بهشتی با دیگران را نمیتوان نادیده گرفت.
در خصوص ایده اولیه ایجاد حزب جمهوری اسلامی با دکتر حبیبالله پیمان دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز که در تدوین اصول فکری و مرامنامه حزب جمهوری اسلامی صاحب نقش بوده به گفتوگو نشستیم، دکتر پیمان و دکتر کاظم سامی به رغم توافقات اولیه، به دلیل اختلافات به وجود آمده از ادامه همکاری با حزب جمهوری صرف نظر کردند.
آقای دکتر پیمان شما پیش از پیروزی انقلاب به همراه مرحوم دکتر بهشتی قصد راهاندازی یک تشکیلات مشترک را داشتهاید تشکیلاتی که نهایتا بعد از انقلاب تحت عنوان حزب جمهوری اسلامی شکل میگیرد اما شما در آن حضور نمییابید. میخواهیم در خصوص چگونگی این کار مشترک برایمان توضیح دهید.
این بحث البته پیشزمینهای دارد. ارتباط نزدیک من با مرحوم دکتر بهشتی به دنبال حوادث خرداد 42 و نزدیکی بیشتر نواندیشان مذهبی و روحانیون، شکل گرفت. آقای بهشتی در آن سالها به جلسات انجمن اسلامی پزشکان دعوت میشد و در محافل خصوصیتری نیز که روشنفکران دینی داشتند حضور مییافت. تفکر ایشان در قیاس با تفکر آن روز حاکم بر روحانیت گامی به پیش بود و آقای بهشتی متفاوت از برداشت حاکم به نوآوری و اجتهاد در برخی امور معتقد بودند.
مثلا چه اموری؟
اگر بخواهیم مثالی بزنیم آقای بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود در آن سالها در خصوص حکم خمس بر این باور بودند که چنین حکمی یک امر تاریخی است چرا که امامان در آن دوران به عنوان یک حزب که در حال مبارزه بودهاند شناخته میشدند و حکم تعلق این پول به ایشان در همین جهت بوده است. در آن دوران روحانیونی مثل آقای بهشتی، آقای مطهری و آقای دکتر باهنر با برداشتهای تازهای که از اسلام داشتند نزدیکی فراوانی با روشنفکران مذهبی داشتند و به همین دلیل ارتباط نزدیکی هم با ما داشتند و این ارتباط نزدیک و مستمر تا پیروزی انقلاب هم ادامه داشت.
نگاه آقای بهشتی در آن زمان درباره فعالیتهای سیاسی چگونه بود؟
ایشان بعد از بازگشت از آلمان جلساتی را در منزل خود با حضور افراد مختلف و عموما دانشجویان برگزار میکردند که من هم به طور منظم در این جلسات شرکت میکردم. در این جلسات مسایل مذهبی و اعتقادی مورد بحث قرار میگرفت. در همین دوران وقتی ما با ایشان بحث میکردیم آقای بهشتی معتقد بود که باید یک کار درازمدت فکری صورت بگیرد و بدین شکل مرزبندی محکمی را با فعالیتهای سیاسی که در آن روزها در حال اوجگیری بود انجام میداد. مرحوم بهشتی البته تا نزدیکی پیروزی انقلاب حداقل به طور علنی فعالیت سیاسی نداشت.
او معتقد بود که برنامه ما باید 20 یا 30 ساله باشد و ابتدا به تدوین مبانی فکری و اعتقادی جنبش پرداخته و بعد به دنبال کار سیاسی برویم. ایشان در همین راستا کتاب «خدا در قرآن» را نیز منتشر ساختند که به نظر میرسید بخشی از همان برنامه مورد نظر آقای بهشتی برای تدوین مبانی فکری و اعتقادی باشد. تا اینکه ایشان سفری به اروپا و امریکا داشتند و در این سفر بعد از مشاهده فضای موجود در میان ایرانیان خارج از کشور و دیدگاههای دانشجویان ایرانی تحلیلشان تغییر کرد و بعد از بازگشت از امریکا تغییر رویه دادند و به سمت فعالیت سیاسی روی آوردند.
تحلیل آقای بهشتی از وضعیت اپوزیسیون ایرانی چه بود؟
آقای بهشتی به طور مشخص این تحلیل را که نیروهای مخالف عمده در کشور بر محوریت سه جریان آیتالله خمینی، دکتر شریعتی و مجاهدین خلق اولیه طبقهبندی میشوند، را پذیرفته بودند. این تحلیل دیدگاه ما نیز بود.
ایده ایجاد یک حزب فراگیر از کجا در ایشان شکل گرفت؟
در همین دوران آقای بهشتی معتقد بودند که برای پیشبرد اهداف سیاسی باید میان گروههای مختلف اتحاد ایجاد شود. بهشتی مخصوصا از اختلافات عمیق میان نیروهای ملی به رهبری دکتر سنجابی و نیروهای نزدیک به مهندس بازرگان ناراحت بودند و با من صحبت کردند که آیا میتوان حرکتی برای حل این اختلافات انجام داد و من نیز پاسخ دادم برای حل این اختلافات تلاشهای فراوانی انجام شده اما بیثمر بوده است. اما آقای بهشتی اصرار داشت که در این راستا تلاشی کند. بنده با وجود عدم امیدواری به نتیجه از آقایان دعوت کردم و دکتر بهشتی تلاشهایی در جهت حل اختلافات انجام داد که البته بیثمر بود. با عدم شکلگیری این اتحاد، فکر ایجاد یک تشکیلات جهت اتحاد میان نیروهای سیاسی در ذهن ما مطرح شد.
آقای بهشتی از افرادی بود که معتقد به کار تشکیلاتی و ایجاد آن بود. بنابراین مسئله بدین صورت مطرح شد که حال میتوان نیروهای مذهبی که اشتراکات فکری فراوانی دارند را در یک تشکیلات سازمان داد. آقای بهشتی و آقای دکتر باهنر به شکل فعالی این ایده را دنبال کردند و تصمیم براین شد که گفت وگوهایی برای تدوین یک اصول فکری اعتقادی و مرامنامه سیاسی انجام شود. از آن طرف آقایان بهشتی و باهنر و از این سمت نیز بنده به همراه مرحوم دکتر کاظم سامی حضور داشتیم و در جلسات مشترکی که ماهها به طول انجامید موارد مختلفی را مطرح و تدوین ساختیم و حتی به مرحله تدوین اساسنامه نیز رسیدیم.
اختلافاتی که منجر به عدم ادامه کار شما شد از کجا شکل گرفت؟
در همین زمان آقای بهشتی در منزل خود جلساتی هم تحت عنوان تفسیر با حضور افراد مذهبی نزدیک به بازار که عموما در مبارزه همسو با دیدگاههای موتلفه اسلامی بودند برگزار میکرد که ما نیز با خبر بودیم. زمانی که بنا شد فهرستی از افراد برای دعوت در راهاندازی حزب تهیه شود آقای بهشتی بدون همفکری با ما لیستی را تهیه کردند و آوردند که اکثر قریب به اتفاق آن از همین تیپهای مذهبی بازاری بودند و حضور نواندیشان دینی در این جمع بسیار اندک بود. این امر مخالفت ما را برانگیخت. دریافت ما از مضمون اصولی که پایهگذاری شده بود یک اصول نسبتا چپ یعنی تاکید بر عدالت اجتماعی و رویکرد دموکراتیک در مسایل بود. طبق این اهداف یک دموکراسی سیاسی- اجتماعی پیشبینی شده بود که جانمایه اعتقادات مذهبی و اسلامی داشت. بنابراین ما معتقد بودیم که این دوستان مذهبی بازاری که راست تلقی میشدند نمیتوانند طبق چنین دیدگاههایی فعالیت کرده و آن نتیجه مدنظر از حزب خارج نخواهد شد.
واکنش آقای بهشتی به انتقاد شما چه بود؟
آقای بهشتی میگفت که شما نگران این موارد نباشید و این افراد در تصمیمات نهایی نقشی نخواهند داشت. دریافت من از این سخنان این بود که آقای بهشتی یک نقش کنترلکننده و به نوعی متولی برای خودشان قایل هستند و ما نیز با این مخالف بودیم چرا که معتقد بودیم کار باید بر اساس تصمیمات شورایی و فکر جمعی صورت گیرد. چرا که کار شورایی هم از نظر اسلامی مورد تاکید است و هم از تمرکز تصمیمگیری جلوگیری خواهد کرد. بدین ترتیب ارتباط ما قطع شد و دیگر همکاری مشترک ادامه نیافت.
آقای پیمان آیا همان مبانی تدوین شده در جلسات در نهایت به عنوان مرامنامه فکری حزب جمهوری اسلامی استفاده شده یا خیر؟
بنده از اینکه در این فاصله تغییراتی در آن بحثها انجام شده باشد بیاطلاعم اما با توجه به دیدگاههای آقای بهشتی و آنچه مطرح میکردند، دیدگاهای اقتصادی چپ بر مبنای از میان بردن فاصله طبقاتی و تاکید بر عدالت اجتماعی همچنان حفظ شده بوده است. این نگاه حاکم بر حزب جمهوری اسلامی نهایتا به شکلگیری یک اقتصاد کاملا دولتی در دهه اول انقلاب منجر شد. البته آنچه ما تدوین کرده بودیم تلاش در جهت اجتماعی کردن اقتصاد و نه دولتی کردن آن بود. در خصوص مباحث سیاسی نیز همانگونه که گفتم مباحث بر اساس یک نظام دموکراتیک شورایی تدوین شده بود و هیچ حرفی برای قایل شدن حق ویژه برای یک طبقه خاص مطرح نبود.
نظر خود آقای دکتر بهشتی در خصوص میزان نقش روحانیت در حکومت چه بود؟
پیش از پیروزی انقلاب ایشان اعتقادی به اینکه نظام آینده باید بر اساس محوریت طبقه روحانی باشد نداشت. نهتنها ایشان بلکه سایر روحانیون نیز کمو بیش چنین دیدگاهی داشتند. در جلسات متعددی که ما برای بررسی ایدئولوژی سیاسی اسلام با حضور بنده، آقای باهنر، آقای هاشمی و آقای دکتر شیبانی برگزار میکردیم و در فیشبرداریهای انجام شده، هیچ جا دریافتی مبنی بر این حق ویژه نبود و برداشت ما از دیدگاههای آقایان این بود که به یک حکومت دموکراتیک بر اساس عدالت و با پشتوانه مذهبی و دینی قایل هستند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برداشت ما بر این بود که دیدگاها با توجه به اقبال عمومی مردم به روحانیت به سمتی دیگرپیش رفته است. خود آقای بهشتی البته به صراحت این حرف را مطرح نمیکرد بلکه میگفت مردم به روحانیت اقبال دارند و واقعیت هم این بود. اما نظر ما این بود که باید به گروههای دیگر هم فرصتهای برابری برای تبلیغ اندیشههایشان داده شود.
آیا فکر نمیکنید که همان اعضای لیست نزدیک به بازار با حضور شما در حزب مخالفت کرده باشند؟
بنده در خصوص مخالفت آن طیف با حضور ما بیاطلاعم و اساسا ما خودمان رغبتی به حضور در آن جمع نداشتیم چرا که آن ترکیب را فاقد وحدت نظر جهت فعالیت میدیدیم. البته بعد از بازگشت از پاریس و در مدرسه علوی من با آقایان صحبت کردم و با توجه به نزدیک بودن پیروزی انقلاب از آنها در مورد پروژه آینده سوال کردم. برداشت من از جوابی که داده شد این بود که آقایان ضرورتی به حضور ما در سطح تصمیمگیریهای اساسی نمیبینند.
مشخصا چه جوابی داده میشد؟
اینکه در برابر سوال ما مبنی بر وضعیت آینده تاکید میکردند که شما مطمئن باشید که امور در مسیر صحیحی پیش خواهد رفت.
آیا به جز شما که به دلایل فوق الذکر رغبتی به حضور در حزب جمهوری نداشتید در شکلگیری حزب افرادی که به دیدگاههای شما نزدیک بودند در ترکیب اصلی قرار گرفتند؟
همانطور که گفتم ترکیب اصلی در اختیار جناح موتلفه و بازار بود اما از افراد هم عقیده با ما آقای مهندس میرحسین موسوی در حزب حضور پیدا کرد که با ما همکاریهایی داشت. ما با آقای موسوی نهادی هم ایجاد کردیم که از روحانیت آقای باهنر حضور داشتند و بنده و خانم طاهره صفارزاده هم حاضر بودیم که فعالیتهای این نهاد فرهنگی تا بعد از انقلاب هم ادامه داشت. بعد از پیوستن آقای موسوی به دولت و صفبندیهای ایجاد شده، این همکاری هم قطع شد.
آقای پیمان در جریان اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت شما و همفکرانتان موضعی بسیار نزدیک به حزب جمهوری اسلامی دارید. با وجود تمامی این مواردی که مطرح کردید چرا چنین اشتراک نظری دیده میشود.
در خصوص بحث سقوط دولت موقت باید گفت که در رقابت سختی که میان روحانیت و مشخصا حزب جمهوری اسلامی و دولت موقت ایجاد شده بود، یک طرف از ماجرای اشغال سفارت بهرهبرداری سیاسی کرد و این حرکت برای تضعیف موقعیت رقیب استفاده شد. اما دیدگاه ما به گونه دیگری بود. تضادهای فراوانی که در پی ایجاد اختلافات عمیق میان دولت و شورای انقلاب ایجاد شده بود در روحیه مردم تاثیر منفی داشت.
کم کم آش شورشده و نوعی سرخوردگی در مردم ایجاد شده بود. از سوی دیگر دولت موقت برای خودش برنامهای قایل نبود،بلکه خود را یک دولت انتقالی میدانست که وظیفه اصلیاش تحویل امور به یک دولت منتخب است. این در ذهن، منطقی بود اما در واقعیت امکانپذیر نبود. ما معتقد بودیم که یک جامعه انقلابی انتظار دارد که نمادها و نمودهای نظام سابق تغییر کند و لااقل اگر تغییر بنیادی در این سازوکار زمان میبرد تغییر نمادین امکانپذیر است.
پس شما هم معتقدید که دولت موقت انقلابی عمل نمیکرده است؟
بله، ما معتقد بودیم در شرایط آن روز فقدان چنین عملکردی، مردم را از صحنه دور خواهد کرد. با توجه به تجربه کودتای 28مرداد ما معتقد بودیم باید مردم را در صحنه حفظ کرد تا مبادا این تجربه تلخ تکرار شود. از سوی دیگر شور و انگیزه فراوانی برای متشکل کردن مردم در شوراها و نهادهای صنفی وجود داشت و اگر مردم از صحنه خارج میشدند امکان چنین تشکلسازی از میان میرفت. حرکت سفارت گرایش کاهشانگیزه را از میان برد و مردم به صحنه آمدند و به همین جهت مورد استقبال ما قرار گرفت. ما معتقد بودیم دانشجویان باید این روحیه جدید ایجاد شده به دنبال حرکت سفارت را مبنای وحدت نیروهای سیاسی قرار دهند که متاسفانه درست به صورت عکس عمل شد و حرکت سفارت عاملی برای حذف رقبای سیاسی شد.
بنابراین در نهایت بعد از انقلاب همکاریهای سیاسی شما با آقای بهشتی چگونه بود؟
بعد از انقلاب ما جنبش مسلمانان مبارز را حفظ کردیم و نشریه امت را منتشر ساختیم و حزب جمهوری اسلامی نیز شکل گرفت. در این فاصله حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفت نام بنده را در لیست خود برای انتخابات خبرگان قرار دهد و این تصمیم اعلام هم شد اما نظر جمعی دوستان ما این بود که این پیشنهاد پذیرفته نشود و دیگر ما ارتباط جدی نداشتیم تا اینکه بحث مناظرههای تلویزیونی در سال 58 پیش آمد. در این دوران من به دفعات آقای بهشتی را دیدم و ناگفته نماند که رابطه دوستی میان ما برقرار بود. به هر حال آقای بهشتی با خیلیهای دیگر متفاوت بود.
ایشان به گفتوگو و تحمل عقیده مخالف اعتقاد داشت و در گفتوگو لااقل پایبند به استدلال بود و نظر مخالف خود را میشنید و تحمل میکرد. آقای بهشتی در این دیدارها بازهم پیشنهاد همکاری مشترک را مطرح میساخت و ما معتقد بودیم که زمینه وجود دارد اما باید مبانی هم وجود داشته باشد ضمن اینکه ما به روندی که آرام آرام از سوی حزب جمهوری اسلامی در کشور در حال شکل گیری بود انتقاداتی داشتیم.
در خصوص همین مناظرههای تلویزیونی میخواستیم بدانیم که به چه شکل بود و بحثهای مطرح شده چگونه بود؟ آنچه مشخص است شما و آقای بهشتی با توجه به دیدگاههای مذهبی مشترک در یک جبهه مشترک در برابر دیدگاههای مارکسیستی قرار میگفتید.
این مناظرههای تلویزیونی با حضور بنده، آقای دکتر بهشتی، آقای نورالدین کیانوری به نمایندگی از حزب توده و آقای مهدی فتاپور به نمایندگی از چریکهای فدایی خلق برگزار میشد. در آنجا آقای بهشتی انتقاداتی را از دیدگاههای مارکسیستی و خصوصا عملکرد حزب توده مطرح میساخت که طبیعتا من با ایشان موافق بودم و لازم نبود این حرفها را تکرار کنم. اما در صحبتهایی که من انجام دادم مخاطب اصلی آقای بهشتی بود.
چرا که ما معتقد بودیم جریان اصلی که امور کشور را پیش میبرد، نه آن جریانهای مارکسیستی بلکه حزب جمهوری اسلامی است و ایراداتی را به روند در پیش گرفته شده در خصوص برخورد با مخالفان مطرح میکردیم. چراکه از سالهای قبل ما ایشان را میشناختیم بنابراین سعی بر این بود که مغایرت عملکردها را با اصولی که از قدیم مورد قبول و توافق آقای بهشتی بود نشان دهیم.
ایده اصلی برگزاری چنین مناظرههای تلویزیونی را بر چه اساسی میدیدید؟
دریافت من این بود که این گفتوگوها براساس همان منطق آقای بهشتی که معتقد بود میتوان در گفت وگو پیروز شد شکل گرفته است. ایشان از این حد اعتماد به نفس برخوردار بود که خود را در یک گفتوگوی منطقی بازنده نمیدانست و بر این اعتقاد بود که افراد مذهبی باید افرادی منطقی و استدلالی باشند. بنابراین بر شکلگیری چنین مناظرههایی اعتقاد داشت. البته دیگرانی با این جلسات مخالف بودند و نهایتا این برنامه نیمهکاره قطع شد و برخی جلسات ضبط شده هیچ گاه پخش نشد.
با گذشت سالهای اخیر چه نکتهای در خصوص دکتر بهشتی برای شما بارزتر جلوه میکند؟
شاید مهمترین سوالی که مطرح میشود این است که دکتر بهشتی با توجه به اصول وپایبندیهای قبلی اگر میبود و میماند،آیا آنچه را که در ادامه اتفاق افتاد تایید میکرد یا خیر؟ این پرسش جواب آسانی ندارد، چون هرکس بر اساس زمان عمل میکند. اما ما تفاوتهایی را هم درمقایسه با دیگران در ایشان میبینیم. مثلا بعد از سقوط دولت موقت آقای بهشتی اصرار داشتند که من در دولت وزارتی را بپذیرم در حالی که اختلافات میان ما و حزب جمهوری تقریبا عیان شده بود و ارگان حزب جمهوری مطالبی را ضد من منتشر میساخت. پس این تفاوت بهشتی با دیگران را نمیتوان نادیده گرفت.