آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن


گفت‌و‌گوی شهروند امروز با بروس لینگنآخرین کاردار سفارت آمریکا در تهران درباره ملاقات با آیت‌الله بهشتی
 
بروس لینگن آخرین کاردار آمریکا در ایران یکی از دیپلمات‌های آمریکایی بود که در پی ورود دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا به مدت 444 روز گروگان گرفته شد. اخیراً سندی از ملاقات این دیپلمات آمریکایی به همراه پرشت مسوول وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا با شهید بهشتی رئیس وقت مجلس خبرگان قانون اساسی و دبیرکل حزب جمهوری‌ اسلامی منتشر شده است.
 
انتشار این سند پس از نزدیک به 30 ‌سال، پرسش‌هایی را پیرامون آن ملاقات ایجاد کرد. روایت این دیپلمات از آن ملاقات و از آن فضایی که به اشغال سفارت منجر شد، هنوز خواندنی است. لینگن این روزها به همراه خانواده‌اش دوران بازنشستگی را سپری می‌کند و برخی رویدادها را به خاطر نمی‌آورد. بزرگ‌ترین تاسف این دیپلمات آمریکایی از فراهم نشدن ملاقات با آیت‌الله خمینی است؛ تنها کسی که می‌توانست از شکل‌گیری آن بحران جلوگیری کند. بروس لینگن با لهجه غلیظ آمریکایی از شهید بهشتی و مهندس بازرگان به نیکی یاد کرد.

درباره دیدار شما و آقای پرشت با آقای بهشتی اخیراً سند و گزارش مبسوطی منتشر شده است. می‌خواهم بیشتر درباره آن دیدار بدانم. آن دیدار در چه فضایی اتفاق افتاد؟
به خاطر می‌آورم من و آقای پرشت برای دیدن آقای بهشتی به مجلس رفتیم. دیدار ما در زمان بسیار مهم و حساسی اتفاق افتاد. من فارسی نمی‌دانستم اما آقای بهشتی انگلیسی را خوب صحبت می‌کرد. گفت‌وگوی بسیار خوبی بود.
 
سندی را که از آن صحبت می‌کنید شخصاً ندیده‌ام و جزئیات مذاکره را به خاطر نمی‌آورم اما خود مکالمه را به دلیل اهمیت بسیار زیادش به یاد دارم. من و آقای پرشت به عنوان نمایندگان دولت ایالات متحده به دنبال ایجاد درکی متقابل بودیم تا بر پایه آن روابط جدید بنیان گذاشته شوند. من به آقای بهشتی گفتم ما (من و او) نقاط مشترکی داریم. ایشان چند وقت در هامبورگ در آلمان زندگی کرده بودند و من اولین پست خود را در همان شهر، در هامبورگ، آغاز کرده بودم.

بعد از چندمین درخواست توانستید با آقای بهشتی ملاقات کنید؟
به یاد نمی‌آورم مشکلی به جز برنامه کاری سنگین آقای بهشتی وجود داشت. ما تمایل بسیاری به انجام مذاکره داشتیم و می‌خواستیم با چهره‌های مهم رژیم صحبت کنیم. تصور می‌کنم آقای پرشت و یکی دیگر از افسران ما یک هفته قبل از مذاکره ما با ایشان صحبت کرده بودند. در هر حال هیچ مشکل عمده‌ای وجود نداشت و آقای بهشتی بسیار باز ما را پذیرفت.

در پایان گزارشی که برای وزارت خارجه فرستادید به نظر می‌رسد از ملاقات راضی هستید. آیا پیش‌بینی می‌کردید حمله‌ای به سفارت رخ دهد؟
مسلماً چنین پیش‌بینی از سوی ما کاملاً دور از ذهن به نظر می‌رسید. البته باید اضافه کنم در موقعیت زمانی بسیار حساسی به سر می‌بردیم، حساسیتی که از زمان انقلاب ایران در فوریه همان سال آغاز شده بود. ما به خوبی می‌دانستیم بعضی از اعضای داخل نظام به هیچ‌وجه دید مطلوبی نسبت به آمریکا به خصوص بعد از پذیرفتن شاه برای معالجات پزشکی در آن کشور ندارند. ما از وجود چنین ریسکی آگاه بودیم زیرا سفارت آمریکا سابقاً در فوریه همان سال برای چند ساعت به تصرف انقلابیون درآمده بود.
 
بنابراین حساسیت زمان امری واضح و آشکار بود اما پس از ملاقات‌هایی که در طول یک هفته با مقامات ایرانی از جمله نخست‌وزیر، آقای بازرگان، وزرای دفاع و خارجه و آقای یزدی داشتیم به هیچ وجه حمله به سفارت را پیش‌بینی نمی‌کردیم. در این مذاکرات من و آقای پرشت که به تازگی از واشنگتن آمده بودند، دولت ایران را از تصمیم ایالات متحده درباره پذیرفتن شاه برای معالجات پزشکی آگاه کردیم. خوب به خاطر می‌آورم که از سوی نخست‌وزیر به ما اطمینان داده شد که ایشان همه تلاش خود را در جهت تامین امنیت کارمندان سفارت، به خصوص پس از پذیرفتن شاه در آمریکا به کار خواهند بست.
 
این جمله را دقیقاً به یاد می‌آورم که گفتند: «همه تلاش خود را به کار خواهیم بست.» هفته بعد از مذاکره همچنان نشانه‌هایی مبتنی بر بهبود امور به چشم می‌خورد و ما تقریباً مطمئن شدیم اوضاع رو به بهبود است. در صحبت‌هایم با آقای بهشتی، ایشان همواره به این نکته اشاره می‌کردند که حساسیت بسیار زیادی در میان افکار عمومی ایرانیان در قبال پذیرش شاه از سوی ایالات متحده وجود دارد اما ما جلسه را در حالی ترک کردیم که تا حد زیادی امیدوار بودیم دست‌کم چهره‌های حاضر در جلسه، که آقای بهشتی درصدر آنها قرار داشت، اهداف ایالات متحده را درک کرده‌اند.
 
ما می‌دانستیم مردم ایران درباره شاه سابق بسیار حساس هستند و از طرف دیگر هم آگاه بودیم برای آرام‌سازی و بهبود امور نیاز به وقت داریم. اما اطمینان آقای بهشتی و مواضع نسبتاً متعادل و ملایم آیت‌الله خمینی امید به غلبه بر مشکلات را در ما افزایش داد. پس از آن جلسه من هرگز آقای بهشتی را مجدداً ملاقات نکردم اما روز پنج نوامبر یک روز پس از محاصره سفارت من با ایشان تماس گرفتم. او گفت من به شما اخطار کرده بودم که حساسیت موجود درباره شاه تا آن درجه است که ممکن است باعث بروز مشکلاتی شود. حتی مکالمه آن روز من و آقای بهشتی به گونه‌ای بود که من مجدداً به حل و فصل مسائل به نفع هر دو دولت ایالات متحده و ایران امیدوار شدم.

در گزارش شما آمده است که ایالات متحده شاه را تنها به عنوان یک بیمار پذیرفت. با وجود اینکه آقای بهشتی به شما در مورد شاه تذکر و هشدار داده بود، چرا دولت شما چنین ریسکی را پذیرفت؟
زمانی که من با آقای بهشتی صحبت کردم وقتی بود که یک هفته قبل از آن آقای بازرگان از پذیرفته‌شدن شاه در آمریکا اطلاع داشت. بنابراین ما برای کسب اجازه دست به مذاکره نزدیم. در صحبت‌هایم با آقای بازرگان و آقای یزدی تاکید کردم پذیرفتن شاه تنها به دلایل پزشکی و انسان‌دوستانه انجام می‌شود. ما این کار را در حالی انجام دادیم که از خطراتش آگاه بودیم اما در برابر شاه به عنوان یک انسان و به عنوان رهبر سابق کشوری که با آن روابط دوستانه داشتیم، احساس وظیفه می‌کردیم.
 
من از سوی دولت ایالات متحده موظف بودم دائماً به این نکته تاکید کنم که پذیرفتن شاه تنها پذیرفتن یک رهبر سابق است و نه شخصی که دارای قدرت است؛ اینکه دولت ایالات متحده به دنبال ایجاد روابط با رژیم انقلابی ایران است و رژیم را پذیرفته است اما به خاطر سابقه طولانی روابط شاه با آمریکا، نسبت به پذیرفتن او برای انجام معالجات پزشکی احساس دین و وظیفه می‌کند. همواره اذعان کردم آمریکا به دنبال بازگرداندن شاه به قدرت نیست و معتقد است نقش او در ایران به اتمام رسیده و اینکه ما دولت جدید ایران را به رسمیت می‌شناسیم و برای شاه، آینده سیاسی در ایران به عنوان یک رهبر تصور نمی‌کنیم. به نظر ما منافع مشترک ایران و آمریکا اقتضا می‌کرد که در شرایط جدید آن دوران به دنبال ایجاد روابط جدید باشیم.

در گزارش شما آمده است که بین افکار عمومی درک درستی از انقلاب ایران وجود نداشت و آقای بهشتی هم در این زمینه هشدار داده بود. چرا نتوانستید رهبران ایران را متقاعد کنید که پناه دادن به شاه پناه دادن به یک رهبر سیاسی نیست؟
اگر از من بپرسید چرا نتوانستیم باید بگویم به شدت آرزو می‌کنم ‌ای‌‌کاش می‌توانستیم! زیرا متقاعد شدن رهبران سیاسی ایران بسیار در جهت منافع و مصالح دولت ما بود. در تمام طول بهار و تابستان آن سال ما همه تلاش خود را در جهت متقاعد کردن حکومت جدید به قبول این حقیقت که پذیرفتن شاه به هیچ‌وجه به معنی دست داشتن یا تلاش در جهت بازگرداندن او به تاج و تخت نیست، انجام دادیم.
 
در حقیقت هر نوع تلاش در آن جهت برخلاف مصالح دولت ما و مسلماً دولت شما بود. تنها پاسخی که می‌توانم به سوال شما بدهم این است که تنها کسی که می‌توانست به این سوال پاسخ دهد، رهبر انقلاب، آیت‌الله خمینی، بود. من به عنوان نماینده دولتم و همچنین سایر اعضای دولت، هیچ‌کدام در مقام تصمیم‌گیری برای دولت و ملت ایران نبودیم. ایشان خود باید تصمیم می‌گرفتند. همه آنچه ما می‌توانستیم انجام دهیم تاکید بر این نکته بود که پذیرفتن شاه، صرفاً به دلیل معالجات پزشکی بود. با قاطعیت اعلام می‌کنم در میان اعضای دولت آمریکا در آن زمان، هیچ عضوی خواهان یا مبلغ بازگرداندن شاه به قدرت در ایران نبود. اولین محاصره سفارت آمریکا در فوریه اتفاق افتاد که پس از آن تنها با کمک آقای یزدی توانستیم به سفارت بازگردیم.
 
از آن زمان به بعد همه اقدامات و سخنان ما در جهت شفاف‌سازی این حقیقت بود که دولت ایالات متحده حکومت و دولت انقلابی ایران را پذیرفته و آماده برقراری روابط جدید بر پایه حقایق جدید است. پس از اولین محاصره سفارت، ما همواره بر به رسمیت شناختن تغییرات سیاسی در ایران پافشاری کردیم. این تغییرات شامل خروج شاه از ایران و پایان نقش او به عنوان یک رهبر سیاسی در آن کشور می‌شد. پس از پذیرفتن شاه، با وجود تمایل بسیار زیاد ما به مذاکره و ملاقات با‌ آیت‌الله خمینی، ایشان حاضر به ملاقات نشدند و ما هرگز به وقوع چنین ملاقاتی امیدوار نشدیم. با تاسف باید بگویم ایشان ملاقاتی را رد کردند که ما بسیار به آن نیاز داشتیم و قصد داشتیم مستقیماً به اطلاع برسانیم که دولت ایالات متحده آماده ادامه روابط و حرکت به سوی آینده‌ای روشن در زمینه روابط دو کشور است. بازگرداندن شاه برای ما امری محال به نظر می‌رسید و ما خواهان شروع روابط جدید با ایران بودیم.

در کتاب آقای سولیوان و در گزارش شما آمده است که ایرانیان همواره نسبت به کشورهای خارجی ظنین هستند. در مدت پیروزی انقلاب، آمریکا هیچ حسن‌نیتی برای ادامه روابط با ایران از خود نشان نداد کمااینکه سه مساله عدم درک درست از انقلاب، مسائل تجاری و نظامی لاینحل باقی ماندند. با این اوصاف چگونه توقع داشتید راه دادن شاه‌ را یک حادثه عادی تلقی کنند؟
فکر نمی‌کنم هیچ مسوول دیگری به اندازه من در جهت حل و فصل مسائل و تنگناهای موجود در زمینه روابط دو کشور تلاش کرده باشد. تلاش برای پایه‌ریزی روابط جدید با ایران، حکمی بود که من برای اجرای آن به ایران فرستاده شده بودم. در ماه‌های پس از ورودم به ایران همواره از جهات مختلف دلگرم و مطمئن می‌شدم که درک رو به رشدی از اهداف طرفین در حال شکل‌گیری است. من همه تلاش خود را به خصوص در زمینه مسائل مربوط به تسلیحات نظامی، که در آن زمان مساله مهمی بود، به کار بستم.
 
برای ماه‌های متمادی ما سخت مشغول یافتن راهی برای حل مسائل مربوط به تسلیحات نظامی و همچنین مسائل مربوط به روابط بازرگانی ایران و آمریکا بودیم. اما برای حل این مسائل نیاز به اقدامات متعددی بود. این مسائل بسیار عملی و بزرگ بودند. من به همراه سایر کارمندان سفارت و همچنین آقای یزدی به راه‌حل‌هایی رسیده بودیم و تصور می‌کردیم در زمینه ایجاد درک متقابل پیشرفت‌هایی نیز داشته‌ایم. یکی از دستاوردهای تلاش‌های آن روز ما، خوشبختانه می‌توانم بگویم این بود که در پی آزادی ما پایه‌های رفع مشکلات و مسائل نظامی به خوبی بنیان نهاده شد.

مساله تسلیحات نظامی، مساله بسیار عمده‌ای بود و ما همواره در پی یافتن راه‌حلی برای آن بودیم. اگر امروز از آقای یزدی بپرسید حتماً تایید خواهند کرد که ما به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافته بودیم. متاسفانه امکان طرح چنین پرسشی از آقای بازرگان وجود ندارد. در دوران نخست‌وزیری ایشان، پیشرفت‌های زیادی در زمینه درک متقابل به دست آمد و من برای ایشان که نمونه یک ایرانی اصیل بودند، همان‌گونه که آقای بهشتی نمونه دیگری بودند، بسیار احترام قائل بودم.
 
من بسیار تحت‌تاثیر شخصیت آقای بهشتی قرار گرفتم. او می‌توانست انگلیسی را با لهجه عالی صحبت کند و این باعث می‌شد بتوانیم منظور یکدیگر را بفهمیم. خبر کشته شدن ایشان هنگامی که در گروگان بودم به دستم رسید. این اقدام تروریستی علیه آقای بهشتی، آینده حکومت ایران را با یک خلاء عظیم، که تنها وجود ایشان می‌توانست آن را پر کند، مواجه کرد.

چند سال بعد مطلع شدم آقای بازرگان بر اثر حمله قلبی در سوئیس از دنیا رفتند، در حالی که قصد سفر به آمریکا را داشتند. شاید در آن زمان هیچ کس به اندازه من از اینکه نتوانستیم مقامات حکومت را متقاعد کنیم که شاه تنها به عنوان یک چهره به تاریخ پیوسته پذیرفته می‌شود و نه چهره‌ای که بتوان آینده سیاسی برایش متصور شد، متاسف نبود و همچنین از اینکه نتوانستیم به مقامات حکومت بقبولانیم که ما پذیرفته‌ایم آینده ایران، طبق یا به‌رغم میل ما، در دستان انقلابیون خواهد بود. این حقیقت آن زمان بود؛ همچنان که حقیقت زمان حال نیز هست.
 
یافتن و پایه‌ریزی بنیان‌های گفت‌وگو و دیالوگ بین دو دولت آمریکا و ایران همواره تا به امروز آرزوی من بوده است. روابطی که در آن مصالح و منافع هر دو ملت، که مشترکات بسیار دارند، رعایت شود. تقریباً 30 سال است که میان دو کشور هیچ مذاکره رسمی انجام نشده است. امیدوارم تا زمان انتخابات آینده که در ماه نوامبر انجام می‌شود، شاهد تغییراتی در جهت بهبود روابط باشیم. پایان دادن به خصومت‌ها و تهدیدهای 30 سال گذشته امری سخت است که زمان بسیار می‌طلبد اما باید قدم در این راه بگذاریم زیرا ماندن در شرایطی که اکنون در آن به سر می‌بریم کاملاً بی‌معنی است.

آیا به نظر شما پذیرش شاه یک خطای استراتژیک نبود؟
به نظر من پذیرفتن شاه خطا نبود نمی‌توان به گذشته بازگشت و آن را تغییر داد. این اتفاق با پذیرفتن شاه برای معالجات پزشکی پایان پذیرفت اما اینکه چرا مقامات رژیم نخواستند این اتفاق و دلیل آن را بپذیرند مشکل‌ساز شد. در پاسخ به سوال شما که پرسیدید آیا پذیرفتن شاه یک خطای استراتژیک بود یا نه، باید بگویم نمی‌توان به دیپلماسی این‌گونه ساده نگریست. دیپلماسی بین کشورها شامل افراد مختلفی می‌شود که در اتخاذ تصمیم نهایی نقش دارند.
 
رئیس‌جمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر، به خوبی می‌دانست اتخاذ آن تصمیم در آن دوره زمانی حساس، خطراتی را به همراه خواهد داشت اما نهایتاً شاه را پذیرفت. اکنون می‌توان گفت اگر ایالات متحده شاه را نمی‌پذیرفت شاید من و همکارانم در آن بحران گروگانگیری، گرفتار نمی‌شدیم و آزادی‌مان سلب نمی‌شد. اما من به عنوان سخنگوی دولت و سایر همکارانم دلیلی برای طرح این موضوع نمی‌دیدیم. در آن برهه از زمان کاری را که به نظر درست می‌رسید، انجام دادیم و عواقب آن تصمیم نیز به طور خود به خود اتفاق افتاد. معتقدم دولت ایالات متحده در برابر عواقب آن عمل مسوولیتی برعهده ندارد.

آیا قبل از حادثه گروگانگیری و هنگام مذاکره با آقای بهشتی، با دیگر رهبران ایران به جز اعضای دولت موقت، مذاکره و دیدار داشتید؟
تنها آقای پرشت با آقای منتظری دیدار کرد. در تابستان آن سال من نتوانستم با چهره‌های سرشناس مذهبی انقلاب ایران دیدار کنم و از این بابت متاسفم چون معتقدم ما باید با رهبران مذهبی انقلاب بیشتر مذاکره می‌کردیم. من تقریباً با همه وزرای دولت موقت صحبت کردم، از جمله وزیر دفاع. اما تا بعد از محاصره سفارت، آقای قدوسی را ندیدم. تا قبل از چهارم نوامبر 1979 از سوی دولت ایالات متحده موظف بودم با هر تعداد از چهره‌های قدرتمند حکومت که می‌توانستم، صحبت کنم و همواره در مذاکراتم بر این نکته پافشاری کنم که آمریکا انقلاب ایران را پذیرفته است و هیچ قصدی برای بازگشت به گذشته ندارد.
 
ما آمادگی داشتیم تا همه‌جانبه با انقلاب و رژیم انقلابی وارد تعامل شویم. شما معتقدید می‌توانستیم در این زمینه حسن‌نیت بیشتری نشان دهیم اما باید اضافه کنم در آن زمان ما همگی در وقت اضافه به سر می‌بردیم و سعی داشتیم از زمان مانده حداکثر استفاده را در جهت تغییر ببریم و از عواقب نامطلوب پذیرفتن شاه در آمریکا جلوگیری کنیم. حتی گاهی امور مطلوب‌تر از آنچه انتظار داشتیم پیش می‌رفت و ما امیدوار شده بودیم که شرایط تحت کنترل درآمده و امکان حرکت به جلو فراهم شده است. در هر حال به خاطر نمی‌آورم با هیچ یک از رهبران مذهبی دیدار کرده باشم. برای مثال شخصاً با منتظری یا طالقانی(یکی دیگر از رهبران فعال انقلاب) ملاقات نداشتم.
 
هرگز فراموش نمی‌کنم سپتامبر آن سال که در بازگشت از واشنگتن توانستم در مراسم یادبود طالقانی، که از حمله قلبی درگذشت، شرکت کنم. مراسم در محوطه دانشگاه برگزار شد و عده زیادی از شخصیت‌های دیپلماتیک برای بزرگداشت آن شخصیت بزرگ که در آن زمان بسیار عزیز و محترم بود، در آن شرکت کرده بودند.

آیا شما هم مانند آقای سولیوان معتقدید گروگانگیری یک توهین ملی به آمریکایی‌ها بود؟
بله، حمله به سفارت آمریکا یک تراژدی بزرگ بود که از آن زمان تاکنون با آن دست به گریبان هستیم. حمله به سفارت و گروگانگیری افراد یک اشتباه فاحش بود. این حرکت گروگانگیران، برخلاف سنت‌های فرهنگی ایرانی و زیر پا گذاشتن مناسبات دیپلماتیک بود. به اعتقاد من و البته بسیاری دیگر، حمله صدام حسین در 1980 از عواقب ناخواسته حمایت دولت ایران از گروگانگیری بود. دولت ایران نباید به آنچه عده‌ای از دانشجویان دست زدند و حادثه گروگانگیری را آفریدند، تن درمی‌داد.
 
در تاریخ وقایع دیپلماتیک بسیار نادر است که دولتی از فعالیت‌های عده‌ای ناراضی سیاسی، عده‌ای دانشجو که اصول دیپلماتیک را زیر پا می‌گذارند، حمایت کرده و بر آن مهر تایید بزند. در هر حال گروگانگیری در سفارت آمریکا و استفاده از گروگان‌ها در جهت پیشبرد اهداف سیاسی از هر لحاظ اشتباه بود. مردم و دولت شما از آن زمان تاکنون تاوان آن خطا را پرداخته‌اند، همان‌طور که دولت و مردم آمریکا و به خصوص 53 گروگان در این حادثه متضرر شدند.

در مقایسه با کودتای 28 مرداد، کدام حادثه وخیم‌تر بود؟
به خاطر دارم هنگامی که در طول 444 روز گروگانگیری سفارت در انفرادی به سر می‌بردم، روزی یکی از گروگانگیران در سلول مرا زد و وارد سلول شد و با من شروع به صحبت کرد. از موقعیت استفاده کرده از او پرسیدم آیا می‌داند عواقب و هزینه‌های انسانی و سیاسی این گروگانگیری چه خواهد بود. دولت شما 53 دیپلمات آمریکایی را به گروگان گرفته بود و به طرق مختلف از آنها سوءاستفاده می‌کرد و این برخلاف اصول دیپلماتیک و همچنین روابط دوستانه دو دولت در گذشته بود. از او پرسیدم چطور توانستند این کار را انجام دهند؟ او در جواب گفت: «برای شما هیچ‌جای گله و شکایت وجود ندارد زیرا شما همه کشور ما را در 1953 به گروگان گرفتید.»
 
و این اعتقادی بود که اغلب چهره‌های سیاسی ایران در آن زمان نسبت به کودتای 1953 داشتند. به خوبی می‌دانم اقدام دولت ایالات متحده در بازگرداندن شاه و براندازی دولت مصدق، از سوی بسیاری از ایرانی‌ها اقدام نادرستی به شمار می‌رود، اگرچه همین جا باید اضافه کنم که همه ایرانی‌ها نسبت به آنچه ما در ایران انجام دادیم، ناراضی نبودند. واضح است آمریکا به تنهایی در ایران کودتا نکرد در واقع بدون همکاری پاره‌ای از ایرانیان در داخل سیستم سیاسی ایران این امر امکان‌پذیر نبود. نهایتاً این اتفاق افتاد و هزینه عواقبش را دو دولت ایران و آمریکا بیش از 50 سال است که می‌پردازند.

نهایتاً آیا به نظر شما کودتا اقدام معقولی بود؟
تصور می‌کنم ابتدا باید واژه معقول را معنی کنیم.به خاطر بیاوریم که در آن زمان در اوج جنگ سرد به سر می‌بردیم و دو دولت آمریکا و انگلیس نگران حضور حزب توده در ایران و روابطش با دولت مصدق بودند. قدرت گرفتن دولت مصدق و حزب توده در ایران خطر حضور شوروی، که در آن زمان رقیب اصلی ما در جنگ سرد بود را در منطقه افزایش می‌داد. مجموعه شرایطی که در پایان جنگ سرد، حساسیت بسیاری از دولت‌ها و نگرانی‌ها را درباره آینده شوروی و قدرتی که می‌توانست با وجود دولت مصدق به‌دست آورد، برانگیخت، باعث وقوع کودتا شد.
 
به نظر من نمی‌توان این دو واقعه را با هم مقایسه کرد زیرا هرکدام در بستر شرایط سیاسی زمانه خود اتفاق افتاده‌اند. از موقعیتی که در اختیار من گذاشتید بسیار متشکرم. از اینکه با شما و با ملت ایران که احترام زیادی برایش قائلم گفت‌وگو کردم بسیار خوشحالم. در آرزوی روزی هستم که دو ملت ایران و آمریکا بتوانند آن‌گونه که شایسته است دوستان حقیقی و هم‌پیمانان طبیعی باشند.
 

تبلیغات