آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

اولین برخورد و دیدار شما با مرحوم بهشتی در چه زمانی بود و اگر خاطرتان هست برای ما توضیح دهید که در اولین دیدار چه احساسی نسبت به ایشان در شما ایجاد شد؟
تا آنجایی که یادم هست شاید ایشان تازه از آلمان بازگشته بودند که به گمانم در یکی از سخنرانی‌های‌ ایشان در اطراف میدان خراسان من حضور داشتم و به عنوان یک مستمع پای صحبت‌های ایشان نشستم. ما درآن شرایط به دنبال برداشت جدیدی از اسلام که متناسب با زمانه باشد، بودیم و من این مطلوب را در سخنان آقای بهشتی یافتم. ایشان به فضای تازه‌ای اشاره می‌کردند و بیان نو و جذابی داشتند.
 
آقای بهشتی جزو معدود افرادی بود که گفته‌های‌شان و موضوعات صحبت‌شان سرشار از همین فضای‌ جدید و مطلوب بود و برای همین هم جاذبه داشتند. من یادم هست که با چنین حسی از پای صحبت ایشان بلند شدم و این مقدمه‌ای برای آشنایی من با ایشان بود. چند جلسه دیگر هم در سخنرانی‌های ایشان شرکت کردم که نمی‌دانم از چه طریقی ایشان به دفتری که ما به نام «سمرقند» داشتیم وصل شدند. در آن دفتر افراد گوناگونی بودند از جمله مهندس عبدالعلی بازرگان و حسن آلادپوش و مهندس نقره‌کار. آقای بهشتی می‌خواستند منزلی بسازند که برای طرح آن به دفتر مراجعه کردند و طرح آن را البته آقای نقره‌کار آماده کردند.
 
آقای نقره‌کار همیشه از برخوردهایی که با آقای بهشتی داشت و همین حالت نوگرایی ایشان برای ما نقل‌قول‌هایی می‌کرد. یادم هست که ما همان موقع مقایسه‌ای میان شهید مفتح و مرحوم بهشتی می‌کردیم. چون خانه‌ایشان را هم آقای مهندس نقره‌کار طراحی کرده بود و ایشان هم به دفتر «سمرقند» مراجعه داشتند. شاید ارتباط آنها با دفتر سمرقند از طریق مسجدقبا بود.

چون ما به مسجد قبا رفت و آ‌مد داشتیم و طرح مسجدقبا هم متعلق به مهندس نقره‌کار بود. اما به نظرم اولین دیدار ما که منجر به آشنایی شده باشد به مدتی بعدتر و آستانه انقلاب بازمی‌گشت. جمعی بود با حضور افراد گوناگون از جمله مهندس توسلی و فریدون سحابی و عبدالعلی بازرگان و غلامعباس توسلی و محمد مهدی جعفری و مهندس صباغیان و دکتر پیمان و افرادی دیگر که من هم در آن شرکت می‌‌کردم. آن جمع اطلاعیه‌هایی را هم با عنوان دانشجویان مسلمان منتشر می‌کرد که یک روز آقای پیمان با عنوان جنبش مسلمانان مبارز اطلاعیه‌ای صادر کرد و میان ایشان و برخی بچه‌های نهضتی، درگیری هم ایجاد شد.
 
این جمع به علاوه افرادی دیگر جلسه‌ای داشتند که در خانه افراد به صورت چرخشی برگزار می‌شد و هرجلسه یک سخنران داشت. در یکی از این جلسات هم دکتربهشتی سخنرانی کردند که موضوع صحبت ایشان درباره شریعتی و مجاهدین خلق و امام بود. اگر اشتباه نکنم این جلسه در منزل مهندس طاهری برگزار شد. نزدیک انقلاب بود که آقای بهشتی بحث تشکیل «حزب‌الله» را مطرح کردند. همان زمان آقای صباغیان و آقای مهندس توسلی و فریدون سحابی و بنده ملاقاتی با ایشان داشتیم. ایشان در آنجا بحث حزب را مطرح کرد و یک زیراکس از اساسنامه‌ای که به صورت دستی نوشته شده بود را به ما دادند و گفتند باید حزبی را تشکیل دهیم و اگر نهضت‌آزادی جنبه‌ مذهبی قوی‌تری داشت همه ما به آن ملحق می‌شدیم و اکنون تشکیل یک حزب اسلامی ضرورت دارد. آن جلسه که تمام شد و همه برخاستند آقای بهشتی، کنار به من گفت‌ که می‌خواهد یک صحبت خصوصی با من داشته باشد و این جلسه خصوصی هم برگزار شد.

اشاره‌ای به جلسه‌ای کردید که در‌ آن آقای بهشتی درباره شریعتی صحبت کردند. اگر ممکن است درباره آن جلسه بیشتر توضیح دهید.
در آن جلسه که قبل از انقلاب اما در اوج حرکت‌های اعتراضی و انقلابی بود آقای بهشتی صحبتی درباره جریانات سیاسی موثر در شکل‌گیری آن فضا داشتند. ایشان در یک فاز جداگانه از صحبت به امام پرداختند که در مجموع این حرکت و جریان را بسیار موثر توصیف کردند.

رابطه شما با آقای بهشتی مسبوق به چه سابقه‌ای شده بود که ایشان در‌آن جلسه‌ای که اشاره کردید، از شما خواستند تا بعدا با هم ملاقاتی داشته باشید؟
خرداد سال 56 من به آمریکا رفتم و اردیبهشت 57 به ایران بازگشتم. دی ماه 56 بود که آقای بهشتی به آمریکا آمدند و البته قبل از آن پیغام داده بودند و از همین رو ما به استقبال ایشان رفتیم. در آنجا صحبت‌هایی طولانی میان ما انجام شد و ارتباط خوبی میان ما شکل گرفت. به نظرم آقای بهشتی صرفا برای ارزیابی نیروها به آمریکا آمده بودند. اما به هرحال در آن سفر ما رابطه خوبی با آقای بهشتی برقرار کردیم.

از آن جلسه خصوصی هم که گفتید آیا چیزی به خاطر دارید؟
ایشان به گمانم متوجه تفاوت‌ها بودند. ما بادوستان نهضت‌آزادی خیلی کار می‌کردیم و همین اساسنامه‌ای که آقای بهشتی دادند را ما با بچه‌های نهضتی به بحث گذاشتیم ولی برخورد من متفاوت‌تر از آن دوستان بود. پدر من به رغم اینکه تحصیلات بالایی نداشت، با روحانیون رابطه خوبی داشت و بنابراین من هم ذهنیتی منفی نسبت به آنها نداشتم. در آن صحبت‌های خصوصی هم آقای بهشتی درباره حزب و جنبه اسلامیت آن صحبت کرد. نمی‌خواهم بگویم که این بحث‌ها دلیل رفتن من به حزب جمهوری اسلامی بود اما بسیار موثر و تاثیرگذار بود.

ارزیابی شما از آقای بهشتی نسبت به سایر روحانیون در آن زمان چگونه بود؟
روابط ما با ایشان در آن زمان بیشتر جنبه محفلی داشت و نه حزبی. آقای بهشتی در فضایی که روحانیت متهم بود که مسائل نو و جدید را در نظر نمی‌گیرد، کاملا ممتاز از دیگران بود و نسبت به مسائل روز و اتفاقات جدید حساس بود. در باب حجاب و برخی مسائل دیگر هم ایشان صحبت‌هایی داشتند و به نوعی سنت‌شکنی کرده بودند که برای ما بسیار جالب بود. جوانگرایی ایشان هم در مقایسه با روحانیون دیگر، از همان ابتدا برای ما قابل توجه بود. آقای بهشتی کاملا متوجه بود که سرمایه اصلی جوانان هستند. برای همین هم ایشان مورد حسد برخی نیروهای انقلابی و نزدیک به نهضت آزادی قرار گرفت، چون تنها چهره‌ای بود که در میان روحانیون قدرت سازماندهی و جریان سازی داشت. برای همین بسیاری افراد آقای بهشتی را متهم اصلی بسیاری از ماجراها می‌دانند و حذف خود را به ایشان منتسب می‌کنند.

در همین سال‌های 56 و 57 هم آیا این جمع نسبت به آقای بهشتی انتقاداتی داشتند یا اینکه این انتقادات بعد از انقلاب آغاز شد؟
این بحث‌ها به محض اینکه به انقلاب نزدیک شدیم و بحث تشکیل گروه مطرح شد، آغاز شد. من هیچ جایی ندیدم که منتقدان ایشان بگویند آقای بهشتی فلان حیله را به ما زد یا فلان کار را در برابر ما انجام داد یا چرا فلان حرف را زد. فقط می‌گویند که ایشان می‌خواست سلطه داشته باشد و برای همین حزب درست کرد. وگرنه وقتی که دولت موقت استعفا داد یکی از کسانی که بسیار نزد امام اصرار کرد تا آقای بازرگان به شورای انقلاب بازگردند، آقای بهشتی بود. خاطره‌ای دارم از روزی که سفارت آمریکا در تهران تسخیر شد. آن روز شورای انقلاب جلسه گذاشت و ما سریعا به جلسه رفتیم. ظهر بود. آقای بازرگان آمد و با اوقات تلخی گفت که اینها چه کسانی هستند که سفارت را اشغال کرده‌اند و من هم توضیحی دادم. آقای بهشتی هم که آمد آقای بازرگان همین سوال را از ایشان با ناراحتی و عصبانیت پرسید. آقای بهشتی اما گفت که چرا شما از این اتفاق به نفع دولت استفاده نمی‌کنید. آقای بهشتی به هیچ وجه به دنبال استعفای آقای بازرگان نبود.

شما قبل از انقلاب با گروه‌های مسلح در ارتباط بودید. موضع آقای بهشتی درباره این گروه‌ها و مبارزه مسلحانه چگونه بود؟
ایشان رد نمی‌کردند ولی به گمانم بیشتر اعتقاد به فعالیت‌های ریشه‌ای و عمیق داشت. انقلاب به نظرم آقای بهشتی را هم مثل همه ما غافلگیر کرد. منتها ایشان خیلی سریع خودش را با شرایط وفق می‌داد. همان گروهی که به نام «حزب‌الله» می‌خواست شکل دهد تبدیل به «حزب‌جمهوری» شد.

بعد از انقلاب شما به همراه برخی دیگر از افراد اطلاعیه‌ای صادر و جدا شدن خود از نهضت آزادی را اعلام کردید. آیا این اتفاق قبل از پیوستن شما به حزب جمهوری بود یا بعد از آن؟
من جزو آن جمعی که اطلاعیه دادند نبودم. زمانی نیروهای نهضت دچار اختلاف شدند. آقای پیمان به یک سمت رفتند، مهندس سحابی به سمتی دیگر. دکتر سحابی و مهندس بازرگان فعال شدند تا نهضت را دوباره فعال کنند. در آن زمان آقای سید مهدی جعفری به من مراجعه کرد و پیشنهاد راه‌اندازی نشریه نهضت را داد. از آن زمان ارتباطاتی میان ما شکل گرفت تا اینکه حزب جمهوری تشکیل شد و من به کل از آنها جدا شدم و به حزب پیوستم. ارتباطات من با شهید بهشتی هم بعد از شکل‌گیری حزب به صورت جدی و نزدیکی درآمد.

همراه با اعلام موجودیت حزب جمهوری، جمعی هم با عنوان کانون فرهنگی نهضت اسلامی شکل گرفت که گویا شما عضو آن هم بودید.
آن کانون برآمده از جلساتی بود که در خانه دکتر پیمان برگزار می‌شد و خانم رهنورد هم در آن بود. قرار شد یک‌سری از دوستان خوش‌فکر نویسنده و هنرمند را اعم از روحانی یا غیرروحانی به آن جمع دعوت کنیم. در آن جمع افرادی همچون خانم صفارزاده، آقای محمد بهشتی و موسوی گرمارودی و محمد خامنه‌ای حضور داشتند.
اساسنامه، این کانون را هم آقای گرمارودی نوشت و به تایید اعضا رساند. وقتی نهضت بالا گرفت همه جدا شدند و خانم صفارزاده در دفتر کوچکی که داشتیم فعالیت را در این قالب ادامه داد و ما هم تماس حداقلی با آنجا داشتیم. این جلسه البته ارتباطی با آقای بهشتی نداشت.

آیا شما در مقدمات تشکیل حزب حضور داشتید؟
ابتدا در جریان بودم و بعد نبودم تا اینکه حزب تشکیل شد و گمان می‌کنم که شاید در دومین جلسه بود که شرکت کردم. آقای باهنر تلفن کردند، قرار گذاشتیم و ایشان از من خواستند که شرکت کنم. تلقی من این بود که تیپ‌های روشنفکری و پیشرو قرار نیست به حزب دعوت شوند.
اما آقای باهنر گفت که شما بیایید و اینطور نیست. من هم پذیرفتم که آزمایشی بروم و شرکت کنم. من به جلسات رفتم و در آنجا ماندگار شدم.

جریان‌های اندیشه‌ای ابتدایی در حزب چه بودند؟
در حزب از ابتدا تفاوت‌های فکری خیلی بارز نبود. اختلافات بیشتر به نحوه برخورد اعضای حزب با جریانات بیرون حزب برمی‌گشت. به عنوان مثال یکی از دوستان همیشه یک سوء‌ظن جدی نسبت به گروه‌های دیگر داشت و مشکلات بسیاری ایجاد می‌شد. مثلا ما یک نفر را تلاش می‌کردیم تا جذب کنیم و ایشان با یک برخورد آن فرد را می‌رنجاند و باعث فاصله گرفتن او می‌شد.
ماههای اول که گذشت و بحث به مصدق و جریان ملی شدن نفت کشید، این بحث به محل اختلاف تبدیل شد. سی تیر 1358، حزب پوستری چاپ کرد که روی آن هم عکس مصدق بود و هم عکس کاشانی. سرمقاله جمهوری اسلامی هم بحثی درباره نهضت ملی شدن نفت و جریان سی‌تیر داشت و مشکلات را ناشی از جدا شدن تیپ روحانی و روشنفکر از یکدیگر ارزیابی کرده‌ بود.
 
یادم هست که آقای بهشتی هم شدیدا این موضوع را تایید کردند. اما مرحوم آیت و برخی افراد دیگر در این زمینه عقاید دیگری داشتند. آقای آیت چند مقاله هم در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت که خیلی دردسرساز شد. من به ایشان گفتم که از سال 32 بسیار گذشته و نباید اینقدر تعصب به خرج داد. او این صحبت‌ها را به حساب مصدقی بودن من می‌گذاشت حال آن که من نه مصدقی بودم و نه طرفدار کاشانی. به هر دو طرف احترام می‌گذاشتم و ایراداتی هم به هر دو داشتم. آقای محمود کاشانی هم مطلبی نوشت که من حاضر شدم در روزنامه کار کنم. این اتفاقات واکنش‌هایی را ایجاد کرد و از آن طرف رفتارهای مرحوم آیت هم موجب عکس‌العمل‌هایی شد.
 
این اختلافات البته بعدها جنبه اندیشه‌ای هم پیدا کرد؛ هم در تحلیل انقلاب و هم در مسائل اقتصادی. درماجرای جلسات تدوین قانون اساسی هم بحث‌هایی که درباره حزب زحمتکشان پیش‌ ‌آمد باعث شد که مرحوم آیت موضع‌گیری‌های کند. آن زمان من در شورای انقلاب بودم که درباره قانون اساسی بحث می‌شد. در پیش‌نویسی‌ که آقای حبیبی نوشته بود اصلا بحث ولایت فقیه مطرح نبود و در مجلس واقعا مرحوم آیت سهم به‌سزایی در اضافه شدن این بند داشت. اما در حزب دوستان روحانی ما هم استقبال کردند از این نظر. در حزب رفته‌رفته یک دوگانگی به وجود آمد که برخی افراد نگاه بهشتی به نیروهای روشنفکر را نداشتند مثلا ما برای مجلس خبرگان از آقای پیمان حمایت کردیم و فردای آن روز برخی از اعضای حزب شروع به مخالفت کردند. آقای بهشتی اما به تساهل و تسامح معتقد بودند و سعی می‌کردند که وفاق حاکم باشد.
 

تبلیغات