گفتوگوی منتشر نشده با مهندس مهدی بازرگان
آرشیو
چکیده
متن
میخواستم اگر ممکن است از نحوه ارتباط آقای بهشتی با کارکنان صنعت نفت که جنابعالی برای حل آن از طرف امام ماموریت داشتید، توضیح بدهید.
تا آنجایی که یادم میآید، ایشان در این زمنیه، نقشی نداشتند. کسی که بدون اطلاع ما و به موازات ما وارد آنجا شد و فعالیتهایی داشت، مرحوم طالقانی بود. آقای طالقانی به واسطه مراجعاتی که به ایشان میشد، وارد این ماجرا شده بود و حتی سرهنگ رحیمی را مامور کرد که به چند جا برود و رسیدگی کند. نه ایشان از اقدام ما خبر داشت و نه ما از اقدام ایشان، در آن زمان شورای انقلاب هم هنوز جدی و تشکیل نشده بود و ترکیب آن سری بود و بنابراین ما در این راستا ارتباطی با آقای طالقانی نمیتوانستیم داشته باشیم اما بعد که شورا تشکیل شد ما با هم همکاری کردیم و مشکلات حل شد.
اما از مرحوم بهشتی به خاطر ندارم که در این زمینه کسی را مامور کرده باشند و یا نظری بدهند. اصلا در این بحث آقای بهشتی چندان دخالتی نداشتند. بیشتر ما با مرحوم مطهری در ارتباط بودیم. این ماموریت هم پس از آن به ما محول شد که از منزل ما تماسی با پاریس گرفته شد و ابتدا با دکتر یزدی و بعد با امام صحبت کردیم.
نحوه عملکرد ایشان در شورای انقلاب چگونه بود؟
نمیدانم که اصلا در خصوص تشکیل شورای انقلاب، شناخت درستی دارید یا نه، من نمیخواهم بگویم که ما در تشکیل این شورا تنها نیروی محوری و موثر بودهایم، حتما افراد دیگری هم در اینباره با امام صحبت کردهاند. اما به لحاظ تاریخی نقش ما و دوستانمان در این زمینه عمده و محوری بوده است، ما در آن زمان به طرق مختلف با امام در ارتباط بودیم. آقای یزدی که اگر نگوییم نمایندگی فکری، نمایندگی مالی امام در آمریکا را عهدهدار بودند و حق دریافت و خرج سهم امام را داشتند و آقای توسلی هم که مدتی در آنجا بودند.
ما از این طرق یا به وسیله افرادی که از ایران به خارج میرفتند پیام خود را به امام میرساندیم. مثلا یادم میآید که من به وسیله تاجری که اسمش هم یادم نیست نامهای برای امام فرستادم که در رابطه با قانون اساسی و طرز مبارزه و انتخابات بود و در حقیقت ناقل پیام حاج سید ابوالفضل زنجانی بودم که ما تحت هیچ شرایطی نباید قانون اساسی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم، چون تنها مدرک و سندی که اعتبار بینالمللی دارد، قانون اساسی است و بعد مهمتر از آن اگر ما قانون اساسی را کنار بگذاریم و برای آن اعتباری قائل نباشیم، حق ایراد گرفتن به شاه را هم نداریم.
چون ما زمانی میتوانیم به شاه اعتراض کنیم و او را خائن بدانیم که پشت قانون اساسی بایستیم، و اگر بگوییم که قانون اساسی مزخرف است، شاه هم میگوید که بله، من هم چون میدانم مزخرف است، این کارها را میکنم، ما اگر به قانون اساسی ملتزم باشیم میتوانیم از عملکرد ساواک و نحوه برگزاری انتخابات و مانند آن، انتقاد کنیم. این مثال را زدم تا از ارتباط خود با امام بگویم. اما در همان زمان هم در تهران جلساتی تشکیل میشد که ما در آن شرکت میکردیم و در آن چهرههایی به عنوان مثال همچون آقای بهشتی، مرحوم شیخ فضلالله محلاتی و دکتر شیبانی و دکتر سامی حضور داشتند. در آنجا این بحث مطرح شده بود که گاهی پیامی به عنوان نظر آقای خمینی میآید که ما نمیتوانیم بفهمیم راست است یا دروغ، و علاوه بر این باید اطلاعاتی از محیط ایران به ایشان برسد تا در جریان وقایع باشند.
در آن جمع که خیلی غیررسمی هم بود، این پیشنهاد را بنده مطرح کردم که از آقای خمینی بخواهیم هیاتی را به انتخاب خودشان در تهران معین کنند که اینها با ایشان مرتبط باشند و منتقلکننده اطلاعات و نظر ما به امام و امام به ما باشند. آقای بهشتی هم که فرد منظم و منضبطی بودند این ایده را پسندیدند. این ایده به همین صورت ماند تا اینکه ما در پاریس خدمت امام رسیدیم و این ایده را مجددا با امام در میان گذاشتیم. من البته قبل از رفتن به پاریس با مرحوم شریعتی هم دیدار کردم و از ایشان هم با هدف التیام روابط میان روحانیون، نظر خواستم.
در پاریس من چند جلسه با آقای خمینی صحبت کردم که در آن جلسات فقط آقای یزدی حضور داشتند و مرحوم اشراقی هم حتی نبودند. ایده تشکیل یک شورای رابط و مشورتی را در آن جلسات مطرح کردیم و آقای خمینی خیلی از این ایده استقبال نکردند و یک ایده جدید را مطرح کردند و گفتند که من به ایران خواهم آمد و برای حکومت، مردم خودشان وکیل انتخاب خواهند کرد و من خودم در حکومت شرکت نخواهم کرد اما چون امکان دارد مردم از من نظر بخواهند و من افراد را شاید به درستی نشناسم، از شما میخواهم عدهای را معرفی کنید که آدمهای مبارز و مسلمان و مطمئنی باشند.
ایشان گفتند که البته همه آنها نهضتی نباشند، گفتند دکتر یزدی و آقای صدر حاج سید جوادی و دکتر سحابی باشند اما افراد دیگر هم باشند.
من هم گفتم اتفاقا رویه ما هم همین است و من به اتفاق دکتر یزدی فهرستی را آماده میکنیم و به شما میدهیم اما شما هم آن ایده را بپذیرید که این جمع مجموعه افرادی باشد که در تهران حضور داشته باشند. آقای خمینی هم با تکان دادن سر این حرف را تایید کردند. ما هم رفتیم و لیستی را آماده کردیم و به امام دادیم. تقریبا هفتاد درصد افرادی که امام برای شورای انقلاب مشخص کردند از همان لیست بودند. در مورد آقای بهشتی هم نکتهای را بگویم. قبل از رفتن به پاریس دیداری با ایشان داشتم و با هم صحبت و مشورت کردیم؛ نمیدانم در منزل ایشان بود یا منزل دکتر سحابی و یا در منزل خود ما.
ایشان گفتند که آقای خمینی روحیه ویژهای دارند و مخصوصا این مسئله در اولین برخورد ایشان با افراد به چشم میآید و شما گوشی دستتان باشد و انتظار نداشته باشید که ایشان خیلی گرم و صمیمی برخورد کنند. آقای بهشتی گفتند که شما این را به حساب بیاعتمادی و بیتوجهی امام نگذارید. بنابراین مرحوم بهشتی هم در جریان بحثهای ما با امام بود. در همان دیدار من از قانون اساسی و انتخابات هم دفاع کردم و گفتم میخواهم به امام بگویم که اگر گرهی را با دست بشود باز کرد نباید با دندان باز کرد. باید همان کاری را کرد که مصدق کرد. نمیخواهیم که با خونریزی و جنگ کارمان را پیش ببریم.
گفتم که انتخابات به نفع ماست و در انتخابات آزاد بهترین فرصت برای کار کردن پیش میآید. اما آقای بهشتی با این دیدگاه ما چندان موافق نبودند همچنان که آقای خمینی هم مخالف بودند و میگفتند که اگر نگوییم شاه باید برود و قانون اساسی باید عوض شود، شور مردم میخوابد. ما که به پاریس رفتیم آقای بهشتی و دکتر سنجابی هم همان زمان به صورت جداگانه به پاریس آمده بودند. آقای سنجابی خیلی تلاش داشت که دیداری با ما داشته باشد و پس از آن ما به همراه همدیگر خدمت امام برسیم که من مخالف بودم. در آن زمان آقای بهشتی هم میخواست در این زمینه وساطت کند که گویا خود آقای سنجابی از ایشان خواسته بودند. اما نهایتا من نپذیرفتم.
پس آیا آقای بهشتی در ایده تشکیل شورای انقلاب نظر و تاثیری داشتند؟
ایشان برای ما در این زمینه نقش مشورتدهنده و راهنما را داشتند. شاید با امام هم در این زمینه صحبتی کرده باشند. چون بالاخره با ایشان تماس داشتند و نظراتی دادند. اما من از ایشان نشنیدم که با آقای خمینی در اینباره صحبتی کرده باشند. چون در آن زمان این بحثها مخفی بود و من هم پس از دادن آن لیست به امام درباره آن با کسی صحبت نکردم. اما بعدها برای ما معلوم شد که امام با ایشان هم در اینباره صحبتی داشتهاند.
ما به تهران آمدیم و بعد از آن جلساتی را تشکیل دادیم که مرحوم دکتر بهشتی، مطهری، صدر حاج سیدجوادی و برخی دوستان دیگر در آن شرکت میکردند اما هنوز نام شورای انقلاب روی آن نبود. تا اینکه لیستی از طرف آقای خمینی تعیین شد و مرحوم مطهری مامور شدند که افراد را یک به یک بخواهند و بعد از طرح سوالاتی از آنها برای حضور در آن شورا دعوت به عمل آورد. ما گمان میکردیم که امام این ماموریت را به آقای بهشتی بدهند اما به هر حال آقای مطهری مامور شده بودند.
آقای بهشتی در جلسات اولیه شورای انقلاب چگونه حضوری داشتند؟
اگر ایشان تا پیش از این نقش مشورتدهنده و راهنما را داشتند، از این به بعد اما نقش سازنده و فعالی را بر عهده گرفتند و بسیار با علاقه در جلسات حاضر میشدند و با ما بسیار همفکر و همراه بودند. از اهداف شورای انقلاب، تشکیل «جمهوری دموکراتیک اسلامی» بود. در حالی که ما در آنجا بسیار روی واژهها حرف داشتیم، مرحوم بهشتی بسیار روی واژه «دموکراتیک» در «جمهوری دموکراتیک اسلامی» تاکید داشت در حالی که شاید مثلا آقای مهدوی کنی چندان بر این واژه تاکید نداشتند و مخالف آن بودند و فردی مثل آقای موسوی اردبیلی هم سکوت میکرد. آقای بهشتی اما مدافع واژه «دموکراتیک» بود. مرحوم بهشتی واقعا فرد مدیری بود و نسبت به دیگران، زبان مارا بهتر میفهمید که میگفتیم کار باید نظم داشته و معلوم باشد که چه کسی رئیس و مسئول باشد و تصمیمات باید به رای گذاشته شود. جریان ما در آن جمع بیشتر با مرحوم بهشتی و مرحوم مطهری کنار میآمد.
و این رابطه به همین صورت ادامه پیدا کرد؟
انضباط و نظم مطلوب آقای بهشتی ایشان را کمکم به این سمت برد که گویا میخواستند شورا را قبضه کنند و در اختیار خودشان باشد. گویا ایشان یک احساس مسئولیت بیش از اندازه میکرد. همانطور که ایشان بعدا رئیس شورا هم شد. آقای بهشتی به لحاظ اخلاقی روحیهای هم داشت که درست برعکس بنده بود. ایشان هر حرفی و سخنی را که به ذهنش میرسید به زبان نمیآورد و زبانش روی افراد باز نبود و بسیار سیاسی و مدبرانه برخورد میکرد. بعد از فوت آقای مطهری به واقع ایشان نقش محوری و درجهاول را در شورای انقلاب داشتند. ما هم به سهم خودمان میپذیرفتیم و لایحهای نداشتیم. نه من و نه دکتر یزدی و حاج سید جوادی و دکتر سحابی و بعدها مهندس سحابی، هیچکدام ادعایی نداشتیم و صرفا میخواستیم که در شورای انقلاب یک نظام دموکراتیک حاکم باشد و اگر رئیسی داریم، کار رئیس صرفا انتظام دادن به امور باشد و نه رئیسی که بخواهد رای خودش را حاکم کند. از این بابت ما بسیار علاقه داشتیم که آقای بهشتی، رئیس باشند.
آیا با تشکیل دولت موقت، رابطه شما با آقای بهشتی دچار تغییر شد؟
چهره آقای بهشتی برای ما در شورای انقلاب، پس از تشکیل دولت موقت نسبت به قبل تغییر کرد. من دو دکتر بهشتی را میشناسم: دکتر بهشتی قبل از توفان نوح و بعد از توفان نوح؛ دکتر بهشتی قبل از قبول ولایت فقیه و دکتر بهشتی بعد از آن.
تا آنجایی که یادم میآید، ایشان در این زمنیه، نقشی نداشتند. کسی که بدون اطلاع ما و به موازات ما وارد آنجا شد و فعالیتهایی داشت، مرحوم طالقانی بود. آقای طالقانی به واسطه مراجعاتی که به ایشان میشد، وارد این ماجرا شده بود و حتی سرهنگ رحیمی را مامور کرد که به چند جا برود و رسیدگی کند. نه ایشان از اقدام ما خبر داشت و نه ما از اقدام ایشان، در آن زمان شورای انقلاب هم هنوز جدی و تشکیل نشده بود و ترکیب آن سری بود و بنابراین ما در این راستا ارتباطی با آقای طالقانی نمیتوانستیم داشته باشیم اما بعد که شورا تشکیل شد ما با هم همکاری کردیم و مشکلات حل شد.
اما از مرحوم بهشتی به خاطر ندارم که در این زمینه کسی را مامور کرده باشند و یا نظری بدهند. اصلا در این بحث آقای بهشتی چندان دخالتی نداشتند. بیشتر ما با مرحوم مطهری در ارتباط بودیم. این ماموریت هم پس از آن به ما محول شد که از منزل ما تماسی با پاریس گرفته شد و ابتدا با دکتر یزدی و بعد با امام صحبت کردیم.
نحوه عملکرد ایشان در شورای انقلاب چگونه بود؟
نمیدانم که اصلا در خصوص تشکیل شورای انقلاب، شناخت درستی دارید یا نه، من نمیخواهم بگویم که ما در تشکیل این شورا تنها نیروی محوری و موثر بودهایم، حتما افراد دیگری هم در اینباره با امام صحبت کردهاند. اما به لحاظ تاریخی نقش ما و دوستانمان در این زمینه عمده و محوری بوده است، ما در آن زمان به طرق مختلف با امام در ارتباط بودیم. آقای یزدی که اگر نگوییم نمایندگی فکری، نمایندگی مالی امام در آمریکا را عهدهدار بودند و حق دریافت و خرج سهم امام را داشتند و آقای توسلی هم که مدتی در آنجا بودند.
ما از این طرق یا به وسیله افرادی که از ایران به خارج میرفتند پیام خود را به امام میرساندیم. مثلا یادم میآید که من به وسیله تاجری که اسمش هم یادم نیست نامهای برای امام فرستادم که در رابطه با قانون اساسی و طرز مبارزه و انتخابات بود و در حقیقت ناقل پیام حاج سید ابوالفضل زنجانی بودم که ما تحت هیچ شرایطی نباید قانون اساسی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم، چون تنها مدرک و سندی که اعتبار بینالمللی دارد، قانون اساسی است و بعد مهمتر از آن اگر ما قانون اساسی را کنار بگذاریم و برای آن اعتباری قائل نباشیم، حق ایراد گرفتن به شاه را هم نداریم.
چون ما زمانی میتوانیم به شاه اعتراض کنیم و او را خائن بدانیم که پشت قانون اساسی بایستیم، و اگر بگوییم که قانون اساسی مزخرف است، شاه هم میگوید که بله، من هم چون میدانم مزخرف است، این کارها را میکنم، ما اگر به قانون اساسی ملتزم باشیم میتوانیم از عملکرد ساواک و نحوه برگزاری انتخابات و مانند آن، انتقاد کنیم. این مثال را زدم تا از ارتباط خود با امام بگویم. اما در همان زمان هم در تهران جلساتی تشکیل میشد که ما در آن شرکت میکردیم و در آن چهرههایی به عنوان مثال همچون آقای بهشتی، مرحوم شیخ فضلالله محلاتی و دکتر شیبانی و دکتر سامی حضور داشتند. در آنجا این بحث مطرح شده بود که گاهی پیامی به عنوان نظر آقای خمینی میآید که ما نمیتوانیم بفهمیم راست است یا دروغ، و علاوه بر این باید اطلاعاتی از محیط ایران به ایشان برسد تا در جریان وقایع باشند.
در آن جمع که خیلی غیررسمی هم بود، این پیشنهاد را بنده مطرح کردم که از آقای خمینی بخواهیم هیاتی را به انتخاب خودشان در تهران معین کنند که اینها با ایشان مرتبط باشند و منتقلکننده اطلاعات و نظر ما به امام و امام به ما باشند. آقای بهشتی هم که فرد منظم و منضبطی بودند این ایده را پسندیدند. این ایده به همین صورت ماند تا اینکه ما در پاریس خدمت امام رسیدیم و این ایده را مجددا با امام در میان گذاشتیم. من البته قبل از رفتن به پاریس با مرحوم شریعتی هم دیدار کردم و از ایشان هم با هدف التیام روابط میان روحانیون، نظر خواستم.
در پاریس من چند جلسه با آقای خمینی صحبت کردم که در آن جلسات فقط آقای یزدی حضور داشتند و مرحوم اشراقی هم حتی نبودند. ایده تشکیل یک شورای رابط و مشورتی را در آن جلسات مطرح کردیم و آقای خمینی خیلی از این ایده استقبال نکردند و یک ایده جدید را مطرح کردند و گفتند که من به ایران خواهم آمد و برای حکومت، مردم خودشان وکیل انتخاب خواهند کرد و من خودم در حکومت شرکت نخواهم کرد اما چون امکان دارد مردم از من نظر بخواهند و من افراد را شاید به درستی نشناسم، از شما میخواهم عدهای را معرفی کنید که آدمهای مبارز و مسلمان و مطمئنی باشند.
ایشان گفتند که البته همه آنها نهضتی نباشند، گفتند دکتر یزدی و آقای صدر حاج سید جوادی و دکتر سحابی باشند اما افراد دیگر هم باشند.
من هم گفتم اتفاقا رویه ما هم همین است و من به اتفاق دکتر یزدی فهرستی را آماده میکنیم و به شما میدهیم اما شما هم آن ایده را بپذیرید که این جمع مجموعه افرادی باشد که در تهران حضور داشته باشند. آقای خمینی هم با تکان دادن سر این حرف را تایید کردند. ما هم رفتیم و لیستی را آماده کردیم و به امام دادیم. تقریبا هفتاد درصد افرادی که امام برای شورای انقلاب مشخص کردند از همان لیست بودند. در مورد آقای بهشتی هم نکتهای را بگویم. قبل از رفتن به پاریس دیداری با ایشان داشتم و با هم صحبت و مشورت کردیم؛ نمیدانم در منزل ایشان بود یا منزل دکتر سحابی و یا در منزل خود ما.
ایشان گفتند که آقای خمینی روحیه ویژهای دارند و مخصوصا این مسئله در اولین برخورد ایشان با افراد به چشم میآید و شما گوشی دستتان باشد و انتظار نداشته باشید که ایشان خیلی گرم و صمیمی برخورد کنند. آقای بهشتی گفتند که شما این را به حساب بیاعتمادی و بیتوجهی امام نگذارید. بنابراین مرحوم بهشتی هم در جریان بحثهای ما با امام بود. در همان دیدار من از قانون اساسی و انتخابات هم دفاع کردم و گفتم میخواهم به امام بگویم که اگر گرهی را با دست بشود باز کرد نباید با دندان باز کرد. باید همان کاری را کرد که مصدق کرد. نمیخواهیم که با خونریزی و جنگ کارمان را پیش ببریم.
گفتم که انتخابات به نفع ماست و در انتخابات آزاد بهترین فرصت برای کار کردن پیش میآید. اما آقای بهشتی با این دیدگاه ما چندان موافق نبودند همچنان که آقای خمینی هم مخالف بودند و میگفتند که اگر نگوییم شاه باید برود و قانون اساسی باید عوض شود، شور مردم میخوابد. ما که به پاریس رفتیم آقای بهشتی و دکتر سنجابی هم همان زمان به صورت جداگانه به پاریس آمده بودند. آقای سنجابی خیلی تلاش داشت که دیداری با ما داشته باشد و پس از آن ما به همراه همدیگر خدمت امام برسیم که من مخالف بودم. در آن زمان آقای بهشتی هم میخواست در این زمینه وساطت کند که گویا خود آقای سنجابی از ایشان خواسته بودند. اما نهایتا من نپذیرفتم.
پس آیا آقای بهشتی در ایده تشکیل شورای انقلاب نظر و تاثیری داشتند؟
ایشان برای ما در این زمینه نقش مشورتدهنده و راهنما را داشتند. شاید با امام هم در این زمینه صحبتی کرده باشند. چون بالاخره با ایشان تماس داشتند و نظراتی دادند. اما من از ایشان نشنیدم که با آقای خمینی در اینباره صحبتی کرده باشند. چون در آن زمان این بحثها مخفی بود و من هم پس از دادن آن لیست به امام درباره آن با کسی صحبت نکردم. اما بعدها برای ما معلوم شد که امام با ایشان هم در اینباره صحبتی داشتهاند.
ما به تهران آمدیم و بعد از آن جلساتی را تشکیل دادیم که مرحوم دکتر بهشتی، مطهری، صدر حاج سیدجوادی و برخی دوستان دیگر در آن شرکت میکردند اما هنوز نام شورای انقلاب روی آن نبود. تا اینکه لیستی از طرف آقای خمینی تعیین شد و مرحوم مطهری مامور شدند که افراد را یک به یک بخواهند و بعد از طرح سوالاتی از آنها برای حضور در آن شورا دعوت به عمل آورد. ما گمان میکردیم که امام این ماموریت را به آقای بهشتی بدهند اما به هر حال آقای مطهری مامور شده بودند.
آقای بهشتی در جلسات اولیه شورای انقلاب چگونه حضوری داشتند؟
اگر ایشان تا پیش از این نقش مشورتدهنده و راهنما را داشتند، از این به بعد اما نقش سازنده و فعالی را بر عهده گرفتند و بسیار با علاقه در جلسات حاضر میشدند و با ما بسیار همفکر و همراه بودند. از اهداف شورای انقلاب، تشکیل «جمهوری دموکراتیک اسلامی» بود. در حالی که ما در آنجا بسیار روی واژهها حرف داشتیم، مرحوم بهشتی بسیار روی واژه «دموکراتیک» در «جمهوری دموکراتیک اسلامی» تاکید داشت در حالی که شاید مثلا آقای مهدوی کنی چندان بر این واژه تاکید نداشتند و مخالف آن بودند و فردی مثل آقای موسوی اردبیلی هم سکوت میکرد. آقای بهشتی اما مدافع واژه «دموکراتیک» بود. مرحوم بهشتی واقعا فرد مدیری بود و نسبت به دیگران، زبان مارا بهتر میفهمید که میگفتیم کار باید نظم داشته و معلوم باشد که چه کسی رئیس و مسئول باشد و تصمیمات باید به رای گذاشته شود. جریان ما در آن جمع بیشتر با مرحوم بهشتی و مرحوم مطهری کنار میآمد.
و این رابطه به همین صورت ادامه پیدا کرد؟
انضباط و نظم مطلوب آقای بهشتی ایشان را کمکم به این سمت برد که گویا میخواستند شورا را قبضه کنند و در اختیار خودشان باشد. گویا ایشان یک احساس مسئولیت بیش از اندازه میکرد. همانطور که ایشان بعدا رئیس شورا هم شد. آقای بهشتی به لحاظ اخلاقی روحیهای هم داشت که درست برعکس بنده بود. ایشان هر حرفی و سخنی را که به ذهنش میرسید به زبان نمیآورد و زبانش روی افراد باز نبود و بسیار سیاسی و مدبرانه برخورد میکرد. بعد از فوت آقای مطهری به واقع ایشان نقش محوری و درجهاول را در شورای انقلاب داشتند. ما هم به سهم خودمان میپذیرفتیم و لایحهای نداشتیم. نه من و نه دکتر یزدی و حاج سید جوادی و دکتر سحابی و بعدها مهندس سحابی، هیچکدام ادعایی نداشتیم و صرفا میخواستیم که در شورای انقلاب یک نظام دموکراتیک حاکم باشد و اگر رئیسی داریم، کار رئیس صرفا انتظام دادن به امور باشد و نه رئیسی که بخواهد رای خودش را حاکم کند. از این بابت ما بسیار علاقه داشتیم که آقای بهشتی، رئیس باشند.
آیا با تشکیل دولت موقت، رابطه شما با آقای بهشتی دچار تغییر شد؟
چهره آقای بهشتی برای ما در شورای انقلاب، پس از تشکیل دولت موقت نسبت به قبل تغییر کرد. من دو دکتر بهشتی را میشناسم: دکتر بهشتی قبل از توفان نوح و بعد از توفان نوح؛ دکتر بهشتی قبل از قبول ولایت فقیه و دکتر بهشتی بعد از آن.