نویسندگان: فرزانه سالمی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

گئورگی پلخانوف بارها راهش را در زندگی از دیگران جدا کرد، خون مخالفت در رگ او می‌جوشید. هم با خانواده‌اش مخالف بود و هم با بسیاری از همکاران و هم‌حزبی‌ها. او فرزند یک مالک مشهور، اما نه چندان ثروتمند بود که با رعیت‌هایش رفتار ظالمانه‌ای داشت. مادرش پس از مرگ پدر می‌خواست سر رعیت‌ها کلاه بگذارد و پولی به جیب بزند، اما پلخانوف تهدید کرد که در این صورت خانه پدری را به آتش خواهد کشید.
 
این روحیه در سال‌های بعد نیز در او باقی ماند به طوری که پلخانوف مدت زیادی از زندگی‌اش را به مخالفت با لنین و بلشویک‌ها گذراند. اما حتی لنین هم نتوانست دین معنوی‌اش را به او فراموش کند. به همین خاطر بود که حاکمان شوروی ارزش کارهای او را می‌دانستند و اجازه دادند آثارش با تفکر مارکس- انگلس ویرایش و مجدداً چاپ شود. پلخانوف را اولین مارکسیست روسیه می‌دانند که در تبیین فلسفه مارکسیسم و نقش هنر و دین در جامعه در چارچوب آن نقش مهمی داشت.

تلاش‌های پلخانوف برای تزریق و قبولاندن ایده‌های مارکسیستی در روسیه باعث شد او جای خوبی در نهضت طبقه کارگر داشته باشد. با وجود این، سازهای مخالفی که می‌زد باعث شد او دو بار در روسیه بازداشت شود و سرانجام هم با افزایش فشارها، در سال 1880 میلادی، وادار به مهاجرت شد. پلخانوف در دوران دانشجویی به نارودنیک‌ها (جنبش فرزندان مردم) پیوسته بود که خواهان اجرای سریع سوسیالیسم در روسیه بودند.
 
اما مهاجرت او به اروپا باعث شد ارتباطاتی با جنبش سوسیال دموکرات غرب اروپا برقرار کند و به مطالعه آثار مارکس و انگلس بپردازد و همین شد که به مارکسیسم روی آورد. او بر پایه تعبیری که از این دکترین داشت، به مخالفت با نارودنیکی پرداخت و چنین استدلال کرد که اول باید اوضاع اقتصادی روسیه بهبود یابد و به شکوفایی برسد و بعد سوسیالیسم در آن کشور اجرا شود.

ایده‌های انقلابی و متفاوت پلخانوف، که او را به سمت مهاجرت اجباری از روسیه سوق داده بود، به تدریج شکل جدیدی به خود گرفت. یک سال بعد از مهاجرت، “اتحادیه آزادی کار” را تاسیس کرد که هسته اصلی حزب سوسیال دموکرات روسیه شد. این گروه معتقد بود که نمی‌توان حکومت روسیه را ناگهان برانداخت و حکومت رعیتی را جایگزین آن کرد.
 
پلخانوف، در واقع، بنیانگذار حزب سوسیال دموکرات روسیه بود که بعدها به دو شاخه منشویک‌ها و بلشویک‌ها تقسیم شد. پلخانوف مدتی بعد از مهاجرت، به درخواست سوسیال دموکرات‌های آلمان، کتاب “آنارشیسم و سوسیالیسم” را نوشت که در سال 1894 میلادی منتشر شد. برخی کتاب‌های دیگر او از جمله “مشکلات بنیادین مارکسیسم” و “درباره تاریخ ماتریالیسم” در عرصه نظریه‌پردازی مارکسیستی کتاب‌های مهمی به‌شمار می‌آیند.
 
پلخانوف در دو کتاب “سوسیالیسم و مناقشه سیاسی” و “تفاوت‌های ما” نیز یک برنامه انقلابی دو مرحله‌ای را شرح می‌دهد که بر مارکسیسم روسی تاثیر زیادی داشت. پلخانوف، در نوشته‌هایش، چنین استدلال می‌کرد که یک انقلاب مارکسیستی موفق باید پس از اجرای سیستم سرمایه‌داری صورت بگیرد و پرولتاریا فقط در صورتی که فضای صنعتی را تجربه کرده باشد به انقلاب سوسیالیستی روی خواهد آورد.

در سال 1903 میلادی، پلخانوف به صف حمایت از منشویک‌ها پیوست و با وجود آنکه با سوسیالیست‌های تجدیدنظرطلب در آلمان و فرانسه مخالف بود، اما با منشویک‌های روس علیه لنین هم‌صدا شد. در جنگ جهانی اول نیز، با موضعی ناسیونالیستی، طرف متفقین را گرفت و خواهان مقابله با آلمان شد.
 
به همین خاطر بود که لنین به مخالفت علنی با وی پرداخت و پلخانوف و سایر منتقدین را به “شووینیسم اجتماعی” متهم کرد و این در حالی بود که پلخانوف پیشتر پیش‌بینی کرده بود که اگر لنین و حلقه هواداران او به قدرت برسند،‌ دیکتاتوری کمونیستی را بر کشور پیاده خواهند کرد. با وجود این، لنین بعدها قدرت مقالات پلخانوف را تاکید و پس از انقلاب اکتبر روسیه بر چاپ آثار فلسفی پلخانوف اصرار کرد. وقتی پلخانوف، پس از سقوط تزارها، به روسیه بازگشت، از سل رنج می‌برد و پس از اقامتی کوتاه در روسیه، در سال 1918 میلادی در فنلاند، درگذشت.

منبع: Historylearnings

پدر مارکسیسم روسی
گئورگی پلخانف را با عنوان «پیشاهنگ مارکسیسم» در روسیه می‌شناسند اما پلخانف را نمی‌توان تنها با این لقب خواند که او را باید یکی از معتقدترین متفکرین به اندیشه‌‌های کارل مارکس دانست. همان سوسیالیستی که سال‌های تبعید در سوئیس، زمانی علیه کائوتسکی قلم برداشت و زمانی دیگر علیه برنشتین و هر آنکه تجدیدنظرطلبی در افکار مارکس را پیشه خود ساخته بود.
 
پلخانف سال‌های تبعید را با دفاع و بازگویی نظریات کارل مارکس و فردریش انگلس گذراند و روزهای بازگشت به روسیه را نیز همچنین. پس او اگرچه زمانی ولادیمیر لنین جوان را به حضور طلبیده و درباره او گفته بود که: «در چهره این جوان یک رهبر شجاع مبارزات کارگری می‌بیند» اما به گاه فاصله گرفتن لنین از اصول مارکسیسم در زمانه قدرت یافتن، این پلخانف بود که تیغ نقد بر لنین کشید و مارکسیسم ناب را طلب کرد. پس اینچنین بود که پس از مرگ او لونا چارسکی درباره‌اش گفت: «مرگ گئورگی پلخانف قلوب مارکسیست‌های روس را اندوهگین کرد.»
 

تبلیغات