نویسندگان: رحمان قهرمان پور
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

درک مسائل و مشکلات داخلی اسراییل در شصتمین سال تاسیس آن بدون توجه به پیامدهای متعارض جنگ شش‌روزه 1967 ممکن نیست. به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران اسراییلی این جنگ منجر به بروز شکاف‌ها و تضادهای عمیقی در جامعه اسراییل شد. پیش از این جنگ سنگ بنای اصلی ایدئولوژی صهیونیسم (یعنی مظلومیت مردم یهود و لزوم یافتن سرزمینی برای این ملت جهت رهایی آنها از ظلم و ستم) در میان اغلب یهودیان سنگ‌بنایی مستحکم تلقی می‌شد.
 
حامیان ایدئولوژی صهیونیسم معتقد بودند یهودیان در گتوهای اروپایی پیوسته در معرض آزار و اذیت بوده‌اند و یافتن سرزمینی برای این ملت آواره به این آزار و اذیت پایان خواهد داد. هولوکاست نشانه‌ای از بی‌توجهی یهودیان و مخصوصا صهیونیست‌های فرهنگی به اهمیت وجود یک سرزمین فیزیکی و نه فرهنگی تلقی می‌شد. مفهوم بازگشت که قدمتی دیرینه در آئین یهود دارد در صهیونیسم به یک بازگشت فیزیکی و مادی و نه ذهنی و فرهنگی تفسیر می‌شود.

اما پیروزی اسراییل در جنگ شش‌روزه 1967 برخلاف پیامدهای کوتاه‌مدت آن در متحدکردن یهودیان اسراییل. در بلندمدت زمینه‌های ایجاد شکاف میان آنها را فراهم کرد. نخستین باور صهیونیستی که زیر سوال رفت مظلوم‌بودن ملت یهود و اسراییل بود. چگونه است این ملت ضعیف و مظلوم در جنگی شش روزه اعراب را شکست می‌دهد و حتی سرزمین‌های آنها را تصاحب می‌کند. آیا این اقدام اسراییل به معنای نقض شعار اصلی صهیونیسم نیست؟ چگونه ملتی که خود زیر بار ستم و آزار و اذیت اروپایی‌ها بوده است اکنون به آزاردهنده اعراب و فلسطینی‌ها تبدیل شده است؟
 
اگر صهیونیسم شعار بازگشت به صهیون و سرزمین باستانی یهودیان را مطرح می‌کند، پس اشغال سرزمین‌های اعراب چه ضرورتی دارد؟ مگر قرار نبود یهودیان براساس آموزه‌ها و وعده‌های صهیونیست‌های سکولار صرفا برای رهایی از ظلم به محدوده‌ای مشخص بسنده کنند تا امکان تکرار مجدد هولوکاست از بین برود؟ اگر چنین است پس گسترش سرزمین‌های متعلق به یهودیان از طریق اشغال سرزمین‌های اعراب را چگونه می‌توان توجیه کرد؟
 
آیا این همان اقدامی نیست که صهیونیسم اولیه درصدد مقابله با آن بود؟ اینها پرسش‌های جدی بود که مخصوصا در میان روشنفکران، چپ‌ها و حتی لیبرال‌ها در اسراییل مطرح شد و زمینه‌ساز جنبش «اکنون صلح» شد که هم‌اکنون نیز فعال است. در دیگرسو جنبش افراطی گوش امونیوم شکل گرفت و عجبا که بخش عمده این افراطیون جزو یهودیان خاورمیانه [یا میزراحیم] بودند.

این جنبش و حامیان آن برخلاف گروه اول معتقد بودند فتح سرزمین‌های اعراب و دشمنان ملت یهود، با تورات همخوانی دارد و نشانه‌ای از توجه یهود به امت برگزیده یهود است. به باور آنها حفظ آئین یهود بدون داشتن سرزمین ممکن نیست و لذا گسترش سرزمین‌های یهودی و مخصوصا به دست آوردن سرزمین‌هایی چون یهودا و سامرا که برای یهودیان معنایی نمادین دارد از اهمت بسیار حیاتی برخوردار است. تقدس این سرزمین را تورات تعیین کرده و لذا سیاستمداران حق ندارند به نام مصالحه و منافع ملی آنها را به دیگران و دشمنان یهودیان بدهند.

صهیونیسم تا اواخر دهه 1970 در قالب حزب کارگر که آمیزه‌ای متعارض از سکولاریسم، سوسیالیسم و صهیونیسم بود در حد فاصل این دو جریان قرار گرفت. جریان‌های گروه اول دموکراتیک‌بودن اسراییل را زیر سوال می‌برد و جریان دوم مذهبی بود آن را. به تعبیر دیگر از نظر آنها اسراییل نه دموکراتیک و نه مذهبی بود. مهاجرت یهودیان به اسراییل و به‌طور مشخص مهاجرت یهودیان شرقی یا سفاردیم از کشورهای خاورمیانه این تعارض را تشدید کرد.
 
شکست انحصار حزب کارگر در عرصه سیاست اسراییل در دهه 1970 تا حد زیادی معلول مخالفت یهودیان سفاردیم با سیاست‌های تبعیض‌آمیز قومی حزب کارگر و حمایت از یهودیان اشکنازی بود. هرچند حزب لیکود توانست انحصار حزب کارگر را بشکند، اما از دهه 1980 به این طرف جامعه اسراییل و به تبع آن احزاب اسراییلی دچار تنوع و تعدد قابل ملاحظه‌ای شدند و اختلافات در اسراییل بالا گرفت.
در کنار حوزه سیاست، تحول دیگری در حوزه اجتماعی در پی تحولات 1967 ظاهر شد که می‌توان آن را گسترش ارزش‌های مادی و فردگرایانه در اسراییل نامید.
 
بنیانگذاران اولیه اسراییل و در راس آنها بن‌گوریون تلاش کرده‌اند با سکوت در برخی موارد نظیر نوشتن قانون‌اساسی از تشدید اختلاف میان یهودیان جلوگیری کنند. در همین راستا تلاش شده بود با ترکیب سوسیالیسم و سرمایه‌داری در حوزه اقتصادی، ارزش‌های جمعی یهودی از خطر فردگرایی سرمایه‌داری مصون بماند. اما از دهه 1980 و به دلایل مختلف پدیده‌ای در اسراییل ظهور کرده که برخی تحلیلگران از آن به آمریکایی‌شدن فرهنگ اسراییلی یاد می‌کنند.
 
آئین یهودیت اصولا یک آئین جمعی است و در آن جمع و ارزش‌های جمعی بر فرد و ارزش‌های فردی اولویت دارد و این در حالی است که گسترش فرهنگ آمریکایی به دلایل رابطه بسیار نزدیک اسراییل و آمریکا در ابعاد مختلف این نوع ارزش‌های جمعی و در راس آنها فداکاری برای آئین یهود را تضعیف کرده است که نمونه آن را در کاهش تمایل یهودیان اسراییل به جنگ مخصوصا در میان جوانان می‌بینیم. مقایسه جنگ 33 روزه با حزب‌الله و جنگ 6 روزه 1967 به خوبی گویای میزان افول گرایش به فداکاری در میان اسراییلی‌هاست. همین‌طور انتخاب اولمرت به عنوان اولین نخست‌وزیری که فاقد سابقه نظامی است، نشان می‌دهد جامعه اسراییلی تقدس گذشته را برای ارتش اسراییل قایل نیست. ارتشی که زمانی ناجی ملت یهود و افتخار آنها تلقی می‌شد.

در حوزه‌های دیگر نیز شاهد به چالش کشیده‌شدن اصول صهیونیسم هستیم. در حوزه آموزش برای اولین بار در سال 1998 در کتاب‌های درسی مدارس قید شد که جنگ اسراییل با اعراب عامل مهاجرت اجباری حدود 000/300 فلسطینی از خانه و کاشانه خود بوده است. پیشتر در کتاب‌های درسی، جنگ 1968 یک جنگ رهایی‌بخش توصیف می‌شد که اعراب فلسطین به واسطه شکست در آن جنگ و احساس حقارت داوطلبانه سرزمین‌های خود را ترک کردند.
 
در حوزه تاریخ‌نگاری امروزه بحث از اینکه اسراییل یک ساخته استعماری بوده و به واسطه حمایت قدرت‌های استعماری تشکیل شده تابو محسوب نمی‌شود. در حالی که در قرائت صهیونیستی دولت یهود باستان در همین مکانی تشکیل شده بود که اکنون اسراییل در آن است و لذا اسراییل کنونی ادامه همان دولت باستانی است. در عرصه هنر و مخصوصا تئاتر، سینما و رمان شاهد تولید آثاری هستیم که «من» اسراییلی را سرگردان و بی‌ریشه توصیف می‌کنند.
 
انسان اسراییلی کسی است که موجودیت اصلی‌ترین عنصر هویتی او یعنی سرزمین و فضا- زمان در معرض سوال‌های جدی قرار دارد. جامعه‌شناسان تبعیض نهادینه شده به نفع اشکنازی‌ها و به ضرر سکاردیم‌ها را زیر سوال می‌برند. شهرهای توسعه‌ای که در معرض موشک‌های فلسطینی‌ها و حزب‌الله قرار دارد عمدتا به سفاردیم‌ها و مهاجران یهودی از خاورمیانه و آفریقا اختصاص داده شده در حالی که یهودیان اشکنازی‌ اروپایی و آمریکایی در شهرهای امن‌تر زندگی می‌کنند. در حوزه سیاست‌های جمعیتی، اسراییل قوانین محدودکننده‌ای را برای ازدواج اعراب و یهودیان وضع کرده است تا از تهدید ناشی از افزایش سریع جمعیت اعراب اسراییل بکاهد.

از بهشتی در جهنم خاورمیانه که صهیونیسم در اوایل قرن بیستم وعده آن را داده بود، خبری نیست و به گفته یک ساکن تل‌آویو به شبکه خبری 24 ساعته فرانسه در اسراییل ممکن است رفاه و کار باشد، اما همواره یک چیزی آزاردهنده است و آن نبود امنیت است. روان و ذهن انسان اسراییلی به واسطه چالش‌های مختلف داخلی و خارجی از نوعی ناامنی هستی‌شناختی رنج می‌برد. امروزه دیگر تنها فلسطینی‌ها نیستند که هویت اسراییلی را زیر سوال برده‌اند. گروه‌های افراطی مذهبی در داخل، اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی و جوانان آمریکازده نیز هویت با معماری صهیونیستی را تضعیف می‌کنند.

هرچند عناصر معماری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پساصهیونیسم هنوز روشن نبوده و شکل نگرفته‌اند، اما تردیدی نیست که عناصر صهیونیسم به چالش کشیده شده‌اند. نظم صهیونیستی فرو نریخته اما متزلزل شده است.
 

تبلیغات