از نجف تا لبنان
آرشیو
چکیده
متن
سیدمحمدحسین فضلالله در سال 1936 میلادی در نجف متولد شد. در دوره تحصیل در حوزه نجف، نزد استادانی چون سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم، شیخ حسین حلی و پدر خویش علوم معهود حوزوی را فرا گرفت. فعالیتهای فکری، فرهنگی و سیاسیاش در نجف نشان میدهد که او در حوزه نجف با جریان نوسازی آموزش حوزوی همراه بود که محمدرضا مظفر و سیدمحمدتقی حکیم به راه انداخته بودند و طبعا جریان سنتی حوزه نجف آن را برنمیتابید و آن را بدعتگذاری در سنت حوزوی میدانست.
این جریان نوسازی آموزشی در نجف مشابه جریانی بود که محمد عبده در الازهر به راه انداخت و آن هم با مقاومت شدید علمای سنتی الازهر که به شیوههای سنتی آموزش دینی خو گرفته بودند، مواجه شد. در کنار جریان یاد شده و به موازات آن، جریان سیاسی- دینیای در نجف و رفتهرفته در تمام عراق پا گرفت که اگرچه در ابتدا واکنشی به شیوع گسترده کمونیسم و مارکسیسم به عنوان مکتب مبارزه و آزادیخواهی بود، اما در ادامه ابعاد سیاسی عمیقی یافت.
این جریان را محمدباقر صدر رهبری میکرد که در عین برخورداری از جایگاه برجسته علمی حوزوی و برخورداری از احترام ویژه مراجع زمان- که در سالهای آخر عمر کوتاهش خود نیز به جمع آنان افزوده شد- با تالیف کتابهای «اقتصادنا» و «فلسفتنا» اسلام را به عنوان مکتبی اقتصادی و فلسفی در برابر مکاتب رقیب مطرح کرد. فضلالله از همراهان محمدباقر صدر بود و در مجله الاضواء که ارگان جماعهالعلمای نجف بود، با او همکاری داشت: «سرمقالههای سال نخست این مجله را شهید صدر با عنوان «کلمه ما» تحریر کرد و سرمقالههای سال دوم را من با عنوان «رسالت ما» نوشتم.»
در زمینهسازی برای تاسیس حزبالدعوه نیز فضلالله با صدر که موسس اصلی آن بود همراهی کرد: «ما احساس میکردیم که باید از وضع سنتی حاکم بر نوع نگاه نجف به سیاست و اوضاع جدید فراتر رویم. ما تحتتاثیر اوضاع و رخدادهای سیاسی بودیم. تحت تاثیر انقلاب مصر بودیم، اگر چه انقلاب مصر انقلابی ناسیونالیستی بود. ما در برابر مساله فلسطین فعال بودیم و احساس مسوولیت میکردیم.»
فضلالله و موسی صدر
فضلالله، در سال 1966، به وطن آبا و اجدادیاش لبنان بازگشت و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی به راه انداخت. زمانی که فضلالله به لبنان بازگشت، چند سالی از حضور سید موسی صدر و محوریت اجتماعی و سیاسی ایشان برای شیعیان لبنان میگذشت. هدف اصلی سیدموسی بیرون آوردن طایفه شیعه از محرومیتهای اجتماعی و فرهنگی و تغییر ساخت روابط اقطاعی حاکم بر این طایفه بود و در این راه یا در راه تحقق این هدف از زیر پا گذاشتن برخی آداب و عادات سنتی ابایی نداشت، اما فضلالله - بهرغم آن که در حوزه نجف در طبقه متجددان قرار داشت- پایبند شدید هویت و اصالت و مرزبندیها و انفصالهاست، هویت دینی در برابر همه آنان که جز دین را شعار خود قرار دادهاند (قومیتگرایان عرب، کمونیستها و...) و اصالت دادن به حساسیتهای مذهبی تمایزبخش و اصالت دادن به دعوت به اسلام و تاسیس جریان و تربیت نسلهایی که بیش از آن که دلمشغولی اجتماعی داشته باشند، دلمشغولی دینی دارند.
اما سیدموسی صدر به راه دیگری میرفت. البته پس از چهاردهه، فضلالله از این که پس از بازگشت به لبنان با سیدموسی صدر همکاری نزدیک و همدلی عمیقی نداشته، ابراز تاسف و ندامت کرد. این دو سابقه رفاقتشان به نجف بازمیگشت و مدتی همبحث بودند: «من و سیدموسی با یکدیگر اختلافنظر داشتیم، اما این اختلافنظر بر روابط شخصی دوستانه ما اثری نگذاشت، زیرا او ویژگیهای متمایزی داشت، سینهای گشاده و عقلی فراخ که حتی اگر با او خصومت فکری داشتی او این خصومت را به دل خود راه نمیداد و دل او به روی همه گشاده بود.»
فضلالله در آن دوره هویتاندیش بود و این نقطه اصلی اختلاف او با سیدموسی صدر است: «من از برخی سخنان و عناوین و القابی که ایشان (سیدموسی) درباره مقامات دینی مسیحیت (پاپ) ابراز میکرد، خوشم نمیآمد و معتقد بودم که اینگونه سخنان با برخی آداب و فضای اسلامی سازگاری ندارد... اما امروز که به گذشته برمیگردم، احساس میکنم که اگر ما هم در جایگاه سیدموسی بودیم شاید بسیاری از کارهای او را انجام میدادیم.»
مقطع زمانی این بازنگری هم قابل توجه است. از اواسط دهه نود میلادی اعلام مرجعیت کرد و رسالهای متفاوت از دیگران منتشر کرد، فکر نمیکرد که چه توفان شدیدی در انتظارش است: «وضعیت من هم شبیه وضعیت سیدموسی صدر است. من نیز مثل او هدف حملات ظالمانه و شدید مخالفان واقع شدم. من نیز چون او از مخالفان خواستهام تا با من وارد گفتوگو شوند. آنان هرچه دلشان خواست نوشتند... من به همان جماعت و بلایی گرفتار شدم که سیدموسی گرفتار آن بود.»
فضلالله و حزبالله
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فضلالله یکی از حامیان سرسخت جمهوری اسلامی شد و برخلاف شمسالدین که در عین حمایت از جمهوری اسلامی بر تمایزهای ذاتی لبنان با ایران و پرهیز از تکرار و تقلید این تجربه در لبنان تاکید میکرد، تمایلاتی به اقتباس از این تجربه نشان داد و حتی در دهه هشتاد ایده جمهوری اسلامی لبنان را طرح کرد؛ ولی به سرعت آن را تصحیح کرد و تاسیس چنین جمهوریای را در لبنان غیرواقعبینانه شمرد و هدف از طرح آن را طرح اندیشهای دانست که اسلام را دارای پروژهای سیاسی و حکومتی در رویارویی با دیگر جریانها میداند.
اوج همراهی فضلالله با جمهوری اسلامی ایران تاسیس جنبش حزبالله است که بدنه اولیه آن از اندیشه فضلالله تغذیه کرده و به وسیله او تربیت شده است. با توجه به این وضع،رسانههای جهانی همواره از فضلالله به عنوان رهبر روحانی – المرشد المعنوی – حزبالله یاد میکردند. انتشار کتابالاسلام و منطقالقوه (اسلام و منطق قدرت) فضلالله در سال 1981 زمینه نظری مستعدی برای برآمدن جنبش حزبالله فراهم ساخت. در جریان انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی در بیروت، رسانههای غربی فضلالله را مسئول این انفجارها معرفی کردند و سازمان سیا بنا به اعتراف ویلیام کیسی (رئیس وقت سیا) در کتاب خاطراتش در سال 1984 درصدد ترور فضلالله برآمد.
البته فضلالله همواره رهبری خود را در حزبالله انکار کرده و خود را فراحزبی معرفی کرده است. رسانههای غربی علت این انکار را ترس او از جوخههای ترور ایالات متحده دانستهاند. اما فضلالله خود را صاحب علقه با همه جنبشهای معقول سیاسی در اسلام معاصر میداند و ارتباط نزدیک خود را با آنان یادآور میشود. با این حال، چنانکه گفته شد، اندیشه مقاومت اسلامی در لبنان، نظریهپردازی قویتر از فضلالله ندارد. هرچند ارتباط تشکیلاتیای میان او و حزبالله نباشد.
شیخ راغب حرب، طلبه مدرسه علمیه (المعهدالشرعی) فضلالله بود. سیدعباس موسوی (شهید) و شیخ نعیم قاسم جانشین دبیرکل حزبالله از شاگردان نزدیک او بودهاند و رابطهای صمیمی میان فضلالله و نصرالله برقرار است و بهرغم تفاوتها و اختلاف رویههای آن دو، هماهنگی دقیقی میان آن دو برقرار است. طبعا ماندن در چارچوب محدود حزبی، برای فضلالله که علم مرجعیت را برافراشته است، امکان نداشت و او ترجیح میداد این عرصه را برای شاگردان جوان خود وانهد که دلبستگی و وابستگیشان به جمهوری اسلامی ایران چیزی کم از جوانان تندروی ایرانی حامی حکومت نداشت.
واقعیات موجود در جغرافیای لبنان و تحولات معرفتی عمیق در جغرافیای اندیشه اسلامی سبب شد تا نه فضلالله آن فضلالله دهه هشتاد باشد و نه حزبالله آن شور انقلابیگری و اسلامیسازی را در سر بپروراند. اگر حزبالله در انتخابات پارلمانی گذشته به هشدارها و نصیحتهای فضلالله گوش میکرد، که آنان را از ائتلاف کامل با جناح حریری وجعجع بازداشته بود، امروز در مقابل اکثریت پارلمانیای قرار نمیگرفت که خود در اکثریت شدن آن سهیم بوده است. نصیحت دیگر فضلالله از یک دهه پیش این بود که جنبش مقاومت اسلامی را هرچه بیشتر صبغه لبنانی ببخشد و به تعبیر خود او تلبننو (لبنانی شوید).
این جریان نوسازی آموزشی در نجف مشابه جریانی بود که محمد عبده در الازهر به راه انداخت و آن هم با مقاومت شدید علمای سنتی الازهر که به شیوههای سنتی آموزش دینی خو گرفته بودند، مواجه شد. در کنار جریان یاد شده و به موازات آن، جریان سیاسی- دینیای در نجف و رفتهرفته در تمام عراق پا گرفت که اگرچه در ابتدا واکنشی به شیوع گسترده کمونیسم و مارکسیسم به عنوان مکتب مبارزه و آزادیخواهی بود، اما در ادامه ابعاد سیاسی عمیقی یافت.
این جریان را محمدباقر صدر رهبری میکرد که در عین برخورداری از جایگاه برجسته علمی حوزوی و برخورداری از احترام ویژه مراجع زمان- که در سالهای آخر عمر کوتاهش خود نیز به جمع آنان افزوده شد- با تالیف کتابهای «اقتصادنا» و «فلسفتنا» اسلام را به عنوان مکتبی اقتصادی و فلسفی در برابر مکاتب رقیب مطرح کرد. فضلالله از همراهان محمدباقر صدر بود و در مجله الاضواء که ارگان جماعهالعلمای نجف بود، با او همکاری داشت: «سرمقالههای سال نخست این مجله را شهید صدر با عنوان «کلمه ما» تحریر کرد و سرمقالههای سال دوم را من با عنوان «رسالت ما» نوشتم.»
در زمینهسازی برای تاسیس حزبالدعوه نیز فضلالله با صدر که موسس اصلی آن بود همراهی کرد: «ما احساس میکردیم که باید از وضع سنتی حاکم بر نوع نگاه نجف به سیاست و اوضاع جدید فراتر رویم. ما تحتتاثیر اوضاع و رخدادهای سیاسی بودیم. تحت تاثیر انقلاب مصر بودیم، اگر چه انقلاب مصر انقلابی ناسیونالیستی بود. ما در برابر مساله فلسطین فعال بودیم و احساس مسوولیت میکردیم.»
فضلالله و موسی صدر
فضلالله، در سال 1966، به وطن آبا و اجدادیاش لبنان بازگشت و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی به راه انداخت. زمانی که فضلالله به لبنان بازگشت، چند سالی از حضور سید موسی صدر و محوریت اجتماعی و سیاسی ایشان برای شیعیان لبنان میگذشت. هدف اصلی سیدموسی بیرون آوردن طایفه شیعه از محرومیتهای اجتماعی و فرهنگی و تغییر ساخت روابط اقطاعی حاکم بر این طایفه بود و در این راه یا در راه تحقق این هدف از زیر پا گذاشتن برخی آداب و عادات سنتی ابایی نداشت، اما فضلالله - بهرغم آن که در حوزه نجف در طبقه متجددان قرار داشت- پایبند شدید هویت و اصالت و مرزبندیها و انفصالهاست، هویت دینی در برابر همه آنان که جز دین را شعار خود قرار دادهاند (قومیتگرایان عرب، کمونیستها و...) و اصالت دادن به حساسیتهای مذهبی تمایزبخش و اصالت دادن به دعوت به اسلام و تاسیس جریان و تربیت نسلهایی که بیش از آن که دلمشغولی اجتماعی داشته باشند، دلمشغولی دینی دارند.
اما سیدموسی صدر به راه دیگری میرفت. البته پس از چهاردهه، فضلالله از این که پس از بازگشت به لبنان با سیدموسی صدر همکاری نزدیک و همدلی عمیقی نداشته، ابراز تاسف و ندامت کرد. این دو سابقه رفاقتشان به نجف بازمیگشت و مدتی همبحث بودند: «من و سیدموسی با یکدیگر اختلافنظر داشتیم، اما این اختلافنظر بر روابط شخصی دوستانه ما اثری نگذاشت، زیرا او ویژگیهای متمایزی داشت، سینهای گشاده و عقلی فراخ که حتی اگر با او خصومت فکری داشتی او این خصومت را به دل خود راه نمیداد و دل او به روی همه گشاده بود.»
فضلالله در آن دوره هویتاندیش بود و این نقطه اصلی اختلاف او با سیدموسی صدر است: «من از برخی سخنان و عناوین و القابی که ایشان (سیدموسی) درباره مقامات دینی مسیحیت (پاپ) ابراز میکرد، خوشم نمیآمد و معتقد بودم که اینگونه سخنان با برخی آداب و فضای اسلامی سازگاری ندارد... اما امروز که به گذشته برمیگردم، احساس میکنم که اگر ما هم در جایگاه سیدموسی بودیم شاید بسیاری از کارهای او را انجام میدادیم.»
مقطع زمانی این بازنگری هم قابل توجه است. از اواسط دهه نود میلادی اعلام مرجعیت کرد و رسالهای متفاوت از دیگران منتشر کرد، فکر نمیکرد که چه توفان شدیدی در انتظارش است: «وضعیت من هم شبیه وضعیت سیدموسی صدر است. من نیز مثل او هدف حملات ظالمانه و شدید مخالفان واقع شدم. من نیز چون او از مخالفان خواستهام تا با من وارد گفتوگو شوند. آنان هرچه دلشان خواست نوشتند... من به همان جماعت و بلایی گرفتار شدم که سیدموسی گرفتار آن بود.»
فضلالله و حزبالله
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فضلالله یکی از حامیان سرسخت جمهوری اسلامی شد و برخلاف شمسالدین که در عین حمایت از جمهوری اسلامی بر تمایزهای ذاتی لبنان با ایران و پرهیز از تکرار و تقلید این تجربه در لبنان تاکید میکرد، تمایلاتی به اقتباس از این تجربه نشان داد و حتی در دهه هشتاد ایده جمهوری اسلامی لبنان را طرح کرد؛ ولی به سرعت آن را تصحیح کرد و تاسیس چنین جمهوریای را در لبنان غیرواقعبینانه شمرد و هدف از طرح آن را طرح اندیشهای دانست که اسلام را دارای پروژهای سیاسی و حکومتی در رویارویی با دیگر جریانها میداند.
اوج همراهی فضلالله با جمهوری اسلامی ایران تاسیس جنبش حزبالله است که بدنه اولیه آن از اندیشه فضلالله تغذیه کرده و به وسیله او تربیت شده است. با توجه به این وضع،رسانههای جهانی همواره از فضلالله به عنوان رهبر روحانی – المرشد المعنوی – حزبالله یاد میکردند. انتشار کتابالاسلام و منطقالقوه (اسلام و منطق قدرت) فضلالله در سال 1981 زمینه نظری مستعدی برای برآمدن جنبش حزبالله فراهم ساخت. در جریان انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی در بیروت، رسانههای غربی فضلالله را مسئول این انفجارها معرفی کردند و سازمان سیا بنا به اعتراف ویلیام کیسی (رئیس وقت سیا) در کتاب خاطراتش در سال 1984 درصدد ترور فضلالله برآمد.
البته فضلالله همواره رهبری خود را در حزبالله انکار کرده و خود را فراحزبی معرفی کرده است. رسانههای غربی علت این انکار را ترس او از جوخههای ترور ایالات متحده دانستهاند. اما فضلالله خود را صاحب علقه با همه جنبشهای معقول سیاسی در اسلام معاصر میداند و ارتباط نزدیک خود را با آنان یادآور میشود. با این حال، چنانکه گفته شد، اندیشه مقاومت اسلامی در لبنان، نظریهپردازی قویتر از فضلالله ندارد. هرچند ارتباط تشکیلاتیای میان او و حزبالله نباشد.
شیخ راغب حرب، طلبه مدرسه علمیه (المعهدالشرعی) فضلالله بود. سیدعباس موسوی (شهید) و شیخ نعیم قاسم جانشین دبیرکل حزبالله از شاگردان نزدیک او بودهاند و رابطهای صمیمی میان فضلالله و نصرالله برقرار است و بهرغم تفاوتها و اختلاف رویههای آن دو، هماهنگی دقیقی میان آن دو برقرار است. طبعا ماندن در چارچوب محدود حزبی، برای فضلالله که علم مرجعیت را برافراشته است، امکان نداشت و او ترجیح میداد این عرصه را برای شاگردان جوان خود وانهد که دلبستگی و وابستگیشان به جمهوری اسلامی ایران چیزی کم از جوانان تندروی ایرانی حامی حکومت نداشت.
واقعیات موجود در جغرافیای لبنان و تحولات معرفتی عمیق در جغرافیای اندیشه اسلامی سبب شد تا نه فضلالله آن فضلالله دهه هشتاد باشد و نه حزبالله آن شور انقلابیگری و اسلامیسازی را در سر بپروراند. اگر حزبالله در انتخابات پارلمانی گذشته به هشدارها و نصیحتهای فضلالله گوش میکرد، که آنان را از ائتلاف کامل با جناح حریری وجعجع بازداشته بود، امروز در مقابل اکثریت پارلمانیای قرار نمیگرفت که خود در اکثریت شدن آن سهیم بوده است. نصیحت دیگر فضلالله از یک دهه پیش این بود که جنبش مقاومت اسلامی را هرچه بیشتر صبغه لبنانی ببخشد و به تعبیر خود او تلبننو (لبنانی شوید).