آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

وقتی وارد دفتر کارش می‌شوی می‌توانی نگاه ایدئولوژیکش را کاملا متوجه شوی. تابلوی بزرگ سیدحسن نصرالله و عکس عماد مغنیه نگاه او را به مسایل دیپلماتیک نشان می‌دهد. با این حال وقتی با او صحبت می‌کنی متوجه نمی‌شوی که از روی تعصب و ایدئولوژی مطلق سخن می‌گوید. برای همه ادعاهایش سند و مدرک دارد و بسیار منطقی حرف می‌زند. مشاور عطاالله مهاجرانی در دوران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده و آن طور که خودش می‌گوید بیشتر سفرهای سیدمحمد خاتمی در دوران ریاست‌جمهوری‌اش به کشور‌های عربی را او برنامه‌ریزی کرده با این حال در وزارت خارجه سمتی رسمی نداشته است.
 
محمدصادق‌الحسینی، زاده شهر مقدس نجف در عراق و دانش‌آموخته علوم سیاسی از دانشگاه بوخوم آلمان است. همانطور که از زادگاهش پیداست عربی را به خوبی سخن می‌گوید، به نظر حتی بهتر از فارسی. علاقه‌ای به وارد شدن به درگیری جناحی در ایران ندارد و در صحبت‌های پیش و پس از مصاحبه از خرده‌گیری‌های جناحی انتقاد می‌کند. الحسینی تاکید می‌کند که شش‌ماه آینده، شش‌ماهی بسیار حیاتی در معادلات خاورمیانه است و می‌گوید اکنون کشمکش در عراق، لبنان و فلسطین جدال میان دو چشم‌اندازآمریکایی و ایرانی است. او عراق را مرکز ثقل این تحولات توصیف می‌کند اما تاکید می‌کند لبنان نقطه عطف این تحولات است.

دلیل کلی مناقشه اخیر لبنان را در چه می‌بینید؟
تا پیش از آغاز جنگ 33 روزه در لبنان، قدرت در این کشور تحت کنترل آنچه عرب‌ها به آن “السنیه سیاسیه” می‌گویند بود. یعنی پس از جنگ 33 روزه مرکز ثقل قدرت منتقل شده است. توافقنامه طایف که به عنوان توافقنامه‌ای برای پایان بخشیدن به جنگ‌های داخلی 15 ساله لبنان بود باعث شد تا مرکز ثقل قدرت به نخست‌وزیر انتقال یابد که بر اساس همین توافقنامه طایف، دست سنی‌هاست. این انتقال به ضرر دو گروه عمده بود یکی مسیحیان و دیگر شیعیان. براساس توافقنامه طایف فقط مارونی‌ها می‌توانند نخست‌وزیر باشند همانطور که رییس پارلمان حتما باید شیعه باشد و نخست‌وزیر حتما سنی. بنابراین توافقنامه طایف قدرت اصلی را از رئیس‌جمهوری به نخست‌وزیری منتقل کرد که در اختیار سنی‌هاست.
 
این انتقال قدرت با آمدن رفیق حریری تا حدود زیادی ملایم‌تر شده بود. چرا که رفیق حریری، نوعی از مدل حکوتی را ایجاد کرده بود که به “تروییکا” مشهور بود و توانسته بود توازنی از قدرت میان سه جناح اصلی لبنان، یعنی شیعیان، سنی‌ها و مسیحیان ایجاد نماید. این اما یک توافق به اصطلاح “جنتلمنی” بود، نه توافقی پایدار و قانونی.
ترور رفیق حریری بی‌تردید یک توطئه بزرگ بود. در عمل یک کودتای آمریکایی بود. آمریکا معتقد بود این تروییکا نباید در کنار هم کار کند.

یعنی شما معتقدید که آمریکا عامل ترور حریری بود؟
صددرصد.

اما انگشت اتهام در این ماجرا بیشتر به سمت سوریه است؟
به هیچ وجه‌این موضوع را قبول ندارم. سوریه با رفیق حریری رابطه مناسبی نداشت و شاید حتی دلش می‌خواست که حریری از بین برود و یا حتی در بدبینانه‌ترین شرایط ممکن است این گونه تحلیل کنیم که سوریه خود را آماده می‌کرد برای از میان برداشتن حریری.
ولی این کسی که این تروررا انجام داد و انگیزه‌های طویل‌المدت برای انجام این ترور داشت آمریکایی‌ها بودند چرا که برای لبنان برنامه‌های درازمدت داشتند. الان ثابت شده عامل ترور حریری یک تبعه سعودی بوده است.

انگیزه آمریکایی‌ها از ترور رفیق حریری چه بود؟ و چه برنامه بلندمدتی را دنبال می‌کردند؟
بعد از اشغال عراق توسط آمریکایی‌ها، برعکس آن اتفاقی که در لبنان رخ داد در عراق اتفاق افتاد. یعنی قدرت از “السنیه السیاسی” به “الشیعه السیاسی” منتقل شد. یعنی به شیعیان و کردها و البته بیشتر شیعیان.

و این برای اولین بار بعد از تشکیل دولت نوین عراق از سال 1924 اتفاق می‌افتاد. آمریکایی‌ها به همراه عربستانی‌ها احساس کردند از دست دادن عراق باید بدیلی برایشان داشته باشد.
به همین دلیل ترور حریری اقدامی بود برای از بین بردن توازن قوا در لبنان که ایجاد کننده آن رفیق حریری بود و در راستای اهداف بلند مدت آمریکا بعد از ماجرای اشغال عراق و انتقال قدرت به شیعیان اتفاق می‌افتاد. حریری توازن قوا در لبنان را برای مهار کردن تشنج در منطقه و همراهی با قدرتمند شدن ایران در منطقه انجام می‌داد. حریری این دوراندیشی را داشت. چرا که شخص حریری زاییده پیمان طایف بود و اهمیت آن را درک می‌کرد.
 
اتفاقی که در لبنان رخ داده بود این بود که وکالت لبنان از طرف آمریکایی‌ها به سنی‌ها داده شده بود، اما پس از پیمان طایف این وکالت به عربستانی‌ها سپرده شده بود. اما چون حریری فرد دوراندیش و با تدبیری بود تروییکای توازن قوا در لبنان را ایجاد کرده بود. این تروییکا باید از بین می‌رفت و از بین رفتن این تروییکا جز با از بین بردن حریری و ایجاد فتنه شیعه-سنی اتفاق نمی‌افتاد.

جنگ 33 روزه این شکاف را عمیق‌تر کرد. چه در زمینه شیعه-سنی که باعث قدرت گرفتن هرچه بیشتر یک قدرت شیعه و در عین حال شکست مفتضحانه طرح نومحافظه‌کاران آمریکایی که بر این باور بودند از عراق، به لبنان، سوریه، ایران خواهند رسید و سنگر‌ها را یکی‌یکی فتح می‌کنند. یک طرح “دومینو” در ذهنشان بود که در نهایت خاورمیانه جدید و هژمونی کامل آمریکا بر آن ایجاد خواهد شد.

این اتفاق و تحولی که شما می‌گویید می‌توانست با تدبیر و حکمت هم اتفاق بیفتد. چرا سیاسیون نتوانستند راه حلی صلح‌آمیز برای آن پیدا کنند.

به این دلیل که لبنان آینه منعکس‌کننده تضاد‌های اقلیمی و بین‌المللی است و بدون آن اصلا نمی‌توانسته ادامه حیات دهد. چرا که لبنان کشوری است که بر اساس دموکراسی توافقی ایجاد شده است. همه توازن قوا در لبنان بر اساس طایفه‌گری است و یکی از اهداف پیمان طایف از بین بردن طایفه‌گری است ولی قدم به قدم. در حقیقت در لبنان نه بر اساس شایسته‌سالاری که بر اساس فئودالیسم سیاسی تقسیم قدرت انجام می‌گیرد. یعنی مثلا خاندان کرامی تا روز قیامت باید یک کاندیدای دائمی مطرح شده پست نخست‌وزیری داشته باشد یا مثلا جمیل‌ها باید یک نامزد پست ریاست‌جمهوری.
کاری که حسن نصرالله کرده خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، برنامه‌ریزی شده یا برنامه‌ریزی نشده، این است که از یک روستای دور افتاده آمده، و کاری که کرده این است که همه چیز را تغییر داده است.
 
برای دفاع از سید حسن نصرالله یا برای شایسته بودن او برای ریاست‌جمهوری صحبت نمی‌کنم. اما به عنوان یک واقعیت باید این را بپذیریم. الان بسیاری در لبنان می‌گویند که سیدحسن نصرالله به دلیل شایسته بودن بهترین گزینه برای به دست گرفتن پست ریاست‌جمهوری است اما در لبنان این اتفاق نمی‌افتد. به دلیل همان تضاد‌های اجتماعی الان اختلال ایجاد شده است. همه این بحث‌هایی که شما می‌شنوید که حسن نصرالله مزدور ایران است، حسن نصرالله دولت در دولت تشکیل داده، حسن نصرالله تصمیم گیرنده اصلی جنگ و صلح است، حسن نصرالله با سنی‌ها بد است و با شیعیان خوب. همه و همه ریشه در این قضیه دارد که توازن قوای میدانی به هم ریخته شده است.
 
اگر شخص دیگری به جای نصرالله بود امکان نداشت شما چنین بحث‌هایی بشنوید. آنچه باید تاکید کنم این است که میراث انقلاب اسلامی، میراث جمال عبدالناصر، میراث تاریخچه مبارزاتی فلسطینی‌ها همه و همه به سید حسن نصرالله منتقل شده است. مجموعه میراث مبارزات منطقه‌ای، عربی و اسلامی و داخلی لبنان همه و همه در نصرالله جمع شده است.

به نظر شما نصرالله با آگاهی و برنامه‌ریزی به چنین شخصیتی تبدیل شده است؟
نه، ناخواسته است. من بعید می‌دانم خواسته باشد. همه این مسایلی که گفتم تبلور یافته در شخصیت اوست. کسی برای این موضوع برنامه‌ریزی نکرده است. به گونه‌ای عوامل مبارزاتی منطقه‌ای و اقلیمی، عربی و اسلامی پیش رفت که همه‌این مسایل در سید حسن نصرالله جمع شد. الان ما در جهان عرب رهبری نداریم که در مقابل اسرائیل ایستادگی کند، همه پرچم مبارزه با اسرائیل را زمین گذاشته‌اند ولی این پرچم را نصرالله بلند کرده است. به ویژه بعد از آنکه مصر از کشمکش اعراب و اسرائیل کنار رفت و از جبهه اعراب خارج شد و بعد از آنکه سازمان آزادی‌بخش فلسطین از ادامه جنگ مسلحانه منصرف شد.

سوال دقیقا همین است. لبنانی‌هایی که از گفت‌وگو صحبت می‌کنند به روی یکدیگر اسلحه می‌کشند. چطور صحبت از گفت‌وگو می‌کنند و اساسا در چنین فضایی گفت‌وگو امکان‌پذیر است؟
اگر در مورد واقعه اخیر صحبت می‌کنید باید توضیح دهم که اکنون سه سال است نصرالله فشار عمومی داخلی شیعه و مردم لبنان را تحمل می‌کند. فشاری که از نصرالله می‌خواهد همانطور که با آمریکا و اسرائیل مبارزه کرد و پیروز شد بر گروه‌های مخالف داخلی هم پیروز شود چرا که به باور بسیاری این‌ها جز اهرم‌های آمریکا و اسرائیل نیستند.
 
این موضوع حق است یا باطل در مورد آن صحبت نمی‌کنم اما فشار عمومی اکنون چنین است. فشاری که می‌گوید شما یعنی حزب‌الله وقتی مبارزه می‌کردید اما این احزاب بازی سیاسی می‌کردند، حریری را از میان برداشتند و رشته جامعه سیاسی لبنان را از میان برداشتند. اما حسن نصرالله و ژنرال میشل عون، رهبر جریان آزادی مسیحی لبنان برای رفع فتنه شیعه و سنی یک توافقنامه امضا کردند که بر اساس آن این دو گروه به هیچ عنوان دست به سلاح نخواهند برد و درگیری‌های داخلی هرچه که هست متمدنانه است و در هر موردی که اختلاف داریم باید آن را با گفت‌وگو حل کنیم، امروز نشد 10 سال دیگر. اما به هرحال همه اختلافات باید از طریق گفت‌وگو حل شود.

با این اوصاف شما احتمال جنگ داخلی را در لبنان ضعیف می‌دانید؟
صددرصد. این توافقنامه سوپاپ اطمینان وارد نشدن لبنان به جنگ داخلی است. به هیچ وجه تا زمانی که عون و نصرالله در کنار یکدیگر هستند جنگ داخلی در لبنان رخ نخواهد داد. این توافقنامه تا چه زمانی ادامه پیدا خواهد کرد و دوام خواهد داشت؟
الان همه تلاش‌ها و برنامه‌ها برای شکستن این اتحاد و این توافقنامه است.

پس چرا اکنون حزب‌الله و دیگران دچار جنگ در لبنان شده‌اند و حزب‌الله بیروت را به تصرف خود در آورده است؟
به چند دلیل. اول اینکه آمریکا قصد داشت مدل عراق را در لبنان پیاده کند. دلیل دوم اینکه عربستان به علت نداشتن سیاست دوراندیشانه لبنان را در برابر عراق به گروگان گرفته است.

همین اخیرا سعودالفیصل وزیر خارجه عربستان به شدت از ایران و نصرالله انتقادکرد.
بله.

خب شما با توجه به این صحبت‌ها و موضعگیری‌ها احساس نمی‌کنید اختلافات منطقی اوج خواهد گرفت و اکنون ما شاهد جنگی نیابتی میان ایران از سویی و آمریکا و عربستان و دیگر کشورهای سنی منطقه از سویی دیگر در عراق و لبنان هستیم؟
دقیقا. ما یک شش ماه بسیار حیاتی پیش رو داریم. از همین امروز تا رفتن جورج بوش، رئیس‌جمهوری آمریکا از کاخ سفید. در این مدت هر کسی به هر اردوگاهی که وابسته است تلاش خواهد کرد بیشترین و بهترین امتیاز را از آن بگیرد. این شش ماه نه فقط معادلات آینده منطقه، بلکه تعیین‌کننده معادلات آینده جهان است. الان ما سه شاه‌کلید داریم. اول عراق، بعد لبنان و بعد فلسطین. متغیرات فعلی مرکز ثقل این شاه کلید‌ها را عوض کرده است. قبل از اشغال عراق اول فلسطین بود بعد لبنان و سپس عراق. اما اکنون مرکز ثقل تغییر معادلات عراق است اما نقطه عطف آن لبنان است.

پس شما قبول دارید که ایران و آمریکا در این سه کشور در حال یک جنگ نیابی هستند؟
قبول دارم اما به این معنی که اکنون دو پروژه و یا بهتر بگوییم دو چشم‌اندازبرای خاورمیانه وجود دارد. چشم‌انداز آمریکایی و چشم‌انداز ایرانی. درگیری بین این دو چشم‌انداز است. بر اساس چشم‌انداز آمریکایی قرار است دولت مستقل فلسطینی تشکیل شود و کشمکش این دو به پایان رسیده و این دو کشور در کنار هم در صلح زندگی کنند. در عراق هم دولتی دوست آمریکا به روی کار بیاید و در لبنان حزب‌الله و هر گروه مقاومت دیگری برای همیشه خلع سلاح شود. و این جنگی که اخیرا اتفاق افتاده بر اساس همین برنامه آمریکاست.
 
جیمز جفری، رییس عملیات ویژه سیا مرتبط با الیوت ابرام، معاون کاندولیزا رایس و مسوول میز لبنان در وزارت خارجه آمریکاست، چند هفته پیش به لبنان رفت. جفری برای انجام عملیات علیه حزب‌الله به لبنان رفته است. از سوی دیگر ژنرال ایوب، با یک گروه قدرتمند و با تکنولوژی بسیار بالا از طرف موساد وارد لبنان شدند و هردو در راستای یک هدف گام بر می‌داشتند و آن تنفیذ توصیه وینوگراد برای از بین بردن شبکه ارتباطی حزب‌الله بود. بر اساس نتایج کمیته تحقیق وینوگراد اگر حزب‌الله این شبکه ارتباطی را نداشت موفق به پیروزی‌های اخیر نمی‌شد.
 
این شبکه مخابراتی به گونه‌ای است که هیچکس نمی‌تواند آن را شنود کند و اگر کسی می‌توانست آن را شنود کند و از موقعیت نصرالله مطلع می‌شد تردید نکنید که اسرائیل به هر طریقی که بود او را ترور می‌کرد. این دو مامور سیا و موساد فقط برای بحث در مورد شنود شبکه ارتباطاتی حزب‌الله وارد صحنه شده‌اند. این شبکه دو سال است که مورد بحث است. حزب‌الله می‌گوید این چشم تعیین‌کننده مقاومت من است. این شبکه سلاح من است. نصرالله از طریق این شبکه مخابراتی با تک تک مجاهدین می‌توانست صحبت کند.

اجازه بدهید در مورد نقش ولید جنبلاط رهبر دروزی‌های لبنان در وقایع اخیر صحبت کنیم. جنبلاط در دهه 80 به نوعی هوادار مقاومت و سیدحسن نصرالله و حزب‌الله بود. اما چگونه شد که او تغییر روش داد و اکنون در موضعی کاملا مخالف قرار گرفته است؟
یک تحول بزرگ در رهبری او بر حزبش اتفاق افتاده است. الان متحکم واقعی دولت لبنان در این کشور به جیم-جیم معروف هستند. یعنی ولید جنبلاط و سمیر جعجع. این دو هستند که تصمیم‌گیرنده اصلی دولت هستند. سین-سین یا همان فواد سینیوره و سعد حریری سطحشان بسیار پایین‌تر است. فواد سینیوره، نخست‌وزیر لبنان، کارمند این دو در دولت است و سعد حریری در بهترین شرایط رابط سعودی‌ها و عامل آنان است. خلاصه معادله لبنان این است که جیم-جیم با عاملیت سین-سین قصد دارند کنترل اوضاع را با خلع سلاح حزب‌الله خارج کرده و آن را در اختیار آمریکایی‌ها و عربستانی‌ها قرار دهند.

اما من پاسخم را نگرفتم. چرا حزب‌الله که به گفته شما از گفت‌وگو و مذاکره سخن می‌گوید اکنون دست به اسلحه برده است؟
به این دلیل که توطئه به جای بسیار باریکی رسیده بود. چرا که یکی از نمایندگان سوسیالیسم بین‌المللی و از نزدیکان ولید جنبلاط وارد منطقه شده بود و عکس برداری و جاسوسی می‌کرد. این فرد فردی به نام کریم پاکزاد، تبعه فرانسه و از اعضای جنبش سوسیالیسم جهانی است. او فرانسوی است اما به نظر می‌رسد باید اصلیت دیگری داشته باشد. موساد و آمریکایی‌ها برای تحقق این هدف آمدند. اینها با همکاری مروان حماده، وزیر ارتباطات یا همان اتصالات لبنان که عامل ثابت شده موساد و سیا است قصد داشتند اهداف خود را به ثمر برسانند اما موفق نشدند.
 
مروان حماده عضو گروه سوسیالیست ترقی‌خواه جنبلاط است. همین چند روز پیش زئیفی فرکش، رییس سابق شعبه اطلاعات نظامی اسرائیل گفت که همه زحمات 3 ساله ما در یک شب به باد رفت. همین اقدام اپوزوسیون لبنانی به رهبری حزب‌الله باعث شد تا همه نقشه‌های آنان نقش بر آب شود. در مورد فرودگاه بیروت هم همینطور.

اهمیت فرودگاه بیروت در چیست؟
فرودگاه بیروت نزدیک‌ترین نقطه به منطقه شیعه‌نشین و حزب‌الله است و بر اساس قطعنامه سازمان ملل و اصرار عرب‌های به اصطلاح میانه‌رو این فرودگاه باید توسط نیروهای بین‌المللی کنترل شود و به همین دلیل رییس این فرودگاه باید از کار برکنارمی‌شد. و این اقدام فاز دوم طرح اخیر سینیوره برای محدود کردن قدرت حزب‌الله بود. اول کنترل شبکه ارتباطاتی و دوم هم برکناری رییس فرودگاه به عنوان نزدیک‌ترین نقطه به مقر حزب‌الله و شیعیان بیروت. فرودگاه، منطقه بسیار استراتژیکی است و نقطه وصل زاهیه – منطقه شیعه‌نشین بیروت و مرکز شیعیان این شهر- با جنوب است.

سینیوره و آمریکایی‌ها چون بیروت را ندارند مجبورند از راه دریا جاسوس‌ها و اسلحه‌های خود را وارد و خارج کنند که کار بسیار دشواری است. به همین دلیل است که فرودگاه برای آنان بسیار مهم است. الان سفارت آمریکا در بیروت شده است محل کارهای تجسسی و واردات و صادرات برای سینیوره و آمریکا و در حقیقت از راه دریا با هلی‌کوپتر به سفارت آمریکا در بیروت و کل لبنان و برعکس و این کار بسیار دشواری است. جاسوسان سیا و موساد هم از همین راه آمدند و از همین راه هم فراری داده شدند. اینها پس از انجام ماموریتشان به منزل مروان حماده رفتند، سپس به سفارت آمریکا بعد هم با هلی‌کوپتر به کشتی و سپس به اسرائیل یا هرجای دیگر.

به عنوان آخرین سوال، در مورد آن شش ماه حیاتی صحبت کنید. چرا شما این شش ماه را سرنوشت‌ساز می‌دانید؟
به چند دلیل. اول اینکه بر اساس قطعنامه‌های سازمان ملل، مشروعیت حضور نیروهای آمریکایی در عراق به پایان می‌رسد و قابل تمدید نیست. الان آمریکایی‌ها برای ادامه حضورشان در عراق یک طرح جامع سیاسی، امنیتی و اقتصادی مطرح کردند و می‌خواهند عراقی‌ها را مجبور کنند که آن را امضا کنند.
 
بر اساس این طرح هر شخص، گروه و یا کشور همجوار و غیرهمجواری را که آمریکا تشخیص می‌دهد تروریست است می‌تواند به آن از طریق عراق حمله کند. زمان آن هم نامحدود است و مصونیت سیاسی و قضایی هم شامل حال همه آمریکایی‌ها می‌شود. همان کاپیتولاسیونی که امام(ره) از آن سخن می‌گفتند را اکنون آمریکایی‌ها قصد دارند در عراق پیاده کنند. بنابر این اگر عراقی‌ها این طرح را بپذیرند بقای آمریکایی‌ها بسیار خطرناک خواهد بود و برای هیچکس قابل قبول نخواهد بود. بنابر این طرح عراق عامل اساسی ثبات منطقه خواهد بود.
 
منظور از ثبات در منطقه هم در ادبیات آمریکایی ثبات اسرائیل است. بخش دیگر این طرح جامع هم آمریکایی شدن حکومت عراق است. اما لبنان و خلع سلاح بحث دیگر آمریکایی‌هاست. الان جنگ وجودی برای اسرائیلی‌ها در میان است و آنان براساس گفته‌های خودشان برای اولین بار ماهیت وجودیشان با تهدید مواجه شده است. این را خود مقامات موساد هم گفته‌اند.
 
بنابراین مشکلشان با شخص سید حسن نصرالله و حزب‌الله لبنان است. بحث دیگر هم بحث صلح میان اسرائیل و فلسطینیان بر اساس کنفرانس آناپولیس است. من تصور می‌کنم دو چشم‌انداز در منطقه وجود دارد؛ چشم‌انداز ایرانی و چشم‌انداز آمریکایی و نه اینکه آمریکایی‌ها لزوما در حال جنگ با ایرانیان در عراق یا لبنان هستند. بنابراین جدال میان دو تصور جامع یکی ایرانی و آمریکایی است و این در شرایطی است که دولت‌های به اصطلاح میانه‌روی عرب تسلیم تصور آمریکایی شده‌اند و به کما رفته‌اند. نقطه عطف این جدال هم لبنان است. مرکز ثقل آن عراق است اما نقطه عطف این رویارویی لبنان است که می‌تواند کفه ترازو را به سمت یکی از این دو طرف مناقشه سنگین کند.

تبلیغات