انترناسیونالیسم انقلابی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«انقلاب میتواند با تکیه بر تلاشهای خود پیروز شود اما به خودی خود قادر به حفظ و تثبیت دستاوردهای انقلاب نیست. بدون یک انقلاب سوسیالیستی در غرب، حفظ و تثبیت انقلاب، شدنی نیست... جمهوری دموکراتیک ما پشتوانهای جز پرولتاریای سوسیالیست غرب نخواهد داشت.»
لنین وقتی این سخنان را در «کنگره وحدت» حزب بر زبان آورد که هنوز انقلاب 1917 به پیروزی نرسیده بود و بلشویکها با واقعیات سخت و شکننده قدرت آشنا نشده بودند. باید زمان میگذشت و بلشویکهای روس به قدرت میرسیدند تا او اسیر واقعگرایی از خطرات جهانگشایی و صدور انقلاب آگاه شود و از منتقدان تروتسکیست خود بخواهد که خیالپردازی را به کناری گذارند و بر سر عقل بیایند و خطاب به آنها به سرزنش بگوید: «افراد خیراندیش غالبا محیط خشن و وحشیانه جنگ جهانی امپریالیستی را از یاد میبرند. ما در چنین محیطی تحمل عبارتپردازی نداریم و به خیراندیشیهای سادهلوحانه به دید تمسخر باید نگریست.
انترناسیونالیسم واقعی یکی و فقط یکی است: تلاش فداکارانه برای گسترش جنبش انقلابی و پیکار انقلابی در کشور خویش و پشتیبانی از همین پیکار و از همین مشی.» به واقع لنین، سوسیالیستهای آرمانخواه را هشدار میداد که دوران خیالپردازی به پایان رسیده است و «با جنگ نمیشود شوخی کرد» و اکنون بلندپروازی سوسیالیستی و انقلابی چه بسا که تهدیدی برای خود انقلاب باشد و هرگونه عملیات تهاجمی از سوی بلشویکهای تازه به قدرت رسیده، میتواند به سقوط آنها بینجامد.
سخنان لنین اما به گوش تروتسکی و هواداران او خوش نمیآمد؛ چه آنکه گویی مترادف با عدول از آرمانهای سوسیالیستی و عبور از اندیشههای مارکسیستی بود؛ تروتسکی در نقد سیاست خارجی لنین و استالین معتقد بود که آنها «انقلاب جهانی» را فدای «سوسیالیسم در یک کشور» کردهاند. تروتسکی نه تنها چنین کوتاهیای را بر بلشویکها و استالینیستهای روسی نمیبخشید که در سال 1935 در مقالهای به نقد میهنپرستی ناسیونالیستی در برابر انترناسیونالیسم سوسیالیستی پرداخت و از طبقه پرولتاریا در کشورهای درگیر جنگ نیز خواست تا در دام ناسیونالیسم و منافع ملی نیفتند: «بینالملل سوم نه تنها با میهنپرستی اجتماعی که با صلحطلبی هم میجنگد.
در فرانسه، اومانیته با دفاع از تمدن فرانسوی، موضعی ملی اتخاذ کرده و از کارگران کشور خواسته است که در مبارزه با امپریالیسم آلمان به کشور خودی کمک کنند حال آنکه به واقع با این روش به پرولتاریا خیانت ورزیده است.» بر همین مبنا بود که تروتسکی در مانیفست بینالملل چهارم طرفداری از «سرزمین پدری» را ایدهای ارتجاعی خواند و در مقابل از اهمیت منافع «پرولتاریای جهانی» سخن گفت.
رفقای چپاندیش و تودهای در ایران اگرچه عمدتا چندان تمایلی به تروتسکی نداشتند و پس از مارکس در لنین متوقف مانده بودند اما به واقع خادمان انترناسیونالیسم روسی بودند آنگاهی که منافع ملی را در اولویت نمیدیدند و ملیگرایی را راهبردی ارتجاعی میخواندند. ماجرای «امتیاز نفت شمال» و جدال بر سر موافقت یا مخالفت با آن در پارلمان ایران، نمونه چنین سرسپردگیای بود.
غلامحسین فروتن، کمونیست متعصب ایرانی در دفاع از واگذاری «امتیاز نفت شمال» به اتحاد جماهیر شوروی معتقد بود که «دولت شوروی با دولتهای خارجی یک فرق اساسی و ماهوی داشت و آن اینکه یک دولت سوسیالیستی بود و به این عنوان یار و یاور خلقهایی بود که تحتالسلطه امپریالیسم قرار داشتند و علیه آن مبارزه میکردند»؛ و در دفاع از سرسپردگی حزب توده ایران به اتحاد شوروی در ذیل آرمان مقدس انترناسیونالیسم میگفت: «روش حزب توده ایران در قبال اتحاد شوروی که یگانه کشور سوسیالیستی بود، روشی سنجیده و مبتنی بر اصل انترناسیونالیسم پرولتری بود.
آن کمونیستی که به عمق این اصل پی نبرد و آن را واقعا هضم و جذب نکند، گاه و بیگاه در دام ناسیونالیسم بورژوایی خواهد افتاد.» مهم آن بود که گویی انقلاب اکتبر و رهبران بلشویک در تلاش و تکاپو برای ایجاد جامعه جدیدی برای بشریتاند و بدین ترتیب چه جای احتجاجی است به منافع ملی در برابر انقلابی جهانی که در شرف وقوع است.
خلیل ملکی و چهرههایی همچون جلال آلاحمد نیز اگر راه جدایی از حزب توده ایران را پی گرفتند به واسطه همین بیتوجهی تودهایهای ایرانی به عنصر ملیت و ناسیونالیسم بود. در برابر اما منتقدان آنها نیز بسیار بودند و در اکثریت؛ و میگفتند: «متاسفانه قلم در دست روشنفکران دشمن سوسیالیسم مانند خلیل ملکی و دویچر است. آنها از انقلاب پرولتاریایی در هراساند و افسانههایی میسازند و میپراکنند برای آنکه طبقه کارگر و تودههای زحمتکش را از انقلاب سوسیالیستی بیزار کنند. آنها به کارگر میگویند اگر میخواهی مستقل باشی و مستقل بمانی، انترناسیونالیست مباش. مبادا استقلال خود را قربانی همبستگی با همرزمان خود در یک کارخانه، در یک کشور و یا در کشورهای دیگر کنی.» (غلامحسین فروتن)
طنز ماجرا اما آنجا بود که چپهای ایرانی، از انترناسیونالیسم کمونیستی دفاع کردند و خود اما قربانی ناسیونالیسم رفقای روسی شدند. چه آنکه لنین و استالین در راستای منافع شوروی نه تنها با رژیم پهلوی که با انگلیس نیز به گفتوگو نشستند و زمانی نیز که دست حمایت خود را از دوش فرقه دموکرات آذربایجان برداشتند، راه سرکوب فرقه، توسط حکومت مرکزی در ایران را هموار ساختند. خاموش بودند تودهایهای ایرانی، آنگاهی که منافع ملی شوروی ایجاب میکرد تا طبقه کارگر و پرولتاریای ایرانی با خطر مرگ و سرکوب روبهرو شود اما تهدیدی متوجه همسایه شمالی نشود.
و کافیست اگر از سر عبرت نگاهی به خاطرات تودهایهای مهاجر در آلمان بیندازیم و اسناد حزب توده در آلمان را ورق بزنیم تا ببینیم که چگونه رفقای چپاندیش، به دستور حکومت کمونیستی آلمان، مجبور به سکوت و کاهش اقدامات انتقادی خود علیه رژیم پهلوی شدند تا مبادا مبادلات اقتصادی آلمان و ایران دستخوش حادثه شود؛ و اگر دانشجویان کنفدراسیونی،سفارت ایران در آلمان را در اعتراض به تسخیر خود درآوردند، تودهایهای مهاجر همچنان راهی به همراهی با دانشجویان معترض نجستند تا مبادا تهدیدی متوجه روابط ایران و آلمان شود.
چپ ایرانی از سرنوشت میرزاکوچکخان و خیانت بلشویکهای روسی آنگاهی که بلشویکها به مذاکره با حکومت ایران پرداختند و در مقابل دریافت امتیازاتی، راه سرکوب میرزا را فراهم کردند، درسی نگرفت و بدین ترتیب سهم چپ ایرانی از صدور انقلاب و انترناسیونالیسم سوسیالیستی، خسران و سرکوب بود.