رئیس ملت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«یک بار از سامرا، از طریق ترکیه، به مکه مشرف شدم. در بازگشت، به استانبول که رسیدم، سیدجمال [اسدآبادی] باخبر شد و از من ملاقات خواست. وقتی که آمد گفت: پیامی دارم برای میرزا [ی شیرازی] که میخواهم بهوسیله شما برای ایشان بفرستم. به میرزا بگو: ناصرالدینشاه، فرد فاسدی است. او را ابتدا تکفیر و سپس عزل کند. به سید گفتم: اگر ناصرالدینشاه را عزل کند، چه کسی به جای او بیاید؟ سیدجمال گفت: خود من.
گفتم: با چه پشتوانهای؟ گفت: به پشتوانه سلطان عبدالحمید... جریان ملاقات با سید را به ایشان گفتم. میرزا فرمود: شما چه جواب دادی؟ گفتم: مخالفت کردم با این پیشنهاد. مرحوم میرزا گفت: اگر موافقت کرده بودی، رابطه من با تو قطع میشد. میدانی این پیشنهاد چه مفسدهای دارد؟ معنایش این است که تنها کشور مستقل شیعه، استقلال خودش را از دست بدهد و تبعه دولت عثمانی گردد. این به مصلحت نیست.» (گفتوگو با آیتالله رضی شیرازی، نشریه حوزه [ویژهنامه میرزای بزرگ]، شماره 51-50)
این نقلقول از «شیخ عبدالنبی نوری» از شاگردان میرزا بیان شده که گویای نگاه این مرجع مطلق شیعیان در آن دوره است. «میرزای شیرازی» گرچه با صدور فتوای منع استعمال تنباکو وارد کار سیاست شد و به عنوان یک «مرجع تقلید سیاسی» شهرت یافت؛ اما اصولا مانند استاد خود، شیخ انصاری تمایلی به دخالت در کارهای سیاسی نداشت، چه اینکه او خود را رئیس ملت و شاه و صدراعظم را رئیس دولت میدانست.
وی معتقد بود کارهای سیاسی به عهده رئیس دولت است؛ نه رئیس ملت...: از ملت جز گفتن و تحریص و تخویف و تهدید امری دیگر بر نمیآید و انفاذ و اجرا با دولت است، تا دولت به تکلیف لازم خود اقدام کند و درصدد بیرون آمدن از عهده آن کماینبغی میباشد.» (نیازمند، سیدرضا، شیعه در تاریخ ایران، حکایت قلم نوین، زمستان 83، صص 304 و 282) اگرچه جنبش تنباکو و فتوای مشهور میرزا برپاکننده «قیام» شد و او در قامت یک رهبر سیاسی قرار گرفت؛ اما او فقط به دنبال «خلع ید اجنبی» بود، چراکه پس از این جریان و حل و فصل امور، نامههایش به ناصرالدین شاه حال و هوای گذشته را به خود گرفت و القاب و تعارفهای رسمی تکرار شد.
سایه مبارزات جنبش تنباکو آنقدر وسیع بود که میرزا، «بزرگ مرجع تقلید» که مکتبی بزرگ را به نام «سامرا» آفرید و این مکتب با او رشد کرد و با مرگ او پایان یافت، زیر خروارها مقالات و کتابهای تاریخی در این عرصه گم شد و قیام تنباکو، میرزای بزرگ را بلعید.
میرزا دانشآموخته حوزه اصفهان و کربلا، در جایگاه یک مجتهد، در حال بازگشت به شیراز بود که در «نجف» با «شیخ اعظم» - مرتضی انصاری- آشنا شد و در پای مکتب او نشست. پس از شیخ، میرزا با تصمیم دیگر شاگردان به عنوان تنها «مرجع تقلید شیعیان» معرفی شد. اما بیش از این، به دلیل منازعات حوزوی و رقابت یکی از شاگردان شیخ – سیدحسین کوهکمرهای – با او، از «نجف» رفت و «سامرا» را برگزید.
سامرا، با حضور میرزا «مکتب» شد؛ مکتبی که با دیگر حوزههای علمیه تفاوتهای عمده داشت: «شاگردمحوری» بر «استادمحوری» در دروس حوزوی چیره و دیگر علوم، همچون عقاید، رجال، تفسیر، نهجالبلاغه و... در کنار فقه و اصول تدریس شد. درس خارج فقه و اصول میرزا «سه ماه» در سال بود و فرعی مطرح میشد و شاگردان به مباحثه با استاد میپرداختند؛ بهگونهای که گاهی 7 ساعت زمان صرف میشد.
در مکتب سامرا، آزاداندیشی شاگردان در برابر استاد تازه بود که سالها بعد، در حاشیه حوزه نجف، برخی از آن سود جستند و به نقد روال آموزشی حوزه پرداختند. اما آنچه داستان مکتب سامرا را تلخ میکند، آن است که این مکتب با میرزا آفریده شد و با مرگ او پایان یافت؛ اگرچه روزنههایی از آن در نجف و کربلا دیده شد، اما کمفروغ بود.