یادی از صالحی نجفآبادی (درگرداب سیاست)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«دانشجویان مسلمان خطامام (دفتر تحکیم وحدت) در اولین اردوی دانشجویی[در مشهد]که پس از تسخیر لانه جاسوسی برگزار کرده بودند، از آیتالله صالحی نجفآبادی به عنوان یکی از سخنرانان آن اردوی سهروزه دعوت کردند که ایشان هر سه روز را در باب «ولایت فقیه» برای دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاههای سراسر کشور سخن بگوید. استاد صالحی نیز در روز اول، نظریه عدم ضرورت اعلم بودن در رسیدن به مقام ولایت فقیه را مطرح کرد.
این نظریه خشم متولیان برگزاری اردو را که از اصلاحطلبان سرشناس امروز هستند، برانگیخت.لذا همان روز اول عذر استاد صالحی را خواستند و برای دو روز دیگر، از آقای محمدتقی مصباح یزدی که علیالقاعده معتقد به ضرورت اعلم بودن ولیفقیه بود، دعوت کردند تا به دانشجویان حاضر در اردو فیض برساند و احتمالا نظریه سخنران روز اول را که استاد صالحی بود، رد کند.«(یادنامه حضرت آیتالله حاج شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی، صحیفه خرد 1386، چاپ اول، ص135)
این حال و روز آیتاللهی است که در اواخر دهه40، پس از تدریس ولایت فقیه توسط رهبر فقید انقلاب در نجف، دست به انتشار کتابی زد تا پایههای تئوری حکومت اسلامی را مستحکم کند.کتاب«شهید جاوید» ثمره این اراده بود که آن روزها منتشر شد. در این کتاب،نویسنده به دنبال آن بود که بگوید؛ قیام حسین بن علی(ع)برای برقراری حکومت اسلامی است:«برای عمل کردن به فرمایش رسول خدا(ص) و مقاومت در برابر ظلم و دیکتاتوری تشکیل حکومت ضرورت داشت»(شهید جاوید، آیتالله نعمتالله صالحی نجفآبادی، امید فردا، چاپ چهارم (هجدهم کلی)،1386،ص 292)
اگر چه آیت اللهخمینی هم اینگونه سخن میگفت و قرائتش از قیام امام سوم شیعیان همینگونه بود:«او [امامحسین(ع)]مسلم را فرستاد که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (صحیفه امام، جلد 2، ص 373) ایشان معتقد بودند که اموری نظیر «حفظ نظام اسلامی»، «پاسداری از مرزهای میهناسلامی»،«حفظ جوانان مسلمان از گمراهی و انحراف» و «جلوگیری از تبلیغات ضداسلامی» از روشنترین مصادیق امور حسبیه به شمار میروند؛ و از طرفی، تنها تشکیل یک حکومت عادلانه اسلامی میتواند ما را به این اهداف مقدس نایل سازد.
(شئون و اختیارات ولیفقیه، حضرت آیتالله العظمی امامخمینی، وزارت ارشاد اسلامی چاپ اول، 1365، ص 79) اما نکتهای که صالحینجفآبادی آن را تنها راهحل برونرفت از تناقض قیام برای حکومت و از سوی دیگر علم امام بر آگاهی از شهادت میدانست، نظری ناهماهنگ با نگاه غالب فقها و شیعیان بود:«امام (ع)... طبق مجاری طبیعی و علم عادی عمل میکرده...» (شهید جاوید، ص 10)
این نگاه و از سوی دیگر دفاع از حکومت اسلامی -به گونهای که در لابهلای کتاب شهید جاوید از ادبیاتی برای دوران امام حسین(ع) سودجسته است که فضای دوره پهلوی را به خاطر میآورد؛مردم آزادیخواه،چنگال اهریمن ظلم، جنبش آزادیبخش، چنگال استبداد سیاه،موافقت افکار عمومی، نیروهای مسلح چریک، ارتش ملیکوفه و ... -که همراه با نظریه ولایت فقیه امام خمینی بود:«امام علاوه بر این که دارای رهبری عالی روحانی است،رهبری عالی سیاسی را هم به عهده دارد.«(شهید جاوید، ص 59)،
صالحی را در دو جبهه وارد کارزار کرد؛ از یک سو غالب حوزویان که قیام حسینبنعلی(ع) را براساس علم لدّنی میدانستند و از سوی دیگر نظام پهلوی که تابتحمل پایهریزی اعتقادی نظام آلترناتیو -حکومت اسلامی -را نداشت.صالحی از یک سو در تبعید بود و از سویی دیگر در تبعید از فشار مخالفان مذهبی در امان نبود: «شبها منزل مسکونیام را سنگباران میکردند... با سنگهای داغ که از (نان) سنگک جدا میکردند، مرا هدف خود قرار میدادند!... پس از تکفیر و تفسیق، حکم به نجس بودن من میدادند.»(یادنامه حضرت آیتالله صالحی نجفآبادی، ص 28)
اگر چه برخی از روحانیون انقلابی همچون آیتالله منتظری و مرحوم علی مشکینی بر کتاب او تقریظی نوشتند که البته آقای مشکینی در نهایت آن را پس گرفت؛ اما هیچگاه امام حاضر نشد، به صراحت از صالحی دفاع کند. چرا که ایشان معتقد بودند«همه قوا صرف کتاب شهید جاوید» شده است. (صحیفه امام، جلد 4، ص 226) و از این رو این اختلافات حوزوی را برای حرکت نهضت روحانیون شیعی ایران مضر میدانستند و به حاج احمدآقا گفته بودند:«شما در اختلافات بین طلاب و اهل منبر راجع به کتاب [شهید جاوید] و هر چیز دیگر وارد نشوید.» (همان، جلد 3، ص 18)
این تنها عاقبت «تحقیق» صالحی نبود و فقط منبریها و مراجع تقلید آن دوره به او خرده نگرفتند، بلکه در روزهای آغازین انقلاب اسلامی،تئوری او در باب «ولایت فقیه» هم به مذاق برخی فقیهان خوش نمیآمد؛ چرا که نظر او درباب عدم لزوم اعلم بودن ولی فقیه با نظر آیتالله منتظری و امامخمینی ناهماهنگ بود و ساز صالحی همنوا با نگاه غالب رخنمایی نکرد، به گونهای که «به دلیل مغایرت با نظر شخصیتهای علمی برجستهای چون آیتالله منتظری، با کجتابیهایی روبهرو شد و بعضی از پیروان آیتالله خمینی این نظریه را مورد مناقشه قرار داده و با صاحب آن یعنی آیتالله صالحی به مخالفت برخاستند.» (یادنامه آیتالله صالحی نجفآبادی، ص135)
این مسیر هم در برابر صالحی همچنان سنگلاخی بود که دانشجویان تحکیمی آیتالله مصباح یزدی را بر او ترجیح دادند. پس از آن نیز، کتابهایش همچون «نگاهی بر حماسه حسینی» آقای مطهری به کتابفروشیها راه نیافتند و خمیر شدند. چرا که مطهری شهید راه انقلاب شده بود و از او به نام «ایدئولوگ» جمهوری اسلامی یاد میکردند. اگر چه نظرفقهی صالحی در پایان سالهای دهه 60 اجرایی شد، اما همچنان تحقیقات و آراءاش پیشتر از گفتمان روز حرکت میکرد و نامتجانس با نگاه غالب بود. اینگونه بود که تئوریهای سیاسی او اگر چه اجرایی میشد، اما سالها پس از انتشار آن.
صالحی نجفآبادی محقق بود و ذهنی پرسشگر مدام او را در شک و تردید قرار میداد:«پس از مدتی تحصیل در همه چیز شک کردم و تصمیم گرفتم تمام آنچه را که از راه تلقین و تقلید در ذهنم رسوب کرده بود،دور بریزم و با نگاهی علمی و عقلی و دور از یافتهها و بافتههای این و آن، بنیادهای اعتقادی خود را بنیان نهم و آزادانه بیندیشم.»(یادنامه، ص38)
اما تحقیق و نظر در میدان سیاست راه به سراب میگشود و انبان را تهی میکرد. صالحی سیاستمدار نبود که آرا و رفتارش بر این امر صحه میگذارد، اما در آغازین سالهای مبارزات روحانیون انقلابی از مرجعیت رهبری این نهضت به صراحت حمایت کرد، پس از تدریس ولایت فقیه امام خمینی، شهید جاوید را نوشت تا بزرگترین قیام امامان شیعه را در این سبیل تفسیر کند و موید نهضتاسلامی باشد، با شکلگیری انقلاب اسلامی به رهبری امام و برپایی نظام ولایت فقیه براساس احکام فقهی نظر غالب درباره نظام ولایت فقیه را نقد و نظری دیگر- عدم لزوم اعلم بودن ولیفقیه و مشروعیت مردمی آن- را پیریزی کرد،اگر چه مطهری آرای او را نقد کرده بود، اما دیگر مطهری، مطهری پیش از انقلاب نبود، اما او همچنان به نقد او نشست، در دوران جنگ، پس از آزادی خرمشهر نامه به مجلس نوشت واز مذاکره برای صلح سخن گفت و جهاد ابتدایی را در کلاسهای درس رد کرد و در سالهای دهه 70 هم به برخی رفتارهای سیاسی روی خوش نشان نداند و آشکارا شلاق انتقادات خود را بر این رفتارها زد.
این طی میسر، اگر چه براساس دغدغههای زمانه بود، اما سیاستمداران هر عصر پذیرای او نبودند و میدان سیاست را برایش مزین نمیکردند. اینگونه بود که صالحی در تمامی دوران حیات خویش آب راحت از گلویش پایین نرفت؛ همواره یک عالم دینیای بودکه راه برایش هموار نبود. همه از او مینالیدند؛ سنتیها نظرات مذهبیاش را دوست نمیداشتند و دگراندیش قلمدادش میکردند و انقلابیون او را همراه نمیدیدند و غیرخودی توصیفاش میکردند. مقاومت در برابر این دو جبهه آنچنان سخت بود که دیگران توان همراهی با او را نداشتند و صالحی همواره تنها به نظر میرسید.
این نظریه خشم متولیان برگزاری اردو را که از اصلاحطلبان سرشناس امروز هستند، برانگیخت.لذا همان روز اول عذر استاد صالحی را خواستند و برای دو روز دیگر، از آقای محمدتقی مصباح یزدی که علیالقاعده معتقد به ضرورت اعلم بودن ولیفقیه بود، دعوت کردند تا به دانشجویان حاضر در اردو فیض برساند و احتمالا نظریه سخنران روز اول را که استاد صالحی بود، رد کند.«(یادنامه حضرت آیتالله حاج شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی، صحیفه خرد 1386، چاپ اول، ص135)
این حال و روز آیتاللهی است که در اواخر دهه40، پس از تدریس ولایت فقیه توسط رهبر فقید انقلاب در نجف، دست به انتشار کتابی زد تا پایههای تئوری حکومت اسلامی را مستحکم کند.کتاب«شهید جاوید» ثمره این اراده بود که آن روزها منتشر شد. در این کتاب،نویسنده به دنبال آن بود که بگوید؛ قیام حسین بن علی(ع)برای برقراری حکومت اسلامی است:«برای عمل کردن به فرمایش رسول خدا(ص) و مقاومت در برابر ظلم و دیکتاتوری تشکیل حکومت ضرورت داشت»(شهید جاوید، آیتالله نعمتالله صالحی نجفآبادی، امید فردا، چاپ چهارم (هجدهم کلی)،1386،ص 292)
اگر چه آیت اللهخمینی هم اینگونه سخن میگفت و قرائتش از قیام امام سوم شیعیان همینگونه بود:«او [امامحسین(ع)]مسلم را فرستاد که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد.» (صحیفه امام، جلد 2، ص 373) ایشان معتقد بودند که اموری نظیر «حفظ نظام اسلامی»، «پاسداری از مرزهای میهناسلامی»،«حفظ جوانان مسلمان از گمراهی و انحراف» و «جلوگیری از تبلیغات ضداسلامی» از روشنترین مصادیق امور حسبیه به شمار میروند؛ و از طرفی، تنها تشکیل یک حکومت عادلانه اسلامی میتواند ما را به این اهداف مقدس نایل سازد.
(شئون و اختیارات ولیفقیه، حضرت آیتالله العظمی امامخمینی، وزارت ارشاد اسلامی چاپ اول، 1365، ص 79) اما نکتهای که صالحینجفآبادی آن را تنها راهحل برونرفت از تناقض قیام برای حکومت و از سوی دیگر علم امام بر آگاهی از شهادت میدانست، نظری ناهماهنگ با نگاه غالب فقها و شیعیان بود:«امام (ع)... طبق مجاری طبیعی و علم عادی عمل میکرده...» (شهید جاوید، ص 10)
این نگاه و از سوی دیگر دفاع از حکومت اسلامی -به گونهای که در لابهلای کتاب شهید جاوید از ادبیاتی برای دوران امام حسین(ع) سودجسته است که فضای دوره پهلوی را به خاطر میآورد؛مردم آزادیخواه،چنگال اهریمن ظلم، جنبش آزادیبخش، چنگال استبداد سیاه،موافقت افکار عمومی، نیروهای مسلح چریک، ارتش ملیکوفه و ... -که همراه با نظریه ولایت فقیه امام خمینی بود:«امام علاوه بر این که دارای رهبری عالی روحانی است،رهبری عالی سیاسی را هم به عهده دارد.«(شهید جاوید، ص 59)،
صالحی را در دو جبهه وارد کارزار کرد؛ از یک سو غالب حوزویان که قیام حسینبنعلی(ع) را براساس علم لدّنی میدانستند و از سوی دیگر نظام پهلوی که تابتحمل پایهریزی اعتقادی نظام آلترناتیو -حکومت اسلامی -را نداشت.صالحی از یک سو در تبعید بود و از سویی دیگر در تبعید از فشار مخالفان مذهبی در امان نبود: «شبها منزل مسکونیام را سنگباران میکردند... با سنگهای داغ که از (نان) سنگک جدا میکردند، مرا هدف خود قرار میدادند!... پس از تکفیر و تفسیق، حکم به نجس بودن من میدادند.»(یادنامه حضرت آیتالله صالحی نجفآبادی، ص 28)
اگر چه برخی از روحانیون انقلابی همچون آیتالله منتظری و مرحوم علی مشکینی بر کتاب او تقریظی نوشتند که البته آقای مشکینی در نهایت آن را پس گرفت؛ اما هیچگاه امام حاضر نشد، به صراحت از صالحی دفاع کند. چرا که ایشان معتقد بودند«همه قوا صرف کتاب شهید جاوید» شده است. (صحیفه امام، جلد 4، ص 226) و از این رو این اختلافات حوزوی را برای حرکت نهضت روحانیون شیعی ایران مضر میدانستند و به حاج احمدآقا گفته بودند:«شما در اختلافات بین طلاب و اهل منبر راجع به کتاب [شهید جاوید] و هر چیز دیگر وارد نشوید.» (همان، جلد 3، ص 18)
این تنها عاقبت «تحقیق» صالحی نبود و فقط منبریها و مراجع تقلید آن دوره به او خرده نگرفتند، بلکه در روزهای آغازین انقلاب اسلامی،تئوری او در باب «ولایت فقیه» هم به مذاق برخی فقیهان خوش نمیآمد؛ چرا که نظر او درباب عدم لزوم اعلم بودن ولی فقیه با نظر آیتالله منتظری و امامخمینی ناهماهنگ بود و ساز صالحی همنوا با نگاه غالب رخنمایی نکرد، به گونهای که «به دلیل مغایرت با نظر شخصیتهای علمی برجستهای چون آیتالله منتظری، با کجتابیهایی روبهرو شد و بعضی از پیروان آیتالله خمینی این نظریه را مورد مناقشه قرار داده و با صاحب آن یعنی آیتالله صالحی به مخالفت برخاستند.» (یادنامه آیتالله صالحی نجفآبادی، ص135)
این مسیر هم در برابر صالحی همچنان سنگلاخی بود که دانشجویان تحکیمی آیتالله مصباح یزدی را بر او ترجیح دادند. پس از آن نیز، کتابهایش همچون «نگاهی بر حماسه حسینی» آقای مطهری به کتابفروشیها راه نیافتند و خمیر شدند. چرا که مطهری شهید راه انقلاب شده بود و از او به نام «ایدئولوگ» جمهوری اسلامی یاد میکردند. اگر چه نظرفقهی صالحی در پایان سالهای دهه 60 اجرایی شد، اما همچنان تحقیقات و آراءاش پیشتر از گفتمان روز حرکت میکرد و نامتجانس با نگاه غالب بود. اینگونه بود که تئوریهای سیاسی او اگر چه اجرایی میشد، اما سالها پس از انتشار آن.
صالحی نجفآبادی محقق بود و ذهنی پرسشگر مدام او را در شک و تردید قرار میداد:«پس از مدتی تحصیل در همه چیز شک کردم و تصمیم گرفتم تمام آنچه را که از راه تلقین و تقلید در ذهنم رسوب کرده بود،دور بریزم و با نگاهی علمی و عقلی و دور از یافتهها و بافتههای این و آن، بنیادهای اعتقادی خود را بنیان نهم و آزادانه بیندیشم.»(یادنامه، ص38)
اما تحقیق و نظر در میدان سیاست راه به سراب میگشود و انبان را تهی میکرد. صالحی سیاستمدار نبود که آرا و رفتارش بر این امر صحه میگذارد، اما در آغازین سالهای مبارزات روحانیون انقلابی از مرجعیت رهبری این نهضت به صراحت حمایت کرد، پس از تدریس ولایت فقیه امام خمینی، شهید جاوید را نوشت تا بزرگترین قیام امامان شیعه را در این سبیل تفسیر کند و موید نهضتاسلامی باشد، با شکلگیری انقلاب اسلامی به رهبری امام و برپایی نظام ولایت فقیه براساس احکام فقهی نظر غالب درباره نظام ولایت فقیه را نقد و نظری دیگر- عدم لزوم اعلم بودن ولیفقیه و مشروعیت مردمی آن- را پیریزی کرد،اگر چه مطهری آرای او را نقد کرده بود، اما دیگر مطهری، مطهری پیش از انقلاب نبود، اما او همچنان به نقد او نشست، در دوران جنگ، پس از آزادی خرمشهر نامه به مجلس نوشت واز مذاکره برای صلح سخن گفت و جهاد ابتدایی را در کلاسهای درس رد کرد و در سالهای دهه 70 هم به برخی رفتارهای سیاسی روی خوش نشان نداند و آشکارا شلاق انتقادات خود را بر این رفتارها زد.
این طی میسر، اگر چه براساس دغدغههای زمانه بود، اما سیاستمداران هر عصر پذیرای او نبودند و میدان سیاست را برایش مزین نمیکردند. اینگونه بود که صالحی در تمامی دوران حیات خویش آب راحت از گلویش پایین نرفت؛ همواره یک عالم دینیای بودکه راه برایش هموار نبود. همه از او مینالیدند؛ سنتیها نظرات مذهبیاش را دوست نمیداشتند و دگراندیش قلمدادش میکردند و انقلابیون او را همراه نمیدیدند و غیرخودی توصیفاش میکردند. مقاومت در برابر این دو جبهه آنچنان سخت بود که دیگران توان همراهی با او را نداشتند و صالحی همواره تنها به نظر میرسید.