آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

هر چه می‌اندیشم در این دریای عظیم خاطرات بیشتر غرق می‌شوم نمی‌دانم از چه و کجا باید گفت؛ از ‏خاطرات دوران سه سال تبعید زجرآور دوران ستم‌شاهی که‌ایشان به جرم امضای مرجعیت امام خمینی ‏همراه 10 نفر دیگر از علمای حوزه به نقاط بد آب و هوای کشور تبعید شدند، از خاطرات شهید جاوید، از ‏خاطرات زندان سیاسی و .... ذهن‌ام انباشته از خاطره است، ولی نمی‌دانم چه باید گفت؟ آیا همه گفتنی‌ها را می‌توان و باید گفت؟! ‏

ماجراهای شهید جاوید‏
شهید جاوید حاصل حداقل هفت سال تحقیق عمیق و دقیق استاد صالحی بود که به دور از هرگونه پیش‌داوری ‏و برخورداری شعارگونه و غیر علمی‌انجام شد. چرا اینگونه حوزه را تکان داد؟ به قول استاد شهید مرتضی ‏مطهری که از دوستان بسیار نزدیک استاد صالحی بود ایشان شهید جاوید را بیست سال زود نوشته بود و ‏به‌قول یکی از علمای دیگر شاید بهتر بود ایشان کتاب را به عربی می‌نوشت. این دو سخن از دو عالم برجسته ‏حوزه علمیه حاکی از بینش درست ایشان به شرایط حوزه و آن زمان بود.
 
استاد صالحی جلوتر از زمان ‏حرکت کرده بود!‏ به خاطرم دارم که مرحوم استاد صالحی می‌فرمود:«در کشورهای دیگر اگر عالمی‌نظریه‌ای جدید مبتنی بر تحقیقات خود ارائه دهد،او را تشویق می‌کنند و جایزه می‌دهند. مگر جوایز نوبل در ‏علوم انسانی و اجتماعی به چه کسانی تعلق می‌گیرد؟! ولی در کشور ما متأسفانه با محقق و عالمی‌که سال‌های ‏عمر خویش را صرف کند صرفاً به دلیل اینکه حاصل تحقیقاتش آنچه آنها می‌پسندند، نیست، باید چنین برخورد ‏بشود؟»
 
پس از انتشار شهید جاوید، بر فراز منابر سخنانی آن‌چنانی درباره استاد صالحی گفته شد و ایشان حتی اجازه کوچکترین دفاعی نداشت. ولی بزرگوارانه و ‏صبورانه با ادب کامل می‌گفت: «بنده به حاصل تحقیقات خود یقین دارم و حاضرم با هر کس عقیده مخالف ‏دارد بحث عالمانه و به‌دور از جنجال هوچیگری داشته باشم.» پس از ماه‌ها حملات رویه نویسی‌ها بر شهید جاوید شروع شد. یکی از آنها که رد محمد علی انصاری قمی‌بود، کتابی است ‏سراسر فحاشی و ناسزا و پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌مشخص شد، او مأمور حکومت طاغوت بوده است و ‏سرانجام خلع لباس شد (اسناد ساواک).
 
اما با وجود برخی ردیه‌ها در این قالب، استاد صالحی با متانت و بزرگواری تمام همه رویه‌ها را در کتاب «عصای موسی» به نقد کشید. برای ایشان تفاوت نمی‌کرد که ‏مخالفش استاد بلند پایه حوزه باشد یا یک فرد عامی. ‌هر کدام را درحد بضاعت‌اش پاسخ می‌داد. ولی ‏از آنجا که یک سر ماجرای شهید جاوید به سیاست ساواک شاه کشیده شده بود، در این میان مأموران ساواک شاه مأموریت داشتند که با بهره‌برداری از جنجال شهید جاوید آتش ‏اختلافات را دامن بزنند و نهایت بهره‌برداری را برای لکه‌دار کردن نیروهای مخلص و مدافع و پیرو نهضت ‏امام خمینی (قدس سره) بکنند که در کتاب «توطئه شاه بر علیه‌امام خمینی» استاد صالحی به خوبی با ارائه ‏اسناد ساواک نقاب از چهره مأموران ساواک شاه بر می‌دارد و نقشه‌های ساواک شاه را برای لکه‌دار کردن ‏نیروهای مخلص نهضت امام خمینی برملا می‌سازد.
 
به خاطر دارم که یکی از عاشقان امام حسین(ع) اهل سده اصفهان (خمینی‌‏شهر فعلی) چنان از این تبلیغات منفی تحریک شده بود که در ایام محرم به نجف آباد آمده بود برای قتل استاد ‏صالحی، آن‌هم به قصد قربت! وقتی شبانه به مجلس سوگواری امام حسین (علیه‌السلام) آمد که استاد صالحی با ‏تمام حرارت و عشق خودبه‌امام حسین(ع) ذکر مصیبت را می‌خواند و ایشان در حین ذکر مصیبت بی‌اختیار ‏اشک می‌ریخت. پس از پایان منبر ایشان، آن فرد به حضور استاد صالحی آمد و شروع کرد به عذر‌خواهی و ‏ابراز شرمندگی و استاد را غرق بوسه کرد. استاد صالحی با تعجب پرسید شما را چه شده است؟
 
آن فرد گریه‌کنان گفت: خدا لعنت کند آنها که شما را دشمن امام حسین(ع) به مردم معرفی می‌کنند؟ آیا دشمن امام حسین(ع) ‏در مصیبت او چنین ضجه می‌زند و اشک می‌ریزد؟! از آن پس او یکی از طرفداران سرسخت استاد صالحی شد. به خاطر دارم در همان ایام که حضرت آیت‌الله العظمی‌منتظری پس از مطالعه کتاب شهید جاوید تقریظ خود را ‏نوشته بودند؛ نقل می‌کردند که روزی تلفن منزل زنگ زد، گوشی را که برداشتم از آن طرف گوشی گفت: «اینجا ‏منزل دشمن امام حسین است»؟!
 
استاد صالحی به‌رغم همه این مسائل همچنان صبورانه بر عقیده و تز شهید جاوید خود تا پایان عمر پربار خویش ‏پایدار و راسخ ماند؛ نه تهدیدها و نه تطمیع‌ها و دلسوزی‌های که حتی تصمیم داشتند ایشان را به توبه وادار ‏کنند، هرگز نتوانست در اندیشه راسخ ایشان خللی وارد کند؛ یکی از علمای حوزه که از دوستان استاد صالحی بود توبه‌نامه‌ای تنظیم کرده و به منزل ایشان آمده بود که صلاح دانست که برای ختم جنجال‌ها شما این متن توبه‌نامه را امضا کنید. استاد صالحی در این رابطه می‌گویند وقتی چنین برخوردی از او دیدم بی‌اختیار به یاد گالیله افتادم که به جبر می‌خواستند او را توبه دهند ولی روی زمین نوشت (اما زمین تو می‌گردی)

ایام تبعید
در زمینه‌ امضای مرجعیت عامه‌امام خمینی قدس سره، استاد صالحی یکی از زیباترین و جامع‌‏ترین جملات را به کار گرفت: «صلاحیت مرجعیت عامه حضرت آیت‌الله العظمی ‌آقای خمینی مدظله‌العالی- از ‏قضایائی است که «قیا‌ساتها معها و کالنار علی المنار و الشمس فی رابعه النهار» تأئید و ترویج و تقویت ‏معظم له وظیفه شرعی هر فرد مسلمان و علاقه‌مند به اسلام و مصالح مسلمین است بنابراین، ساواک شاه پس از مدتی متواری شدن استاد صالحی، ایشان را دستگیر و روانه زندان موقت و ‏سپس به تبعیدگاه ابهر زنجان تبعید کرد.
 
غربت تبعیدگاه و آشنا نبودن به زبان ترکی محلی شرایط سختی را ‏به استاد صالحی و خانواده‌ایشان تحمیل نمود. بنده در تبعیدگاه کلاس نهم دبیرستان بودم. صبوری، متانت و ‏تحمل پدر بزرگوارم برایم بسیار پندآموز بود که عکس امام خمینی(ره) که در قاب عکس کوچکی در اتاق استاد ‏صالحی جلوه‌گر بود، بیانگر ایمان راسخ ایشان بود و ‏فشارها را آسان می‌نمود. آیت‌الله خمینی در آن زمان تنها یک مرجع نبود بلکه قهرمان اسطوره‌ای بود که با او ‏زندگی می‌کردیم و همواره به یادش دل آرام می‌گرفت.‏ روزهای تبعیدگاه ابهر در حالی سپری می‌شد که روز به روز ارتباط علما و مردم شهر به استاد صالحی ‏بیشتر و بیشتر و علاقه و استقبال آنها فزونی می‌یافت.
 
در منزل استاد به روی همه باز بود؛ از مبارز و چریک ‏ضد طاغوت تا عالم دینی و تا بازاری مسلمان. این رویکرد مردمی‌به استادصالحی را ساواک بر نتابید و اجباراً سال دوم تبعید به همراهی پدر ‏راهی تویسرکان شدیم .‏ انتخاب تویسرکان توسط ساواک را نمی‌توان اتفاقی دانست، چرا که اکثراً پیرو عالمی‌بودند که به صراحت ‏مخالفت خود را با شهید جاوید بدین گونه بیان کرده بود. (قریب به‌این مضمون)‏: ‏«کتاب شهید جاوید را بنده نخوانده‌ام ولی نخوانید که از کتب ضاله است!» در دوران تبعید از یک طرف فشارهای ساواک شاه و از طرف دیگر برخوردهای تند افراد عامی‌تحریک شده، ‏استاد صالحی را تحت فشار مضاعف قرار داده بود که ایشان می‌فرمود: اولی را می‌توان تحمل کرد، ولی چه ‏کنم با افراد ناآگاه که حتی در خیابان به من توهین می‌کنند؟
 
البته سرانجام اکثر آنان تسلیم اخلاق حسنه و منطق قوی و استدلال و استقلال رأی این عالم ژرف‌‏اندیش شدند و تبدیل به طرفداران ایشان.باردیگر ساواک شاه از اقبال مردمی‌به استاد صالحی هراس یافت و ایشان و خانواده را به ‏مهاباد منتقل کرد تا رنج غربت بیشتر نمودار شود، چرا که در مهاباد اکثر مردم کرد و سنی مذهب بودند. اما این حیله ‏ساواک نیز مؤثر نیفتاد؛ به خاطرم هست که استاد صالحی که مرد کتاب و تحقیق بود، زمان را مساعد دید که ‏در مورد فقه اهل سنت بیشتر تحقیق کند و کتاب الامام‌شافعی و کتاب‌های دیگر اهل سنت را به تحقیق بنشیند.
 
ماموستاهای ‏‏ کرد در ابتدا از ایشان دوری می‌کردند، به دو دلیل؛ ‏یکی که اکثرا وابسته به دستگاه طاغوت بودند و دیگر اینکه مذهب متفاوت داشتند. ولی پس از چند ماه رفتار و ‏منش عالمانه استاد صالحی ایشان را متقاعد کرد در جلسه‌ای به گفتگو بنشینند. به خاطرم هست در آن نشست ‏که تعدادی از ماموستاهای کرد و عزالدین حسینی حضور داشتند بحث در مورد مقایسه فقه جعفری و فقه اهل ‏سنت شروع شد و پس از سخنان درس از ماموستاها استاد صالحی لب به سخن گشود. اطلاعات عمیق و دقیق ‏ایشان از فقه اهل سنت و منطق و استدلال قوی ایشان عزالدین حسینی و دیگران را به تعجب وا داشت که حتی در ‏مواردی دقیق‌تر از خود آنها نظریات شافعی را مطرح می‌‌کرد.

در زمینه تاریخ نیز یکی از ماموستها به‌نام ‏ملاعمر سوال کرد: آقای صالحی شما در کتاب شهید جاوید چرا به معاویه توهین کرده‌اید و حاج آقا ‏با متانت و ادب تمام گفت من از کتابهای تاریخی اهل سنت نیز استخراج کردم و معاویه عنصر قابل دفاع در ‏تاریخ اسلام نیست و دلائل آن را توضیح دادند و پس از توضیحات ایشان عزالدین حسینی به ماموستای ‏مذکور با تندی خطاب کرد که اطلاعات تاریخی تو در این مورد ضعیف و ناقص است و حق با استاد ‏صالحی است. به‌علاوه طی یک سال تبعید، دو تن از علمای دیگر نیز همزمان در تبعید بودند، جناب آیت‌الله آقای ‏مؤمن و جناب آقای احمدی خمینی که ارتباط دوستانه و عالمانه استاد صالحی با ایشان برقرار بود.

به یاد دارم که‌ این استاد فرزانه که چند سال آخر را در تهران ساکن بودند، چگونه مشتاقانه با وجود ‏رنجوری و بیماری رنج سفر را به خود هموار می‌ساختند و تقریبا هر ده روز یکبار برای ارائه تحقیقات قرآنی ‏خود به مرکز علوم قرآنی به قم می‌رفتند؛ آن هم نه با ماشین و راننده شخصی که ‏چنین واژه‌هایی برایشان نامأنوس بود بلکه با وسیله‌های عمومی‌که همه مردم با آن رفت و آمد می‌کنند!‏ همچنین هرگز ندیدم که ایشان حتی یکبار برای دریافت شهریه حوزه مراجعه کنند.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی،پیشنهادات متعدد به‌ایشان از نمایندگی مجلس تا بالاترین مقامات قضایی و شورای نگهبان (در زمان تصدی ‏شهید بهشتی) وجود داشت؛ ولی با عذرخواهی فرمود: بنده طلبه‌ای هستم که بایستی از مسیر تحقیقات ‏خود خارج نشوم و کارهای اجرایی مرا از اهداف و تحقیقاتم باز می‌دارد و فرمود: البته هر زمان ضرورت ‏داشته باشد، تذکراتی می‌دهم و چنین کرد.‏ تذکرات ایشان در امور مختلف جمهوری اسلامی‌که احساس وظیفه می‌کردند؛ از ‏جمله در امر قضا و قضاوت صحیح در اسلام – در امور زندانها و نحوه رفتار با زندانیان، در امور جنگ و دفاع ‏‏(که در کتاب جهاد در اسلام در این رابطه است)
 
- در امور مربوط به سیاست خارجی و سرانجام جنگ تحمیلی(که جزوه مستدل ایشان در رابطه با کنفرانس طائف دراین رابطه است)، در امور مربوط به رابطه جمهوری ‏اسلامی‌با اپوزیسیون و تحمل عقیده مخالف (که سخنرانی ایشان در حسینیه ارشاد تحت عنوان اپوزیسیون در ‏صدر اسلام در کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی‌ به چاپ رسیده است) و موارد متعدد دیگر...‏در مورد شکنجه زندانیان و عدم جواز آن، پی‌ریزی مستدل و محکم ولایت فقیه محدود به مفهوم علمی‌و دقیق آن در کتاب «ولایت فقیه حکومت صالحان» در سال‌های ابتدایی جمهوری اسلامی ‌و موارد متعدد دیگر ...‏

گفتنی‌ها در مورد استاد صالحی بسیار است که در این مجال تنها به بخشی از آنها اشاره شد و اگر عمر و ‏مجالی بود، انشاءالله در آینده تکمیل خواهد شد. استاد صالحی‌نجف‌آبادی 70 سال خاک اسلام خورد و با تمام ‏خلوص حاصل تحقیقاتش را در معرض آزادانه افکار و آرای همه‌جامعه از عامی‌ترین تا عالمترین قرار داد. ‏آزاده و مظلومانه و زاهدانه زیست، و مظلومانه رخت از جهان بربست و هرگز توقع هیچ پاداش و تشویقی از ‏هیچ کس نداشت؛ چرا که او دل به کسی جز معشوق واقعی خود و حضرت حق نبسته بود ‏:عاش سعیداً و مات سعیداً و نعم عقبی الدار

تبلیغات