شوالیههای جهان متحد میشوند
آرشیو
چکیده
متن
صبح اول ماه مه 1886 یکی از روزنامههای آمریکایی در شیکاگو فضای حاکم بر شهر را چنین گزارش کرد: «هیچ دودی از دودکش کارخانهها بیرون نمیآید. همه چیز رنگ یک روز تعطیل را به خود گرفته است. عناصر کارگر را گویی رتیل بینالمللی نیش زده است. آنها را رقص مرگ فراگرفته است.» اینچنین بود که پانزده سال پس از قیام کارگران در پاریس اکنون نوبت کارگران آمریکایی بود که در شهرهای مختلف، پرچمهای سرخ حمل کنند و سرود کارگر را زیر لب زمزمه کنند و خیابانها را عرصه قدرتنمایی خویش سازند.
کارگرانی که تحت رهبری اتحادیه مرکزی کارگران در شیکاگو متشکل شده بودند. همان اتحادیهای که دولتمردان وقت آمریکا در توصیف آن گفته بودند: «در میان این کارگران، هم نیهیلیستهای روس وجود دارند و هم کمونیستهای فرانسوی. رنگ پرچم اینان سرخ است...» کارگران آمریکایی اما روز اول ماه مه تماما یک اعلامیه در دست داشتند؛ اعلامیهای با این مضمون که: «امروز روز شورش است و نه آرامش. روزی که حرف، حرف سخنگویان لافزن نهادهای اسیرکننده کارگر نباشد.
روزی که لذت هشت ساعت کار، هشت ساعت استراحت و هشت ساعت برای هر کاری به اختیار خود ما، احساس شود...» روز دیوانهواری بود. اعتصاب سرتاسری ایالات متحده را تهدید میکرد. خیلیها تکرار کمون پاریس را پیشبینی میکردند و در چنین فضایی بود که کارگران شیکاگو روز اول مه را آغاز کردند. شیکاگو که در شورش بود، 30 هزار نفر به جادهها ریختند. قطارها از کار ایستاد و بنادر تعطیل شد.
بیش از شش هزار کارگر برای سخنرانی اسپایز، رهبر کارگران شیکاگو، در یک کارگاه اجتماع کرده بودند که ناگهان دخالت پلیس و تیراندازی به سمت کارگران به اعتصابات صورتی خشن بخشید و گذشت ساعتی کافی بود تا اعلامیهای دستنویس به خط اسپایز دست به دست بگردد و کارگران را به قیام تهییج کند: «همچون هرکول افسانهای به پا خیزید و غول پنهانی را که میخواهد شما را نابود کند، از میان بردارید. ما از شما میخواهیم که مسلح شوید! مسلح!» و بدین ترتیب آمریکا به عنوان مهد آزادیخواهی، این بار نه همچون گذشته که از فرسنگها فاصله قیام کارگران پاریس و برلین را مشاهده میکرد که خود با قیام کارگران آمریکایی مواجه بود.
یک هفته اعتصاب و خشونت شهرهای آمریکا را در بر گرفت و سرانجام انفجار یک بمب که کشته شدن چند پلیس را به همراه داشت بهانه لازم برای حکومتگران آمریکایی را فراهم کرد. قیام کارگران سرکوب شد و چندین کارگر بازداشت شدند. محاکمات آغاز شد و اعضای رهبری اتحادیه بینالمللی کارگران به مرگ محکوم شدند. هفت نفری که در روز 11 نوامبر که جمعه سیاه نام گرفت، اعدام شدند؛ اعدام رهبران کارگری آمریکا اما آغازگر جنبش بزرگی در اروپا بود و به این ترتیب سه سال بعد در دومین کنگره بینالمللی کارگران در پاریس روز اول ماه مه به یادبود قیام و کشتار کارگران آمریکایی، روز جهانی کارگر نام گرفت.
اینچنین شد که در مجاورت سخنان آزادیخواهانه دولتمردان آمریکایی، نغمههای برابریطلبانه کارگران آمریکایی به گوش رسید و آمریکا نماد امپریالیسم جهانی شناخته شد و مبارزه با آن انگیزه قیامهای کارگری شد. تاثیری که قیام کارگران آمریکایی بر جای گذاشت حتی از کمون پاریس هم فراتر رفت و چه بسا اگر کارل مارکس هنوز زنده بود همانگونه که کتاب جنگ داخلی فرانسه را در شرح قیام کارگران پاریس نوشت اثری نیز درباره جنبش کارگران آمریکا از او بر جای میماند.
اما نه مارکس که پس از او لنین و دیگر حکومتیافتگان حکومت کمونیستی در شوروی و چین بودند که از روز اول ماه مه یادبودی بزرگ ساختند و از این روز به عنوان فرصتی برای به نمایش گذاشتن توان نظامی و سیاسی خود استفاده کردند، اگرچه کارگران آمریکایی خود هر ساله در اولین دوشنبه سپتامبر دست از کار میکشند و در یک روز تعطیل روز کارگر را به جشن مینشینند. چه آنکه روزهایی در دسامبر 1869، 9 خیاط اروپایی که خود را شوالیههای کارگری مینامیدند، در شهر فیلادلفیای آمریکا، اولین انجمن کارگری در آمریکا را بنیان نهادند.
تلاشهای اتحادیه اما در تعامل با کنگره برای تصویب قانون 8 ساعت کار روزانه به ثمر نرسید و انجمن از هم پاشید اما این اتحادیه سنگ بنایی شد برای تاسیس و فعالیت اتحادیههای کارگری در آمریکا و به این ترتیب آمریکا به عنوان مهد اتحادیهها و سندیکاهای کارگری شناخته شد که اگر چنین نبود شاید کارل مارکس در اواخر عمر سازمان بینالمللی کارگران را که در لندن مقر داشت و در پی اختلافات میان مارکس و باکونین با خطر انحلال و ریزش اعضا مواجه بود به نیویورک منتقل نمیکرد. هم از این روی بود که دولتمردان آمریکایی نیز روز اعلام موجودیت شوالیههای کارگر را به عنوان روز کارگر در این کشور تصویب کردند تا کارگران آمریکایی روز ویژه خود را با یادآوری تاریخی تشکیل اولین اتحادیه کارگری به جشن بنشینند و چهره خشن اعتصابات و قیام ماه مه را شاید به فراموشی بسپارند اگرچه تمامی کارگران جهان این روز را در تقویم خویش به نام روز کارگر ثبت کردهاند.
کارگرانی که تحت رهبری اتحادیه مرکزی کارگران در شیکاگو متشکل شده بودند. همان اتحادیهای که دولتمردان وقت آمریکا در توصیف آن گفته بودند: «در میان این کارگران، هم نیهیلیستهای روس وجود دارند و هم کمونیستهای فرانسوی. رنگ پرچم اینان سرخ است...» کارگران آمریکایی اما روز اول ماه مه تماما یک اعلامیه در دست داشتند؛ اعلامیهای با این مضمون که: «امروز روز شورش است و نه آرامش. روزی که حرف، حرف سخنگویان لافزن نهادهای اسیرکننده کارگر نباشد.
روزی که لذت هشت ساعت کار، هشت ساعت استراحت و هشت ساعت برای هر کاری به اختیار خود ما، احساس شود...» روز دیوانهواری بود. اعتصاب سرتاسری ایالات متحده را تهدید میکرد. خیلیها تکرار کمون پاریس را پیشبینی میکردند و در چنین فضایی بود که کارگران شیکاگو روز اول مه را آغاز کردند. شیکاگو که در شورش بود، 30 هزار نفر به جادهها ریختند. قطارها از کار ایستاد و بنادر تعطیل شد.
بیش از شش هزار کارگر برای سخنرانی اسپایز، رهبر کارگران شیکاگو، در یک کارگاه اجتماع کرده بودند که ناگهان دخالت پلیس و تیراندازی به سمت کارگران به اعتصابات صورتی خشن بخشید و گذشت ساعتی کافی بود تا اعلامیهای دستنویس به خط اسپایز دست به دست بگردد و کارگران را به قیام تهییج کند: «همچون هرکول افسانهای به پا خیزید و غول پنهانی را که میخواهد شما را نابود کند، از میان بردارید. ما از شما میخواهیم که مسلح شوید! مسلح!» و بدین ترتیب آمریکا به عنوان مهد آزادیخواهی، این بار نه همچون گذشته که از فرسنگها فاصله قیام کارگران پاریس و برلین را مشاهده میکرد که خود با قیام کارگران آمریکایی مواجه بود.
یک هفته اعتصاب و خشونت شهرهای آمریکا را در بر گرفت و سرانجام انفجار یک بمب که کشته شدن چند پلیس را به همراه داشت بهانه لازم برای حکومتگران آمریکایی را فراهم کرد. قیام کارگران سرکوب شد و چندین کارگر بازداشت شدند. محاکمات آغاز شد و اعضای رهبری اتحادیه بینالمللی کارگران به مرگ محکوم شدند. هفت نفری که در روز 11 نوامبر که جمعه سیاه نام گرفت، اعدام شدند؛ اعدام رهبران کارگری آمریکا اما آغازگر جنبش بزرگی در اروپا بود و به این ترتیب سه سال بعد در دومین کنگره بینالمللی کارگران در پاریس روز اول ماه مه به یادبود قیام و کشتار کارگران آمریکایی، روز جهانی کارگر نام گرفت.
اینچنین شد که در مجاورت سخنان آزادیخواهانه دولتمردان آمریکایی، نغمههای برابریطلبانه کارگران آمریکایی به گوش رسید و آمریکا نماد امپریالیسم جهانی شناخته شد و مبارزه با آن انگیزه قیامهای کارگری شد. تاثیری که قیام کارگران آمریکایی بر جای گذاشت حتی از کمون پاریس هم فراتر رفت و چه بسا اگر کارل مارکس هنوز زنده بود همانگونه که کتاب جنگ داخلی فرانسه را در شرح قیام کارگران پاریس نوشت اثری نیز درباره جنبش کارگران آمریکا از او بر جای میماند.
اما نه مارکس که پس از او لنین و دیگر حکومتیافتگان حکومت کمونیستی در شوروی و چین بودند که از روز اول ماه مه یادبودی بزرگ ساختند و از این روز به عنوان فرصتی برای به نمایش گذاشتن توان نظامی و سیاسی خود استفاده کردند، اگرچه کارگران آمریکایی خود هر ساله در اولین دوشنبه سپتامبر دست از کار میکشند و در یک روز تعطیل روز کارگر را به جشن مینشینند. چه آنکه روزهایی در دسامبر 1869، 9 خیاط اروپایی که خود را شوالیههای کارگری مینامیدند، در شهر فیلادلفیای آمریکا، اولین انجمن کارگری در آمریکا را بنیان نهادند.
تلاشهای اتحادیه اما در تعامل با کنگره برای تصویب قانون 8 ساعت کار روزانه به ثمر نرسید و انجمن از هم پاشید اما این اتحادیه سنگ بنایی شد برای تاسیس و فعالیت اتحادیههای کارگری در آمریکا و به این ترتیب آمریکا به عنوان مهد اتحادیهها و سندیکاهای کارگری شناخته شد که اگر چنین نبود شاید کارل مارکس در اواخر عمر سازمان بینالمللی کارگران را که در لندن مقر داشت و در پی اختلافات میان مارکس و باکونین با خطر انحلال و ریزش اعضا مواجه بود به نیویورک منتقل نمیکرد. هم از این روی بود که دولتمردان آمریکایی نیز روز اعلام موجودیت شوالیههای کارگر را به عنوان روز کارگر در این کشور تصویب کردند تا کارگران آمریکایی روز ویژه خود را با یادآوری تاریخی تشکیل اولین اتحادیه کارگری به جشن بنشینند و چهره خشن اعتصابات و قیام ماه مه را شاید به فراموشی بسپارند اگرچه تمامی کارگران جهان این روز را در تقویم خویش به نام روز کارگر ثبت کردهاند.