موسوی خوئینیها حق وتو داشت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابراهیم اصغرزاده طراح تسخیر سفارت آمریکا و سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام مستقر در سفارت آمریکا است. با او در خصوص شیوه انتشار اسناد موجود در سفارت آمریکا به گفتوگو نشستیم و پرسیدیم که چرا سند ملاقات مقامات آمریکایی با آیتالله بهشتی که یک هفته پیش از تسخیر سفارت آمریکا انجام شده بود، همان زمان و همراه با دیگر اسناد منتشر نشد.
به تازگی سندی منتشر شده است که از جمله اسناد منتشرنشده سفارت آمریکا در ایران بوده و مشروح مذاکرات آقای بهشتی با مقامات آمریکایی یک هفته قبل از تسخیر سفارت آمریکاست. گویا این اسناد را بهزودی مرکز پژوهشهای سیاسی وزارت اطلاعات منتشر خواهد کرد. میخواستم از شما که نقشی محوری در میان دانشجویان تسخیرگر داشتید، بپرسم که اصلا چرا برخی اسناد از جمله چنین سندی را شما منتشر نکردید و دلیل اصلی این تبعیض چه بود؟
ما معیارها و مکانیسمی داشتیم تا مشخص شود که یک سند چقدر دارای اهمیت است و ارزش انتشار را دارد. بعد از اینکه دانشجویان اسناد را پیدا و ترجمه میکردند، آن را به شورای مرکزی میفرستادند تا درباره انتشار آن تصمیمگیری شود. مطابق معیارهای مشخصشده، اسنادی که درباره شخصیتهای داخلی بود پیش از انتشار به نوعی حتما باید به اطلاع امام میرسید و آقای موسویخوئینیها هم در میان بچهها، در این زمینه نقش انتقالدهنده و تصمیمگیرنده را داشتند.
به عنوان مثال حتما اسناد دیدار چهرهها با مقامهای آمریکایی از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بودند.
بله، البته تفاوت داشت که مطابق اسناد، خود فرد به دنبال رابطه با آمریکاییها بوده یا آنکه آمریکاییها به دنبال برقراری ملاقات با او بودهاند. یا اگر شرح جلسه ملاقات به جلسه بازجویی شبیه میشد و از حد مذاکرات دیپلماتیک و رسمی فراتر میرفت، تحلیل ما این بود که در آن جلسه، تخلیه اطلاعاتی و کار جاسوسی انجام شده است. حساب چهرههایی که عامل جاسوسی بودند مشخص و جدا بود. اما درباره چهرههای سیاسی مساله متفاوت بود. برخی از آنها از موضع وادادگی مذاکره میکردند و برخی افراد اما از موضع اصولی و ملی.
مثلا سندهایی که به آقای امیرانتظام مربوط بود، حکایت از یک ملاقات رسمی و دیپلماتیک نداشت که وقتی آنها را در اختیار دادستانی گذاشتیم هم دادستانی یکسری ترتیباتی را برای دستگیری ایشان اتخاذ کرد. اما برخی ملاقاتها مثل همین ملاقات آقای بهشتی و اعضای سفارت بوده است. آقای بروس لینگلن که کاردار سفارت بود تقاضای ملاقات با آقای بهشتی میدهند و این ملاقات صورت میگیرد. صحبتها در این ملاقات در حد مذاکره دیپلماتیک است و طرفین شأن ملی برای خودشان قائل هستند. صحبتهای آنها اگرچه ظاهرا محبتآمیز است اما کاملا دیپلماتیک است.
مثالی میزنم. آقای بهشتی در این مذاکرات از آمریکاییها خواسته است که در مسائل کردستان دخالت نکنند. حال آنکه وقتی آقای امیرانتظام از آمریکاییها برای حل مساله کردستان نظرخواهی میکند، شما این نظرخواهی را در برنامههای تلویزیونی افشاگریتان، مساوی با وادادگی و استمداد از امپریالیسم تلقی کردید.
آقای امیرانتظام در مذاکراتش با آمریکاییها، بحثهای خوبی هم داشته است و کسی منکر آنها نیست.
در مورد همین مثالی که زدم، شما توضیح بدهید.
حالا آقای امیرانتظام در شرایطی است که شاید خیلی هم خوب نباشد پروندهشان کالبدشکافی شود. جنس اسناد مربوط به آقای امیرانتظام متفاوت بود با بقیه اسناد و جرم تلقی میشد. البته ما آنها را در اختیار دادستانی قرار دادیم و آنها باید تشخیص لازم را میدادند. البته ممکن است که در برخی موضوعات آقای بازرگان از ایشان خواسته باشد که فلان مطلب را منتقل و تقاضای استمداد کن و او هم منتقل کرده باشد. اما اتهامات ایشان مربوط به بخشی بود که به دادن اطلاعات و ارتباطات غیرمتعارف در بر میگشت.
ولی آیا شما شاهد این نکته در اسناد بودید که ایشان اطلاعات خاص نظامی یا اسناد محرمانه را در اختیار آمریکاییها قرار داده باشند؟
شاید به این صورت نبود اما اسناد حکایت از ارتباط بیش از اندازه و وابستگی داشت. علاوه بر این یکی از مسائلی که در شورای لانه مطرح شد و آقای موسویخوئینیها هم رویآن تاکید داشتند این بود که مساله ما، شخص آقای امیرانتظام نیست، بلکه مساله یک جریان است و ما نمیخواهیم روی یک شخص تمرکز کنیم. این را هم بگویم که حتی برخی از اعضای نهضت آزادی منتقد حضور آقای امیرانتظام در کابینه آقای بازرگان بودند و اطلاعیه دادند که امیرانتظام از نهضت آزادی نیست. ولی ما به اینها هم کاری نداشتیم. اسناد مربوط به آقای امیرانتظام را هم ما در اختیار آقای قدوسی گذاشتیم و این دادستانی انقلاب بود که تصمیم گرفت ایشان را احضار و دستگیر کند.
ولی ایشان در ساختمانی که متعلق به سفارت آمریکا بود تحت بازداشت بودند.
بله، من هم نمیدانم که چرا این اتفاق افتاد و ایشان را در ساختمان بیژن که پشت سفارت بود بازداشت کردند که اقدام درستی نبود.
گویا آقای کمال خرازی از آقای امیرانتظام میخواهد که برای شرکت در یک نشست به ایران بیاید و بعد ایشان بازداشت میشود. آیا این برنامهریزی را شما انجام داده بودید یا دادستانی انقلاب؟
طراحی دادستانی بود اگرچه ما هم در جریان بودیم. اسنادی که از دفتر و خانه ایشان در سوئد به دست آمد هم توسط دادستانی جمعآوری شده بود که ما هم البته از آنها استفاده کردیم. دادگاه آقای امیرانتظام هم برگزار شد و به ایشان حبس ابد دادند. اما من خودم چندین سال پیش که خدمت آقای محمدی گیلانی رسیدم به ایشان گفتم که حکم صادره علیه آقای امیرانتظام متناسب با جرایم ایشان نیست، اگرچه حتی اسناد نشان میداد که ایشان یکسری ماموریتهای تعریفشدهای داشته است.
چه مأموریتهایی؟
منظور من این نیست که ایشان باید میرفته و از جایی به عنوان مثال عکس میگرفته و به آمریکاییها میداده است؛ بلکه تاثیرگذاری روی دولت هم میتواند یک ماموریت باشد.
برگردیم به همین سندی که مربوط به آقای بهشتی است. مطابق این سند آقای بهشتی به آمریکاییها گفتهاند که امام نمیخواهند دیواری دور ایران بکشند و با جهان خارج قطع رابطه کنند و حتی درباره رابطه با آمریکا و چگونگی آن هم بحث کردهاند. در آن شرایط و در ذیل سیطره گفتمان انقلابی و ضدآمریکایی، تلقی شما و دوستانتان از آن مذاکرات که رویکردی واقعبینانه هم داشت، چه بود؟ آیا برای شما قابل پذیرش بود؟
اگر آن مذاکرات منتشر نشده شاید به همین دلیل بوده که برای ما قابل قبول بوده است. آن سند همان زمان ترجمه شد و یک نسخه آن به خارج از لانه درز پیدا کرد و منتشر شد. در آن ملاقات که درخواست آن هم از طرف لینگلن بوده آقای بهشتی مواضع نیروهای انقلابی را تشریح میکند و میگوید که نظر امام این است که ما منزوی نباشیم و با آمریکا و غرب رابطه قابل قبولی داشته باشیم.
شما نفس رابطه با آمریکا را قابلقبول میدانستید؟
امام گفته بودند که هر سندی در رابطه با افراد را منتشر کنید به این شرط که افراد لجنمال نشوند. بچهها هم وابستگی به هیچ حزب و گروهی نداشتند. اما درباره انتشار اسنادی که به اشخاص ارتباط داشت، نظر امام را کسب میکردند و در اینجا آقای موسویخوئینیها نظر نهایی و وتویی داشتند. جمعبندی ما درباره آن سند این بود که در این سند چیز خاصی وجود ندارد و مهم نیست.
شما اسنادی که مهم نبود را هم منتشر میکردید. اگرچه اکنون که نگاه میکنیم نظرات آقای بهشتی در آن دیدار بسیار واقعبینانه به نظر میرسد اما من فکر میکنم که اگر این سند را در آن زمان شما منتشر نکردید به این دلیل بود که احساس میکردید این دیدگاهها به شخصیت آقای بهشتی ضربه میزند.
میتواند اینطور هم باشد. ولی در همین سند هم وقتی آمریکاییها درباره شخصیت آقای بهشتی نظر میدهند یک استواری و اعتقاد محکم به انقلاب رادر ایشان میبینند.
بالاخره در آن زمان اصلا شما تحت هر شرایطی گفتوگو با آمریکاییها را قابل قبول نمیدانستید.
تا قبل از تسخیر سفارت، مذاکره به صورت کامل مذموم نبود.
ولی یک دست دادن آقای برژینسکی با آقای بازرگان که رئیس دولت بود، کار ایشان را تمام کرد.
ایراد ما این بود که چرا مردم از آن دیدار اطلاع نداشتند.
آیا مردم از مذاکره آقای بهشتی مطلع بودند؟
صحبت ما این بود که چرا آقای بازرگان دیدار خود در الجزایر را به مردم گزارش نداده است ولی ما مثلا ایرادی به مذاکرات آقای یزدی با آمریکاییها چه در نوفللوشاتو و چه بعد از انقلاب وارد نمیکردیم. بالاخره ایشان وزیر امور خارجه بود. حتی آقای موسوی اردبیلی هم قبل از انقلاب با آمریکاییهادیدار داشتند. ولی این دیدارها هیچ کدام مصداق وادادگی نبودند و نمیتوانستند جرم تلقی شوند.
شما اسنادی مثل همین سند دیدار آقای بهشتی را که منتشر نمیکردید، به کجا میفرستادید؟
ما بعدا اینها را در اختیار نهادهای امنیتی قرار دادیم.
شما گفتید که سند آقای بهشتی مهم نبود و برای همین منتشر نشد. ولی وقتی این سند به بیرون درز پیدا کرد باعث شد که شما دنبال نفوذیهای سازمان در سفارت تسخیر شده آمریکا بگردید و آنها را پاکسازی کنید.
این به خاطر موضوع خود سند نبود.
به نظر من این به اهمیت خود سند بر میگردد.
نه، این به خاطر نفس خارج کردن سند از لانه بود. پروتکل ما در لانه این بود که بچهها نباید سمپاتی با گروههای خارج از لانه داشته باشند و این اتفاق میتوانست مصداق سوءاستفاده برای تسویه حسابهای شخصی باشد. مثلا بچههای مجاهدین خلق دنبال آن بودند که ماجرای بازداشت سعادتی را به آمریکاییها نسبت دهند.
چون سعادتی در اسفندماه 57 در میدان هفتتیر در حالی که وسایل استراق سمع را از یک دیپلمات روسی تحویل میگرفت بازداشت شد؛ آن هم توسط ماشاءالله کاشانی (یا همان ماشاءالله قصاب) که مسوول کمیته سفارت آمریکا بود و بعدها مشخص شد که نفوذی آمریکاییها بوده است. ما حساسیت داشتیم که اسناد بدون آنکه از فیلتر شورای مرکزی گذشته باشد، از سفارت خارج نشود و اعتبار دانشجویان خط امام و افشاگریها زیر سوال نرود.
ولی خود شما هم این پروتکل را رعایت نکردید و در یک برنامه تلویزیونی آنچنان به افشاگری پرداختید که مسالهساز شد.
بله، کار ما خالی از اشکال نبود. در جریان آن افشاگری که توسط من و یکی دیگر از دانشجویان خط امام صورت گرفت، دوست من آنقدر تند درباره نهضت آزادی صحبت کرد که در همان ایستگاه تلویزیونی من با او دعوا و پرخاش کردم و گفتم که قرار بود ما یک جریان را نقد کنیم نه یک فرد را و قرار نبود که کسی یا حزبی را متهم کنیم. بعد هم که نهضت آزادی علیه ما اعلام جرم کرد، ما اعلام کردیم که حاضریم در دادگاه حاضر شویم، جوابگو باشیم و حتی افشاگریها را متوقف کنیم.
به هر دلیل شما این سند خاص درباره آقای بهشتی و چه بسا برخی اسناد دیگر را درآن زمان منتشر نکردید. اما چه کسی در این زمینه تصمیمگیرنده بود؟
تصمیمگیری توسط شورای مرکزی صورت میگرفت و در آنجا هم رای غالب را آقای موسویخوئینیها داشتند.
گویا بچههای لانه و خصوصا شما نسبت به حزب جمهوری در آن زمان موضع داشتید. آیا این موضع باعث نشد که بر انتشار چنان سندی درباره آقای بهشتی اصرار کنید؟
برعکس معتقد بودم که سند آقای بهشتی باید منتشر شود چون ضربهای به ایشان نمیزند. حال آنکه برخی دوستان معتقد بودند که انتشار این سند به ایشان ضربه میزند. آقای بهشتی به اعتقاد من در آن ملاقات خیلی موضع اصولی داشتند.
اما به عنوان مثال آقای شیخ علی تهرانی که برای درس اخلاق از ایشان دعوت شده بود و به سفارت میآمد و با من هم ارتباط نزدیکی در آن زمان داشت خیلی اصرار داشت که اسنادی درباره آقای بهشتی و اعضای حزب جمهوری در لانه وجود دارد و ما باید آنها را منتشر کنیم. اما من همان زمان به آقای تهرانی گفتم که شما اشتباه میکنید و برعکس انتشار این اسناد به نفع آقای بهشتی است ولی آقای شیخ علی تهرانی معتقد بود که ما پردهپوشی میکنیم و این را یک بار در نامهای هم نوشت و مدعی شد که دانشجویان اسناد مربوط به آقای بهشتی را منتشر نمیکنند.
گفتید برای انتشار اسنادی که مربوط به اشخاص بود با امام مشورت میشد، آیا درباره آقای بهشتی و انتشار آن سند هم آقای موسوی خوئینیها با امام صحبت کرده بودند؟
این جزئیات را نمیدانم و به یاد ندارم. اما ما میدانستیم که بالاخره آقای موسوی خوئینیها ارتباط نزدیکی با امام دارند و مسائل حساس را از طریق حاج احمد آقا و شخص امام پیگیری میکنند. یادم هست که وقتی درباره این سند و مانند آن، در شورای لانه صحبت میکردیم، حرف آخر را آقای موسوی خوئینیها میزد.
آیا اسناد دیگری هم وجود داشت که به اشخاص برگردد و در آن زمان منتشر نشده باشد؟
بله، وجود داشت.
مثلا؟
فکر میکنم اسنادی درباره آقای بنیصدر بود که ما در انتشار آنها تعلل کردیم، چون نمیدانستیم که چه باید بکنیم. ما کشف کردیم که آمریکاییها به بنیصدر نزدیک شدهاند ولی بنیصدر خودش نمیداند و گمان میکند که با یک شرکت اقتصادی در ارتباط است. آقای بنی صدر تقاضای ماهی هزار دلار بابت مشاوره به آن شرکت کرده و جالب است که در اسناد بود که آقای بنیصدر خودش نمیداند این پول را آمریکاییها میدهند و کسی که به عنوان تاجر در نوفللوشاتو به او نزدیک شده یک افسر بازنشسته سازمان سیا است.
وقتی بنیصدر رئیسجمهور شد، ما شک داشتیم که این سند را منتشر کنیم یا نه. اسناد دیگری هم بود که برای انتشار آنها مصلحتاندیشی میشد. مثلا وقتی بحث کاندیداتوری تیمسار مدنی به میان آمد، این نکته مطرح شد که آیا سندی را که در خصوص ایشان هست منتشر کنیم یا نه. بنابراین، چنین نبود که بچههای لانه هم تحت تاثیر فضای سیاسی قرار نگیرند و مصلحتسنجی نکنند. اما تمام تصمیمها در شورای مرکزی براساس رایگیری صورت میگرفت.
نفوذیها منتشر کردند
سندی که مکتوب گفتوگوی آیتالله بهشتی با مقامات آمریکایی یک هفته پیش از تسخیر سفارت آمریکاست، اگرچه به صورت رسمی تا به حال به همراه اسناد لانه جاسوسی منتشر نشده بود و اکنون برای اولین بار است که توسط یک موسسه پژوهشی وابسته به وزارت اطلاعات منتشر میشود اما به واقع اولین بار این سند در اقدامی تلافیجویانه در صد و دومین شماره نشریه مجاهد (دوم دی ماه 59) بود که منتشر شد.
آنگاهی که در پی پاکسازیها در داخل سفارت آمریکا و اخراج برخی که گویی نفوذی مجاهدین خلق در میان دانشجویان خط امام بودند، نشریه مجاهد به تلافی، نامهای را با عنوان «ماجراهای پشت پرده گروگانگیری» منتشر کرد و در آن مطلب از مرزبندیها و خودی و غیرخودی در میان بچههای لانه انتقاد کرد و مدعی آن شد که شورای هماهنگی لانه، اسناد را به صورت گزینشی منتشر میکند.
در آن مطلب در اثبات این مدعا، همین سند مورد بحث درباره آیتالله بهشتی به صورت کامل چاپ شده و با اشاره به اینکه دانشجویان پیرو خط امام در حاشیه این سند نوشتهاند «در صورت خیلی محکم بودن ترجمه کامل»، متذکر شده بود: «گویا از نظر دانشجویان خط امام این سند حاوی هیچ مسئله مهمی نبوده که ترجمه کامل آن را نخواستهاند تا آنجا که حتی لازم ندیدهاند همین خلاصه را برای مردم ایران افشا کنند.»
به تازگی سندی منتشر شده است که از جمله اسناد منتشرنشده سفارت آمریکا در ایران بوده و مشروح مذاکرات آقای بهشتی با مقامات آمریکایی یک هفته قبل از تسخیر سفارت آمریکاست. گویا این اسناد را بهزودی مرکز پژوهشهای سیاسی وزارت اطلاعات منتشر خواهد کرد. میخواستم از شما که نقشی محوری در میان دانشجویان تسخیرگر داشتید، بپرسم که اصلا چرا برخی اسناد از جمله چنین سندی را شما منتشر نکردید و دلیل اصلی این تبعیض چه بود؟
ما معیارها و مکانیسمی داشتیم تا مشخص شود که یک سند چقدر دارای اهمیت است و ارزش انتشار را دارد. بعد از اینکه دانشجویان اسناد را پیدا و ترجمه میکردند، آن را به شورای مرکزی میفرستادند تا درباره انتشار آن تصمیمگیری شود. مطابق معیارهای مشخصشده، اسنادی که درباره شخصیتهای داخلی بود پیش از انتشار به نوعی حتما باید به اطلاع امام میرسید و آقای موسویخوئینیها هم در میان بچهها، در این زمینه نقش انتقالدهنده و تصمیمگیرنده را داشتند.
به عنوان مثال حتما اسناد دیدار چهرهها با مقامهای آمریکایی از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار بودند.
بله، البته تفاوت داشت که مطابق اسناد، خود فرد به دنبال رابطه با آمریکاییها بوده یا آنکه آمریکاییها به دنبال برقراری ملاقات با او بودهاند. یا اگر شرح جلسه ملاقات به جلسه بازجویی شبیه میشد و از حد مذاکرات دیپلماتیک و رسمی فراتر میرفت، تحلیل ما این بود که در آن جلسه، تخلیه اطلاعاتی و کار جاسوسی انجام شده است. حساب چهرههایی که عامل جاسوسی بودند مشخص و جدا بود. اما درباره چهرههای سیاسی مساله متفاوت بود. برخی از آنها از موضع وادادگی مذاکره میکردند و برخی افراد اما از موضع اصولی و ملی.
مثلا سندهایی که به آقای امیرانتظام مربوط بود، حکایت از یک ملاقات رسمی و دیپلماتیک نداشت که وقتی آنها را در اختیار دادستانی گذاشتیم هم دادستانی یکسری ترتیباتی را برای دستگیری ایشان اتخاذ کرد. اما برخی ملاقاتها مثل همین ملاقات آقای بهشتی و اعضای سفارت بوده است. آقای بروس لینگلن که کاردار سفارت بود تقاضای ملاقات با آقای بهشتی میدهند و این ملاقات صورت میگیرد. صحبتها در این ملاقات در حد مذاکره دیپلماتیک است و طرفین شأن ملی برای خودشان قائل هستند. صحبتهای آنها اگرچه ظاهرا محبتآمیز است اما کاملا دیپلماتیک است.
مثالی میزنم. آقای بهشتی در این مذاکرات از آمریکاییها خواسته است که در مسائل کردستان دخالت نکنند. حال آنکه وقتی آقای امیرانتظام از آمریکاییها برای حل مساله کردستان نظرخواهی میکند، شما این نظرخواهی را در برنامههای تلویزیونی افشاگریتان، مساوی با وادادگی و استمداد از امپریالیسم تلقی کردید.
آقای امیرانتظام در مذاکراتش با آمریکاییها، بحثهای خوبی هم داشته است و کسی منکر آنها نیست.
در مورد همین مثالی که زدم، شما توضیح بدهید.
حالا آقای امیرانتظام در شرایطی است که شاید خیلی هم خوب نباشد پروندهشان کالبدشکافی شود. جنس اسناد مربوط به آقای امیرانتظام متفاوت بود با بقیه اسناد و جرم تلقی میشد. البته ما آنها را در اختیار دادستانی قرار دادیم و آنها باید تشخیص لازم را میدادند. البته ممکن است که در برخی موضوعات آقای بازرگان از ایشان خواسته باشد که فلان مطلب را منتقل و تقاضای استمداد کن و او هم منتقل کرده باشد. اما اتهامات ایشان مربوط به بخشی بود که به دادن اطلاعات و ارتباطات غیرمتعارف در بر میگشت.
ولی آیا شما شاهد این نکته در اسناد بودید که ایشان اطلاعات خاص نظامی یا اسناد محرمانه را در اختیار آمریکاییها قرار داده باشند؟
شاید به این صورت نبود اما اسناد حکایت از ارتباط بیش از اندازه و وابستگی داشت. علاوه بر این یکی از مسائلی که در شورای لانه مطرح شد و آقای موسویخوئینیها هم رویآن تاکید داشتند این بود که مساله ما، شخص آقای امیرانتظام نیست، بلکه مساله یک جریان است و ما نمیخواهیم روی یک شخص تمرکز کنیم. این را هم بگویم که حتی برخی از اعضای نهضت آزادی منتقد حضور آقای امیرانتظام در کابینه آقای بازرگان بودند و اطلاعیه دادند که امیرانتظام از نهضت آزادی نیست. ولی ما به اینها هم کاری نداشتیم. اسناد مربوط به آقای امیرانتظام را هم ما در اختیار آقای قدوسی گذاشتیم و این دادستانی انقلاب بود که تصمیم گرفت ایشان را احضار و دستگیر کند.
ولی ایشان در ساختمانی که متعلق به سفارت آمریکا بود تحت بازداشت بودند.
بله، من هم نمیدانم که چرا این اتفاق افتاد و ایشان را در ساختمان بیژن که پشت سفارت بود بازداشت کردند که اقدام درستی نبود.
گویا آقای کمال خرازی از آقای امیرانتظام میخواهد که برای شرکت در یک نشست به ایران بیاید و بعد ایشان بازداشت میشود. آیا این برنامهریزی را شما انجام داده بودید یا دادستانی انقلاب؟
طراحی دادستانی بود اگرچه ما هم در جریان بودیم. اسنادی که از دفتر و خانه ایشان در سوئد به دست آمد هم توسط دادستانی جمعآوری شده بود که ما هم البته از آنها استفاده کردیم. دادگاه آقای امیرانتظام هم برگزار شد و به ایشان حبس ابد دادند. اما من خودم چندین سال پیش که خدمت آقای محمدی گیلانی رسیدم به ایشان گفتم که حکم صادره علیه آقای امیرانتظام متناسب با جرایم ایشان نیست، اگرچه حتی اسناد نشان میداد که ایشان یکسری ماموریتهای تعریفشدهای داشته است.
چه مأموریتهایی؟
منظور من این نیست که ایشان باید میرفته و از جایی به عنوان مثال عکس میگرفته و به آمریکاییها میداده است؛ بلکه تاثیرگذاری روی دولت هم میتواند یک ماموریت باشد.
برگردیم به همین سندی که مربوط به آقای بهشتی است. مطابق این سند آقای بهشتی به آمریکاییها گفتهاند که امام نمیخواهند دیواری دور ایران بکشند و با جهان خارج قطع رابطه کنند و حتی درباره رابطه با آمریکا و چگونگی آن هم بحث کردهاند. در آن شرایط و در ذیل سیطره گفتمان انقلابی و ضدآمریکایی، تلقی شما و دوستانتان از آن مذاکرات که رویکردی واقعبینانه هم داشت، چه بود؟ آیا برای شما قابل پذیرش بود؟
اگر آن مذاکرات منتشر نشده شاید به همین دلیل بوده که برای ما قابل قبول بوده است. آن سند همان زمان ترجمه شد و یک نسخه آن به خارج از لانه درز پیدا کرد و منتشر شد. در آن ملاقات که درخواست آن هم از طرف لینگلن بوده آقای بهشتی مواضع نیروهای انقلابی را تشریح میکند و میگوید که نظر امام این است که ما منزوی نباشیم و با آمریکا و غرب رابطه قابل قبولی داشته باشیم.
شما نفس رابطه با آمریکا را قابلقبول میدانستید؟
امام گفته بودند که هر سندی در رابطه با افراد را منتشر کنید به این شرط که افراد لجنمال نشوند. بچهها هم وابستگی به هیچ حزب و گروهی نداشتند. اما درباره انتشار اسنادی که به اشخاص ارتباط داشت، نظر امام را کسب میکردند و در اینجا آقای موسویخوئینیها نظر نهایی و وتویی داشتند. جمعبندی ما درباره آن سند این بود که در این سند چیز خاصی وجود ندارد و مهم نیست.
شما اسنادی که مهم نبود را هم منتشر میکردید. اگرچه اکنون که نگاه میکنیم نظرات آقای بهشتی در آن دیدار بسیار واقعبینانه به نظر میرسد اما من فکر میکنم که اگر این سند را در آن زمان شما منتشر نکردید به این دلیل بود که احساس میکردید این دیدگاهها به شخصیت آقای بهشتی ضربه میزند.
میتواند اینطور هم باشد. ولی در همین سند هم وقتی آمریکاییها درباره شخصیت آقای بهشتی نظر میدهند یک استواری و اعتقاد محکم به انقلاب رادر ایشان میبینند.
بالاخره در آن زمان اصلا شما تحت هر شرایطی گفتوگو با آمریکاییها را قابل قبول نمیدانستید.
تا قبل از تسخیر سفارت، مذاکره به صورت کامل مذموم نبود.
ولی یک دست دادن آقای برژینسکی با آقای بازرگان که رئیس دولت بود، کار ایشان را تمام کرد.
ایراد ما این بود که چرا مردم از آن دیدار اطلاع نداشتند.
آیا مردم از مذاکره آقای بهشتی مطلع بودند؟
صحبت ما این بود که چرا آقای بازرگان دیدار خود در الجزایر را به مردم گزارش نداده است ولی ما مثلا ایرادی به مذاکرات آقای یزدی با آمریکاییها چه در نوفللوشاتو و چه بعد از انقلاب وارد نمیکردیم. بالاخره ایشان وزیر امور خارجه بود. حتی آقای موسوی اردبیلی هم قبل از انقلاب با آمریکاییهادیدار داشتند. ولی این دیدارها هیچ کدام مصداق وادادگی نبودند و نمیتوانستند جرم تلقی شوند.
شما اسنادی مثل همین سند دیدار آقای بهشتی را که منتشر نمیکردید، به کجا میفرستادید؟
ما بعدا اینها را در اختیار نهادهای امنیتی قرار دادیم.
شما گفتید که سند آقای بهشتی مهم نبود و برای همین منتشر نشد. ولی وقتی این سند به بیرون درز پیدا کرد باعث شد که شما دنبال نفوذیهای سازمان در سفارت تسخیر شده آمریکا بگردید و آنها را پاکسازی کنید.
این به خاطر موضوع خود سند نبود.
به نظر من این به اهمیت خود سند بر میگردد.
نه، این به خاطر نفس خارج کردن سند از لانه بود. پروتکل ما در لانه این بود که بچهها نباید سمپاتی با گروههای خارج از لانه داشته باشند و این اتفاق میتوانست مصداق سوءاستفاده برای تسویه حسابهای شخصی باشد. مثلا بچههای مجاهدین خلق دنبال آن بودند که ماجرای بازداشت سعادتی را به آمریکاییها نسبت دهند.
چون سعادتی در اسفندماه 57 در میدان هفتتیر در حالی که وسایل استراق سمع را از یک دیپلمات روسی تحویل میگرفت بازداشت شد؛ آن هم توسط ماشاءالله کاشانی (یا همان ماشاءالله قصاب) که مسوول کمیته سفارت آمریکا بود و بعدها مشخص شد که نفوذی آمریکاییها بوده است. ما حساسیت داشتیم که اسناد بدون آنکه از فیلتر شورای مرکزی گذشته باشد، از سفارت خارج نشود و اعتبار دانشجویان خط امام و افشاگریها زیر سوال نرود.
ولی خود شما هم این پروتکل را رعایت نکردید و در یک برنامه تلویزیونی آنچنان به افشاگری پرداختید که مسالهساز شد.
بله، کار ما خالی از اشکال نبود. در جریان آن افشاگری که توسط من و یکی دیگر از دانشجویان خط امام صورت گرفت، دوست من آنقدر تند درباره نهضت آزادی صحبت کرد که در همان ایستگاه تلویزیونی من با او دعوا و پرخاش کردم و گفتم که قرار بود ما یک جریان را نقد کنیم نه یک فرد را و قرار نبود که کسی یا حزبی را متهم کنیم. بعد هم که نهضت آزادی علیه ما اعلام جرم کرد، ما اعلام کردیم که حاضریم در دادگاه حاضر شویم، جوابگو باشیم و حتی افشاگریها را متوقف کنیم.
به هر دلیل شما این سند خاص درباره آقای بهشتی و چه بسا برخی اسناد دیگر را درآن زمان منتشر نکردید. اما چه کسی در این زمینه تصمیمگیرنده بود؟
تصمیمگیری توسط شورای مرکزی صورت میگرفت و در آنجا هم رای غالب را آقای موسویخوئینیها داشتند.
گویا بچههای لانه و خصوصا شما نسبت به حزب جمهوری در آن زمان موضع داشتید. آیا این موضع باعث نشد که بر انتشار چنان سندی درباره آقای بهشتی اصرار کنید؟
برعکس معتقد بودم که سند آقای بهشتی باید منتشر شود چون ضربهای به ایشان نمیزند. حال آنکه برخی دوستان معتقد بودند که انتشار این سند به ایشان ضربه میزند. آقای بهشتی به اعتقاد من در آن ملاقات خیلی موضع اصولی داشتند.
اما به عنوان مثال آقای شیخ علی تهرانی که برای درس اخلاق از ایشان دعوت شده بود و به سفارت میآمد و با من هم ارتباط نزدیکی در آن زمان داشت خیلی اصرار داشت که اسنادی درباره آقای بهشتی و اعضای حزب جمهوری در لانه وجود دارد و ما باید آنها را منتشر کنیم. اما من همان زمان به آقای تهرانی گفتم که شما اشتباه میکنید و برعکس انتشار این اسناد به نفع آقای بهشتی است ولی آقای شیخ علی تهرانی معتقد بود که ما پردهپوشی میکنیم و این را یک بار در نامهای هم نوشت و مدعی شد که دانشجویان اسناد مربوط به آقای بهشتی را منتشر نمیکنند.
گفتید برای انتشار اسنادی که مربوط به اشخاص بود با امام مشورت میشد، آیا درباره آقای بهشتی و انتشار آن سند هم آقای موسوی خوئینیها با امام صحبت کرده بودند؟
این جزئیات را نمیدانم و به یاد ندارم. اما ما میدانستیم که بالاخره آقای موسوی خوئینیها ارتباط نزدیکی با امام دارند و مسائل حساس را از طریق حاج احمد آقا و شخص امام پیگیری میکنند. یادم هست که وقتی درباره این سند و مانند آن، در شورای لانه صحبت میکردیم، حرف آخر را آقای موسوی خوئینیها میزد.
آیا اسناد دیگری هم وجود داشت که به اشخاص برگردد و در آن زمان منتشر نشده باشد؟
بله، وجود داشت.
مثلا؟
فکر میکنم اسنادی درباره آقای بنیصدر بود که ما در انتشار آنها تعلل کردیم، چون نمیدانستیم که چه باید بکنیم. ما کشف کردیم که آمریکاییها به بنیصدر نزدیک شدهاند ولی بنیصدر خودش نمیداند و گمان میکند که با یک شرکت اقتصادی در ارتباط است. آقای بنی صدر تقاضای ماهی هزار دلار بابت مشاوره به آن شرکت کرده و جالب است که در اسناد بود که آقای بنیصدر خودش نمیداند این پول را آمریکاییها میدهند و کسی که به عنوان تاجر در نوفللوشاتو به او نزدیک شده یک افسر بازنشسته سازمان سیا است.
وقتی بنیصدر رئیسجمهور شد، ما شک داشتیم که این سند را منتشر کنیم یا نه. اسناد دیگری هم بود که برای انتشار آنها مصلحتاندیشی میشد. مثلا وقتی بحث کاندیداتوری تیمسار مدنی به میان آمد، این نکته مطرح شد که آیا سندی را که در خصوص ایشان هست منتشر کنیم یا نه. بنابراین، چنین نبود که بچههای لانه هم تحت تاثیر فضای سیاسی قرار نگیرند و مصلحتسنجی نکنند. اما تمام تصمیمها در شورای مرکزی براساس رایگیری صورت میگرفت.
نفوذیها منتشر کردند
سندی که مکتوب گفتوگوی آیتالله بهشتی با مقامات آمریکایی یک هفته پیش از تسخیر سفارت آمریکاست، اگرچه به صورت رسمی تا به حال به همراه اسناد لانه جاسوسی منتشر نشده بود و اکنون برای اولین بار است که توسط یک موسسه پژوهشی وابسته به وزارت اطلاعات منتشر میشود اما به واقع اولین بار این سند در اقدامی تلافیجویانه در صد و دومین شماره نشریه مجاهد (دوم دی ماه 59) بود که منتشر شد.
آنگاهی که در پی پاکسازیها در داخل سفارت آمریکا و اخراج برخی که گویی نفوذی مجاهدین خلق در میان دانشجویان خط امام بودند، نشریه مجاهد به تلافی، نامهای را با عنوان «ماجراهای پشت پرده گروگانگیری» منتشر کرد و در آن مطلب از مرزبندیها و خودی و غیرخودی در میان بچههای لانه انتقاد کرد و مدعی آن شد که شورای هماهنگی لانه، اسناد را به صورت گزینشی منتشر میکند.
در آن مطلب در اثبات این مدعا، همین سند مورد بحث درباره آیتالله بهشتی به صورت کامل چاپ شده و با اشاره به اینکه دانشجویان پیرو خط امام در حاشیه این سند نوشتهاند «در صورت خیلی محکم بودن ترجمه کامل»، متذکر شده بود: «گویا از نظر دانشجویان خط امام این سند حاوی هیچ مسئله مهمی نبوده که ترجمه کامل آن را نخواستهاند تا آنجا که حتی لازم ندیدهاند همین خلاصه را برای مردم ایران افشا کنند.»