آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن


کوثر آوینی، مریم امینی، حسین معززی‌نیا :جناب آقای محمد قوچانی ‏
سردبیر محترم هفته‌نامه شهروند امروز
با سلام و عرض ادب و احترام،

در پرونده‌ای که در شماره گذشته نشریه شما با عنوان «جدال بر سر آوینی» منتشر شده است، مطلبی با ‏عنوان «مردی که شجاعت تغییر داشت» درج شده که ظاهراً زندگی‌نامه سید مرتضی آوینی محسوب ‏می‌شود. این مقاله حاوی مجموعه اطلاعاتی است درباره زندگی و ویژگی‌های شخصیتی ایشان و احتمالاً ‏به این منظور تهیه و تنظیم شده که مخاطب امروز را با سوابق و آثار و افکار شخصیت مورد بحث آشنا ‏کند.
 
اما متأسفانه اشتباهات متعددی در مطلب مذکور به چشم می‌خورد که احتمالاً به دلیل عدم ‏دسترسی نویسنده محترم به منابع تحقیقاتی درست و معتبر یا شتاب‌زدگی و کم‌دقتی ایشان رخ داده ‏است. با توجه به این که این مقاله ممکن است مثل یک فیلم مستند، واقعی و درست و دقیق فرض شود ‏و در آینده مورد استناد قرار گیرد و در فضای پر سوء‌تفاهم جامعه ما بر حجم تلقی‌های نادرست درباره ‏سوابق و فعالیت‌های شهید آوینی بیفزاید، تقاضا داریم نکات زیر را به نحو مقتضی به اطلاع خوانندگان ‏محترم نشریه‌تان برسانید:‏

‏1. در مقاله مورد بحث آمده: «مرتضی آوینی... در تهران زاده شد در میان خانواده‌ای مرفه و مدرن...» ‏واقعیت این است که سید مرتضی آوینی در شهر ری به دنیا آمده در خانواده‌ای که بیش از آن که به ‏لحاظ فرهنگی یا اقتصادی مدرن محسوب شود، سنتی بوده و از لحاظ معیشت و وضعیت زندگی هم ‏شرایط عادی و متعارفی داشته است. بنابراین ارجاع بعدی نویسنده به همین مطلب و ذکر این نکته که ‏آوینی پس از انقلاب «به طبقه اجتماعی مرفه خود پشت کرد» نیز نادرست و غیرمنطقی است.‏

‏2. در بخش دیگری از این مقاله چنین ذکر شده که: «کامران با آن که معماری می‌خواند به نقاشی ‏عشق می‌ورزید و حتی یک بار تابلوی زیبایی از پوشکین را کپی کرد...» علاقه آوینی به نقاشی به ‏سال‌های نوجوانی و پیش از ورود به دانشگاه مربوط می‌شود و لزوماً ربطی به تحصیل معماری نداشته و ‏عمده تابلوهایی هم که کپی می‌کرده در سال‌های پیش از ورود به دانشگاه کپی کرده که در میان آنها ‏تابلویی از پوشکین دیده نشده و اصلاً نقاشی به نام پوشکین و «تابلوی زیبایی» از او برای ما ناشناخته ‏است و نمی‌دانیم نویسنده محترم کدام نقاش و کدام تابلو را در نظر داشته است.‏

‏3. اشاره‌هایی که به شکل‌گیری گروه جهاد در تلویزیون و نحوه عضویت افراد در آن شده نیز غیردقیق و ‏مغشوش است: کسی که گروه جهاد را تشکیل داده مرتضی آوینی نبوده است؛ افراد دیگری پیش از او ‏این گروه تلویزیونی را تشکیل داده بودند و پس از ورود او هم هیچ‌گاه مدیریت گروه بر عهده وی نبوده ‏و همیشه اشخاص دیگری به عنوان مدیر گروه جهاد فعالیت کرده‌اند. آوینی فقط به کار تولید فیلم ‏مستند در این گروه اشتغال داشته و تأثیرگذاری‌اش بر اعضای گروه جهاد هم یک تأثیرگذاری مدیریتی ‏نبوده، بلکه نوعی ارتباط عمیق بین او و فیلم‌برداران و صدابرداران فیلم‌ها شکل می‌گرفته که به تدریج ‏آنها را تحت تأثیر قرار می‌داده و سلیقه یکسانی را بر فیلم‌های تولیدشده در گروه جهاد حاکم می‌کرده ‏است.‏

‏4. در جای دیگر ذکر شده: «او یک بار با فردید ملاقات می‌کند و آشنایی با او دوباره فیل خفته فلسفه را ‏در جان مرتضی بیدار می‌کند.» آوینی هرگز در هیچ مکانی با مرحوم دکتر فردید ملاقات نکرده است. ‏این را به عنوان نوعی موضع‌گیری در قبال جنجال‌هایی که در سالیان اخیر بر پا شده و تلاش شده تا ‏آوینی را دنباله‌روی فردید معرفی کنند تلقی نکنید، بلکه صرفاً داریم یک واقعیت تاریخی را روشن ‏می‌کنیم. چه ما دوست داشته باشیم و چه ناراحت باشیم چنین ملاقاتی هرگز انجام نشده است. ضمناً ‏‏«فیل فلسفه» در وجود ایشان هرگز به خواب نرفته بوده، که اگر چنین بود مقالات او در مجله اعتصام و ‏سلسله مقالاتی که درباره «توسعه و مبانی تمدن غرب» در سال‌های جنگ می‌نوشت هرگز منتشر ‏نمی‌شد. در واقع، علاقه او در یک دوره خاص معطوف به فلسفه و عرفان اسلامی شده بود و کمتر به ‏مطالعه فلسفه غرب می‌پرداخت.‏

‏5. در جای دیگر آمده: «قاسم فراستی تواب شده است و مرتضی او را با آغوش باز می‌پذیرد.» منظور ‏احتمالاً مسعود فراستی است که البته چند سال پیش از ورودش به سوره در هفته‌نامه سروش مشغول به ‏کار شده بود و کسی که باید گفت بعد از تواب شدن او را با آغوش باز پذیرفت مهندس فیروزان (سردبیر ‏وقت سروش) است. مدتی بعد از چاپ نقدهای فراستی در سروش و حتی بعد از انتشار نقدی که درباره ‏فیلم مهاجر نوشته بود، او به سوره آمد و واسطه آشنایی‌اش با مرتضی آوینی هم همان نقدی بود که او ‏درباره مهاجر (فیلم مورد علاقه هر دوی آنها) نوشته بود.‏

‏6. در بخش دیگری از مقاله آمده: «مجله نامه فرهنگ به دکتر داوری واگذار می‌شود و او هم که وصف ‏آوینی را شنیده است از او می‌خواهد که در اداره امور مجله با او همکاری کند و این مرحله آشنایی کوتاه ‏و چندماهه آوینی و داوری است به ویژه که آنها توانستند جبهه مشترک علیه سروش که تازه به میدان ‏آمده بود باز کنند. او به کتاب آسیا در برابر غرب دست می‌یابد و با خواندن آن کتاب گویی کشفی جدید ‏به او دست می‌دهد.» این جملات به کلی غلط و نادرست‌اند و مشخص نیست با تکیه به کدام منبع ‏اطلاعاتی نوشته شده‌اند. آشنایی آوینی با آقای دکتر داوری به سال‌های بسیار دور مربوط است.
 
آوینی در ‏سال‌های دهه 1350 و در دوران دانشجویی با دکتر داوری ملاقات کرده و به نوشته‌های ایشان ابراز ‏علاقه کرده و در اوایل دهه 1360 (در حول و حوش سال 1363) در کلاس‌های تدریس فلسفه او ‏شرکت می‌کرده و همیشه به آثار مکتوب و دیدگاه‌های وی ابراز علاقه می‌کرده است. خود آقای داوری ‏در جایی گفته است ما دوستانی بودیم که کمتر همدیگر را می‌دیدیم. بنابراین آشنایی این دو نفر از سال ‏‏1371 که مجله نامه فرهنگ به دکتر داوری واگذار شد آغاز نمی‌شود. نکته بعدی این است که همکاری ‏این دو در مجله نامه فرهنگ کوچک‌ترین ارتباطی به تشکیل «جبهه مشترک علیه سروش» نداشت و از ‏طرف دیگر گزاره «سروش که تازه به میدان آمده بود» نیز غلط است.
 
آقای دکتر سروش از اولین ‏سال‌های پیروزی انقلاب «به میدان آمده بود» و اولین جدل‌های فکری ایشان با دکتر داوری به سال ‏‏1363 باز می‌گردد که در مجله کیهان فرهنگی طی چند نوبت مقالات پی در پی به بحث و جدل بر سر ‏ماهیت غرب و نسبت سنت و تجدد و چگونگی جمع میان دین و مفاهیم اخذ شده از دنیای مدرن ‏پرداختند. و البته جدل فکری این دو نفر پس از آن هم ادامه یافت و تا پایان دهه 1360 به اشکال ‏گوناگون بروز یافت. اما شهید آوینی پس از انتشار کتاب جنجال‌برانگیز «قبض و بسط تئوریک شریعت» ‏در سال 1370 است که در برخی از نوشته‌هایش در مجله سوره به نظریه دکتر سروش اشاره می‌کند و به ‏نقد آن می‌پردازد.
 
شهید آوینی و دکتر داوری در هیچ دوره‌ای نوشته مشترک یا اقدام مشترکی علیه ‏عقاید دکتر سروش مرتکب نشده‌اند و قصد تشکیل «جبهه مشترک» علیه ایشان نداشته‌اند و احتمالاً ‏علاقه‌ای هم به تشکیل جبهه‌هایی از این نوع نداشته‌اند. جمله پایانی پاراگراف مذکور هم نادرست است: ‏آوینی کتاب آسیا در برابر غرب را بسیار پیش از اینها و در حول و حوش زمان انتشار کتاب (سال 1356) ‏مطالعه کرده بود و بنابراین اگر قرار بوده با خواندن این کتاب «کشفی به او دست دهد» این اتفاق ‏سال‌ها قبل به وقوع پیوسته، نه در سال 1371.‏

‏7. در بخش دیگری از این مقاله آمده: «او با سینمای داستانی آشتی کرد و با نوشتن مقاله تکنیک در ‏سینما از فیلم ترمیناتور تمجید کرد و سینمای هالیوود را ستود... او داور جشنواره‌ای شد که خاتمی ‏وزیرش بود و اگر چه در آن جشنواره نتوانست به فیلم از کرخه تا راین جایزه بدهد اما برای دلجویی از ‏دوست و شاگردی که روزی او را به خاطر علاقه به سینمای داستانی شماتت کرده بود نامه‌ای نوشت... ‏نامه‌ای که آشکارا از تولد مرتضای دیگری خبر می‌داد...»
 
مشکل اول این است که اگر قرار باشد یک ‏مقطع زمانی را برای آشتی آوینی با سینمای داستانی معین کنیم، تمام سال‌های پیش از این که او در ‏جشنواره فجر حاضر می‌شد و فیلم‌های سینمای ایران را تماشا می‌کرد و درباره آنها می‌نوشت یا دوران ‏شکل‌گیری کتاب هیچکاک، همیشه استاد و نوشته شدن مقاله عالم هیچکاک مقاطع قابل ارجاع‌تری ‏محسوب می‌شوند تا روزهای نوشته شدن مقاله تکنیک در سینما. مقاله تکنیک در سینما در زمستان ‏سال 1371 نوشته شده، یعنی دو سه ماه پیش از شهادت او.
 
بنابراین اگر نظر نویسنده محترم این مقاله ‏را جدی بگیریم، باید بگوییم سید مرتضی آوینی تا چند هفته قبل از شهادتش با سینمای داستانی قهر ‏بوده است! مشکل دوم این است که تکنیک در سینما که آخرین نوشته سینمایی آوینی است یک مقاله ‏نظری بسیار عمیق و بسیار پیچیده در تبیین دیدگاه‌های مختلف درباره رابطه تکنیک و محتوا در ‏سینماست و عجیب‌ترین و نامعقول‌ترین توصیف آن می‌تواند این باشد که بگوییم او با نوشتن این مقاله ‏‏«از فیلم ترمیناتور تمجید کرد و سینمای هالیوود را ستود». مشکل بعدی این است که آوینی «داور ‏جشنواره‌ای شد که خاتمی وزیرش» نبود، بلکه علی لاریجانی وزیرش بود! و ابداً این طور نبود که «در ‏آن جشنواره نتوانست به فیلم از کرخه تا راین جایزه بدهد» بلکه جایزه بهترین فیلم جشنواره یازدهم ‏فجر به فیلم از کرخه تا راین اهدا شده است.
 
و این که مثلاً جایزه بهترین کارگردانی به این فیلم تعلق ‏نگرفته، ارتباطی با توانایی یا ناتوانی آوینی در اهدای جایزه ندارد، بلکه او معتقد بود از کرخه تا راین ‏اگرچه فیلم خوب و مؤثری است، اما قوام تکنیکی فیلم‌های قبلی حاتمی‌کیا را ندارد و اگر بنا بر مقایسه ‏باشد، دو فیلم‌ کیومرث پوراحمد در آن سال (شرم و صبح روز بعد) و فیلم یک بار برای همیشه (سیروس ‏الوند) صلاحیت بیشتری برای دریافت جایزه کارگردانی دارند. بنابراین آن نامه مورد اشاره به حاتمی‌کیا ‏‏(نامه‌ای به یک دوست زمان جنگ) هم به منظور دلجویی نوشته نشده است و از متن نامه هم چنین ‏چیزی نمی‌توان استنباط کرد.
 
همان طور که نشانه‌ای از «تولد مرتضای دیگر» هم در آن یافت نمی‌شود. ‏آن نامه، یک متن شاعرانه و مؤثر است که در آخرین روزهای حیات سید مرتضی نگاشته شده و بیش از ‏آن که واقعاً نامه‌ای خطاب به حاتمی‌کیا باشد، مرثیه‌ای است بر سال‌های پر شور جنگ و سندی است برای ‏اثبات میل و اشتیاق مهارنشدنی نویسنده برای پیوستن به احوال همان دوران و «پهن کردن سجاده بر ‏آتش». اشتیاقی که سرانجام مهار نشد و چند روز بعد نتیجه داد و صورت عملی به خود گرفت.‏

‏8. گذشته از اشتباهات و خطاهایی که مورد اشاره قرار گرفت، لحن کلی این مقاله نیز چندان متناسب و ‏سنجیده نیست و در بسیاری از قسمت‌ها، تصورات و تفسیرهای شخصی نویسنده با توصیف عینی ‏وقایعی که رخ داده‌اند در هم آمیخته و امکان تفکیک بین این دو را برای خواننده‌ای که از اصل رخداد ‏بی‌خبر است، دشوار کرده است. بعضی از توصیف‌های ایشان هم جنبه‌هایی را به یک واقعه الحاق کرده ‏که بیش از حد مبالغه‌آمیز است؛ برای مثال، وقتی برای اشاره به دوستی کوتاه‌مدت مرتضی آوینی و خانم ‏غزاله علیزاده با عباراتی از این دست مواجه می‌شویم که: «سروهای بلند دانشگاه تهران بارها شاهد ‏قهرها و آشتی‌های کامران آوینی با غزاله علیزاده بودند.
 
جوانان پرشوری که می‌توانستند دنیایی را ‏دگرگون کنند...» به این فکر می‌افتیم که احتمالاً نویسنده محترم بیش از خود آن «جوانان پرشور» طبع ‏رمانتیکی دارد و از ابعاد و نتایج این دوستی خرسند است! اساساً شاید تذکر این نکته لازم باشد که ‏اطلاعات موجود درباره کیفیت زندگی سید مرتضی آوینی در سال‌های قبل از انقلاب کاملاً صحیح و ‏دقیق نیستند و بسیاری از وقایعی که مورد اشاره قرار می‌گیرد (مثل ماجرای چند نوبت خودکشی‌ که در ‏این مطلب به آن اشاره شده) واقعاً با این شرایط رخ نداده‌اند و لازم است درباره آنها از دوستان نزدیک‌تر ‏آوینی تحقیق مفصل و کاملی انجام گیرد تا بی‌دلیل جعل و تحریفی رخ ندهد و به عنوان زندگی‌نامه ‏منتشر نشود.‏

اما گذشته از نواقص مقاله مورد بحث، یک خبر جعلی نیز در این ایام منتشر شده است که چون شما از ‏شکل گسترش‌یافته و مفصل این خبر در مقدمه ابتدای پرونده استفاده کرده‌اید، اجازه دهید در این باره ‏نیز توضیحی خدمت‌تان عرض کنیم: دو روز پس از برگزاری مراسم یادبود پانزدهمین سالگرد شهادت ‏سید مرتضی آوینی، خبری در برخی از سایت‌ها و روزنامه‌ها درج شد مبنی بر این که اکثریت حاضران در ‏این مراسم به حضور محمدعلی زم و بهروز افخمی اعتراض کرده‌اند و پس از خروج از سالن، به همراه ‏خانواده شهدا در مقابل تالار وزارت کشور تجمع کرده‌اند.
 
با توجه به این که خود ما از ابتدا تا انتها در این ‏مراسم حضور داشتیم و در پایان مراسم، طبق رسم همیشگی، چند دقیقه‌ای در محوطه بیرونی و نیز در ‏خیابان مقابل تالار ایستادیم و با حاضرین در مراسم گفت‌وگو ‌کردیم و چنین اعتراض‌ها و چنین تجمعی ‏را ندیدیم، با چند نفر دیگر از حاضرین در مراسم تماس گرفتیم و از آنها پرس‌وجو کردیم تا بفهمیم ‏قضیه از چه قرار است. اما آنها هم اظهار بی‌خبری کردند. با اعضای کمیته برگزارکننده مراسم و ‏مسئولین مؤسسه روایت فتح صحبت کردیم که با شنیدن توضیحات آنها متوجه شدیم همه آن‌چه ‏‏«اعتراض اکثریت شرکت‌کنندگان» عنوان شده، عبارت از نارضایتی چند نفر از شرکت‌کنندگان در مراسم ‏به اختصاص یافتن زمانی طولانی به برگزاری میزگرد و حرف‌های پر طول و تفصیل حاضرین در این ‏میزگرد بوده است.
 
ظاهراً این دوستان اصرار داشته‌اند که بهتر است در این مراسم بیشتر فیلم پخش شود ‏و متون شهید آوینی دکلمه شود و زمان کمتری به سخنرانی و میزگرد اختصاص یابد. در نهایت هر چه ‏پرس و جو کردیم، کسی را نیافتیم که برگزاری تجمعی را در مقابل تالار مشاهده کرده باشد! به تدریج ‏عیان شد که آن‌چه به عنوان خبر در این همه سایت و خبرگزاری و روزنامه منتشر شده، حادثه‌ای است ‏تخیلی که توسط فرد یا افرادی جعل شده و با شکل و شمایل خبر ارسال شده است! ظاهراً کسانی که ‏هنوز از سوابق مدیریتی آقای زم دل خوشی ندارند و بابت حضور بهروز افخمی در مجلس ششم هرگز او ‏را نخواهند بخشید، برای انتقام‌گیری از این دو، مراسم سالگرد شهید آوینی را وجه‌المناقشه قرار داده‌اند و ‏از این طریق به آنها حمله‌ور شده‌اند و اعتراضی را که هرگز انجام نشده و تجمعی را که تشکیل نشده، در ‏خیال خودشان تجسم بخشیده‌اند و فاعل این واقعه را هم «خانواده شهدا» در نظر گرفته‌اند.
 
گویا خانواده ‏شهدا یک حزب ثبت‌شده در کشور است که به محض تجمع در یک مکان تابلوهای خود را بالا می‌برند ‏و به سرعت شناسایی می‌شوند. و گویا ما که در آن مراسم حضور داشتیم خانواده شهید (از قضا خانواده ‏همان شهیدی که این مراسم برای بزرگداشت او برگزار می‌شود) به حساب نمی‌آییم و نمی‌توانیم ‏خودمان سخن بگوییم و نظرمان را اعلام کنیم. در چنین فضای مسمومی که عده‌ای جرأت اظهارنظر در ‏قالب نوشتن یادداشت و مقاله با ثبت امضای شخصی را ندارند و برای رسیدن به مقصودشان، خبر جعل ‏می‌کنند و هویت خودشان را در پس عناوین مقدسی مثل «خانواده شهدا» پنهان می‌کنند، نمی‌دانیم ‏دیگر چه باید گفت تا حق مطلب ادا شود. و نمی‌دانیم باید چه کنیم تا مانع هوار شدن این نوع بازی‌های ‏سیاسی‌ روز بر نام و خاطره سید مرتضی آوینی شویم.
 
یک روز از نام او و نوشته‌هایش برای اثبات ‏گمراهی رئیس‌جمهور قبلی استفاده می‌کنند و روز دیگر نام او را در کنار نام رئیس‌جمهور فعلی قرار ‏می‌دهند و برای حمله به چهره‌های منتسب به جناح مقابل، خبرسازی می‌کنند و فردا هم خدا می‌داند که ‏برای دستیابی به هدف بعدی، چه بازی جدیدی به راه می‌اندازند. تنها کاری که از ما ساخته است ‏کناره‌گیری از بدرفتاری‌های سیاسی امروز و پناه بردن به پروردگاری است که وعده داده خود نگهبان ‏حقیقت باشد.‏
 

تبلیغات