در حاشیه پرونده سید مرتضی آوینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کوثر آوینی، مریم امینی، حسین معززینیا :جناب آقای محمد قوچانی
سردبیر محترم هفتهنامه شهروند امروز
با سلام و عرض ادب و احترام،
در پروندهای که در شماره گذشته نشریه شما با عنوان «جدال بر سر آوینی» منتشر شده است، مطلبی با عنوان «مردی که شجاعت تغییر داشت» درج شده که ظاهراً زندگینامه سید مرتضی آوینی محسوب میشود. این مقاله حاوی مجموعه اطلاعاتی است درباره زندگی و ویژگیهای شخصیتی ایشان و احتمالاً به این منظور تهیه و تنظیم شده که مخاطب امروز را با سوابق و آثار و افکار شخصیت مورد بحث آشنا کند.
اما متأسفانه اشتباهات متعددی در مطلب مذکور به چشم میخورد که احتمالاً به دلیل عدم دسترسی نویسنده محترم به منابع تحقیقاتی درست و معتبر یا شتابزدگی و کمدقتی ایشان رخ داده است. با توجه به این که این مقاله ممکن است مثل یک فیلم مستند، واقعی و درست و دقیق فرض شود و در آینده مورد استناد قرار گیرد و در فضای پر سوءتفاهم جامعه ما بر حجم تلقیهای نادرست درباره سوابق و فعالیتهای شهید آوینی بیفزاید، تقاضا داریم نکات زیر را به نحو مقتضی به اطلاع خوانندگان محترم نشریهتان برسانید:
1. در مقاله مورد بحث آمده: «مرتضی آوینی... در تهران زاده شد در میان خانوادهای مرفه و مدرن...» واقعیت این است که سید مرتضی آوینی در شهر ری به دنیا آمده در خانوادهای که بیش از آن که به لحاظ فرهنگی یا اقتصادی مدرن محسوب شود، سنتی بوده و از لحاظ معیشت و وضعیت زندگی هم شرایط عادی و متعارفی داشته است. بنابراین ارجاع بعدی نویسنده به همین مطلب و ذکر این نکته که آوینی پس از انقلاب «به طبقه اجتماعی مرفه خود پشت کرد» نیز نادرست و غیرمنطقی است.
2. در بخش دیگری از این مقاله چنین ذکر شده که: «کامران با آن که معماری میخواند به نقاشی عشق میورزید و حتی یک بار تابلوی زیبایی از پوشکین را کپی کرد...» علاقه آوینی به نقاشی به سالهای نوجوانی و پیش از ورود به دانشگاه مربوط میشود و لزوماً ربطی به تحصیل معماری نداشته و عمده تابلوهایی هم که کپی میکرده در سالهای پیش از ورود به دانشگاه کپی کرده که در میان آنها تابلویی از پوشکین دیده نشده و اصلاً نقاشی به نام پوشکین و «تابلوی زیبایی» از او برای ما ناشناخته است و نمیدانیم نویسنده محترم کدام نقاش و کدام تابلو را در نظر داشته است.
3. اشارههایی که به شکلگیری گروه جهاد در تلویزیون و نحوه عضویت افراد در آن شده نیز غیردقیق و مغشوش است: کسی که گروه جهاد را تشکیل داده مرتضی آوینی نبوده است؛ افراد دیگری پیش از او این گروه تلویزیونی را تشکیل داده بودند و پس از ورود او هم هیچگاه مدیریت گروه بر عهده وی نبوده و همیشه اشخاص دیگری به عنوان مدیر گروه جهاد فعالیت کردهاند. آوینی فقط به کار تولید فیلم مستند در این گروه اشتغال داشته و تأثیرگذاریاش بر اعضای گروه جهاد هم یک تأثیرگذاری مدیریتی نبوده، بلکه نوعی ارتباط عمیق بین او و فیلمبرداران و صدابرداران فیلمها شکل میگرفته که به تدریج آنها را تحت تأثیر قرار میداده و سلیقه یکسانی را بر فیلمهای تولیدشده در گروه جهاد حاکم میکرده است.
4. در جای دیگر ذکر شده: «او یک بار با فردید ملاقات میکند و آشنایی با او دوباره فیل خفته فلسفه را در جان مرتضی بیدار میکند.» آوینی هرگز در هیچ مکانی با مرحوم دکتر فردید ملاقات نکرده است. این را به عنوان نوعی موضعگیری در قبال جنجالهایی که در سالیان اخیر بر پا شده و تلاش شده تا آوینی را دنبالهروی فردید معرفی کنند تلقی نکنید، بلکه صرفاً داریم یک واقعیت تاریخی را روشن میکنیم. چه ما دوست داشته باشیم و چه ناراحت باشیم چنین ملاقاتی هرگز انجام نشده است. ضمناً «فیل فلسفه» در وجود ایشان هرگز به خواب نرفته بوده، که اگر چنین بود مقالات او در مجله اعتصام و سلسله مقالاتی که درباره «توسعه و مبانی تمدن غرب» در سالهای جنگ مینوشت هرگز منتشر نمیشد. در واقع، علاقه او در یک دوره خاص معطوف به فلسفه و عرفان اسلامی شده بود و کمتر به مطالعه فلسفه غرب میپرداخت.
5. در جای دیگر آمده: «قاسم فراستی تواب شده است و مرتضی او را با آغوش باز میپذیرد.» منظور احتمالاً مسعود فراستی است که البته چند سال پیش از ورودش به سوره در هفتهنامه سروش مشغول به کار شده بود و کسی که باید گفت بعد از تواب شدن او را با آغوش باز پذیرفت مهندس فیروزان (سردبیر وقت سروش) است. مدتی بعد از چاپ نقدهای فراستی در سروش و حتی بعد از انتشار نقدی که درباره فیلم مهاجر نوشته بود، او به سوره آمد و واسطه آشناییاش با مرتضی آوینی هم همان نقدی بود که او درباره مهاجر (فیلم مورد علاقه هر دوی آنها) نوشته بود.
6. در بخش دیگری از مقاله آمده: «مجله نامه فرهنگ به دکتر داوری واگذار میشود و او هم که وصف آوینی را شنیده است از او میخواهد که در اداره امور مجله با او همکاری کند و این مرحله آشنایی کوتاه و چندماهه آوینی و داوری است به ویژه که آنها توانستند جبهه مشترک علیه سروش که تازه به میدان آمده بود باز کنند. او به کتاب آسیا در برابر غرب دست مییابد و با خواندن آن کتاب گویی کشفی جدید به او دست میدهد.» این جملات به کلی غلط و نادرستاند و مشخص نیست با تکیه به کدام منبع اطلاعاتی نوشته شدهاند. آشنایی آوینی با آقای دکتر داوری به سالهای بسیار دور مربوط است.
آوینی در سالهای دهه 1350 و در دوران دانشجویی با دکتر داوری ملاقات کرده و به نوشتههای ایشان ابراز علاقه کرده و در اوایل دهه 1360 (در حول و حوش سال 1363) در کلاسهای تدریس فلسفه او شرکت میکرده و همیشه به آثار مکتوب و دیدگاههای وی ابراز علاقه میکرده است. خود آقای داوری در جایی گفته است ما دوستانی بودیم که کمتر همدیگر را میدیدیم. بنابراین آشنایی این دو نفر از سال 1371 که مجله نامه فرهنگ به دکتر داوری واگذار شد آغاز نمیشود. نکته بعدی این است که همکاری این دو در مجله نامه فرهنگ کوچکترین ارتباطی به تشکیل «جبهه مشترک علیه سروش» نداشت و از طرف دیگر گزاره «سروش که تازه به میدان آمده بود» نیز غلط است.
آقای دکتر سروش از اولین سالهای پیروزی انقلاب «به میدان آمده بود» و اولین جدلهای فکری ایشان با دکتر داوری به سال 1363 باز میگردد که در مجله کیهان فرهنگی طی چند نوبت مقالات پی در پی به بحث و جدل بر سر ماهیت غرب و نسبت سنت و تجدد و چگونگی جمع میان دین و مفاهیم اخذ شده از دنیای مدرن پرداختند. و البته جدل فکری این دو نفر پس از آن هم ادامه یافت و تا پایان دهه 1360 به اشکال گوناگون بروز یافت. اما شهید آوینی پس از انتشار کتاب جنجالبرانگیز «قبض و بسط تئوریک شریعت» در سال 1370 است که در برخی از نوشتههایش در مجله سوره به نظریه دکتر سروش اشاره میکند و به نقد آن میپردازد.
شهید آوینی و دکتر داوری در هیچ دورهای نوشته مشترک یا اقدام مشترکی علیه عقاید دکتر سروش مرتکب نشدهاند و قصد تشکیل «جبهه مشترک» علیه ایشان نداشتهاند و احتمالاً علاقهای هم به تشکیل جبهههایی از این نوع نداشتهاند. جمله پایانی پاراگراف مذکور هم نادرست است: آوینی کتاب آسیا در برابر غرب را بسیار پیش از اینها و در حول و حوش زمان انتشار کتاب (سال 1356) مطالعه کرده بود و بنابراین اگر قرار بوده با خواندن این کتاب «کشفی به او دست دهد» این اتفاق سالها قبل به وقوع پیوسته، نه در سال 1371.
7. در بخش دیگری از این مقاله آمده: «او با سینمای داستانی آشتی کرد و با نوشتن مقاله تکنیک در سینما از فیلم ترمیناتور تمجید کرد و سینمای هالیوود را ستود... او داور جشنوارهای شد که خاتمی وزیرش بود و اگر چه در آن جشنواره نتوانست به فیلم از کرخه تا راین جایزه بدهد اما برای دلجویی از دوست و شاگردی که روزی او را به خاطر علاقه به سینمای داستانی شماتت کرده بود نامهای نوشت... نامهای که آشکارا از تولد مرتضای دیگری خبر میداد...»
مشکل اول این است که اگر قرار باشد یک مقطع زمانی را برای آشتی آوینی با سینمای داستانی معین کنیم، تمام سالهای پیش از این که او در جشنواره فجر حاضر میشد و فیلمهای سینمای ایران را تماشا میکرد و درباره آنها مینوشت یا دوران شکلگیری کتاب هیچکاک، همیشه استاد و نوشته شدن مقاله عالم هیچکاک مقاطع قابل ارجاعتری محسوب میشوند تا روزهای نوشته شدن مقاله تکنیک در سینما. مقاله تکنیک در سینما در زمستان سال 1371 نوشته شده، یعنی دو سه ماه پیش از شهادت او.
بنابراین اگر نظر نویسنده محترم این مقاله را جدی بگیریم، باید بگوییم سید مرتضی آوینی تا چند هفته قبل از شهادتش با سینمای داستانی قهر بوده است! مشکل دوم این است که تکنیک در سینما که آخرین نوشته سینمایی آوینی است یک مقاله نظری بسیار عمیق و بسیار پیچیده در تبیین دیدگاههای مختلف درباره رابطه تکنیک و محتوا در سینماست و عجیبترین و نامعقولترین توصیف آن میتواند این باشد که بگوییم او با نوشتن این مقاله «از فیلم ترمیناتور تمجید کرد و سینمای هالیوود را ستود». مشکل بعدی این است که آوینی «داور جشنوارهای شد که خاتمی وزیرش» نبود، بلکه علی لاریجانی وزیرش بود! و ابداً این طور نبود که «در آن جشنواره نتوانست به فیلم از کرخه تا راین جایزه بدهد» بلکه جایزه بهترین فیلم جشنواره یازدهم فجر به فیلم از کرخه تا راین اهدا شده است.
و این که مثلاً جایزه بهترین کارگردانی به این فیلم تعلق نگرفته، ارتباطی با توانایی یا ناتوانی آوینی در اهدای جایزه ندارد، بلکه او معتقد بود از کرخه تا راین اگرچه فیلم خوب و مؤثری است، اما قوام تکنیکی فیلمهای قبلی حاتمیکیا را ندارد و اگر بنا بر مقایسه باشد، دو فیلم کیومرث پوراحمد در آن سال (شرم و صبح روز بعد) و فیلم یک بار برای همیشه (سیروس الوند) صلاحیت بیشتری برای دریافت جایزه کارگردانی دارند. بنابراین آن نامه مورد اشاره به حاتمیکیا (نامهای به یک دوست زمان جنگ) هم به منظور دلجویی نوشته نشده است و از متن نامه هم چنین چیزی نمیتوان استنباط کرد.
همان طور که نشانهای از «تولد مرتضای دیگر» هم در آن یافت نمیشود. آن نامه، یک متن شاعرانه و مؤثر است که در آخرین روزهای حیات سید مرتضی نگاشته شده و بیش از آن که واقعاً نامهای خطاب به حاتمیکیا باشد، مرثیهای است بر سالهای پر شور جنگ و سندی است برای اثبات میل و اشتیاق مهارنشدنی نویسنده برای پیوستن به احوال همان دوران و «پهن کردن سجاده بر آتش». اشتیاقی که سرانجام مهار نشد و چند روز بعد نتیجه داد و صورت عملی به خود گرفت.
8. گذشته از اشتباهات و خطاهایی که مورد اشاره قرار گرفت، لحن کلی این مقاله نیز چندان متناسب و سنجیده نیست و در بسیاری از قسمتها، تصورات و تفسیرهای شخصی نویسنده با توصیف عینی وقایعی که رخ دادهاند در هم آمیخته و امکان تفکیک بین این دو را برای خوانندهای که از اصل رخداد بیخبر است، دشوار کرده است. بعضی از توصیفهای ایشان هم جنبههایی را به یک واقعه الحاق کرده که بیش از حد مبالغهآمیز است؛ برای مثال، وقتی برای اشاره به دوستی کوتاهمدت مرتضی آوینی و خانم غزاله علیزاده با عباراتی از این دست مواجه میشویم که: «سروهای بلند دانشگاه تهران بارها شاهد قهرها و آشتیهای کامران آوینی با غزاله علیزاده بودند.
جوانان پرشوری که میتوانستند دنیایی را دگرگون کنند...» به این فکر میافتیم که احتمالاً نویسنده محترم بیش از خود آن «جوانان پرشور» طبع رمانتیکی دارد و از ابعاد و نتایج این دوستی خرسند است! اساساً شاید تذکر این نکته لازم باشد که اطلاعات موجود درباره کیفیت زندگی سید مرتضی آوینی در سالهای قبل از انقلاب کاملاً صحیح و دقیق نیستند و بسیاری از وقایعی که مورد اشاره قرار میگیرد (مثل ماجرای چند نوبت خودکشی که در این مطلب به آن اشاره شده) واقعاً با این شرایط رخ ندادهاند و لازم است درباره آنها از دوستان نزدیکتر آوینی تحقیق مفصل و کاملی انجام گیرد تا بیدلیل جعل و تحریفی رخ ندهد و به عنوان زندگینامه منتشر نشود.
اما گذشته از نواقص مقاله مورد بحث، یک خبر جعلی نیز در این ایام منتشر شده است که چون شما از شکل گسترشیافته و مفصل این خبر در مقدمه ابتدای پرونده استفاده کردهاید، اجازه دهید در این باره نیز توضیحی خدمتتان عرض کنیم: دو روز پس از برگزاری مراسم یادبود پانزدهمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی، خبری در برخی از سایتها و روزنامهها درج شد مبنی بر این که اکثریت حاضران در این مراسم به حضور محمدعلی زم و بهروز افخمی اعتراض کردهاند و پس از خروج از سالن، به همراه خانواده شهدا در مقابل تالار وزارت کشور تجمع کردهاند.
با توجه به این که خود ما از ابتدا تا انتها در این مراسم حضور داشتیم و در پایان مراسم، طبق رسم همیشگی، چند دقیقهای در محوطه بیرونی و نیز در خیابان مقابل تالار ایستادیم و با حاضرین در مراسم گفتوگو کردیم و چنین اعتراضها و چنین تجمعی را ندیدیم، با چند نفر دیگر از حاضرین در مراسم تماس گرفتیم و از آنها پرسوجو کردیم تا بفهمیم قضیه از چه قرار است. اما آنها هم اظهار بیخبری کردند. با اعضای کمیته برگزارکننده مراسم و مسئولین مؤسسه روایت فتح صحبت کردیم که با شنیدن توضیحات آنها متوجه شدیم همه آنچه «اعتراض اکثریت شرکتکنندگان» عنوان شده، عبارت از نارضایتی چند نفر از شرکتکنندگان در مراسم به اختصاص یافتن زمانی طولانی به برگزاری میزگرد و حرفهای پر طول و تفصیل حاضرین در این میزگرد بوده است.
ظاهراً این دوستان اصرار داشتهاند که بهتر است در این مراسم بیشتر فیلم پخش شود و متون شهید آوینی دکلمه شود و زمان کمتری به سخنرانی و میزگرد اختصاص یابد. در نهایت هر چه پرس و جو کردیم، کسی را نیافتیم که برگزاری تجمعی را در مقابل تالار مشاهده کرده باشد! به تدریج عیان شد که آنچه به عنوان خبر در این همه سایت و خبرگزاری و روزنامه منتشر شده، حادثهای است تخیلی که توسط فرد یا افرادی جعل شده و با شکل و شمایل خبر ارسال شده است! ظاهراً کسانی که هنوز از سوابق مدیریتی آقای زم دل خوشی ندارند و بابت حضور بهروز افخمی در مجلس ششم هرگز او را نخواهند بخشید، برای انتقامگیری از این دو، مراسم سالگرد شهید آوینی را وجهالمناقشه قرار دادهاند و از این طریق به آنها حملهور شدهاند و اعتراضی را که هرگز انجام نشده و تجمعی را که تشکیل نشده، در خیال خودشان تجسم بخشیدهاند و فاعل این واقعه را هم «خانواده شهدا» در نظر گرفتهاند.
گویا خانواده شهدا یک حزب ثبتشده در کشور است که به محض تجمع در یک مکان تابلوهای خود را بالا میبرند و به سرعت شناسایی میشوند. و گویا ما که در آن مراسم حضور داشتیم خانواده شهید (از قضا خانواده همان شهیدی که این مراسم برای بزرگداشت او برگزار میشود) به حساب نمیآییم و نمیتوانیم خودمان سخن بگوییم و نظرمان را اعلام کنیم. در چنین فضای مسمومی که عدهای جرأت اظهارنظر در قالب نوشتن یادداشت و مقاله با ثبت امضای شخصی را ندارند و برای رسیدن به مقصودشان، خبر جعل میکنند و هویت خودشان را در پس عناوین مقدسی مثل «خانواده شهدا» پنهان میکنند، نمیدانیم دیگر چه باید گفت تا حق مطلب ادا شود. و نمیدانیم باید چه کنیم تا مانع هوار شدن این نوع بازیهای سیاسی روز بر نام و خاطره سید مرتضی آوینی شویم.
یک روز از نام او و نوشتههایش برای اثبات گمراهی رئیسجمهور قبلی استفاده میکنند و روز دیگر نام او را در کنار نام رئیسجمهور فعلی قرار میدهند و برای حمله به چهرههای منتسب به جناح مقابل، خبرسازی میکنند و فردا هم خدا میداند که برای دستیابی به هدف بعدی، چه بازی جدیدی به راه میاندازند. تنها کاری که از ما ساخته است کنارهگیری از بدرفتاریهای سیاسی امروز و پناه بردن به پروردگاری است که وعده داده خود نگهبان حقیقت باشد.