آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

استاد شهید مرتضی مطهری از زمره عالمان و فیلسوفانی است که از این اقبال برخوردارند که هم آثارشان به طور گسترده خوانده شود و هم راجع به آنها زیاد نوشته شود. این نکته امر نوشتن راجع به ایشان را با دشواری روبه‌رو می‌کند؛ چرا که کمتر زاویه‌ای از شخصیت فکری ایشان را می‌توان یافت که طی این سه دهه مورد تامل و نگارش قرار نگرفته باشد. به هر تقدیر آنچه نوشتار حاضر تعقیب می‌کند؛ ارائه تصویری اجمالی از پیش‌زمینه‌های فلسفی شکل‌گیری چارچوب و محتوای رهاورد فکری و فلسفی استاد مطهری است.
 
مراد از پیش‌زمینه‌های فلسفی مجموعه‌ای از مکاتب، شخصیت‌های فکری و صاحبان اندیشه، مسائل و چالش‌های فکری و نظری است که در قوام و پویایی و تکوین تفکر فلسفی و تولیدات علمی شهید مطهری نقشی داشته‌اند و اندیشه وی در تعامل و واکنش به آنها شکل گرفته است. بی‌شک رهاورد فکری و درون‌مایه علمی و معرفتی هیچ صاحب‌نظری در خلاء شکل نمی‌گیرد؛ بلکه متحرک‌های بیرونی نظیر آراء و اندیشه‌های رقیب، شرایط فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه حوزه مطالعاتی و مناسبات و تعاملات فردی وی با دیگر صاحبان اندیشه به دغدغه‌ها و حساسیت‌های نظری وی جهت می‌دهند و در نهایت نقش مهمی در درون‌مایه و محتوای تلاش علمی او ایفا می‌نمایند.
 
شهید مطهری به عنوان یک روحانی زمان‌شناس و روشن‌بین و حساس نسبت به رسالت دینی و مسوولیت اجتماعی یک عالم در قبال وضعیت فکری و فرهنگی مردم خویش بر آن بود که نسبت به آنچه فکر دینی را به چالش می‌کشد و خطری را متوجه باورها و اعتقادات دینی می‌کند؛ واکنش علمی نشان دهد و این حساسیت ویژه او را در موقعیتی قرار داده بود که به خوبی با فضای فکری حاکم بر عصر و زمانه خویش – دست‌کم در فضای ایران و تا حدودی جهان اسلام – آشنا باشد و اندیشه‌های فلسفی رقیب را که آرام‌آرام قصد رخنه کردن در فرهنگ عمومی جامعه را دارند، به سرعت رصد کند.

بنابراین شخصیت علمی و فلسفی ایشان در تعامل با شرایط فکری حاکم بر آن زمان شکل می‌گیرد و طی ملاحظاتی سعی می‌کنم به برخی جنبه‌ها و زوایای این پیش‌زمینه فلسفی اشاره داشته باشم:

1 مارکسیسم، به ویژه آموزه‌های مربوط به ماتریالیسم فلسفی که مروج نوعی الحاد مبتنی بر منطق هگلی است، سایه سنگینی بر آثار فلسفی شهید مطهری دارد و تقریبا در همه آثار فلسفی استاد که به بحث‌های مقایسه‌ای می‌پردازد و به حوزه بیرون از فلسفه اسلامی معطوف می‌شود، رد پای مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک کاملا هویدا است و این امر به سبب غلبه غیرقابل انکار مارکسیسم و چپ‌گرایی بر فضای روشنفکری ایران قبل از انقلاب اسلامی است.
 
ماده‌گرایی و الحاد فلسفی مارکسیسم ادعای علمی بودن داشت و خود را فلسفه‌ای علمی می‌دانست از این رو به لحاظ معرفت‌شناختی باورمند به تجربه‌گرایی و پوزیتیویسم بود و با عقل‌گرایی و تفکر فلسفی معتقد به متافیزیک و عالم ورای ماده به شدت مخالفت می‌ورزید. از سوی دیگر مارکسیسم افزون بر هستی‌شناسی الحادی و نگرش تجربه‌گرایانه به شناخت و حدود معرفت آدمی به حکمت عملی نیز معطوف بود و دیدگاه‌های خاصی در باب اخلاق، فلسفه اجتماع، حرکت تاریخ و فلسفه آن و نظام اقتصادی داشت.
 
به تعبیر دیگر مارکسیسم به عنوان یک مکتب الحادی هم جهان‌بینی ماده‌گرایانه و الحادی را ترویج می‌کرد و هم مشتمل بر ایدئولوژی بود و باید و نبایدها و ساختار و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی خاصی را مورد تاکید قرار می‌داد. مرحوم مطهری در واکنش به این جریان فکری و برخی تفکرات اسلامی متاثر از مارکسیسم که وی آنها را جریان‌های التقاطی می‌نامید، سعی می‌کرد که هم در بعد حکمت نظری به ارائه جهان‌بینی الهی و نقد جهان‌بینی الحادی و معرفت‌شناسی تجربی بپردازد و هم با اهم مسائل مورد توجه مارکسیسم در حوزه ایدئولوژی و فلسفه اجتماع و فلسفه تاریخ درگیر شود.

2 مرحوم مطهری یک فیلسوف صدرایی است که پشتوانه فلسفی خویش را از حکمت متعالیه و آراء فلسفی صدرالمتالهین شیرازی دارد و از تدریس اساتید برجسته‌ای در حکمت صدرایی نظیر علامه طباطبایی و امام خمینی بهره‌مند شده است. بر آشنایان باحکمت متعالیه و فلسفه اسلامی پوشیده نیست که این فلسفه در مباحث هستی‌شناسی و در درجه بعد مباحث معرفت‌شناسی از غنای خاصی برخوردار است،‌از این رو تسلط مطهری بر حکمت متعالیه پشتوانه بسیار مناسبی برای رویارویی فکری وی با ماده‌گرایی الحادی فراهم می‌آورد که تبلور آن را در کتابی نظیر اصول فلسفه و روش رئالیسم به وضوح می‌بینیم.
 
از آنجا که در فلسفه اسلامی حکمت عملی و مباحثی نظیر فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه تعلیم و تربیت متوازن و هم‌طراز با مباحث حکمت نظری (هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی) رشد نکرده است حضور آموزه‌های مستقیم فلسفه صدرایی در مواجهه استاد مطهری با اینگونه مباحث فلسفی رقیب کم‌رنگ‌تر است و در مواردی نظیر بحث در اصالت فرد و اجتماع یا بحث در سرشت قضایای اخلاقی و جاودانگی و غیرنسبی بودن این قضایا که مباحثی نو و کم‌سابقه در سنت فلسفه اسلامی است کوشیده است با تکیه بر خلاقیت فردی به حل مسئله بپردازد.

3 در یک تقسیم‌بندی کلی تفکر فلسفی استاد به دو دسته اصلی تقسیم می‌شود: نخست آن دسته از مباحثی که خصلت «ایجابی»‌دارند؛ به این معنا که وی کوشیده است عقاید و باورهای اسلامی را چه در بعد جهان‌بینی و چه در بعد ایدئولوژی تبیین و مستدل کند و با رویکردی مصلحانه و توام با روشن‌بینی، عقاید دینی را از پیرایه‌ها بزداید و با تکیه بر عقلانیت فلسفی آموزه‌های اسلامی را موجه و مستدل کند که کتاب‌هایی نظیر سلسله مباحث جهان‌بینی اسلامی، عدل الهی، انسان و سرنوشت و حماسه حسینی از مصادیق این تلاش ایجابی است.
 
دومین دسته از تلاش‌های فکری و فلسفی استاد شهید جنبه «سلبی» دارد که دغدغه اصلی حاکم بر آن مبارزه فکری با اندیشه رقیب و اثبات ناموجه بودن آراء دیگران است. مکتوبات ایشان در زمینه نقد مارکسیسم و ماده‌گرایی و نقد افکار التقاطی نظیر گروه فرقان از این جنبه اندیشه‌ وی حکایت دارد. روشن است که افکار سلبی یک فیلسوف و متفکر که نمایانگر واکنش وی به متحرک‌های بیرونی و عصری زمانه خود است فاقد خصلت ماندگاری و دوام است، برخلاف جنبه ایجابی تفکر وی که اگر منقح و مستدل باشد، شانس بقا و ماندگاری بیشتری دارد. زمانی که مارکسیسم جو روشنفکری جامعه ما را به شدت متاثر کرده بود، نقدهای استاد بر ابعاد هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی این مکتب در حلقه‌های مطالعاتی مذهبی‌ها با علاقه و جدیت خاص دنبال می‌شد و اکنون که مارکسیسم عمیقا رو به زوال نهاده است و به تاریخ پیوسته و کلاسیک شده است، عطش چندانی به این بخش‌های از تفکر استاد احساس نمی‌شود و این امری کاملا طبیعی است.

4 روزگار معاصر ما از نقطه نظر فلسفی با فضای حاکم بر زمانه مرحوم مطهری دست‌کم از دو جهت متفاوت است. نخست آنکه در روزگار ایشان بازار فلسفه الحادی و خداناباوری و ماده‌گرایی داغ بود و نیز مسئله شناخت و دفاع از تجربه‌گرایی و بینش پوزیتیویستی به علم و علم تجربی را بر صدر نشاندن و عقل‌گرایی فلسفی را به حاشیه راندن رواج داشت. در حالی که در فضای امروزین ما، مباحث مربوط به حکمت عملی و آنچه به فلسفه اخلاق و سیاست و اقتصاد مربوط است از رواج بیشتری برخوردار است و آنچه علوم اجتماعی نامیده می‌شود، پرسش‌ها و چالش‌های جدیدی را پیش روی تفکر دینی می‌نهد که در عصر و زمانه استاد مطهری به شکل کنونی برجسته نشده بود.
 
دوم آنکه اگر در روزگار مطهری فلسفه‌هایی در عرض و مقابل فلسفه اسلامی جلوه‌گر شده و جهان‌شناسی و انسان‌شناسی متفاوتی را به نمایش می‌گذاشتند، امروزه فضای تفکر نظری و فلسفی با رویکردهای رادیکال و کاملا متفاوتی پر شده است که از اساس با هرگونه فلسفه‌ای مخالفند و پایان فلسفه را فریاد می‌زنند.
 
نگرش‌هایی نظیر نوپراگماتیسم و شالوده‌شکنی و در درجه‌ای کمتر رادیکال، هرمنوتیک فلسفی با تلقی‌های جدیدی از حقیقت (truth) و عقلانیت با اعتبار تلقی‌های سنتی از فلسفه به چالش برخاسته‌اند و فلسفه‌های سنتی و متداول گذشته را که بر محور درک حقیقت و نمایانگری واقع و امکان معرفت یقینی و غیرسوبژکتیو شکل گرفته است، برنمی‌تابند. این شرایط نوین فلسفی و نظری مواجهه خاص خویش را طلب می‌کند و جغرافیای مسائل فکری حاکم بر زمانه ما تا حدود زیادی مشتمل بر دغدغه‌ها و پرسش‌های جدیدی است که اگر در زمان مرحوم مطهری در غرب وجود داشته و نطفه‌های آن منعقد شده بود، اما به فضای فکری ایران و جهان اسلام تسری و رخنه پیدا نکرده بود.

5 زمینه‌های فلسفی عصر استاد مطهری از عالمان دینی طلب می‌کرد که محتوای اسلام را به طور نظام‌مند در عرصه‌های مختلف ارائه کند، زیرا جو فکری حاکم بر محافل روشنفکری متاثر از مارکسیسم مدعی ارائه نظام اقتصادی مارکسیستی، نظام سیاسی، فلسفه، جهان‌بینی علمی، فلسفه تاریخ (ماتریالیسم تاریخی) و قانون‌مندی عام حاکم بر سیر تحولات جوامع بشری، جامعه ایده‌آل و آرمانی و مانند آن بود. از این رو واکنش علمی و فلسفی به چنین فضایی در دو امر خلاصه می‌شد.
 
نخست آنکه به نقد دستاورد طرف مقابل پرداخته شود و دوم آنکه تلاش شود این مقولات از نقطه‌نظر اسلامی به نحو ایجابی تبیین شود؛ یعنی نظام اقتصادی اسلام، فلسفه تاریخ اسلامی، جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی تبیین و ارائه شود. اما در روزگار معاصر فضای حاکم بر تفکر نظری و فلسفی از ما نمی‌خواهد که در مقابل تفکرات نظام‌مند فلسفی رقبا چیزی برای عرضه کردن پیش نهیم و بکوشیم از منابع دینی و عقل فلسفی خویش افکاری منسجم استنباط و استخراج کنیم، بلکه اساس چنین دغدغه‌های نظام‌مند و جست‌وجوی حقیقت و تلاش برای پاسخ‌های یقینی و صادق به پرسش‌های فلسفی به زیر سوال رفته است و مساله ماهیت و ساختار فهم آدمی و اینکه آیا تصمیم‌های ما تماما تفسیری و متاثر از افق‌های ذهنی است؟
 
به پرسش‌ محوری بدل شده است که بازتاب آن در حوزه تفکر دینی چنین است که به جای اینکه پرسش کنیم که «اسلام در این باب چه می‌گوید؟» باید پرسش کنیم که «اسلام چگونه فهمیده می‌شود و فهم ما از منابع دینی تحت تاثیر چه عواملی شکل می‌گیرد؟» معنای این سخن آن نیست که ما مستغنی از تلاش‌های علمی پیشینیان خود هستیم و دیگر ضرورتی ندارد که‌آثار امثال شهید مطهری خوانده شود، بلکه هدف آن است که متوجه شویم دغدغه‌های جدیدی پا به عرصه نهاده‌اند و جغرافیای مسائل فکری جامعه از جهاتی دچار تحول شده است و اگر عالمی بخواهد چون مطهری روشن‌بین و عصری باشد، باید حساسیت فکری و فلسفی خویش را به این چالش‌های نو معطوف کند.
 
هماره از یک مغالطه باید پرهیز کرد و آن اینکه طرح پرسش‌های نو و گشوده شدن فضاهای جدیدی برای تفکر هرگز به معنای انحصار پرسش‌های آدمی در این پرسش‌های نو نخواهد بود. علم و معرفت محصول تلاش آدمی بر فائق آمدن و ارضای نیازها و پرسش‌های فکری اوست و پاره‌ای پرسش‌ها و نیازهای معرفتی هرگز کهنه نمی‌شوند و همواره در سبد نیازمندی آدمی باقی می‌مانند. تفکر شهید مطهری در کلیت خویش در بسیاری از جهات معطوف به این پرسش‌های ماندگار بوده است و در جانب «سلبی» و نقد مکاتب فلسفی رقیب خلاصه نمی‌شود، لذا همچنان بخش‌های زیادی از آثار وی خواندنی و سودمند هستند.

* رئیس دانشگاه باقرالعلوم(ع) قم
 

تبلیغات