یادنامه مطهری (مطهری وقرائت ناب)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از آثار متنوع و گسترده شهید مرتضی مطهری میتوان چنین استنباط کرد که حادثهای در میانه دهه 1350 در تغییر جهتگیری اندیشه او تاثیر بسزایی داشته است.
این حادثه قاعدتا همان اعلام تغییر ایدئولوژی درسازمان مجاهدین خلق و یا به تعبیری «ضربه 54» است که برخی از کادرهای سازمان در خارج از زندان به آن مبادرت کردند.
به نظر میرسد این حادثه تاثیر بسیار ژرفی بر روند تحولات ایران و از جمله بر اندیشه مرحوم مطهری داشته و او را وارد فاز جدیدی از اندیشهورزی کرده است.
آثار آقای مطهری تا پیش از سال 54 نوعی همدلی با برداشتهای نوین از اسلام دارد به طوری که میتوان همراهی او با گرایشهای روشنفکری در نحله احیای اندیشه دینی اسلام معاصر را به وضوح دید.
اما پس از سال 54 نوشتههای ایشان با حساسیت زیادی نسبت به تفسیرهای نوین از اسلام همراه است بخصوص تفسیرهایی که تمایل به توجیه عقاید چپگرایانه و مبارزات طبقاتی از اسلام دارد.
در واقع ایشان در واکنش به این نوع تفسیرها، خشمگین به نظر میرسد و دیگر آن تحمل و خونسردی و آرامش سالهای قبلی در او کمتر دیده میشود.
شاید راز تجدید نظر مرحوم مطهری درباره تاثیر اندیشههای مرحوم دکتر شریعتی بر جوانان آن روز نیز بیتاثیر از ضربه 54 نباشد.
ظاهرا مرحوم مطهری در سالهای آخر عمر خود به شدت از رواج اندیشههای مرحوم شریعتی در جامعه نگران بود و برای مقابله با این مساله تلاشهائی را نیز انجام میداد هر چند که به دلیل حساسیت اوضاع از طرح صریح و علنی آنها خودداری میکرد.
در واقع مرحوم مطهری برداشتهای آزاد و بیضابطه گروههای مدعی آن روز از منابع دینی و بخصوص قرآن را به نحوی به آموزههای دکتر شریعتی ربط میداد و نسبت به آنها احساس خطر میکرد.
البته دکتر شریعتی گاهی اوقات در نسبت دادن برخی اندیشههای مورد علاقه خود از جمله انطباق تاریخ جنگ طبقاتی با فلسفه تاریخ ادیان بیپروا عمل میکرد، اما با این حال آن مرحوم در برداشتهای خود از اسلام بیضابطه و خودسر عمل نمیکرد و بویژه با تفسیرهایی که اصول رایج عقاید اسلامی و از جمله شیعی را به چالش طلبد، میانهای نداشت. او حتی سنتیترین عقاید را نیز نفی نمیکرد بلکه از آنها مفهومی تازه و روزپسند به دست میداد.
در هر حال، آقای مطهری که خود را مسلط بر اندیشه سنتی اسلام در همه ابعاد آن میدانست، حق سخنگویی برای آقای شریعتی در حوزه آموزههای اسلامی را در هیچ حوزهای به رسمیت نمیشناخت.
البته استاد مطهری اندیشمندی سنتی محسوب نمیشد و بر توجیه عقاید و احکام اسلامی بر مبنای عقلانیت مدرن اصرار فراوان داشت. همین مساله که او را از روحانیون سنتی جدا میکرد، ظاهرا خود دلیل مضاعفی بود تا آن مرحوم قرائت خود را از وجوه مختلف دینی با اسلام اصیل و نابی که در پی آن بود، منطبق بداند.
در واقع، تفسیرهای بیدر و پیکر از اسلام که در دهه 1350رواج یافته و به نوعی منجر به تغییر ایدئولوژی در سازمان شده بود، برخی از روحانیون و بخصوص ایشان را به سمت تفسیر ناب و اصیل از اسلام هدایت کرد به طوری که مدارای پیشین آنها نسبت به پارهای تفسیرهای روشنفکرانه جای خود را به سختگیری بیسابقهای داد.
متاسفانه مرحوم مطهری امکان آن را نیافت تا در روند تطور نظام اسلامی، عقاید مورد نظر خود را در عرصه عمل آزمون کند. او در ابتدای انقلاب توسط عناصر گروه فرقان که «ماتریالیست منافق»شان مینامید ترور شد.
از این رو، روشن نیست که اگر او زنده میماند آیا در کشاکش بحرانهای عینی جامعه، به نگاه مداراجویانه خود نسبت به برداشتهای روشنفکرانه از اسلام باز میگشت و یا اینکه به عنوان «پاسدار مرزهای اسلام» راه را بر قرائتهای متفاوت دینی از سوی روشنفکران مسلمان میبست.
البته مرحوم مطهری پس از حیات خود با یک اقبال نیز روبرو شد.
حمایت بیچون و چرای بنیانگذار جمهوری اسلامی از اندیشههای مرحوم مطهری و ذکر این نکته که آثار اوبدون استثناء مفید است، سبب توجه بیسابقه نیروهای مذهبی به آثار وی در اوایل انقلاب شد، اما همین مساله در عین حال امکان نقد و بررسی علمی آثار او را به تاخیر انداخت.
در دورهای اندیشههای مرحوم مطهری چنان حجت غالب بود که عدهای از افراد، برخی از فیشبرداریهای پراکنده آن مرحوم را گرد هم آوردند تا به عنوان دیدگاههای اقتصادی اسلام مطرح کنند.
حتی روحانیون بلندپایهای مانند آقای مهدوی کنی به دلیل مخالفتشان با این نوع اقدامات تحت فشار قرار گرفتند.
به هر حال، عدم امکان نقد علمی آثار مرحوم مطهری به تدریج باعث تعطیلی جریان نقد در آثار وی در جامعه شد و از طنز روزگار، او که خود سودای ارائه قرائتی یگانه و ناب از اسلام را داشت، آثارش مورد قرائتهای گوناگون قرار گرفت به طوری که امروزه، از نهضت آزادی گرفته تا اصلاحطلبان و محافظهکاران و بنیادگرایان هر کدام با تکیه به برخی از اندیشههای او، مطهری را متعلق به جریان فکری و سیاسی خود میدانند.
این حادثه قاعدتا همان اعلام تغییر ایدئولوژی درسازمان مجاهدین خلق و یا به تعبیری «ضربه 54» است که برخی از کادرهای سازمان در خارج از زندان به آن مبادرت کردند.
به نظر میرسد این حادثه تاثیر بسیار ژرفی بر روند تحولات ایران و از جمله بر اندیشه مرحوم مطهری داشته و او را وارد فاز جدیدی از اندیشهورزی کرده است.
آثار آقای مطهری تا پیش از سال 54 نوعی همدلی با برداشتهای نوین از اسلام دارد به طوری که میتوان همراهی او با گرایشهای روشنفکری در نحله احیای اندیشه دینی اسلام معاصر را به وضوح دید.
اما پس از سال 54 نوشتههای ایشان با حساسیت زیادی نسبت به تفسیرهای نوین از اسلام همراه است بخصوص تفسیرهایی که تمایل به توجیه عقاید چپگرایانه و مبارزات طبقاتی از اسلام دارد.
در واقع ایشان در واکنش به این نوع تفسیرها، خشمگین به نظر میرسد و دیگر آن تحمل و خونسردی و آرامش سالهای قبلی در او کمتر دیده میشود.
شاید راز تجدید نظر مرحوم مطهری درباره تاثیر اندیشههای مرحوم دکتر شریعتی بر جوانان آن روز نیز بیتاثیر از ضربه 54 نباشد.
ظاهرا مرحوم مطهری در سالهای آخر عمر خود به شدت از رواج اندیشههای مرحوم شریعتی در جامعه نگران بود و برای مقابله با این مساله تلاشهائی را نیز انجام میداد هر چند که به دلیل حساسیت اوضاع از طرح صریح و علنی آنها خودداری میکرد.
در واقع مرحوم مطهری برداشتهای آزاد و بیضابطه گروههای مدعی آن روز از منابع دینی و بخصوص قرآن را به نحوی به آموزههای دکتر شریعتی ربط میداد و نسبت به آنها احساس خطر میکرد.
البته دکتر شریعتی گاهی اوقات در نسبت دادن برخی اندیشههای مورد علاقه خود از جمله انطباق تاریخ جنگ طبقاتی با فلسفه تاریخ ادیان بیپروا عمل میکرد، اما با این حال آن مرحوم در برداشتهای خود از اسلام بیضابطه و خودسر عمل نمیکرد و بویژه با تفسیرهایی که اصول رایج عقاید اسلامی و از جمله شیعی را به چالش طلبد، میانهای نداشت. او حتی سنتیترین عقاید را نیز نفی نمیکرد بلکه از آنها مفهومی تازه و روزپسند به دست میداد.
در هر حال، آقای مطهری که خود را مسلط بر اندیشه سنتی اسلام در همه ابعاد آن میدانست، حق سخنگویی برای آقای شریعتی در حوزه آموزههای اسلامی را در هیچ حوزهای به رسمیت نمیشناخت.
البته استاد مطهری اندیشمندی سنتی محسوب نمیشد و بر توجیه عقاید و احکام اسلامی بر مبنای عقلانیت مدرن اصرار فراوان داشت. همین مساله که او را از روحانیون سنتی جدا میکرد، ظاهرا خود دلیل مضاعفی بود تا آن مرحوم قرائت خود را از وجوه مختلف دینی با اسلام اصیل و نابی که در پی آن بود، منطبق بداند.
در واقع، تفسیرهای بیدر و پیکر از اسلام که در دهه 1350رواج یافته و به نوعی منجر به تغییر ایدئولوژی در سازمان شده بود، برخی از روحانیون و بخصوص ایشان را به سمت تفسیر ناب و اصیل از اسلام هدایت کرد به طوری که مدارای پیشین آنها نسبت به پارهای تفسیرهای روشنفکرانه جای خود را به سختگیری بیسابقهای داد.
متاسفانه مرحوم مطهری امکان آن را نیافت تا در روند تطور نظام اسلامی، عقاید مورد نظر خود را در عرصه عمل آزمون کند. او در ابتدای انقلاب توسط عناصر گروه فرقان که «ماتریالیست منافق»شان مینامید ترور شد.
از این رو، روشن نیست که اگر او زنده میماند آیا در کشاکش بحرانهای عینی جامعه، به نگاه مداراجویانه خود نسبت به برداشتهای روشنفکرانه از اسلام باز میگشت و یا اینکه به عنوان «پاسدار مرزهای اسلام» راه را بر قرائتهای متفاوت دینی از سوی روشنفکران مسلمان میبست.
البته مرحوم مطهری پس از حیات خود با یک اقبال نیز روبرو شد.
حمایت بیچون و چرای بنیانگذار جمهوری اسلامی از اندیشههای مرحوم مطهری و ذکر این نکته که آثار اوبدون استثناء مفید است، سبب توجه بیسابقه نیروهای مذهبی به آثار وی در اوایل انقلاب شد، اما همین مساله در عین حال امکان نقد و بررسی علمی آثار او را به تاخیر انداخت.
در دورهای اندیشههای مرحوم مطهری چنان حجت غالب بود که عدهای از افراد، برخی از فیشبرداریهای پراکنده آن مرحوم را گرد هم آوردند تا به عنوان دیدگاههای اقتصادی اسلام مطرح کنند.
حتی روحانیون بلندپایهای مانند آقای مهدوی کنی به دلیل مخالفتشان با این نوع اقدامات تحت فشار قرار گرفتند.
به هر حال، عدم امکان نقد علمی آثار مرحوم مطهری به تدریج باعث تعطیلی جریان نقد در آثار وی در جامعه شد و از طنز روزگار، او که خود سودای ارائه قرائتی یگانه و ناب از اسلام را داشت، آثارش مورد قرائتهای گوناگون قرار گرفت به طوری که امروزه، از نهضت آزادی گرفته تا اصلاحطلبان و محافظهکاران و بنیادگرایان هر کدام با تکیه به برخی از اندیشههای او، مطهری را متعلق به جریان فکری و سیاسی خود میدانند.