مروری بر مبانی فکری و ترورهای گروه فرقان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سال 1356 حبیبالله پیمان و محمدمهدی جعفری به دیدار طلبه جوانی میروند که جلسات تفسیر قرآن وی سر و صدایی به پا کرده و سال قبلش کتاب «ایدئولوژی توحید و ابعاد گوناگون آن» را نوشته بود که نگرانی روحانیونی چون مطهری را برانگیخت. پیمان به همراه جعفری روبهروی طلبهای نشست که قاطع حرف میزد، صراحتا حق یا باطل بودن امور را اعلام میکرد و در یک کلام همراهانش را از اندیشیدن میرهاند!اقتضای فضای آن ایام برداشتهای انقلابی از سورههای قرآن بود، اما آنچه درباره طلبه و همفکرانش صدق میکرد تفسیرهای رادیکال از آیات قرآن بود که غیرعادی و ناسازگار مینمود.
جعفری یک جلد از تفاسیر آنها را مطالعه کرد و خطاب به روحانی جوان گفت:«این تفاسیر، انقلابی و امروزی است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف، گرگ به معنای ضد انقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب، یوسف را برای به دام انداختن ضد انقلاب به سوی آنها فرستاده است. یا برای مثال محراب را به معنای سنگر گرفته و “امام” را رهبر انقلابی میگرفتند.» پیمان دو سه باری با طلبه جوان به گفتوگو نشست و در نهایت دریافت تفاسیر قرآنی آنها چنان با تعابیری چون امپریالیسم و ضدانقلاب و. . .
درهم آمیخته که تصویری بود از جمودهای فکری در تبیین مسایل و کلیشههای ذهنی متصلب که سنتگرایی را محکوم میکرد اما خود در تحجر غوطهور بود و احکام جزمی در عرصه نظر و فهم دینی داشت؛ چنین شد که دیگر این دیدارها ادامه نیافت و گاه در جلسات تفسیری که پیمان و نزدیکانش با محمد موسوی خوئینیها داشتند چنین تلقی از این گروه مطرح بود و در نهایت هم جمود فکری پا در عرصه سیاست گذاشت و افراطگرایی در تفسیر به رادیکالیسم و فرقهگرایی در عمل بدل شد و چنان شد که دیدیم! طلبه سادهزیست بود؛ به قول آنان که او را دیدند و چنان که مرتضی الویری که با رخنه در گروهشان آنها را لو داد گفت:«زندگی زاهدانهای داشت.
او را در حالی دستگیر کردند که در خانهاش روی گلیم پاره و مندرسی زندگی میکرد، با وجودی که حدود دویست تا سیصد هزار تومان پول در خانهاش بود و آن را برای کار گروهی نگه داشته بود.» گروهی که برای کسب مخارج عملیاتشان دست به سرقت از بانکها هم زدند. این همان نعل وارونه تاریخ است؛ شاگردان جوان مهندس مهدی بازرگان سازمان مجاهدین خلق را پایهگذاری کردند و اگر دینداری و قرآنپژوهی را از وی به ارث بردند اما اخلافشان راه التقاط پیمودند و در سیاست هم راه از استاد جدا کردند.
داعیهداران شاگردی دکترعلی شریعتی هم تز اسلام منهای روحانیت را از او به عاریت گرفتند و راه افراط پیمودند و دست به اسلحه بردند و “گروه فرقان” را بنا نهادند. طلبه «اکبر گودرزی» نام داشت؛ رهبر گروهی که در آغاز به «کهفیها»موسوم بود و بعدها نامش را از سوره فرقان (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا) گرفت و با افکار افراطی شبیه باطنیگری اسماعیلی دست به ترور چهرههای برجسته زد؛ از مرتضی مطهری تا سیدعلی خامنهای و از اکبر هاشمیرفسنجانی تا دکتر مفتح و از مهدی عراقی تا تیمسار محمدولی قرنی.
گروه فرقان به رهبری طلبهای به نام اکبر گودرزی شکل گرفت؛ گروهی که مخالف صریح روحانیت بود و این مخالفت تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفت. گودرزی اهل لرستان- روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرز- بود، فرقانیها به او میگفتند «چوپان زاده آزاده». در شناسنامهاش آمده بود متولد 1338 اما اقوال تاریخی سال 1335 را محتملتر میدانند.
در سال 51 یا 52 عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد؛ سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و مدتی را در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین ماند که در سال 56 آنجا را نیز ترک کرد و از لباس طلبگی هم خارج شد. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازده خواند. گودرزی میخواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. مجتهدی نپذیرفتش:«وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری.
طلبه باید چهرهای جذاب داشته باشد.» عزت شاهی از مبارزان مسلمان قبل از انقلاب در خاطراتش روایتهایی از بازجوییهای او نقل میکند: «زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقدهای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شبها همانجا میخوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترکها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر درآورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد.
این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راهاندازی کرد.» گودرزی در سال 1356 کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند تشکیل میشد.
مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخهادی و مسجد خمسه قلهک. مسجد «اعظم» هم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی (که در زندان خودکشی کرد) یکی از پیوستگان به فرقانیها بود و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
این گروه که همزمان با رشد فزاینده نسل جدید مذهبی و متأثر از جریانهای روز برآمده بود، توانست عدهای را در شماری از مدارس و مساجد تهران جذب کند؛ از آن جمله مدرسه «جهانآرا» بود که شماری از معلمان آن (همچون علی حاتمی و حسن نوری که دومی از ترورکنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری، زیر نظر مستقیم او بودند.
محمد متحدی در ارومیه و تبریز و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری دیگر عضو فعالی بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله نوتاش و. . . زیر نظرش فعالیت میکردند. بهاین ترتیب، با شگفتی باید گفت تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان بود، که در همین سن، برای بیش از بیست جزء قرآن، حدود بیست جلد تفسیر قرآن نوشته بود و علاوه برآن، برای صحیفه سجادیه نیز شرحی دو جلدی داشت.
کتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوهای دیگر در شرح خطبه امر به معروف امام حسین(ع) داشت. همین طور کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون آن نوشت. در نشریهای که در سال 60 توسط بقایای فرقانیها منتشر شده، آمده است که اکبر گودرزی از سال 1350 «برای راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلی»، تلاش خود را آغاز کرده است. حاصل این مطالعات در سال 55 به دست آمد و نخستین کارهای تفسیری وی در همان سال عرضه شد. به نوشته این نشریه، از همان زمان مرتضی مطهری در جلسات هفتگی به نقد کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (که به نام صادق داودی چاپ شده) و تفسیر وی پرداخته است.
فرقانیها در سال 56 و 57 مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را که تحت عنوان “پیام قرآن” منتشر میشد، پخشکردند و نشریاتی نظیر: ینشریه «فرقان» ارگان مرکزی و سراسری گروه، ینشریه «انذار» نشریه بخش دانشجویی، نشریه «بینه» نشریه بخش دانشآموزی، ینشریه «ذکر»نشریه بخش دانشآموزی و نشریه «بقره». تفسیرهای گروه فرقان از قرآن در نوع خود متفاوت بود و به “تفسیر انقلابی از قرآن” عقیده داشتند.
نقل است که در سال 54 یک روحانی مفسر، گاو بنیاسرائیل را کنایه از نظام سرمایهداری گرفت و گروه فرقان نیز در تفسیرهای خود نوشتند: «راه چاره چیست؟... ذبح کردن آن گاو! آری باید واسطههای بازاری، سرمایهداران، صاحبان شرکتها و کارخانهها از بین بروند». گودرزی در سال 55 به مدت یکسال تحت نظر ساواک قرار گرفت و از این پس زندگی مخفی خود را شروع کرد. در 28 فروردین 57 به قصد سفر لبنان مخفیانه عازم پاکستان شد و بعدها متوجه شد که این سفر توطئهای برای نابود کردن او بوده است به همین خاطر در 26 خرداد 57 به ایران بازگشت.
در سال 1356 یعنی سال آغاز فعالیت فرقان، با درگذشت دکتر شریعتی، نخستین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت. آنچه در این شرایط سبب برآشفتن فرقانیها شد، اطلاعیه مشترک مطهری- بازرگان بود که چند روز پس از انتشار، بازرگان امضایش را پس گرفت. به دنبال صدور آن اطلاعیه، گودرزی اعلامیهای صادر کرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع مرتضی مطهری پرداخت. به نوشته مؤلف کتابچه “فرقان چیست؟” کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال 56 به اتمام رسید.
از آن پس، گروه افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیلهای سیاسی و درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. همزمان نشریهای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شمارهاش در اسفند 56 به چاپ رسید. این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم شاه، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد؛ آن هم از پادگانهای فتح شده توسط مردم! در این زمان، انقلاب پیروز شده بود و فرقان که «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» میدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنان کرد.
فرقانیها درباره رفراندوم جمهوری اسلامی نشریهای در فروردین 58 تحت عنوان “رفراندوم؛ توطئه استحمار و استعمار” منتشر کرده و مردم را “از افتادن به دام این خدعه” باز میدارند. پس از آن نیز با برداشت غلط از آیه «فقاتلوا ائمة الکفر» بود که گروه فرقان تصمیم گرفت نخست تیمسار محمد ولی قرنی و سپس مرتضی مطهری را بکشد!
گروه فرقان از اردیبهشتماه 1358 اقدامات تروریستی خود را آغاز کرد. فهرست برنامه ترور این گروه که در بیشتر موارد موفق به انجام آن شدند عبارتند از: تیمسار محمد ولی قرنی در سوم اردیبهشت، مرتضی مطهری در 11 اردیبهشت، هاشمی رفسنجانی در 3خرداد، حاجی طرخانی در 17تیرماه، رضی شیرازی در تیرماه، مهدی و حسام عراقی و مهدیان در 4 شهریور 58، هانس یواخیم لایب در مهرماه 58، محمد مفتح، اصغر همتی، جواد بهمنیدر 27 آذر 58، آیتالله قاضیطباطبایی، محمدباقر دشتیانه، بهبهانی، احمد لاجوردی(ترور آنها ناکام ماند).
افرادی که برای ترور شناسایی شدند عبارت بودند از محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، حقی، امامیکاشانی، ناطقنوری، موسویاردبیلی، تیمسار فلاحی، بنیصدر و خوانساری. با افزایش ترورها و بالا گرفتن موج نارضایتی مردم و احساس ناامنی که از این بابت بوجود آمد تلاشهای زیادی برای دستگیری عوامل قتلها صورت گرفت. دستگیری اکبر گودرزی در منزلی واقع در خیابان جمالزاده (خانه شماره 23 کوچه اخوان) و 35 نفر از اعضای گروه در روز اربعین صورت گرفت. بعد از متلاشی شدن گروه فرقان، از سوی مسئولان ارشد آقایان معادیخواه و ناطقنوری و محیالدین انواری برای رسیدگی به پرونده فرقان انتخاب شدند که بعدها انواری از کار کنارهگیری کرد. لاجوردی و ذوالقدر کار بازجویی را به عهده گرفتند.
در 3 خرداد 1359 اکبر گودرزی، علی حاتمی، عباس عسگری، حسن اقرلو، سعید مرات و علیرضا شاه بابا بیک تبریزی اعدام شدند. موارد اتهامی اکبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:«مسخ اندیشه توحیدی با اتکا به دروغ و تزویر، تاسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی، ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینهسازی برای برقراری یک دیکتاتوری یعنی خط آمریکا، ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور کسانی که باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند.»
روابط عمومی دادستانی کل انقلاب نیز در بیانیهای اعلام کرد: امرالله الهی، حسن نوری، محمد نوری، کمال یاسینی، محمد کاشانی، غلامرضا یوسفی و سعید واحد به جرم قتل محمد مفتح، مهدی عراقی، حسام عراقی، جواد بهمنی، اصغر بهمنی و سوءقصد به جان هاشمی رفسنجانی و سرقت مسلحانه از بانکهای جمهوری اسلامی در دادگاه انقلاب اسلامی مرکز به اعدام محکوم شدند و در ساعت یک بامداد 13/12/58 حکم اجرا شد.
محمد متحدی و مسعود تقیزاده نیز به جرم قتل شهید قاضی طباطبایی به اعدام محکوم شدند که در تاریخ 8/11/1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد. علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد. گودرزی در بازجوییهای خود منکر هدایت و آمریت فرقان بود و ادعا میکرد که بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلکه وی صرفا مباحث ایدئولوژیکی را طرح میکرد و محمد متحدی به عنوان طراح مسایل نظامی و عباس عسگری به عنوان مسوول شاخه تبلیغی و فرهنگی به فعالیت میپرداختند.
بعدها حسن اقرلو به این جمع پیوست و به عنوان ضلع چهارم این گروه مشغول کار شد. عزت شاهی میگوید: «من در بازجویی از اکبر حضور داشتم. یک بار متهمی از این گروه را برای چند سؤال و جواب نزد گودرزی آوردند. به او گفتند: بنشین! گفت: نمینشینم. پرسیدند: چرا؟! گفت: رهبر و اماممان گودرزی بنشیند تا من بنشینم(!)»پس ازکشته شدن گودرزی، فرقانیها از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیک یاد میکنند.
منابع و مآخذ:
1-چه کسانی مطهری را از مردم ایران گرفتند؟رسول جعفریان؛ برگرفته از کتاب «جریانهای مذهبی سیاسی ایران از سال 20 تا 57»
2- مروری بر کارنامه گروه فرقان-فتاح غلامی-سایت بازتاب
3- خاطرات حجت الاسلاموالمسلمین ناطقنوری، جلد اول، مرکزاسناد انقلاب اسلامی
4- خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول
5- خاطرات عزت شاهی، محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
6 –گفت و گوی نگارنده با دکتر حبیبالله پیمان
انحراف از شریعتی
اگر گفته شود که فرقان، برکشیده نظریه تشیع علوی و صفوی دکتر علی شریعتی است، نباید سخنی چندان بیراهه باشد. نشریات فرقان سرشار از استناداتی است که به این اثر شریعتی صورت گرفته و بر اساس آن، اقدامات بعدی فرقان به انجام رسیده است. همچنین تحلیلهای دکتر شریعتی درباره مسایل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز «مذهب علیه مذهب»، دقیقا در کتابچه «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران با تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی، تداوم انقلاب توحیدی» فرقانیها نفوذ کرده است.
در سالنامه یکم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع از «شهید اول گرفته تا شهید ثانی و ثالث و حتی شهید رابع؛ یعنی شریف [مجید شریف واقفی] آنان که شهید ایدئولوژی شدند و سرانجام، از حنیف گرفته تا احمد و رضا و مهدی و ناصر صادق و سعید محسن و سعیدیها و غفاریها» یاد شده و سپس «اکنون به شهید پنجم ایدئولوژیک برمیخوریم... راستی او کیست؟ و این کدامین ستارهای است که دگر بار در آسمان تاریک و ظلمانی زندگی جانوری خلق ما دیر طلوع و زود غروب کرد؟ او کسی جز دکتر شریعتی نبود.
کمال یاسینی از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهید مفتح در باره کتابهایی که مطالعه کرده میگوید: «و بیشتر از همه روی شریعتی- نه این که علاقه داشتم، بلکه ایمان و اعتماد داشتم ـ تاکید میکردم». گودرزی هم در پاسخ پرسشی مبنی بر اینکه آیا شما ادامه دهنده راه شریعتی هستید یا نه، میگوید: «فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند. اگر این امر، معنایش ادامه دادن راه شریعتی است، آری ما ادامه دهندگان راه او بودهایم». او در پاسخ به پرسشی درباره تشکیل گروه فرقان مینویسد: «فرقان جریانی است که با بهرهگیری از برداشتهای درست مؤمنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتی شکل گرفته است.»