آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

از چه زمانی گروه فرقان به موضوع توجه نهادهای امنیتی پس از انقلاب تبدیل شد؟
گروه فرقان گروهی بود که اواخر سال 55 اعلام موجودیت کرد و به صورت افراطی به اسلام انقلابی معتقد بود و اطلاعیه‌هایی هم در دفاع از شریعتی منتشر کرد و با تز «ایران منهای نفت – اسلام منهای آخوند» به ارائه تحلیل سیاسی می‌پرداخت. فردی به‌نام اکبرگودرزی که از لباس روحانیت بیرون آمده بود رهبری این جمع را برعهده داشت و گروه خود را در مسجد قلهک و جوادیه و آذربایجان جمع می‌کرد. اما اینها بعد از انقلاب مواضع‌شان تندتر شد و حتی اقدام به سرقت مسلحانه از بانک‌ها کردند و چند ترور را نیز انجام دادند. هدف ترورهای آنها در ابتدا برخی آخوندهای وابسته به شاه بودند از جمله آقای بهبهانی و ذبیحی که درباری محسوب می‌شدند.

آیا آنها از تشکیلات سیاسی برخوردار بودند؟
آنها سه تیم برای خودشان داشتند. تیم بچه‌های قلهک که عمدتاً فرهنگی بودند. تیم عملیات که عمدتا در مسجد جوادیه و جنوب شهر مستقر بود و یک تیم که در آذربایجان قرار داشت.

اولین ترور سیاسی آنها هم ترور تیمسار قرنی بود.
بله، ترور قرنی اولین ترور رسمی سیاسی گروه فرقان بود و پس از آن هم ما شاهد ترورهایی مثل ترور آقای مطهری و مفتح و هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله‌خامنه‌ای و شهید قاضی بودیم.

برخورد با گروه فرقان از چه زمانی آغاز شد؟
مخصوصا بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچه‌های کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشت‌هایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاه‌ها و خیابان‌ها هر کس را که فکر می‌کردند به گروه فرقان گرایش دارد لو می‌دادند و او بازداشت می‌شد. یادم هست که راننده‌ای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامه‌ها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدوی‌کنی در مقام ریاست کمیته‌ها، آقای آذری‌قمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسه‌ای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامه‌هایشان را متمرکز کنند.

و از همان‌جا بود که شما در مقام مسوولیت اطلاعات کمیته و پیگیری پرونده فرقان قرار گرفتید؟
بله، از همان زمان بود.

ترور آقای مطهری توسط چه کسانی انجام شده بود؟
حمید نیکنام، علی بصیری و وفا قاضی‌زاده، عاملان ترور آقای مطهری بودند که همگی از تیم جنوب شهر بودند. علی بصیری تازه از دانشگاه فیلیپین فارغ‌‌التحصیل شده و به ایران آمده بود و دانش مذهبی کافی نداشت. او تحت تاثیر گروه فرقان و گودرزی قرار گرفته و در ترور مشارکت کرده بود. حمید نیکنام و بصیری اگرچه دو روز بعد از ترور آقای مطهری بازداشت شدند اما هیچ معلوم نبود که آنها قاتل آقای مطهری هستند.

پس چگونه بازداشت شدند؟
آقای نیکنام به خانه یکی از فامیل‌هایش در قزوین رفته بود و آنجا یکی از فامیل‌های او در بحث‌ها متوجه شده بود که او مواضع ضدروحانیت و فرقانی دارد؛ به کمیته گفته بود و بدین‌ترتیب نیکنام در خیابان بازداشت شد بدون اینکه کسی بداند او قاتل آقای مطهری است. آقای بصیری هم در چاپخانه کار می‌کرد. اطلاعیه‌ای که پس از ترور آقای مطهری پخش شده بود روی یک کاغذ A4 رنگی بود که ما وقتی سرنخ آن کاغذ را گرفتیم به چاپخانه‌ای رسیدیم که بصیری یکی از کارگران آنجا بود و وقتی سراغ بصیری را گرفتیم و به خانه‌اش رفتیم، او فرار کرد و از چینه دیوار افتاد و بیهوش شد.
 
او را به بیمارستان آوردیم و پس از به هوش آمدن گفت که من قبل از انقلاب فرقانی بوده‌ام و بعد از انقلاب از آنها جدا شده‌ام. ما سرنخی نداشتیم و آنها هم منکر دخالت در قتل آقای مطهری بودند. جالب است که شبی که آقای بصیری را گرفتند یکی از بچه‌ها به نام آقای محمد هنردوست آقای مطهری را خواب دیده بود که یک شنل قرمز خونی را از دوشش بر می‌دارد و یک شنل سبز را جای آن می‌گذارد و می‌گوید که من از امشب راحت می‌خوابم. این تنها «شاهد» ما برای دخالت بصیری در قتل شهید مطهری بود. شبی که ما گودرزی را گرفتیم، در راه حرکت به سمت اوین، من از او پرسیدم که قاتل مطهری کیست. او گفت که یعنی شما نمی‌دانید. گفتیم می‌دانیم ولی می‌خواهیم تو را امتحان کنیم؛ و او نام بصیری و بقیه افراد را به زبان آورد.

بازداشت آقای گودرزی چگونه محقق شد؟
پس از ترور آقای مطهری و در آن شبی که همزمان به بیست خانه تیمی گروه فرقان حمله شد، اکبر گودرزی هم به طور اتفاقی بازداشت شد.

شما هم در آن عملیات حضور داشتید؟
بله،‌ اکبر گودرزی با فردی به نام حسن اقرلو در یک خانه تیمی زندگی می‌کرد که حسن در حقیقت مغز متفکر اکبر گودرزی به لحاظ نوشتاری و قلمی بود. در آنجا تیراندازی شد و نهایتا از نارنجک و گاز اشک‌آور استفاده کردیم که آنها تسلیم شدند. گودرزی مجروح شد و وقتی ما داخل شدیم من همان‌جا که قیافه او را در تاریکی دیدم، به بچه‌ها گفتم که او اکبر گودرزی است.

و از همان‌جا او را به اوین بردید.
بله، او در حالت نیمه‌بیهوش بود که از او درباره قاتل مطهری سوال کردم و او نام علی بصیری را آورد.

آیا بعد از انتقال به اوین هم،‌ گودرزی به راحتی و بدون فشار، همه اطلاعات را در اختیار تیم بازجویی گذاشت؟
بله، او به راحتی اعتراف کرد و برای همین هم مجموعه بچه‌های فرقان در زندان شکستند. تواب شدن آنها به حدی رسید که شروع به معرفی افرادی کردند که هنوز بازداشت نشده بودند. جالب است که حدود دوازده نفر از بچه‌های فرقان از زندان به جبهه رفتند و پنج نفر آنها هم شهید شدند از جمله شهید نورمحمدی.

موضع گودرزی در بازجویی‌ها چگونه بود؟
آقای گودرزی در بحث‌های جمعی در زندان که بچه‌های فرقان هم حاضر بودند، خیلی اوقات گیر می‌افتاد. فردی به نام عسگری در میان بچه‌های قلهک فرقان بود که تقریبا نفر دوم هم بود. وقتی آقای معادیخواه و گودرزی و عسگری با هم نشستند،‌ گودرزی در برابر جمع کم آورد و از همان جا عسگری هم بدون مقاومت برگشت و جلوی گودرزی ایستاد. گودرزی حتی در نماز جماعتی که برگزار می‌شد، اواخر حتی حاضر نشد به عنوان امام جماعت بایستد که قاتل آقای مفتح پیشنماز شد. قاتل آقای مفتح در آن زمان توبه واقعی کرده بود.

توجیه آقای گودرزی برای ترور مطهری چه بود؟
مطهری و مفتح و غلامرضا سعیدی و بازرگان اطلاعیه‌ای داده و در آن گفته بودند که می‌‌خواهند آثار شریعتی را بازبینی کنند و اشکالات را برطرف کنند. گودرزی معتقد بود که آنها انحراف در خط شریعتی می‌خواهند ایجاد کنند.

آیا آنها هیچ برنامه‌ای برای نفوذ در حاکمیت هم داشتند؟
اصلا آنها فاقد برنامه مشخص و تدوین‌شده‌ای بودند و وابستگی‌ای هم به جایی نداشتند. آقای گودرزی زمانی که طلبه بود اخراج شده بود از حوزه و کینه‌‌ای نسبت به روحانیت داشت و اقدامات بعدی او هم ریشه در همین ماجرا داشت.

آیا می‌شود در مورد شخصیت گودرزی بیشتر توضیح دهید؟
گودرزی در یک خانواده بسیار فقیر در یکی از روستاهای الیگودرز به دنیا آمده بود و جالب آن است که او بعد از آغاز اقدامات تروریستی حتی رابطه‌اش با خانواده را هم قطع کرده بود. آدم بسیار تنگ‌نظری بود. یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطه‌ات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخم‌زبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل می‌توانستی به خانواده‌ات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پول‌هایی که من داشتم و از سرقت بانک‌ها به دست آمده بود، متعلق به بیت‌المال بود و من شرعا اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. او تا این حد متعصب و مذهبی بود.

حداکثر نیروی آنها چند نفر بود؟
حدود صدوبیست نفر بودند که هسته عملیاتی‌‌شان به پنجاه نفر می‌رسید.

توجیه آنها برای ترور امثال آقای هاشمی چه بود؟
به هر حال آنها حکومت را حکومت کفر می‌دانستند.

مدل حکومتی‌شان چه بود؟
برعکس این پاشنه آشیل آنها بود. آقای گودرزی هیچ مدل و تز حکومتی مشخص نداشت. برای همین هم اکثر آنها تواب شدند. یکی از آنها در جلسه دادگاه به شدت از اقدامات خودش دفاع کرد و 24 ساعت بعد در دادگاه، درست برعکس، می‌گوید که من اشتباه کرده‌ام و تواب شده‌ام.

طی چه پروسه‌ای؟
فقط با منطق و صحبت. او را بردیم پیش گودرزی و به گودرزی مثلا گفتیم که مواضع شما درباره جن را کدام مفسر قرآن یا مرجع دینی قبول دارد و با همین سوال آن فرد، تواب می‌شود.

عمدتا این بحث‌ها را چه کسی با بچه‌های فرقان انجام می‌داد؟
شهید لاجوردی شش ماه شبانه‌روز با آنها زندگی و بحث و گفت‌وگو کرد.

غیر از آقای لاجوردی چه کسی با آنها بحث می‌کرد؟
آقای معادیخواه و ناطق نوری هم خیلی وقت می‌گذاشتند و غیر از آنها بچه‌های بازجو هم خیلی انرژی می‌گذاشتند. خود بچه‌های فرقان هم نقش زیادی در مباحثات و تاثیرگذاری روی گودرزی داشتند. حسن اقرلو خیلی زود تواب شد و در بحث‌ها با گودرزی، او را سر جای خودش نشاند. بصیری آنقدر از اقدام خود پشیمان بود که یک روز متوجه شدم همه موهای صورتش را کنده است.

بچه‌هایی که تواب شدند و در ترورها سهیم نبودند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
همگی زودتر از حکم‌شان آزاد شدند و حتی بعضی از آنها الان در موقعیت‌های خوب اجتماعی قرار دارند. جالب است که حتی یکی از مسوولین دادستانی، دخترش را به یکی از بچه‌های فرقان داد و آنها با هم ازدواج کردند. جالب است که چند وقت پیش یکی از آنها می‌خواست به خارج از کشور برود که متوجه شده بود ممنوع‌‌الخروج است. به او گفته بودند که تو سابقه سرقت مسلحانه از بانک داری. آمد و به من گفت که چه کار کنم و ما مشکل او را حل کردیم.

چه افراد دیگری در لیست ترور گروه فرقان قرار داشتند؟
آنها اکثر مقامات جمهوری اسلامی را شناسایی کرده بودند و آقای حاتمی که از اعضای فرقان در مسجد قلهک بود با اکثر مقامات رابطه داشت و آنها را شناسایی می‌کرد. در لیست ترورهای فرقان افراد دیگری همچون آقای حسن آیت و معادیخواه و ناطق نوری و موسوی‌تبریزی و محمد هاشمی و اکبر ولایتی هم قرار داشتند.

در پایان هم اگر خاطره‌ای از زمان عهده‌داری پرونده گروه فرقان دارید، بفرمایید.
پس از ترور شهید قاضی، من و یکی از دوستان به نام «غلام» به تبریز رفتیم تا سرنخ‌هایی را پیگیری کنیم. به یک خانه‌ای که مشکوک بود رفتیم. زنگ زدیم کسی در را باز نکرد. از دیوار بالا رفتیم و داخل شدیم. دیدیم که چاپخانه آنها در آنجا است و اعلامیه ترور قاضی را در آنجا چاپ کرده‌اند. گفتیم که چه کار کنیم. تصمیم گرفتیم که فعلا کمی استراحت کنیم. من گرفتم و خوابیدم و آقای «غلام» با اسلحه روبروی در نشست.
 
من یک دفعه در خواب صدای تیراندازی شنیدم و بیدار شدم. «غلام» گفت که یک نفر آمد داخل و من ایست دادم و او فرار کرد. سریع به خیابان رفتم و دیدم که آن فرد تیر خورده و روی زمین افتاده است. سریع ماشین را آوردم و دست و پای آن فرد را گرفتیم و او را توی ماشین انداختیم تا به بیمارستان ببریم. مردم دیده بودند و ما را تعقیب می‌کردند. مقابل در بیمارستان که ایستادیم مردم روی سر من ریختند و شروع کردند به کتک زدن من و می‌گفتند که شما می‌خواسته‌اید او را بکشید. آقای موسوی تبریزی در آن زمان دادستان انقلاب تبریز بود و من با ایشان هماهنگ بودم. به ایشان خبر دادیم و ایشان یک تیم فرستادند تا ما را از دست مردم نجات دهند.
 

تبلیغات