نویسندگان: کاوه شجاعی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

خیلی عجیب است؛ هیتلر، چه در دوران حکمرانی‌اش و چه پس از آن، هیچ گاه به عنوان یک رهبر سیاسی جدی گرفته نشده است. از وینستون چرچیل و نویل چمبرلین گرفته تا برتولت برشت او را یک کلاهبردار شیاد توصیف می‌کردند و مورخان بعد از جنگ نیز استعدادهای سیاسی او را نادیده گرفتند. بدین گونه آنها هیتلر را “ابرمردی بیمار” یا “فرصت‌طلبی بی‌اخلاق” خواندند، اما “سیاستمدار” نه.
 
پینوشه‌ها و کیسینجرها می‌توانستند سیاستمدار باشند، اما هیتلر فرق می‌کرد. باید پذیرفت مورخان بیشتر شیفته زندگی خصوصی هیتلر یا اردوگاه‌های مرگ شده‌اند و روش‌های خاص او را در حرکت به سمت “امپراتوری اروپا” نادیده گرفتند. در این میان هر کتابی که بیشتر به زندگی خصوصی هیتلر نزدیک‌تر شده پرفروش‌تر بوده است.

با این همه جان لوکاکس، در کتاب جدیدش “هیتلر تاریخ” حرف دیگری می‌زند. به اعتقاد او درست است که هیتلر دیکتاتوری بی‌رحم بود، اما یکی از زیرک‌ترین سیاستمداران زمان خود به حساب می‌آمد.
هیتلر به شکل غریبی یک عوام‌فریب مدرن بود، بیشتر از تمامی هم‌رده‌هایش – از جمله موسولینی – ناسیونالیسم تهاجمی را با رویکردی پوپولیستی تبلیغ کرد و موفق شد. هیتلر به خوبی درک کرد که باید خود را ستاره اقبال طرفدارانش جلوه دهد، پس اینگونه بود که آنها او را ستایش می‌کردند و حتی عاشقش شدند. (حتی بعد از سقوط رایش سوم، شمار زیادی از آلمان‌ها که حس می‌کردند رژیم نازی به آنها خیانت کرده می‌گفتند: اگر هیتلر می‌دانست!)

هیتلر را عموما یک استراتژیست نظامی ضعیف توصیف می‌کنند که بلندپروازی‌هایی دون‌کیشوت‌وار داشت، با این همه نمی‌توان فراموش کرد که او از نقاط ضعف مخالفانش به شدت استفاده کرد، “قدرت عظیم گسترده بودن قلمرو” را فهمید و به این نتیجه رسید تا حرکت‌های نظامی را “ماشینی” کند؛ و این رمز پیروزی‌های بزرگ هیتلر در سال‌های اولیه جنگ بود.
لوکاکس در کتابش هیتلر را بیشتر یک پوپولیست می‌داند تا نژادپرست؛ چرا که او را محصول عصر غم‌انگیزی می‌داند که قدرت از چنگ نخبگان مسئول درآمده بود و حاکمیت ملی به مقدس‌ترین مسئله بدل شده بود.

هیتلر بیشتر از هر چیز به خیابان‌ها توجه داشت و بر خلاف دیگر سیاستمداران بعد از جنگ جهانی دوم به بازیگران سیاسی طبقه متوسط بی‌توجه بود. به نوشته لوکاکس، هیتلر یک انقلابی “ضد بورژوا” (طبقه متوسط) بود که دوست پرولتاریا (طبقه کارگر) به حساب می‌آمد. “هیتلر احتیاط، عقل معاش و تمایل طبقه متوسط به آرامش را تحقیر می‌کرد، اگر چه آنها را به اردوگاه‌های کار اجباری روانه نساخت.”
 
هیتلر تلاش نکرد سرمایه‌داری را نابود کند، اما مانند روزولت رئیس‌جمهوری آمریکا در آن زمان نظارت دولت بر صنایع خصوصی را گسترش داد. با وجود آنکه هیتلر علاقه داشت انقلابی سخن بگوید، او از تکنیک‌های مدرن بسیج مردم استفاده و ائتلافی تاکتیکی با استالین را تجربه کرد. او همیشه – به خاطر مردمش یا جلب حمایت مردمش – یک ضد “یهود-بلشوویسم” باقی ماند، و البته او ضد دیگر ایدئولوژی‌های مشابه نیز به حساب می‌آمد.

به اعتقاد لوکاکس، هراس از هیتلریسم در دوران کنونی ترس از سیستم اشتراکی است؛ هراس از یکی شدن مردم. هیتلر ناسیونالیسم و سوسیالیسم را با هم می‌خواست و به نوشته لوکاکس “در سراسر قرن بیستم شمار زیادی از رهبران جهان چنین آرزویی داشتند.” شمار زیادی از سیاستمداران تلاش می‌کنند سیاست را – در حرف – به دست توده‌ها بسپارند، اما میان هیتلر و پوپولیست‌های دنیای دموکرات تفاوت بزرگی وجود دارد: در آلمان نازی بر امور دولتی نظارت نمی‌شد و نهادهای دموکراتیک وجود نداشتند. اینگونه است که قدرت مردم، علیه مردم عمل می‌کند. این خطرناک‌ترین سلاح دنیاست.

منبع: مجله اسلیت

خاکستر فاشیسم پابرجاست
روز بیست و یکم ماه آوریل که روز تولد هیتلر بود مجلس جشن مختصری در پناهگاه وی برپا شده بود و دکتر گوبلز به اتفاق تمام افراد خانواده خود و «شولنبرگ»، پرفسور «براندتو»، ژنرال «کلوبلک»، «سوگلستن» و «فونگر» نیز در آن حضور داشتند. در آن مراسم هیتلر اظهار داشت که برلن به زودی به دست روس‌ها خواهد افتاد و دستور اکید می‌دهم که جسد من و همسرم را نابود سازند شب بیست و هفتم ماه آوریل آخرین شب عمر هیتلر بود، در همین شب فوهرر دستور داد چند بطری شامپاین و غذای بسیار لذیذی که در آشپزخانه‌های مخصوص زیرزمینی پناهگاهش پخته شده بود در اطاقش حاضر کنند.
 
حتی به شوخی اظهار داشت که در دوره عمرش هرگز زیاد شراب نیاشامیده بود منتها تصمیم گرفته است به دنیا نشان دهد چگونه یکی از پیروان مرام ناسیونال سوسیالیسم می‌تواند در حال آواز خواندن بمیرد. سروان «میشل» افسر گروه «اس.اس» که در آن شب فراموش نشدنی در پست دیده‌بانی خود پاس می‌داده اظهار داشته که صدای صحبت و خنده‌های متوالی از اطاق «بوهرر» به گوشش می‌رسیده است.
 
همین افسر برای رفقایش حکایت کرده است که در همان شب چندین بار از محل پست دیده‌بانی خود به زیر آمده و از بادگیر کوچکی درون اطاق هیتلر را نگاه کرده است تا ببیند در آنجا چه خبر است. عین همین اظهارات را هم بعد هنگام استنطاق به مامورین اداره جاسوسی انگلیس نموده است. طبق گفته او نزدیک چهار ساعت بعد از نیم شب «اوابراون» در صندلی راحتی نشسته بود «فوهرر» هم در مقابل او زانو به زمین زده و شیشه‌ای در دست گرفته بود.
 
یک ساعت بعد سروان میشل از محل ایست دیده‌بانی خود پایین آمد تا باز هم از همان بادگیر ببیند در اطاق هیتلر چه خبر است. در این موقع «اوابراون» در صندلی راحتی مرده بود و رنگ صورتش مثل مهتاب شده بود. در حدود ساعت 6 و یک ربع بعد از نیمه شب سروان میشل از اطاق هیتلر صدای شلیک چند تیر شنید. این صدا از رولوری بود که فوهرر با آن خود را کشته بود. جسدش روی زمین افتاده بود و گلوله نیمی از کاسه سرش را از هم پاشیده بود. افسر مراقب فورا به ژنرال «شولنبرگ» و افسران ارشد گروه «اس.اس» خبر داد که «فوهرر» مرده است. 12 نفر با شتاب خود را به اطاق هیتلر رساندند تا جسد او را ببینند.
 
ژنرال «شولنبرگ» بی‌درنگ دستور داد جسد «فوهرر» را در چند پتو پیچیدند زیرا انسان از دیدن جسد و زخمی که داشت وحشت می‌کرد. اجساد هیتلر و «اوابراون» برای سوزانیدن به باغ عمارت صدارت اعظمی هدایت شد. سه تن از استواران گروه «اس.اس» پیت‌های بنزین را آوردند و شروع به سوزانیدن جسدها کردند. این عمل تقریبا چهارده ساعت طول کشید و در حدود صد لیتر بنزین مصرف شد.
 
شب بود وقتی که کار تمام شد ژنرال شولنبرگ دستور داد غلطک کوچک باغبانی را که در باغ بود و برای تسطیح زمین باغ به کار می‌رفت روی خاکستر آنها بکشند.غلطک متجاوز از ده بار روی خاکسترها کشیده شد به طوری که تمام آنها مبدل به گرد نرمی گشت. در محوطه باغ گودالی کنده شد و مملو از آب گردید. وقتی که کار تمام گشت آن گرد نرم نیز در گودال ریخته شد و بعد گودال با خاک پر گردید و بقایای اجساد آن دو نفر برای همیشه از انظار ناپدید شد.
 

تبلیغات