آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

نگاه فقیهان شیعه به مسایل سیاسی، و دخالت آنان نیز در این عرصه یکسان نبوده است. این دوگانه‌اندیشی پس از عصر غیبت آغاز شد و تا این روزگار ادامه دارد. البته مبنای این دو نگاه،‌ عمدتاً به این بازمی‌گردد که آیا پس از روزگار غیبت امام معصوم (ع) تشکیل حکومت و اجرای حدود جایز و در صورت امکان واجب است یا این که تحقق چنین امری تنها برعهده امامان معصوم است؟
 
در آن قسمت که برپایی حکومت اسلامی روا نباشد و یا امکان چنین کاری میسور نیست، اختلاف دوم در میان فقها بروز کرد که با وجود حکومت غیراسلامی، آیا همکاری یک فقیه شیعی با حکومت غیرمعصوم، جایز است یا حرام؟ اختلافی که از نخست میان شیخ مفید و شاگرد نامدارش سیدمرتضی در قرن پنجم به وجود آمد. شیخ مفید را باور بر این بود که فقیه شیعی باید از هر نوع همکاری با حکومت غیرمعصوم کنار بکشد و سیدمرتضی در رساله «مسأله فی‌العمل به السلاطین» یعنی همکاری با سلطان مشروعیت همکاری با حاکم جائر را قایل شد.

در دوران معاصر در روزگار زعامت آیت‌الله بروجردی در دهه 40 ش که با نهضت ملی آغاز می‌شود، بروجردی با 3 رویداد مهم در روزگار خود مواجه بود؛ نخست، جریان مصدق و کاشانی و در پی آن نهضت ملی نفت و کودتای 28 مرداد و دوم، جریان فداییان اسلام که به دنبال آن بودند از راه ترور سران حکومت پهلوی، حکومت اسلامی را در ایران پیاده کنند و سوم، رشد چشمگیر جریان مارکسیستی با عنوان حزب توده.
 
طبیعی است که سردمداران این سه جریان نمی‌توانستند مرجع بزرگوار و ذی‌نفوذی چون آیت‌الله بروجردی را با دیده اغماض بنگرند و از آن سو آیت‌الله بروجردی نیز در برابر این جریان‌های مهم سیاسی، که با سرنوشت ملت مسلمان ایران پیوند خورده بود، بی تفاوت یا بی‌نظر باشد. آن چه در این میان و پیش از طرح دیدگاه سیاسی آیت‌الله بروجردی قابل توجه است، ویژگیهای فقیهانه این فقیه نامور شیعی است. بی‌شک نگاه فقهی او در نهضت سیاسی یا بهتر است بگویم در عدم موضع‌گیری سیاسی او به طور آشکار بی‌تأثیر نبوده است.

1- اهتمام به تاریخ فقه: در حوزه‌های علمیه، فقیهان شیعی به تاریخ فقه و ظرفیت زمان و مکان این علم کمتر توجه می‌کرده‌اند. تنها کتاب و سنت را از درون می‌شناخته‌اند. مبنای آیت‌الله بروجردی همانطور که از سبک و سیاق شاگردانش بالاخص شیوه تدریس آیت‌الله منتظری پیداست، بر این بوده است که یک مسأله شرعی و یا سوال و جوابی که میان امام (ع) و شاگردانش صورت می‌گرفته در چه شرایطی بوده است؛ زیرا شرایط پیرامونی می‌تواند در ذهنیت مسایل تأثیرگذار باشد.

2- همچنین بروجردی به فقه اهل سنت اهتمام زیادی داشته و سعی می‌کرد، شناخت فتاوی اهل سنت را در اجتهاد به کار بگیرد. به تعبیر یکی از شاگردان ایشان: «مبنای ایشان – بروجردی- این بود که فقه شیعه در حاشیه اهل سنت است. بدین معنی فتوای رایج میان اهل سنت را هر یک از ائمه اطهار (ع) در عصر خود نقد می‌کردند.
 
افرادی که از ائمه سوال می‌کردند، کسانی بودند که به فتاوی علمای اهل سنت آشنایی داشتند.» (واعظ‌زاده خراسانی، چشم و چراغ مرجعیت، ص 219) به تعبیر دیگر؛ «هنگامی که وی –بروجردی- مسأله را از بعد تاریخی مطرح می‌کرد، ابتدا آراء صحابه و تابعان و فقیهان پس از این دوره را مشروحا‌ً بیان می‌کرد، آن گاه به آرای علمای شیعه می‌پرداخت.» (مجتبی مراضی، همان، ص 182)

3- ترویج فقه تطبیقی: فقیهان پیش از بروجردی، غالباً، در تدریس خود به اقوال، مبسوط، ریاض، جامع‌المقاصد، جواهر و از این قبیل کتب بسنده می‌کردند. مرحوم بروجردی نگاه فقهی خود را از این فراتر برد. علاوه بر طرح دیدگاههای فقیهان عصر اول بر این باور بود که همانطور که آیات قرآن شأن نزول دارد، روایات نیز شأن صدور دارد و این شأن نزولها را باید در اقوال و نظریات صحابه و تابعین و فقیهان بعد از آنان پی‌گیر شد. لهذا فقه او به یک فقه تطبیقی تبدیل شد.
 
شاید پیشنهاد دارالتقریب میان او و شیخ شلتوت در مصر از همین مبنا نشأت گرفته باشد. شیخ محمود شلتوت در نامه‌ای به آیت‌الله بروجردی می‌نویسد: «از کوشش شما تقدیر می‌کنم. از خدای قادر متعال می‌خواهم، آرمانهایی که برای مسلمین دارید برآورد... بشارت می‌دهم گامهای شما در راه تقریب... مایه رستگاری و سیر به سوی خداوند است.» (همان، ص 233) آیت‌الله بروجردی روزی در ضمن درس می‌گوید:«امر تقریب در حال پیشرفت است و خدا را شکر که ما هم در آن سهمی داشتیم.» (همان)
 
بروجردی در برابر متعصبین شیعه و سنی ایستاد و به خاطر شخصیت علمی و نافذی که داشت،‌کسی را یارای مقاومت در برابرش نبود. تقریب و فقه تطبیقی تنها یک شعار نبود،‌بلکه پروژه‌ای بود که این مرجع بزرگ شیعی دنبال می‌کرد. روزی در حضور شاگردان، سردرس، مقدمه شیخ عبده، عالم سنی، بر نهج‌البلاغه را می‌خواند و به کسانی که کتابهای اختلاف‌برانگیز را چاپ می‌کردند، آموخت که باید این روشها را کنار بگذارند؛ به روایت دکتر واعظ‌زاده: «در همین راه شایع بود که، مرحوم آیت‌الله بروجردی از طبع کتاب «بحارالانوار» خیلی استقبال نمی‌کرد و گویا به توصیه ایشان جلد «فتن و محن» بحار در آن هنگام منتشر نگردید...» (همان، ص 236) این حوادث نشان می‌دهد که آیت‌الله بروجردی فقیهی عقلگرا، جهان‌شناس و واقع‌بین بوده است. این حوادث نمی‌توانسته این روحانی هوشیار را فریب دهد.

در جریان نهضت ملی حیله‌هایی به کار برده شد تا نفوذ آیت‌الله بروجردی علیه مصدق به کار گرفته شود. دستگاه دربار از یک سو و حزب توده از سوی دیگر، در صدد بود تا آیت‌الله را به نفع خود مصادره کند تا مصدق را از پا درآورد. برای نخست‌وزیری زاهدی، حسین علاء مأمور می‌شود تا قم رفته و از آیت‌الله بروجردی تأییدی بگیرد و نقشه کودتا را عملی سازد. سخن بر سر جریان مصدق و بروجردی نیست؛ مهم عقلگرایی و تحلیلی نگاه کردن یک مرجع شیعه به حوادث است. کسانی که مسایل فقهی را نقدگونه و تحلیلی نگاه می‌کنند و هیچ تعصب و جزمیت روی فتاوی گذشته ندارند، در مورد مسائل سیاسی نیز سطحی مواجه نمی‌شوند و هر حرکتی را از جانب هر کس که باشد، به نقد و تحلیل می‌گذارند.

نمونه مهمتری که می‌توان برای این ادعا مثال زد، همزمان با جریان نهضت ملی، حرکت فداییان اسلام است. فداییان اسلام در حوزه قم نفوذ زیادی داشتند. بزرگانی چون آیت‌الله خوانساری از فداییان اسلام دفاع می‌کرد ولی به روایت واعظ‌زاده: «آیت‌الله بروجردی روی خوش به این حرکت نشان نمی‌داد. در آغاز سعی می‌کرد که آنان را با موعظه از این کار باز دارد. مکرر در ضمن درس می‌گفت: اینان (فداییان اسلام) طلاب و سادات جوانی هستند، ناراحت و عصبانی باید موعظه شوند. من از آنان می‌خواهم که این کار را دنبال نکنند. ما تحولات زیادی در عمرمان دیده‌ایم. جریان مشروطیت و... دیدیم که کارها چگونه شروع و به کجا ختم شد.» (همان، ص 239)
 
در این جا در مقام قضاوت درباره فداییان اسلام نیستیم که آیا حرکت بروجردی درست بوده است و یا حرکت فداییان اسلام. مهم این که کسی چون بروجردی با شناختی که از مشروطه دارد و خود در آن زمان به عنوان یک طلبه جوان و باهوش حضور داشتند، نگران تکرار آن حوادث است. که آن مشروطه سر از دیکتاتوری رضاخان درآورد.

جای این پرسش است که اگر بروجردی فقیهی عقلگرا بوده، پس چرا به تدریس فلسفه در حوزه روی خوش نشان نمی‌داده است؛ مخالفت ایشان با تدریس علامه طباطبایی معروف است. باید گفت آیت‌الله بروجردی در علوم عقلی و در فلسفه تبحر داشته است. وی فلسفه را در حوزه اصفهان نزد اساتیدی چون: جهانگیر قشقایی و آخوند ملامحمد کاشانی فرا گرفته بود ولی هیچگاه تظاهر به دانستن آن نمی‌کرد، امام خمینی(ره) که خود استادی بزرگ و صاحب‌نظر در فلسفه بود، در جلسه‌ای که عده‌ای از فضلا بودند فرموده بود: «آقای بروجردی مخالف معقول نیستند، بلکه در این علم استاد بودند.
 
وقتی که در بروجرد بودند معقول تدریس می‌کردند، خبر که به قم رسید چند نفر از فضلای قم به بروجرد رفتند و معقول را نزد ایشان خواندند ولی وقتی به قم رسیدند یکی از مقدسین نامه‌ای به ایشان نوشت که با این کار شما آینده حوزه قم به خطر می‌افتد، ایشان هم معقول را ترک کرد.» (علی دوانی، زندگانی زعیم عالم تشیع آیت‌الله بروجردی، ص 150) آیت‌الله بروجردی در برابر اخباری‌ها موضع حساسی داشتند و این نشان‌دهنده عقلگرایی این مرجع بزرگ بود. زیرا به نظر ایشان کسانی که روی اخبار جمود می‌کنند و هر خبری را حجت می‌دانند، خطر بزرگی برای دین محسوب می‌شوند.
 
جالب اینکه بروجردی جریان اخباری‌گری در اسلام را برخاسته از جریان حس‌‌گرایی – یعنی تمام علومی که به تجربه آید حجت است – در مغرب‌زمین می‌داند. شهید مطهری نقل می‌کند:‌«ایشان – بروجردی – برای پیدایش این جریان فکری – اخباری‌گری – یک ریشه دیگری به صورت احتمال و حدس به دست می‌دادند، می‌گفتند من حدس می‌زنم که فکر اخباری‌گری در میان مشرق‌زمین ناشی از فکر مادیگری در مغرب زمین بوده است. چون مقارن با پیدایش اخباری‌گری، در مغرب‌‌زمین عده‌ای پیدا شدند که فلسفه حسی را ابداع کردند...» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 109)
 
دلیل دیگر بر عقلگرایی آیت‌الله بروجردی این بود که ایشان سنت احادیث را در حوزه با کمک جمعی از فضلای طرازاول حوزه به هم ریخت، زیرا وی معتقد بود که احادیث موجود در کتاب‌های روایی، غالبا تقطیع است و معنای روایت را موقعی می‌توان فهمید که صدر و ذیل سوالی که راوی از امام(ع) کرده است، موجود باشد و ایشان صرف یک روایت را حجت می‌دانست، لهذا یکی از آثار ماندگاری که به همت ایشان تدوین گشت «جامع احادیث شیعه» بود. طبیعتا چنین کاری می‌تواند پاره‌ای از مبانی احکام را دگرگون کند و این کار نشان داد که عقل یک فقیه باید عقل درایت باشد و نه عقل روایت. والحق بروجردی دارای عقل درایت بود.

تبلیغات