آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

چگونه آدمیت توانست در سن ۲۴ سالگی اثر شگرفی چون امیر‌کبیر و ایران رابیافریند؟و چرا اولین اثر وی بهترین اثرش لقب گرفت؟
امیرکبیر و ایران که نخستین بار در سال ۱۳۲۳ به چاپ رسید در اصل پایان‌نامه دوره کارشناسی فریدون آدمیت در رشته علوم سیاسی دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران بود. شاید بتوان این اثر را فرآوردهٔ نسل نخستین تاریخ‌نگاری دانشگاه تهران دانست.
 
این کتاب که در سالهای پر مخاطرهٔ جنگ جهانی دوم که انگلیس و آمریکا با سرعت غیرمترقبه‌ای جایگزین آلمانها در ایران شدند نوشته شده بود. بعلت این تجربه تاریخی، همچون متون تاریخی دیگری که در دههٔ ۱۳۲۰ به چاپ رسید، امیر کبیر و ایران توجه خاصی به “دست غدار و ستم پیشه استعماری” داشت (امیرکبیر و ایران، چاپ ۲، ص. ۸۴). اگرچه این اثر خواندنی‌ترین اثر آدمیت است، تاریخشناسانه‌ترین اثر ایشان نیست.

از نظر شما آدمیت خود از چه نحله‌ها یا مکاتب تاریخی و تاریخنگارانه متاثر بود؟
آدمیت جوان ادامه دهنده نحله محمود محمود بود. در امیرکبیر و ایران ایشان آقای محمود محمود را “یکتا مورخ سیاسی تاریخ یک قرن و نیم اخیر ایران” و “مطالعات خود را واقعا گروگان بررسی کتب و یادداشتها و مصاحبت‌های حکیمانه ایشان” معرفی کرد. بعلت موقعیت شغلی در این دوره آدمیت به‌امور بین‌المللی توجه خاصی داشت. از جمله آثار مهم ایشان در این دوره diplomatic Relations of Persia with Britain, Turkey and Russia بود.
 
این کتاب پایان‌نامه دکتری ایشان از مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن بود که در سال ۱۹۴۹/۱۳۳۰ به انجام رسید. پس از اخذ دکترا آدمیت به تاریخ اندیشه سیاسی روی آورد و این دورهٔ جدیدی در نگرش تاریخی ایشان محسوب می‌شود. همچنان که در مقدمهٔ فکر آزادی و مقدمهٔ نهضت مشروطیت (۱۳۴۰) آمده است، آدمیت خود را پیرو استادش‌هارلد لسکی قلمداد کرد. لسکی از چهره‌های نامدار تاریخ روشنفکری انگلیس در نیمهٔ اول قرن بیستم بود و از جلمه آثارش که مورد استفاده آدمیت قرار گرفته بود Liberty in the Modern State (۱۹۳۰/۱۳۰۹) و The Rise of Liberalism (۱۹۳۶/۱۳۱۵) هستند.

پس از دورهٔ دکتری آدمیت به بررسی اندیشهٔ آزادی و استقلال ملی در ایران پرداخت. آثار ایشان در این دوره عبارتند از: فکر آزادی و مقدمهٔ نهضت مشروطیت (۱۳۴۰)، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوند زاده (۱۳۴۹)، اندیشه ترقی و حکومت قانون: عصر سپهسالار (۱۳۵۱)، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت (۱۳۵۴)، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران (۱۳۵۵)، مجلس اول و بحران آزادی (۱۳) و شورش بر امتیازنامه رژی: تحلیل سیاسی (۱۳۶۰) است.
 
این آثارکه تجلی “آزادی انجامی” در فلسفهٔ تاریخ ایران هستند، تمامی به بررسی تاریخی جلوه‌های متفاوت فکر آزادی و جنبش “مشروطگی” در ایران پرداختند. در این آثار ایشان به گزارش چگونگی نبرد “افکار جدید” و “اندیشه‌های پیر” و “نیروهای مترقی” و “قوای کهنه” پرداختند. آدمیت همتای ایرانی البرت حورانی و نیازی برکس بود. یک سال پس از آدمیت در سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱ حورانی که از مورخان نامدار عرب بود The Arab Thought in the Liberal Age (اندیشه عرب در عصر لیبرال) را به چاپ رساند. چهار سال بعد از آدمیت، نیازی برکس، مورخ شهیر ترک The Development of Secularism in Turkey (توسعهٔ سکولاریسم در ترکیه) را منتشر ساخت.

جایگاه آدمیت در ترقی دادن بحث تاریخنگاری جدید را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟
آدمیت از چهره‌های شاخص “مکتب ترقی و آزادی” در تاریخ نگاری ایران بود. در روایت تاریخی ترقی و آزادی، “بیداری افکار در ایران ثمرهٔ آشنایی با دانش و تمدن غربی بود” و “با بسط ارتباط‌ها و تماس‌های مکرر با دنیای غرب افکار نو و مترقی در ایران ظهور و نشر کرد.” (فکر آزادی، ۲۱ و ۴۳). این شیرازهٔ روایی نوشته‌هایی می‌باشد که دورهٔ قاجار را “عصر بی‌خبری” و “انحطاط ایران” می‌انگاشتند. تفاوت تاریخ‌نویسان این مکتب اغلب در زمانبندی تقابل و تصادم “افکار جدید” و “اندیشه‌های پیر” بود.
 
بر خلاف نسلی که در انقلاب مشروطیت شرکت کرده بود و خود را پیشگامان آزادیخواهی و بیداری ایران می‌دانستند، فریدون آدمیت میرزا تقی‌خان امیرکبیر را “بزرگترین نمایندهٔ نیروی ترقی و روشنفکری” معرفی کرد. بدین ترتیب ایشان توجه تاریخ‌نویسان را به نیم سدهٔ پیش از انقلاب مشروطیت و زمینه‌های تاریخی اصلاح‌طلبی و نوسازی سیاسی جلب کرد. برخلاف نسلی که در انقلاب شرکت کرده بود و روایت‌های تاریخی را بر اساس اسناد خانوادگی می‌نگاشت، فریدون آدمیت توجه به اسنادی جلب کرد که در وزارت امور خارجه موجود بودند. بدین روال ایشان از جمله کسانی است که کاربرد اسناد اصلی و دست اول را رواج دادند و ارجاع دادن آن اسناد را به رسمی پسندیده در گزارش تاریخ تبدیل کردند.

نقدهای تندی که آدمیت بعضا در آثار خود بر افرادی چون حسن تقی‌زاده، هما ناطق، جلال آل احمد، احمد فردید، مهدی بازرگان، توده‌ای‌ها و... وارد میکند از چه درجه‌ای از قوت و ضعف برخوردار هستند؟
این پرسش دشواری است و شرح مفصلی میطلبد. اجازه بدهید که سخن کوتاه دارم. آدمیت جریان تاریخ را، همانگونه که پیشتر گفتم، حرکتی آزادی-انجام می‌دانست و برخورد نیروهای مترقی و مرتجع را “امری طبیعی و اجتناب ناپذیر” میپنداشت. هرکس که آرایش این نیروهای تاریخی را مخدوش می‌نمود منفور ایشان بود.
 
احمد فردید، جلال آل آحمد و مهدی بازرگان از این قبیل اشخاص بودند. اما ایشان پی نبرده بودند که متجددانی همچون میرزا آقاخان کرمانی سنت‌ساز بودند و «کهنه‌پرستان» نیز به نوبهٔ خود نوآوری می‌کردند. آدمیت سخت ایران‌دوست بود و استقلال ملی جایگاهی خاص در نگرش ایشان داشت. ایشان کسانی را که “آلت فعل” اجنبیان می‌پنداشت محترم نمی‌شمرد. مثلا تقی‌زاده را که شخصی ایران‌شیفه بود “ترک دوست و عرب‌پرست” و طرفدار “فاعلیت سیاست انگلیس” معرفی کرد (مقالات تاریخی، بترتیب ۱۳۶ و ۱۳۳).
 
همچون دیگر تاریخ‌نویسان ایران، ایشان شناختی تاریخی از کارکرد استقلال ملی در سیاست جهانی نداشتند. همچون تهمتهای دیگران، برچسب‌های ایشان برای هم‌دوره‌هایش تنها نوعی تجدد فحش بود. در این‌گونه فحش‌ها که همچنان متداولند، بی‌غیرتی و بیشرفی ملی و اسلامی جایگزین بی‌ناموسی و بی‌عصمتی خانوادگی شده است. ارزش‌گذاری‌های ایشان بر هم‌دوره‌های خویش را نباید با کارهای جدی‌شان دربارهٔ فکر آزادی و ترقی و زمینه‌های انقلاب مشروطیت یکسان پنداشت.

“آلت” پنداری یک جنبهٔ برخورد ایشان با امثال تقی‌زاده بود. جنبهٔ دیگر ادعاهای تاریخی تقی زاده بود. تقی‌زاده که نقشی انکارناشدنی در انقلاب مشروطیت داشت در گفته‌هایش گه‌گاه خاطرات دوران جوانی خود را باز می‌گفت و این گفته‌ها در مطبوعات منعکس می‌شد. مثلا آدمیت این گفتهٔ تقی‌زاده را که “اینجانب در تحریض و تشویق به اخض تمدن مغربی در ایران پیشقدم بوده‌ام” نادرست پنداشت: “در واقع، نه پیش از مشروطیت و نه در مشروطیت، تقی‌زاده پیشقدم قبول اساس تمدن غربی نبود.
 
فکری بدیع و بکر هم نیاورد” (مقالات تاریخی، ۱۲۰). اگرچه بحث آدمیت دربارهٔ پیشقدمی صحیح بود اما پرخاشگری ایشان به تقی‌زاده شایسته مورخی حرفه‌ای نبود. مورخ حرفه‌ای هیچگاه با چهره‌های تاریخی گلاویز نمی‌شود و فراموشکاری‌ها و یادپردازی‌های آنها را به تمسخر نمی‌گیرد. بلکه یادپردازی‌ها و یادزدایی‌های آنها را خود سندی از تاریخ‌مندی حافظهٔ تاریخ‌سازان می‌شناسد.

به عنوان یک مورخ آکادمیک دوران پس از آدمیت را در تاریخنگاری چگونه ارزیابی می‌کنید و آیا به نظر شما می‌توان یک صورت‌بندی علمی و آکادمیک از آثار مورخین تاریخ معاصر با توجه به مکاتب مختلف تاریخ‌نگاری ارائه کرد.
این پرسش پاسخی محققانه می‌طلبد و آنچه بگویم بی‌شک سهل‌انگارانه خواهد بود. آنچه با جرات می‌توانم گفت این‌ست که منابع اصلی اهمیت روزافزونی در تاریخنگاری معاصر ایران یافته است. نسل پیشتر بیشتر بازماندگان کسانی بودند که در انقلاب مشروطیت شرکت داشتند و به گنجینه‌های اسناد خانوادگی دسترسی داشتند. شاید بدین علت مورخان متاخر بیشتر به اشخاص توجه داشتند و کمتر به دگرگونی‌های اجتماعی و نهادین می‌پرداختند. نسل امروز اما به اسناد منتشر شده زیادی دسترسی دارد و به جای اشخاص با پرسش کلان تجدد روبروست.
 
در مکتب تاریخنگاری ترقی و آزادی، تجدد پدیده‌ای اروپایی پنداشته می‌شد که “کاروان معرفت” از فرنگ به ایران ارمغان آورده بود. با جهانی شدنی نگرش تاریخی، اما اروپا دیگر وطن تجدد و مقصد تاریخ پنداشته نمی‌شود. برخلاف نسل متاخر که جهان را شرقی-غربی میانگاشت، نسل معاصر وطن و کشور و شرق و غرب و فرهنگ و سنت را تمامی فرآورده‌های جهانی تجدد میشناسند و تحولات درون‌مرزی را از تحولات برون‌مرزی مستقل نمی‌دانند. بدینسان تقابل کهنه و نو دیگر نمی‌تواند مبنای تاریخ‌نگاری دورهٔ تجدد فرض شود. شناسایی تاریخ از این منظر هنوز روایت پسندیده‌ای را ارائه نکرده و فرآوردهای مکتوب قابل ملاحظه‌ای را نیز در پی نداشته است.
 
جهانی‌نگری و ایران‌نگاری کاری دشوار است و خبرگی در تاریخ ایران و جهان را می طلبد. در کنار این گرایش آکادمیک که روند تاریخ ایران را از فراسوی تجدد بازنگاری می‌کند، تاریخ رهنمودی نیز اهمیت خاصی یافته است. همچنان که از نامش برمی‌آید، تاریخ رهنمودی گذشته را ابزار بسیج ایدئولوژیک و مکتبی می‌دانند. جریان‌های سیاسی هرکدام داستانی خاص از تاریخ ایران را عرضه می‌دارند. اغلب خود را پاک‌خوی و اصیل و غیرخودی را سرسپرده و دشمن ایران و اسلام گزارش می‌دهند. بررسی این جریان‌های متعدد و متناقض در حوصلهٔ این گفت‌وگو نیست.

تبلیغات