آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

مریم فیروز دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و همسر نورالدین کیانوری در آستانه نوروز با زندگی 93 ساله خود وداع گفت. داستان زندگی مریم فیروز داستان زندگی اشراف‌زاده‌ای است که از عجایب روزگار راه به حزب مارکسیستی توده ایران برد و از قضا به جناح رادیکال آن پیوست تا چه بسا عمل‌کننده به آرزوی پدر باشد، در آن روزی که گفت: «آیا کسی هست که پا در میدان گذارد و علیه شاه قیام کند و انتقام مرا از این مرد بگیرد؟» با تئوری و فکر بیگانه بود و از همین‌روی دلبسته برنامه مبارزاتی شد: «درد مردم، درد زن و توهین به او بود که مرا برانگیخت.»
 
ازدواج با نورالدین کیانوری راه صعود او در حزب را به رغم مخالفت‌ها هموار کرد. اگرچه خود می‌گوید: «کیا شدیدا مخالف بود که من به حزب بروم و حتی به آنها نزدیک شوم. می‌گفت تو را اذیت خواهند کرد. زیرا نمی‌فهمند و برایشان عجیب است که دختری از چنین خانواده‌ای وارد این جریان سیاسی شود و حق هم با او بود.» برخی اعضای حزب مخالف راهیابی مریم فیروز به ارکان حزبی بودند و حتی او را نفوذی انگلیس در حزب می‌‌دانستند و این حرف و حدیث‌ها علاوه بر پایگاه خانوادگی مریم فیروز به عملکرد برادر او نصرت‌الدوله باز می‌گشت که از انگلیس برای بسته شدن قرارداد نفتی دارسی رشوه گرفته بود و البته عملکرد مظفر فیروز برادرزاده او نیز که راهی فلسطین و غزه شد و دست سیدضیاءالدین طباطبایی را گرفت و به ایران آورد نیز بر چنین شبهه‌هایی می‌افزود.
 
مریم فیروز بدین‌ترتیب مخالفان بسیار در حزب داشت اگرچه کیانوری چنین به روایت علت مخالفت‌ها با او می‌پردازد: «(مخالفت‌ها) در درجه اول به علت شخصیت مستقل خود مریم بود که مطلقا حاضر نبود برای به جایی رسیدن خود را کوچک کند. مریم که وارد حزب شد خیلی‌ها کوشش کردند که نظر او را جلب کنند، ولی او همسر من شد. این علت دوم است؛ او همسر و تاییدکننده کیانوری بود، پس باید با او دشمن می‌بودند.»

مریم فیروز برای نورالدین کیانوری نه فقط یک همسر که یک هم‌حزبی وفادار بود و آنهایی که به خانه او تا این اواخر رفت‌وآمد داشته‌اند تعریف می‌کنند که مریم فیروز همچنان روزها صندلی خود را در مقابل صندلی‌ای می‌گذاشته است که نورالدین کیانوری سال‌ها روی آن می‌نشسته است. روی‌آن صندلی و در جای خالی کیا، عینک و کتاب‌هایی از او قرار داشته است و مهمانان خانه مریم، اجازه نداشته‌اند تا بر صندلی همسر سفر کرده او بنشینند.
 
مریم فیروز دختر فرمانفرمای قاجاری پس از دوران کودکی در عصر جوانی، به حزب توده ایران رفت و در رده تندترین لایه‌های آن حزب قرار گرفت و با انقلاب ایران به همراه همسر خود به دفاعی همه‌جانبه اما تاکتیکی از تحولات انقلابی روی آورد و البته گویی همراهی آنها با دولت انقلابی و حاکمیت وقت بی‌فایده بود که آنها راهی زندان شدند و دوران سخت زندگی در زندان را پشت سر گذاشتند.
 
مریم فیروز در نودو‌سه‌سالگی از آخرین بقایای حزب توده ایران بود که همچنان توده‌ای باقی مانده بود. مریم فیروز در سکوت و بی‌خبری درگذشت؛ در زمانه‌ای که دوستان و همکاران سابق او در حزب توده ایران یا از دنیا رفته‌اند، یا جانب توبه گرفته‌اند و لباس به رنگ زمانه پوشیده‌اند و یا با تحولی در نگاه، از اولویت دموکراسی بر سوسیالیسم سخن می‌گویند و منتقد گذشته خود شده‌اند.

تبلیغات