آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در بهمن‌ماه 1340 که من دادستان شهرستان تهران بودم کماندوهای گارد شاهنشاهی به دستور شاه به دانشگاه تهران و خوابگاه دانشجویان هجوم برده و تعداد زیادی از دانشجویان را مجروح کرده و مقادیر زیادی از لابراتوارهای دانشگاه و اسباب و اثاثیه دانشجویان را تخریب کرده و کتاب‌های زیادی را پاره و خراب کردند. عده‌ای از اولیای دانشجویان به دادسرای تهران شکایت کرده و تقاضای رسیدگی به جرائم ماموران انتظامی در دانشگاه را نمودند و با وجود این که طبق قانون آیین دادرسی کیفری، دادسرای تهران صلاحیت رسیدگی به جرائم ماموران انتظامی و ارتش به مناسب خدمت را نداشت معذلک با نوشتن نامه و خواست توضیحات لازم موضوع را پیگیری می‌کردم تا آنکه دستگاه و رژیم مجبور شد هیاتی برای رسیدگی معین کند و ترکیب هیات عبارت بود از سپهبد وفا از طرف ارتش و آقای یحیی صادق‌وزیری (که از قضات شریف و پاکدامن دادگستری بود)
 
از طرف دادگستری و یک نفر دیگر و بعد از حدود 10 روز آقای صادق‌وزیری از این ماموریت استعفا دادند و گفتند به دلیل کارشکنی رژیم در ادامه تحقیق و در کشف حقیقت و تعیین مقصر اصلی نمی‌توانند به وظایف محوله اقدام کنند و نفر دیگری از طرف دادگستری تعیین گردید که نهایتا اقدامات هیات به نتیجه‌ای نرسید و گزارشی هم اگر داد مردم از آن مطلع نشدند و موضوع حمله به دانشگاه و جرائم مزبور لوث گردید و دادگستری که مایل به تعقیب مسئله بود، مجوز قانونی برای آن نداشت و شایع بود که چون دستوردهنده خود شاه بوده قضیه لوث گردید. در اوایل سال 1341 حدود فروردین یا اردیبهشت‌ماه مجله ارمغان قصیده‌ای از استاد باستانی پاریزی منتشر کرد که مجله «خواندنی‌ها» آن قصیده را عینا از ارمغان نقل نمود که من آن قصیده را به مناسبت موضوعات روز عینا منعکس می‌کنم:

حساب و تاریخ
«این کتاب در کتابخانه دانشکده ادبیات ضبط شده است»
گرفت دامن تاریخ را کتاب حساب/ که ای دروغ زن ماجرایی کذاب
از آن زمان که مقیم کتابخانه شدی/ ندیده‌ام خبری با تو با صلاح و صواب
به مخزن ارچه که همسایه‌ایم هر دو و لیک/ هزار فرق بود بینمان به حکم مآب
مرا سخن «دودوتا چهارتا» و خود دانی/ که در برابر حرف حساب نیست جواب
ترا خبر همه در صدق و کذب محتمل است/ معنعن و متواتر تکاثر و اطناب
تو روضه‌ای ز بلا روضه‌الصفا ز چه رو/ نئی حبیب سیر دشمنی تو بر احباب
سطور تو همه غیبت ز رفتگان قدیم/ بطون تو همه آتش چو آیه‌های عذاب
همه سخن که فلان گشت بی‌دریغ و دلیل/ همه خبر که فلان برد بی‌حساب و کتاب
سکندر ار ز تو پیش خدای شکوه کند/ به بارگاه خدایی دهی چگونه جواب؟

قیاس‌ها کنی اما به حجت تمثیل/ خبر ز شعله آتش دهی به بری کباب
مغل [مغول] که سوخت جهان پس دلیل زنده کجاست؟
نرون که کوفت جهان با چه؟ یا اولی‌الالباب
درین میانه هم از سالن مطالعه خواست/ کتاب کهنه تاریخ را یک از طلاب
بحکم فیش کتابخانه این کتاب ببرد/ کتابدار و سخن شد تمام در این باب
هم آن زمان که در آنجا محصلی می‌خواند/ فصول کهنه ایام را به ذوق شباب
کماندو آمد و توفان بپا شد از زد و خورد/ شکست دست و سروپا چو شیشه و اسباب
نخورده هیچ کسی در نرفت از در علم/ چه اوستاد و محصل چه خادم و بواب
هم آن مجلد تاریخ هم درید و گرفت/ ز خون تازه جوان صفحه کتاب خضاب

چون صحنه ساکت و آرام گشت و حمله تمام/ فتاد لاجرم از آسیاب معرکه آب
دوباره جانب مخزن کتابدار کشاند/ کتاب پاره تاریخ را به حال خراب
حساب حالت همسایه را چو اینسان دید/ سوال کرد رفیقا نبینمت بی‌تاب
بگو که باز کجا رفتی و چه‌ها دیدی؟/ سخن بگوی و مپوشان حقیقت از اصحاب
بگفت رفتم و همراه خویش آوردم/ هم آنچه را که تو می‌خواستی کنون دریاب
نگر به لکه خون و ببین به دیده خویش/ دلیل زنده‌تر از آفتاب عالمتاب

تبلیغات