نویسندگان: هوشنگ حسن یاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

مناقشه اعراب و اسرائیل قدیمی‌ترین بحرانی است که سازمان ملل متحد و جامعه جهانی را در شش دهه گذشته به خود مشغول کرده است. به‌دنبال ایجاد کشور یهودی در سال 1947 در بخشی از فلسطین تاریخی، خاورمیانه وارد یک دوره جنگ و خشونت شد که تمامی جنبه‌های زندگی مردم منطقه را تحت تاثیر قرار داد. حساسیت و توجه قدرت‌های بزرگ جهان به این مناقشه در زمان جنگ سرد، دو ابرقدرت آمریکا و شوروی را تا مرز برخورد نظامی پیش برد و از پایان دوره سیستم دوقطبی تاکنون روابط خصمانه اسرائیل و اعراب همواره یکی از چالش‌های جدی صلح و امنیت بین‌المللی بوده است.

جنبش صهیونیسم‌
جنبش صهیونیسم‌ جنبشی اروپایی بود که در خاورمیانه به بار نشست. اقلیت‌های یهودی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و طی قرن‌ها با مسلمانان و مسیحیان زندگی مسالمت‌آمیزی داشتند حتی در بعضی از سرزمین‌های اروپایی تحت سلطه مسلمانان در دوره عثمانیان جوامع یهودی از زندگی امنی برخوردار بودند. به عنوان نمونه از گروه‌های یهودی مستقر در اسپانیا می‌توان یاد کرد که تا سقوط ایرانادا به دست مسیحیان تحت حمایت مسلمانان عثمانی بودند که از شبه‌جزیره ایبرین خارج شده و در شمال آفریقا و دیگر سرزمین‌های تحت کنترل عثمانی‌ها از جمله فلسطین مستقر شده و به هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با همسایگان مسلمان خود ادامه حیات دادند.
 
برعکس زندگی توام با آرامش در خاورمیانه، یهودیان اروپا عموما سرنوشت بسیار سختی داشتند که با اذیت و آزار، کشتار و سوزاندن آنها و دارایی‌شان همراه بود. در بعضی از مناطق اروپا از جمله امپراتوری روسیه یهودیان ناچار بودند در محلات بسته مخصوص کلیمیان زندگی کنند. آنان که خواستار خروج از این محلات بودند به اجازه مخصوص نیاز داشتند. در نیمه قرن 19 بعضی از گروه‌های یهودی در شهرهای سن‌پترزبورگ، مسکو و کیف سکنی گزیدند. در اروپای مرکزی و غربی تحمل ادیان دیگر با دادن حقوق کامل شهروندی و آزادی دیرتر به دست آمد، مع‌ذالک تزارهای روسی همچنان با هر گونه آزادی به یهودیان عناد داشتند و در سال 1881 تزار الکساندر سوم دست به یک سلسله قتل‌عام یهودیان زد با این امید که شورش ضددولتی مردم خود را به انحراف بکشاند.

در چنین متنی عده‌ای که خود را [عاشقان صهیون] می‌نامیدند با کمک یهودیان ثروتمندی نظیر راک چنت‌ها و مونگ‌بیورها در سال‌های 1840 نخستین شهرک‌های یهودی را در فلسطین دایر کردند که بعدا پذیرای مهاجرین زیادی شد که از قتل‌عام سال‌های 1882- 1881 جان سالم به‌در برده بودند. حائز اهمیت است یادآوری این نکته که شهرک‌نشین‌ها که خودخواسته خود را از جمعیت بومی جدا می‌‌کردند. آنها آداب و رسوم بومی‌ها را تحقیر می‌کردند که عکس‌‌العمل منفی آنها را به شکل بدگمانی و دشمنی به دنبال داشت. رفتار بزرگ‌بینی از سوی مهاجرین از آنجا ناشی می‌شد که آنان به خود به دید اروپایی می‌نگریستند و خود را برتر از دیگران از نظر پیشرفت و تمدن واقعی می‌دیدند. نگاه آنها به بومی‌ها نگاهی استعماری و مبتنی بر نادیده گرفتن آنان بود.
 
تئودور هرتزل (1904-1860)، پدر صهیونیسم سیاسی، از جنس دیگری است. وی که روزنامه‌نگاری سکولار از وین بود در سال 1894 توسط روزنامه‌اش به پاریس فرستاد شد تا جریان دریفوس را پوشش دهد. دریفوس، افسر ارتش فرانسه بود که به ناحق متهم و محکوم به خیانت شده بود، هر چند که بعد از چند سال تبرئه شد و از هر گناهی مبرا. محاکمه دریفوس نشانه وجود ضدیت با یهودی‌گری در رده‌های بالای ارتش و مطبوعات فرانسه بود و هرتزل و یارانش را بر آن داشت تا راه‌حلی بجویند. آنها بر این نتیجه‌گیری رسیدند که از طریق اسکان دادن یهودیان در خانه‌ای متعلق به آنها می‌توانند بر مشکلات فائق آیند. اینچنین بود که وی با دیپلمات‌ها و رهبران بسیاری از جمله سلطان عثمانی و حکمرانان اروپایی به‌خصوص قدرت‌های استعماری غالب ارتباطاتی را برقرار کرد که از جمله نتیجه آنها پیشنهاد ایجاد مأمنی برای یهودیان در آرژانتین یا اوگاندا بود. هرتزل از هر دوی این پیشنهادات استقبال کرد.
 
ولی هنگام اولین کنگره صهیونیستی که در شهر بال سوئیس در سال 1897 انجام گرفت، رهبران صهیونیست پیشنهاد آرژانتین و اوگاندا را مردود شناخته و بر این مساله تاکید کردند که هیچ راه‌حلی برای بازگشت به سرزمین صهیون پذیرفتنی نیست. اضافه کنیم که یهودیان ارتدوکس در آن زمان هر جنبش سیاسی یهودی را رد کردند و در کنگره 1897 شرکت نکردند. به واقع آنها مخالف به وجود آمدن اسرائیل به عنوان یک دولت یهودی بودند. هرتزل دریافت که ناچار است به راه‌حل فلسطینی یعنی سرزمین صهیون را به عنوان راه‌حلی برای رفتار ضدیهودی‌گری موجود در اروپا بپذیرد. چنین است که بازگشت به ریشه‌ها و بازسازی مردم یهود در سرزمین اجدادیشان به عنوان راه‌حل مطرح شد. هرتزل کتابی تحت عنوان حکومت یهودیان نوشت که در آن یهودیان و حکومتشان به عنوان خاستگاهی اروپایی علیه آسیا، یعنی تمدن علیه بربریت مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
 
برای تحقق چنین امری بایسته است که زمین‌های ساکنان فلسطین با قیمت‌های بالا خریداری شده و هیچ زمینی توسط یهودیان بازفروش نشود. بعضی از رهبران صهیونیست نظیر مکس نوردوی فرانسوی که از فلسطین دیدن کرده بود از رفتار دیگر صهیونیست‌ها دچار وحشت شدند. وی خطاب به هرتزل گفت: «ما بی‌عدالتی سنگینی را مرتکب می‌شویم.» در سال 1913 نیز متفکر و نویسنده صهیونیست شهیر احد هاعم در این‌باره نوشت: «برادران چه می‌کنند؟ آنها در سرزمین تبعیدی یا تبعیدگاه خود برده بوده‌اند. آنها به ناگاه خود را در برابر آزادی بی‌حد و مرزی یافته‌اند و رفتاری خصمانه و خشن در برابر اعراب دارند. حقوق آنها را بی‌هیچ دلیلی پایمال می‌کنند و حتی به این رفتار خود می‌بالند.» با وجود این صداهای ناهمگن بعضی از رهبران صهیونیست براساس بی‌عدالتی علیه ساکنان عرب فلسطینی زیر بار شعار غیرواقعی لزوم سپردن «سرزمینی بی‌مردم به مردمی بی‌سرزمین» به جایی نرسیدند و چنین بود که ظرف چند سال مهاجرین «فرزندان سرزمین» شدند و ساکنان فلسطین در سرزمین خود خارجی.
 
در طول چهار سال جنگ جهانی اول (1918-1914) دولت انگلستان که متکی به همراهی متحدانشان با امپراتوری عثمانی و متحدین آن می‌جنگید گفت‌وگوهایی را با کلیددار اماکن مقدس در مکه و مدینه بر سر همکاری عرب‌ها انجام داد و با نیروهای انگلیسی علیه عثمانی‌ها به توافق رسید با این قول که به دنبال شکست ترک‌ها، سرزمین‌های عربی آزاد گردیده و تحت حکومتی عربی به اتحاد برسند. در همان حال لندن مذاکراتی با متحد دیگرش، فرانسه، انجام داد که به معاهده در تقسیم سرزمین‌های عربی تحت حکومت ترک‌ها انجامید، یعنی واگذاری همان سرزمین‌هایی که قول آن به حسین داده شده بود. پیشگیری بیشتر مساله آنگاه صورت گرفت که دولت انگلستان طی نامه‌ای به رهبران صهیونیست قول واگذاری فلسطین به آنها را برای ایجاد سرزمینی برای یهودیان داد. آنچه مهم می‌نماید تصمیم‌گیری انگلیسی‌ها و دیگران در مورد سرزمین‌هایی بود که ساکنان آنها حتی شاید
امکان آن را نیافتند که در مورد سرنوشتشان مورد مذاکره انگلیسی‌ها قرار گیرند.

سال‌های 1920 و 1930 شاهد افزایش جدی تنش و خشونت‌ها بودیم که در آن بعضی از فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها و یهودیان به کشتن یکدیگر پرداختند.
فعالیت سازمان‌های صهیونیست در ایجاد کشور اسرائیل در نهایت به آنجا انجامید که صهیونیسم و یهودیت یکی شدند. تحریف تاریخ قدیم و مدرن تا بدان جا پیش برده شد که هر نقدی بر سیاست‌ها و اعمال اسرائیل هر چند افراطی نیز باشند توان بروز نیابد و این درست همان چیزی است که مورد سوءاستفاده پیش‌داوری‌های ضدیهودیت قرار گرفت، آنگاه که رفتار دشوار اسرائیل با غیریهودیان جزئی از دین یهود مطرح شد. از مطالعه مناقشه اعراب و اسرائیل می‌توان به این واقعیت رسید که صهیونیسم معادل یهودیت نیست و هر یهودی اجبارا صهیونیست نبوده همچنان که صهیونیست‌های مسیحی کم نبوده و نیستند.
 
اینان آن دسته از مسیحیانند که به دلایل مذهبی خواستار برپایی اسرائیل بوده و در نگهداری آن می‌کوشند. بینش این گروه‌ها در عمل اغلب به افراط می‌انجامد و حتی گوی سبقت را از صهیونیست‌های یهودی در بدرفتاری نسبت به فلسطینی‌ها می‌رباید. اجحافاتی که آلمان هیتلری بر یهودیان اروپا روا داشت به افزایش مهاجرت آنان به سوی فلسطین منجر شد که این موضوع نیز خود به افزایش برخورد بیشتر بین جوامع ساکنان این سرزمین انجامید. با بالا گرفتن خشونت‌ها که این‌بار از جانب گروه‌های شبه‌نظامی صهیونیست، نیروهای انگلیسی و غیره را هدف قرار می‌دادند و ناتوانی از کنترل اوضاع رهبران این کشور را بر آن داشت تا درصدد واگذاری مساله فلسطین به سازمان تازه‌تاسیس شده ملل متحد درآیند و چنین است که سازمان ملل متحد وارد بحرانی شد که اینک بیش از یک قرن از عمرش می‌گذرد.

سازمان ملل و مساله فلسطین
مساله فلسطین نخستین بحران مهمی بود که سازمان ملل با آن مواجه شد. بعد از اعلام پایان قیمومیت به فلسطین که به دنبال جنگ جهانی اول و شکست دولت عثمانی صورت پذیرفت، انگلستان در سال 1947 از سازمان ملل خواست تا برای این مساله چاره‌ای بیندیشد. مجمع عمومی سازمان تصمیم گرفت که کمیسیونی ویژه برای فلسطین برای تحقیق درباره علت ناآرامی‌ها در این سرزمین و ارائه راه‌حلی برای خروج از این وضع به وجود آورد. کمیسیونی که از یازده عضو (از جمله ایران) تشکیل می‌شد، در نهایت دو گزارش اقلیت و اکثریت را ارائه داد. گزارش اقلیت (ایران، هند و یوگسلاوی) پیشنهاد ایجاد یک کشور فدرال مرکب از یهودیان و اعراب را ارائه داد که مورد اقبال واقع نشد. گزارش اکثریت که طرح تقسیم فلسطین به دو کشور مستقل یهودی و عرب را پیشنهاد می‌کرد به رای گذاشته و پذیرفته شد.
 
قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل بیت‌المقدس و حومه آن را تحت رژیمی بین‌المللی قرار می‌داد تا حق دسترسی به اماکن مقدس برای پیروان سه دین توحیدی فراهم شود. اگرچه کشور یهودی در نیمه شب 14 ماه می 1948 دیده به جهان گشود، ایجاد کشور عربی (فلسطینی) در شش دهه گذشته همچنان معطل مانده است. جنگ‌های اعراب و اسرائیل در سال‌های 1948 و 1953 و به‌خصوص 1958 به کوچک‌تر شدن سرزمین فلسطین و گسترش جغرافیایی اسرائیل انجامید و در صورت به انجام رسیدن طرح‌های صلح تنها 22 درصد فلسطین تاریخی تحت حاکمیت فلسطینیان درخواهد آمد. سازمان ملل طی دهه‌های مناقشه عراق و اسرائیل جایگاه کلیدی خود را به عنوان محل حل این موضوع به تدریج از دست داد و به حاشیه راند و آوردگاهی شد برای کشورهای مخالف اسرائیل تا قطعنامه‌هایی را به تصویب برسانند که هرگز به اجرا درنیامده‌اند. جابه‌جایی مرکز ثقل حل این مناقشه از نیویورک (سازمان ملل) به واشنگتن (دولت آمریکا)، آمریکا را محور اصلی هر گفت‌وگوی معنی‌دار برای رسیدن به شکلی از صلح، بین فلسطینی‌ها و اسرائیل کرد.

تبلیغات