نویسندگان: هادی خسرو شاهین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

پاکستان با دموکراسی وداع کرد. آن هنگام که پیکر بی‌جان بی‌نظیر بر زمین افتاد، دموکراسی نیز به گور رفت تا خیال نظامیان و هم‌پیمانان افراطی از هر جهت آسوده شود. ترور بی‌نظیر یک نشانه بود، نشانه‌ای از جنگ دائمی دموکراسی و دیکتاتوری و سازش‌ناپذیری قدرت و اقتدار. طالبان قدرت نشان دادند که صاحبان اقتدار را توان تحمل‌شان نیست. چرا که بود دیگری به بهای نبود آنهاست و چنین پیامدی برای آنها که قدرت را همیشگی و دائمی می‌خواهند، همچون کابوسی است که حتی در خواب نیز نتوان دید.

بی‌نظیر با آرمان دموکراسی به پاکستان آمد و با مرگ خود نیز آن خیر و فیض مطلق را به همراه برد. آن آرمان دیگر به آرزویی شبیه است تا واقعیتی ملموس و عینی. زین‌پس تنها باید خوابش را دید و در بیداری نیز به تماشای یک دور باطل نشست. باطلی که در میان دیکتاتوری و بنیادگرایی می‌چرخد تا پاکستان همانی باشد که بود. بی‌نظیر فرشته نجاتی بود که قربانی شد، با مشرف توافق کرد که فرشته نجات‌اش شود و هم امیدی برای تحقق دموکراسی در سرزمین قومیت‌ها و قبیله‌ها. اما ژنرال با تجربه‌تر از آن بود که به او مجالی دهد تا نویددهنده دموکراسی شود. بی‌نظیر از میان رفت تا تاریخ تنها به او حکم فرشته نجات دهد. آن هم نه فرشته فردوس که اگر اینچنین بود شاید پیکر بی‌جانش از آرامگاه آبا و اجدادی برمی‌خاست تا خود دموکراسی‌خواهان را رهبری کند.
 
بی‌نظیر فرشته دوزخی شد که آتش‌اش را مشرف و نظامیان برپا کرده بودند. او در این آتش سوخت و دموکراسی را نیز با خود سوزاند. دختر پاکستان، فرشته خطاکار بود. از آن جهت که با مشرف مصالحه کرد و از عدم به حیاتش رساند و چقدر طبیعی به نظر می‌رسد وقتی یک دیکتاتور، رقیب را حذف کند، به‌خصوص آن زمان که احساس کند آن رقیب آنچنان قدرتمند است که می‌تواند سپر بلایش شود و به او حیاتی دوباره ببخشد و چقدر غریب می‌نماید وقتی یک بانوی سیاستمدار با کوله‌باری از تجربه خامی کند و خود را در دامی بیفکند که سرانجامش مرگ باشد. مشرف به مقصودش رسید، هم قوی‌ترین رقیب را از سر راه برداشت و هم رئیس‌جمهور ماند تا کاخ ریاست‌جمهوری میزبان یک سیاستمدار تازه‌وارد نباشد. اکنون مشرف مانده است و یک برهوت، برهوتی به نام پاکستان آن هم بدون جامعه مدنی. آقای مشرف ریاستت بر این برهوت مبارک.

تبلیغات