آخرین تراژدی
آرشیو
چکیده
متن
پایان تاریخ یا سر آغازی دیگر؟ مرگ بینظیر بوتو، آخرین تراژدی دودمان بوتو نیز همچنان این پرسش را بیپاسخ خواهد گذاشت. گویی سرنوشت دودمان بوتو باید همواره با تراژدی همراه باشد. ذوالفقار علیبوتو بنیانگذار حزب مردم پاکستان در اوایل دهه هفتاد میلادی نخست رئیسجمهور و سپس نخستوزیر پاکستان شد. در سال1977 با کودتای ژنرال ضیاالحق دستگیر و به زندان افتاد. همسرش نصرت و بینظیر دخترش نیز زندانی شدند. با وجود همه تلاشهای جهانی در سال 1979 ضیاالحق، ذوالفقار علیبوتو را اعدام کرد. از همان هنگام چالش بین اکثریت سنی و اقلیت شیعه اوج گرفت. در مواقعی چنین عنوان شد که رقابت بین ایران شیعه و ضیاالحق سنی مرگ بوتو را رقم زده است. از همان هنگام زمزمههای مبنی بر تلاش دولت پاکستان برای شیعهزدایی عنوان شد. پسران علی بوتو نیز تبعید شدند و یکی در کابل و دیگری در دمشق به فعالیت سیاسی پرداختند.
دولت پاکستان آنان را به اتهام دست داشتن در عملیات ضددولتی تحت تعقیب قرار داد تا اینکه در سال 1985 در آپارتمانی در جنوب فرانسه در شهر کان جنازهای پیدا شد که مشخص شد شهنواز بوتو پسر ارشد علیبوتو است. هرگز ریشههای این قتل پیدا نشد و با همه تلاش پلیس فرانسه این پرونده در فرانسه همچنان باز ماند. فامیل بوتو ادعا کرد که شهنواز به وسیله سمی که همسر افغانیاش به او خورانده است مسموم شده است. خواهر همسر شهنواز نیز به ازدواج مرتضی برادر شهنواز درآمده بود و فامیل بوتو بارها عنوان کرد که توطئهای در پی این ازدواجها نهفته است. در سال1986 بینظیر بوتو که در هاروارد و آکسفورد تحصیل کرده بود، از لندن به پاکستان بازگشت و فقط در اثر یک اتفاق در ژانویه سال 1987 از یک سوءقصد جان سالم بدر برد. پس از مرگ ژنرال ضیاالحق بینظیر در سال 1988 با حزب مردم اکثریت پارلمانی را به دست آورد و در سن 35 سالگی نخستین نخستوزیر زن در یک کشور مسلمان شد.
بینظیر بوتو به برادرش مرتضی که در تبعید به سر میبرد اجازه بازگشت به پاکستان را نداد. در سال 1990 بینظیر بوتو قدرت را در پاکستان از دست داد ولی بار دیگر در سال 1993 ریاست دولت را به دست گرفت. برادرش مرتضی علیه حزب مردم در انتخابات شرکت کرد و توانست به پارلمان راه یابد و هنگام بازگشت به پاکستان از تبعید شانزده ساله در فرودگاه دستگیر شد و به جرم عملیات تروریستی به زندان افتاد. فامیل بوتو در آن هنگام به شدت چندپاره شده بود، از یکسو بینظیر و مادرش و از سوی دیگر مرتضی. در سال 1996 مرتضی و هفت نفر دیگر از طرفدارانش به وسیله پلیس در کراچی کشته شدند. با کشته شدن مرتضی اختلاف در خانواده بوتو به اوج رسید. پس از نخستوزیری بوتو، نواز شریف به نخستوزیری رسید تا اینکه با کودتای ژنرال پرویز مشرف در سال 1999 پاکستان بار دیگر به دوران حکومت ژنرالها بازگشت. در تاریخ کوتاه پاکستان حکومت نظامیان به سرنوشت این کشور گره خورده است و از سال 1958 که مارشال ایوبخان نخستین دیکتاتوری نظامی را در پاکستان بر سر کار آورد، تاکنون این روند با چند دوره ناپیوستگی همچنان ادامه داشته است.
استقلال پاکستان از هند که در سال 1947 همراه با کشتار زیاد و کوچ اجباری میلیونها انسان همراه بود، پاکستان را به سوی میلیتاریسم سوق داد و نظامیان در این کشور دیر یا زود به سمبلی برای پاسداری از استقلال تبدیل شدند. در سال 1956 که جمهوری پاکستان قد علم کرد و اسکندر میرزا به ریاست جمهوری رسید نیز نظامیان بیش و کم بر سیاست پاکستان سایه افکنده بودند تا اینکه در سال 1958 مارشال ایوبخان زمام امور را با یک کودتای نظامی در دست گرفت و این حکومت تا سال 1969 تداوم یافت. در سال 1969 و پس از ایوبخان، مارشال یحییخان بر سر کار آمد و تا سال 1971 که بار دیگر انتخابات آزاد در این کشور برگزار شد، زمام امور را در دست داشت. در همین دوران جدا شدن پاکستان شرقی از پاکستان که به عنوان کشور مستقل بنگلادش اعلام وجود کرد، ضربه بزرگی بهحکومت نظامیان پاکستان زد و زمینه انتخابات آزاد را فراهم کرد. در همین سال ذوالفقار علیبوتو در انتخاباتی آزاد به قدرت رسید.
در سال 1973 قانون اساسی تازه پاکستان پس از جدا شدن بنگلادش از این کشور نوشته شد. در سال 1977 ژنرالها که بار دیگر کمر از زیر ضربه جدا شدن بنگلادش از پاکستان راست کرده بودند پا به صحنه نهادند و با کودتای ژنرال ضیاالحق پاکستان به دوران حکومت ژنرالها بازگشت و ذوالفقار علیبوتو از کار برکنار شد و به زندان افتاد. در سال 1979 ضیاالحق، بوتو را اعدام و پاکستان را به سوی یک کشور رادیکال اسلامی رهنمون کرد. ضیاالحق در همین دوران موجی از اسلامگرایی را در پاکستان به صحنه آورد که در درازمدت به پا گرفتن گروههای رادیکال اسلامی از قبیل القاعده که در اصل برای مبارزه با تصرف افغانستان از سوی شوروی و کمک به مجاهدان افغانی بنیان نهاده شده بود، انجامید. ضیاالحق پا را از این فراتر نیز نهاد و در خفا به مبارزه با شیعیان که او گمان داشت با انقلاب اسلامی ایران انگیزه اعتقادی بیشتری برای مبارزه با دیکتاتوری یافتهاند، پرداخت. پارهای بر این اعتقاد هستند که انگیزه اعدام بوتو را نیز باید در همین طرز تفکر ژنرال جستوجو کرد.
جدال پنهان ژنرال با نهضت شیعه که در این جدال گروههای افراطی سنی نیز نقش داشتند، در آن زمان جنگی ایدئولوژیک و مذهبی پنهانی را رقم زد که به پا گرفتن القاعده نیز انجامید. طالبان که دستپرورده پاکستان و همین طرز تفکر بودند دیر یا زود به اهرمی در دست پاکستان تبدیل شدند تا در لوای مبارزه با تهاجم شوروی به افغانستان، حرکت ضد شیعهگری را نیز پیش برند. در همین رابطه اشاره به کشتار دیپلماتهای ایرانی در کابل پس از تصرف این شهر از سوی طالبان تاییدی بر این موضوع است. به موازات آن، گروههای پشتون افراطی در مرزهای پاکستان با افغانستان نیز پا به پای این حرکت به مبارزه با آنچه با شیعهگری در پاکستان مربوط میشد، پرداختند و آب را بیشتر بر آسیاب ژنرال ریختند.
در این میان کمتر به این موضوع پرداخته شده است که محمدعلی جناح نیز خود شیعه بود ولی احیای دولتی اسلامی در پاکستان برای او همانند خانم بینظیر بوتو آنقدر اهمیت داشت که این موضوع را به سایه برد. در شکلگیری دولت پاکستان اسماعیلیان نیز با همه توان به صحنه آمدند و نفوذ آنان به عاملی برای تثبیت کشوری انجامید که در پی یافتن هویت بود. هنوز نیز آنان به کمکهای خود به اقتصاد پاکستان ادامه میدهند. ضیاالحق بالاخره در سال 1988 در اثر سقوط هواپیمایش جان باخت. در حالی که در دوران حکومتش پاکستان را به سوی رادیکاله شدن رهنمون کرده بود و بذر رادیکالیسمی را در پاکستانی پاشید که آمادگی آن را نیز داشت. این راهی که ژنرالها پیش پای پاکستان نهادند این کشور را به چرخهای انداخت که از یک سو رادیکالیسم را در پی داشت و از سوی دیگر تلاش برای دست یافتن به دموکراسی پارلمانی را فلج کرد.
همگرایی نانوشته گروههای افراطی اسلامی با نظامیان پاکستان که در زمان ضیاالحق به اوج خود رسید، نه فقط پاکستان را در سالهای بعد با مشکل مواجه کرد، بلکه متحد اصلی این کشور، آمریکا را نیز با چالشهایی در رابطه با برخورد با نظامیان پاکستانی روبرو کرده است. بوتو شیعه میتوانست این چرخه را متوقف کند ولی چنین به نظر میرسد که در پاکستان هنوز دستهایی بر سر کار است که دوام و بقای خود را در ادامه این راه میداند. عاملان قتل خانم بوتو نیز هنوز در پردهای از ابهام هستند و متهم کردن این یا آن گروه به قتل خانم بوتو نشان میدهد که در پس پرده دستهای دیگری در کار است که به چیزی فراتر از آنچه در صحنه سیاسی علنی پاکستان میگذرد چشم دوخته است. در شطرنج قدرت پاکستان مهرههای پشت پرده هنوز دست خود را رو نکردهاند و قتل خانم بوتو در حقیقت پرده اول نمایشی است که تازه شروع شده است.
دولت پاکستان آنان را به اتهام دست داشتن در عملیات ضددولتی تحت تعقیب قرار داد تا اینکه در سال 1985 در آپارتمانی در جنوب فرانسه در شهر کان جنازهای پیدا شد که مشخص شد شهنواز بوتو پسر ارشد علیبوتو است. هرگز ریشههای این قتل پیدا نشد و با همه تلاش پلیس فرانسه این پرونده در فرانسه همچنان باز ماند. فامیل بوتو ادعا کرد که شهنواز به وسیله سمی که همسر افغانیاش به او خورانده است مسموم شده است. خواهر همسر شهنواز نیز به ازدواج مرتضی برادر شهنواز درآمده بود و فامیل بوتو بارها عنوان کرد که توطئهای در پی این ازدواجها نهفته است. در سال1986 بینظیر بوتو که در هاروارد و آکسفورد تحصیل کرده بود، از لندن به پاکستان بازگشت و فقط در اثر یک اتفاق در ژانویه سال 1987 از یک سوءقصد جان سالم بدر برد. پس از مرگ ژنرال ضیاالحق بینظیر در سال 1988 با حزب مردم اکثریت پارلمانی را به دست آورد و در سن 35 سالگی نخستین نخستوزیر زن در یک کشور مسلمان شد.
بینظیر بوتو به برادرش مرتضی که در تبعید به سر میبرد اجازه بازگشت به پاکستان را نداد. در سال 1990 بینظیر بوتو قدرت را در پاکستان از دست داد ولی بار دیگر در سال 1993 ریاست دولت را به دست گرفت. برادرش مرتضی علیه حزب مردم در انتخابات شرکت کرد و توانست به پارلمان راه یابد و هنگام بازگشت به پاکستان از تبعید شانزده ساله در فرودگاه دستگیر شد و به جرم عملیات تروریستی به زندان افتاد. فامیل بوتو در آن هنگام به شدت چندپاره شده بود، از یکسو بینظیر و مادرش و از سوی دیگر مرتضی. در سال 1996 مرتضی و هفت نفر دیگر از طرفدارانش به وسیله پلیس در کراچی کشته شدند. با کشته شدن مرتضی اختلاف در خانواده بوتو به اوج رسید. پس از نخستوزیری بوتو، نواز شریف به نخستوزیری رسید تا اینکه با کودتای ژنرال پرویز مشرف در سال 1999 پاکستان بار دیگر به دوران حکومت ژنرالها بازگشت. در تاریخ کوتاه پاکستان حکومت نظامیان به سرنوشت این کشور گره خورده است و از سال 1958 که مارشال ایوبخان نخستین دیکتاتوری نظامی را در پاکستان بر سر کار آورد، تاکنون این روند با چند دوره ناپیوستگی همچنان ادامه داشته است.
استقلال پاکستان از هند که در سال 1947 همراه با کشتار زیاد و کوچ اجباری میلیونها انسان همراه بود، پاکستان را به سوی میلیتاریسم سوق داد و نظامیان در این کشور دیر یا زود به سمبلی برای پاسداری از استقلال تبدیل شدند. در سال 1956 که جمهوری پاکستان قد علم کرد و اسکندر میرزا به ریاست جمهوری رسید نیز نظامیان بیش و کم بر سیاست پاکستان سایه افکنده بودند تا اینکه در سال 1958 مارشال ایوبخان زمام امور را با یک کودتای نظامی در دست گرفت و این حکومت تا سال 1969 تداوم یافت. در سال 1969 و پس از ایوبخان، مارشال یحییخان بر سر کار آمد و تا سال 1971 که بار دیگر انتخابات آزاد در این کشور برگزار شد، زمام امور را در دست داشت. در همین دوران جدا شدن پاکستان شرقی از پاکستان که به عنوان کشور مستقل بنگلادش اعلام وجود کرد، ضربه بزرگی بهحکومت نظامیان پاکستان زد و زمینه انتخابات آزاد را فراهم کرد. در همین سال ذوالفقار علیبوتو در انتخاباتی آزاد به قدرت رسید.
در سال 1973 قانون اساسی تازه پاکستان پس از جدا شدن بنگلادش از این کشور نوشته شد. در سال 1977 ژنرالها که بار دیگر کمر از زیر ضربه جدا شدن بنگلادش از پاکستان راست کرده بودند پا به صحنه نهادند و با کودتای ژنرال ضیاالحق پاکستان به دوران حکومت ژنرالها بازگشت و ذوالفقار علیبوتو از کار برکنار شد و به زندان افتاد. در سال 1979 ضیاالحق، بوتو را اعدام و پاکستان را به سوی یک کشور رادیکال اسلامی رهنمون کرد. ضیاالحق در همین دوران موجی از اسلامگرایی را در پاکستان به صحنه آورد که در درازمدت به پا گرفتن گروههای رادیکال اسلامی از قبیل القاعده که در اصل برای مبارزه با تصرف افغانستان از سوی شوروی و کمک به مجاهدان افغانی بنیان نهاده شده بود، انجامید. ضیاالحق پا را از این فراتر نیز نهاد و در خفا به مبارزه با شیعیان که او گمان داشت با انقلاب اسلامی ایران انگیزه اعتقادی بیشتری برای مبارزه با دیکتاتوری یافتهاند، پرداخت. پارهای بر این اعتقاد هستند که انگیزه اعدام بوتو را نیز باید در همین طرز تفکر ژنرال جستوجو کرد.
جدال پنهان ژنرال با نهضت شیعه که در این جدال گروههای افراطی سنی نیز نقش داشتند، در آن زمان جنگی ایدئولوژیک و مذهبی پنهانی را رقم زد که به پا گرفتن القاعده نیز انجامید. طالبان که دستپرورده پاکستان و همین طرز تفکر بودند دیر یا زود به اهرمی در دست پاکستان تبدیل شدند تا در لوای مبارزه با تهاجم شوروی به افغانستان، حرکت ضد شیعهگری را نیز پیش برند. در همین رابطه اشاره به کشتار دیپلماتهای ایرانی در کابل پس از تصرف این شهر از سوی طالبان تاییدی بر این موضوع است. به موازات آن، گروههای پشتون افراطی در مرزهای پاکستان با افغانستان نیز پا به پای این حرکت به مبارزه با آنچه با شیعهگری در پاکستان مربوط میشد، پرداختند و آب را بیشتر بر آسیاب ژنرال ریختند.
در این میان کمتر به این موضوع پرداخته شده است که محمدعلی جناح نیز خود شیعه بود ولی احیای دولتی اسلامی در پاکستان برای او همانند خانم بینظیر بوتو آنقدر اهمیت داشت که این موضوع را به سایه برد. در شکلگیری دولت پاکستان اسماعیلیان نیز با همه توان به صحنه آمدند و نفوذ آنان به عاملی برای تثبیت کشوری انجامید که در پی یافتن هویت بود. هنوز نیز آنان به کمکهای خود به اقتصاد پاکستان ادامه میدهند. ضیاالحق بالاخره در سال 1988 در اثر سقوط هواپیمایش جان باخت. در حالی که در دوران حکومتش پاکستان را به سوی رادیکاله شدن رهنمون کرده بود و بذر رادیکالیسمی را در پاکستانی پاشید که آمادگی آن را نیز داشت. این راهی که ژنرالها پیش پای پاکستان نهادند این کشور را به چرخهای انداخت که از یک سو رادیکالیسم را در پی داشت و از سوی دیگر تلاش برای دست یافتن به دموکراسی پارلمانی را فلج کرد.
همگرایی نانوشته گروههای افراطی اسلامی با نظامیان پاکستان که در زمان ضیاالحق به اوج خود رسید، نه فقط پاکستان را در سالهای بعد با مشکل مواجه کرد، بلکه متحد اصلی این کشور، آمریکا را نیز با چالشهایی در رابطه با برخورد با نظامیان پاکستانی روبرو کرده است. بوتو شیعه میتوانست این چرخه را متوقف کند ولی چنین به نظر میرسد که در پاکستان هنوز دستهایی بر سر کار است که دوام و بقای خود را در ادامه این راه میداند. عاملان قتل خانم بوتو نیز هنوز در پردهای از ابهام هستند و متهم کردن این یا آن گروه به قتل خانم بوتو نشان میدهد که در پس پرده دستهای دیگری در کار است که به چیزی فراتر از آنچه در صحنه سیاسی علنی پاکستان میگذرد چشم دوخته است. در شطرنج قدرت پاکستان مهرههای پشت پرده هنوز دست خود را رو نکردهاند و قتل خانم بوتو در حقیقت پرده اول نمایشی است که تازه شروع شده است.