سرنگونی امپراتوری سرخ
آرشیو
چکیده
متن
داستان سقوط امپراتوری سرخ بارها و بارها روایت شده؛ و در این میان هر شخص و گروهی به فراخور نسبتی که با حادثه دارد قرائتی متفاوت از سیر رویدادها و حوادث را ارائه میدهد. بدین ترتیب اگر جمعی برزمین افتادن پرچم داس و چکش را جبر دانسته و معتقدند که سیاستهای اجرا شده از سوی دولتمردان مسکو در گذر زمان چنین سرنوشتی را محتوم کرده بود، در نقطه مقابل هم میتوان این باور را شنید که سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی تنها ناشی از سیاستهای گورباچوف و همراهانش بوده که شاید از همان ابتدا با گشودن فضای سیاسی کشور روی منتقدین و اجرای سیاستهای اصلاحی، اقتدار حکومت آهنین مسکو را از بین برده بودند.
انبوه فرضیات ارائه شده در مورد علل سقوط غول شرقی هزاره دوم چنان است که نه میتوان یکی را بر دیگری رجحان داده و یا موردی را فاقد واقعیت دانست. درهمتنیدگی عوامل مختلف و موقعیت درهم پیچیده شوروی هم باعث میشود تا هر فرضیهای فضایی برای محتمل بودن بیابد.
در شرایطی که در میان انبوه این فرضیات نمیتوان موردی را اولویت بخشید و یا برعکس دیگران را فاقد واقعیت دانست، نگاهی به برخی شرایط پیرامونی سقوط شوروی و به طور خاص فضایی که در آن امپراتوری کمونیست توان تداوم برتری اقتصادی خود را از دست داده و بدین ترتیب عملا قادر به حفظ هژمونی خود، در داخل مرزها و یا در بیرون مرزها و متناظر با اعضای بلوک شرق نشد، میتواند زوایای دیگری از این رویداد را آشکار کند.
ناکارآمدی اقتصاد شوروی را عموما کارشناسان به اواسط دهه 1980 مرتبط میدانند. در این میان در حالیکه برخی اسناد و مدارک سازمان سیا نشان میدهد که آمریکاییها از سالهای پایانی دهه 1970 و ابتدای دهه 1980 به دنبال آن بودند که مسکو را با استفاده از اهرم نفت- غلات تحت فشار قرار دهند، حوادث سالهای میانی دهه 80 که با طراحی و برنامهریزی سعودیها، متحدین اصلی آمریکا در منطقه تامینکننده اصلی مجاهدین افغان و مقابلهکنندگان با حضور ارتش سرخ در افغانستان شکل گرفت، نشاندهنده نوعی ارتباط منطقی و محتمل میان سیر حوادث و سقوط شوروی است. در اواسط دهه 80 و به دنبال کمبود بارش باران و خشکسالی در برخی مناطق، روسها روزبهروز نیاز به واردات غلات بیشتری داشتند و این امر هم مستلزم دستیابی به منابع مالی خارجی بود. در شرایطی که بازارهای انرژی در تعادلی معقول به سرمیبردند ورود ناگهانی سعودیها به بازی عرضه و قیمت – در شرایطی که آنها معمولا ترجیح میدادند چندان در بازار نفت دخالت نکنند- همه چیز را تغییر داد.
در 13 سپتامبر 1985 بود که شیخ احمد زکییمانی، وزیرنفت سرشناس سعودی، خبر از عزم این پادشاهی برای تغییر گسترده سیاستهای نفتی خود داد. یمانی میگفت که سعودیها دیگر تمایلی به ایفای نقش سابق خود به عنوان متوازنکننده بازار انرژی نداشته و خواهان کسب سهمی معادل توان تولید خود از بازار هستند. کاهش شدید بهای نفت در بازارهای جهانی اما لطمه شدیدی به اقتصاد شوروی زد. امید بستن به بهبود اوضاع، بدون برداشتن گامی عملی در آن جهت، در نهایت شرایط را به گونهای رقم زد که مسکو برای جبران شرایط وخیم اقتصادی خود به استقراض خارجی روی آورد. میخ آخر بر تابوت رویای وام بزرگ روسها زمانی کوبیده شد که دویچهبانک و سایر بانکهای طرف حساب روسیه اعلام کردند که وام را نه از منابع تجاری معمول که از منابع دولتی به این کشور داده و لذا باید پیش از هر اقدامی با دولتهای غربی مذاکراتی صریح و رو در رو انجام شود. غربیها این بار وام را به عنوان ابزاری برای امتیازگیری سیاسی در نظر گرفته بودند.
روسها در آستانه سقوط قرار داشتند و اوضاع به صورت فزایندهای بدتر میشد. پرسشی که امروز فارغ از تمامی این حوادث مطرح میشود این است که آیا اگر اقدام غیرمنتظره سعودیها در برهم زدن بازار نفت و حرکت در راستای خواست آمریکا برای به زانو آوردن ابرقدرت شرق نبود، بازهم داس و چکش کارگران به تاریخ میپیوست؟ به راستی نقش سعودیها در سرنگون کردن ابرقدرت بزرگ هزاره دوم چه بوده است؟
انبوه فرضیات ارائه شده در مورد علل سقوط غول شرقی هزاره دوم چنان است که نه میتوان یکی را بر دیگری رجحان داده و یا موردی را فاقد واقعیت دانست. درهمتنیدگی عوامل مختلف و موقعیت درهم پیچیده شوروی هم باعث میشود تا هر فرضیهای فضایی برای محتمل بودن بیابد.
در شرایطی که در میان انبوه این فرضیات نمیتوان موردی را اولویت بخشید و یا برعکس دیگران را فاقد واقعیت دانست، نگاهی به برخی شرایط پیرامونی سقوط شوروی و به طور خاص فضایی که در آن امپراتوری کمونیست توان تداوم برتری اقتصادی خود را از دست داده و بدین ترتیب عملا قادر به حفظ هژمونی خود، در داخل مرزها و یا در بیرون مرزها و متناظر با اعضای بلوک شرق نشد، میتواند زوایای دیگری از این رویداد را آشکار کند.
ناکارآمدی اقتصاد شوروی را عموما کارشناسان به اواسط دهه 1980 مرتبط میدانند. در این میان در حالیکه برخی اسناد و مدارک سازمان سیا نشان میدهد که آمریکاییها از سالهای پایانی دهه 1970 و ابتدای دهه 1980 به دنبال آن بودند که مسکو را با استفاده از اهرم نفت- غلات تحت فشار قرار دهند، حوادث سالهای میانی دهه 80 که با طراحی و برنامهریزی سعودیها، متحدین اصلی آمریکا در منطقه تامینکننده اصلی مجاهدین افغان و مقابلهکنندگان با حضور ارتش سرخ در افغانستان شکل گرفت، نشاندهنده نوعی ارتباط منطقی و محتمل میان سیر حوادث و سقوط شوروی است. در اواسط دهه 80 و به دنبال کمبود بارش باران و خشکسالی در برخی مناطق، روسها روزبهروز نیاز به واردات غلات بیشتری داشتند و این امر هم مستلزم دستیابی به منابع مالی خارجی بود. در شرایطی که بازارهای انرژی در تعادلی معقول به سرمیبردند ورود ناگهانی سعودیها به بازی عرضه و قیمت – در شرایطی که آنها معمولا ترجیح میدادند چندان در بازار نفت دخالت نکنند- همه چیز را تغییر داد.
در 13 سپتامبر 1985 بود که شیخ احمد زکییمانی، وزیرنفت سرشناس سعودی، خبر از عزم این پادشاهی برای تغییر گسترده سیاستهای نفتی خود داد. یمانی میگفت که سعودیها دیگر تمایلی به ایفای نقش سابق خود به عنوان متوازنکننده بازار انرژی نداشته و خواهان کسب سهمی معادل توان تولید خود از بازار هستند. کاهش شدید بهای نفت در بازارهای جهانی اما لطمه شدیدی به اقتصاد شوروی زد. امید بستن به بهبود اوضاع، بدون برداشتن گامی عملی در آن جهت، در نهایت شرایط را به گونهای رقم زد که مسکو برای جبران شرایط وخیم اقتصادی خود به استقراض خارجی روی آورد. میخ آخر بر تابوت رویای وام بزرگ روسها زمانی کوبیده شد که دویچهبانک و سایر بانکهای طرف حساب روسیه اعلام کردند که وام را نه از منابع تجاری معمول که از منابع دولتی به این کشور داده و لذا باید پیش از هر اقدامی با دولتهای غربی مذاکراتی صریح و رو در رو انجام شود. غربیها این بار وام را به عنوان ابزاری برای امتیازگیری سیاسی در نظر گرفته بودند.
روسها در آستانه سقوط قرار داشتند و اوضاع به صورت فزایندهای بدتر میشد. پرسشی که امروز فارغ از تمامی این حوادث مطرح میشود این است که آیا اگر اقدام غیرمنتظره سعودیها در برهم زدن بازار نفت و حرکت در راستای خواست آمریکا برای به زانو آوردن ابرقدرت شرق نبود، بازهم داس و چکش کارگران به تاریخ میپیوست؟ به راستی نقش سعودیها در سرنگون کردن ابرقدرت بزرگ هزاره دوم چه بوده است؟