نویسندگان: فرزانه سالمی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در سال 1957 میلادی، تنها یک هفته پس از آنکه جایزه نوبل ادبیات به «آلبر کامو» تعلق گرفت، خبرنگار مجله «پاریسین» از او پرسید التزام هنرمند به حضور در عرصه سیاسی و اجتماعی چقدر باید باشد. در آن زمان، کامو به عنوان یک نویسنده، روزنامه‌نگار و روشنفکر شهرت یافته بود که در مورد مسائل مختلف- و مهمتر از همه، جنگ استقلال‌طلبانه الجزایر- نظرش را می‌پرسیدند. کامو از حمام خونی که به نام عدالت و آزادی به راه افتاده بود، به شدت غمگین بود و حس می‌کرد باید پاسخ متفاوتی به این سوال بدهد: «هنرمند کورمال‌کورمال راهش را در تاریکی پیش می‌برد؛ مثل راه رفتن در خیابان و ناتوانی از جدا کردن مسیر خود از محیط و آدم‌های اطراف. مثل جستجوی عدالت و در عین حال، منشاء بی‌عدالتی شدن.»
 
کامو بارها از این «تاریکی» سخن گفت. او می‌دید که محل تولدش- الجزایر- چگونه درگیر خشونت شده و هر آن احتمال آن می‌رود که مادر خودش در حملات تروریستی علیه فرانسویان- استعمارگران- کشته شود. اما او، در عین حال، شاهد نوع دیگری از «تاریکی» هم در میان همطرازان خود در حلقه‌های روشنفکری پاریس بود. مواجهه کامو و «ژان پل سارتر» یکی از این موارد بود. کامو و سارتر که زمانی دوستان نزدیک هم بودند، پنج سال قبل از طرح سوال خبرنگار پاریسین، به خاطر اختلاف نظر در مورد یکی از کتاب‌های کامو- “عصیان”- در مقابل هم قرار گرفته بودند. استدلال‌هایی که کامو علیه روحیه انقلابی در این کتاب مطرح کرده بود، به مذاق سارتر چپ گرا خوش نمی‌آمد.
 
آنها هیچ‌گاه پس از این ماجرا، مصالحه نکردند و همین باعث بالا گرفتن بحث در مورد قواعدی شد که “قرار بود” بر زندگی افراد فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی حاکم باشد- و نبود. در آن زمان، چپی‌های فرانسوی اصطلاحاتی مانند “التزام هنرمند و روشنفکر به حضور در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی” را مطرح و آن را تعهد و مسئولیت هنرمند برای صلاح عموم قلمداد می‌کردند. کامو “مسوولیت هنرمند” را قبول داشت، اما از التزام هنرمند به حضور سیاسی و اجتماعی، آن هم به شکل طرفداری یکجانبه، ایدئولوژی‌گرایی و همراهی با پرولتاریا برای مغلوب کردن بورژوازی – دل خوشی نداشت. کامو این نوع “تعهد” را “نسخه پیچیدن بیهوده” می‌خواند و معتقد بود که این روش؛ تبلیغ «آزادی وفادارانه»- یعنی وفاداری به ایدئولوژی- است و نه آزادی واقعی. دیری نگذشت که کامو با این طرز فکر خاص در جامعه روشنفکری فرانسه، تنها ماند.
 
او برقراری تعادل در نقش‌آفرینی اجتماعی را وظیفه‌ای قلمداد می‌کرد که از عهده احزاب سیاسی بر نمی‌آید؛ اما در عین حال، مسئولیت آن تنها بر گردن هنرمندان نیست و دیگران هم باید در آن سهیم باشند. معتقد بود که اهداف “بزرگ”، نباید “بزرگی” تک‌تک افراد جامعه را تحت‌الشعاع قرار دهد. اکنون پنجاه سال می‌گذرد از زمانی که کامو به وجود این “تاریکی” در حلقه‌های روشنفکری اشاره کرد. او به تعهد و التزام علاقه‌ای نداشت؛ و حتی می‌گفت: “انسان‌ها نمی‌خواهند بمیرند؛ مگر در راه آزادی؛ و همین نشان می‌دهد که واقعا به مردن اعتقاد ندارند.”

تبلیغات