آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

«مقتدی صدر» می‌خواهد «آیت‌الله» شود. این شاید یکی از مهم‌ترین اخباری بود که در روزهای اخیر روی خروجی خبرگزاری‌های جهان قرار گرفت. خبری که به دلیل ارتباط با تحولات عراق و گره خوردن با منازعات قدرت در این کشور از دیگر رویدادها و حوادث بین‌المللی متمایز بود.
این خبر تنها روی تلکس‌های خارجی نماند و یکی از نمایندگان مقتدی‌صدر در تهران نیز در گفت‌وگو با «شهروند امروز» صحت آن را تایید کرد. اگرچه این نماینده پایبندی به سنت نبوی در تحصیل علم را علت رویکرد جدید مقتدی‌صدر دانست، ولی با این وجود سنت رفتاری این روحانی مردم‌باور به خوبی نشان می‌دهد که او تاثیرپذیرترین شخصیت مذهبی و سیاسی عراق از متغیرها و مولفه‌های پیرامونی است.

اگر سیاستمداران شیعه عراق در برابر کشتار غیرنظامیان هم‌مذهب خود سکوت کردند یا به دلیل ناتوانی رویکرد انفعالی در پیش گرفتند، مقتدی خود آستین‌ها را بالا زد و با تاسیس سپاه مهدی شرایطی فراهم آورد تا توده‌ها در برابر سنی‌های افراطی سپر بلایی بیابند و حتی این امکان برایشان به وجود آید که خود در برابر آنها بی‌واسطه و مستقیم قرار گیرند.
مقتدی عبای پاره بر تن می‌کند، چرا که می‌داند دیگر در عراق خبری از طبقه متوسط نیست، همه پا به فرار گذاشته‌اند تا تنها صاحبان عراق، فقیران باشند. پس چه بهتر که او نیز برای همدردی و همنشینی با آنها که مانده‌اند، جامه کهنه بر تن کند و در عین حال از طریق سازمان‌های خیریه به فقیران، سازمان دهد تا پیروانش چند برابر شوند. او شاید تنها عالم مذهبی و سیاستمدار عراقی است که به حاشیه بیشتر از متن توجه می‌کند.

اگرچه این روحانی در متن تحولات سیاسی و اجتماعی عراق حضور دارد ولی این متن‌نشینی به بهای فراموشی حاشیه‌ها تمام نشده است. او حاشیه را دوست دارد چرا که خود نیز از آن جایگاه به متن رسیده است. مقتدی برای تداوم چنین رفتاری چاره‌ای ندارد جز اینکه آیت‌الله شود، چرا که با ادامه وضع موجود رقیبانش او را برنمی‌تابند.

شهرت مقتدی
هیچ‌کس قبل از سرنگونی صدام، مقتدی صدر را نمی‌شناخت، اولین بار نام او در محاصره بیت آیت‌الله سیستانی شنیده شد. آن حادثه همه چیز را عیان کرد. روحانی که خود از نظام سنت‌گرای شیعی برخاسته بود، به همراه پیروانش از سنت عبور کرد تا جسارت خیزش علیه مرجع عالیقدر نجف فراهم شود. آنها از آیت‌الله سیستانی خواستند که نجف را ترک کند، چرا که او را فارس می‌دانستند و نه عرب. بدین ترتیب یک روحانی شیعه برای اولین بار به جای تاکید بر هویت مشترک مذهبی بر تمایزات قومیتی تاکید کرد تا بار دیگر راه برای سنت‌شکنی هموار شود.

اما این تمام ماجرا نبود، حادثه‌ای دیگر در پی آمد تا مشخص شود این روحانی ساده‌زیست فرسنگ‌ها با سنت‌گرایی فاصله دارد. ماجرا از میانجی‌گری سیدمجید خویی آغاز شد. خویی که پس از سرنگونی صدام بلافاصله به عراق رفته بود تا مدافعی برای میراث مرحوم آیت‌الله العظمی خویی در حوزه نجف باشد، خیلی زود در کسوت یک میانجی ظاهر شد. آن هم میانجی‌گری در حوزه‌ای که عداوت‌ها و کینه‌های عمیق در آن خفته بود. یک سر ماجرا به سیدحیدر کلیددار، مسوول تولیت آستان امیرالمومنین(ع) بازمی‌گشت و داستان از این قرار بود که کلیددار و پدر مقتدی صدر بر سر اداره حرم امیرالمومنین(ع) در دهه 1990 میلادی با یکدیگر اختلاف‌نظر داشتند، اما این اختلافات با مرگ سیدمحمدصادق صدر موقتا فروکش کرد و با سقوط صدام دوباره برملا شد و این بار مقتدی پسر سیدمحمدصادق به جای پدر طلب حق کرد.
 
اختلافات آنقدر بالا گرفت که سیدمجید خویی تصور کرد در صورت میانجی‌گری می‌تواند وزن و موقعیت خود را در حوزه نجف ارتقا دهد و در عین حال سطح بالای منازعه نیز می‌توانست خویی را به چنین هدفی برساند. اما این میانجی‌گری با قتل خویی به پایان رسید تا مقتدی و پیروانش نشان داده باشند تا چه حد برای تحقق اهدافشای جدی هستند. مقتدی این بار از سنت شیعی عبور کرد تا بگوید رادیکال است و از رادیکالیسم بهره برد تا به منزلت دست یابد.

پسر جانشین پدر
عبور از سنت مساله‌ای ریشه‌دار در خاندان صدر است. اگر امروز مقتدی صدر در این راه قدم گذاشته است، در دهه 1990 محمد صادق صدر، پدر مقتدی صدر، خود بنیان‌گذار چنین خط‌مشیی بوده است. محمدصادق صدر پس از انتفاضه سال 1991 شیعیان و سرکوب شدید اکثریت توسط رژیم صدام حسین چاره‌ را در آن دید که با وضع موجود مماشات کند و اگر غیر از این بود در آن فضای سنگین امکان برگزاری نماز جمعه و تاسیس انجمن‌های خیریه برای وی فراهم نمی‌شد. اما این مطابق سنت و مکتب نجف نبود. علمای نجف یا همچون محمدباقر صدر مشی اعتراضی داشتند و یا سکوت پیشه می‌کردند تا حرمت حوزه علمیه و اماکن مقدس شیعه حفظ شود. اما محمدصادق صدر تافته جدا بافته بود. از همین‌رو بود که علمای نجف خط‌مشی صدر را برنتافتند و آیات عظام سیستانی، شیخ مرتضی بروجردی و میرزاعلی غروی به انکار سیاست مماشات با رژیم پرداختند.
 
این مخالفت‌ها سیدمحمدصادق صدر را برآشفت و او را وادار ساخت که علیه علمای نجف موضع‌گیری کند. پدر مقتدی صدر حوزه علمیه نجف را متهم به انفعال و سکوت کرد. اما اختلافات میان صدر و علمای نجف تنها به سیاست مماشات با رژیم ختم نمی‌شد، در ماجرای اعلام مرجعیت از سوی صدر نیز بار دیگر اختلافات آشکار شد. او در شرایطی خود را مرجع تقلید معرفی و رساله خود را منتشر کرد که سایر علمای نجف حاضر به پذیرش مرجعیت او نبودند. او همچنین برخلاف سنت حوزه علمیه نجف، به جای آنکه بر هویت شیعی تاکید کند، بر عناصر و مولفه‌های عربی تاکید کرد تا وجه‌تمایز دیگر خود را از نجف‌نشینان نشان داده باشد.

وقتی صدر شهید شد
با گسترده شدن پیوندها میان محمدصادق صدر و مردم در سراسر عراق از طریق برگزاری مرتب نمازهای جمعه و انجمن‌های خیریه رژیم صدام احساس خطر کرد، چرا که این ظن غالب در میان حاکمان عراق تقویت شد که سیدمحمدصادق صدر به تهدیدی برای ثبات و امنیت تبدیل شده است. به هر حال دیکتاتورها رقیب را برنمی‌تابند و حکومت را به صورت مطلق از آن خود می‌دانند و صدام نیز استثنایی بر این قاعده نبود. اینچنین بود که طرح ترور سیدمحمدصادق صدر برنامه‌ریزی شد تا او و خط‌مشی‌اش از میان برود. در سال 1999 محمدصادق صدر به همراه دو فرزند دیگر خود سیدمصطفی و سیدمومل در توطئه‌ای از سوی رژیم بعث و سازمان استخبارات ترور شدند و فردای ترور نیز رژیم بسیاری از طرفداران محمدصادق صدر و پیروان راهش را به بازداشتگاه مخوف خود فرستاد تا فضایی برای تداوم سازماندهی و بسیج شیعیان فراهم نشود.
 
اما پس از سرنگونی صدام، راه صدر نیمه‌تمام رها نشد و ادامه یافت، نه به وسیله یک بیگانه که یک خویشاوند پرچم‌دار مکتب صدر شد. او مقتدی صدر کوچک‌ترین فرزند سیدمحمدصادق بود که برخلاف سیدمرتضی برادر بزرگتر مذهب را با سیاست درآمیخت. او نیز همچون پدر سر سازگاری با حوزه نجف نداشت و از اولین روزهای پس از سرنگونی صدام و باز شدن فضای سیاسی و اجتماعی، اصل را بر مخالفت گذاشت تا همچنان مکتب صدر از مکتب نجف متمایز باقی بماند.

نفی وضع موجود
مقتدی صدر در تقابل با حوزه نجف، با هر آنچه در عراق پس از صدام پدید آمد، مخالفت کرد. در ابتدا تاکید بر ناسیونالیسم عربی، گروه صدر را در کنار هیات علمای مسلمین عراق و سنی‌های مبارز قرار داد و این معنایی جز نفی مواضع اکثریت شیعیان و نادیده گرفتن منافع آنها نداشت. چرا که شیعیان و به‌خصوص حوزه علمیه نجف حضور در ساخت قدرت پس از سرنگونی صدام را یک فرصت تاریخی پس از هزار سال ظلم دائمی در حق دوستداران امام علی(ع) تلقی کردند و بر این اساس تلاش‌ها بر این مساله متمرکز شد که حضور شیعیان در قدرت و ساخت سیاسی عراق استمرار پیدا کند. چنین امری نیز مستلزم تعامل با آمریکایی بود که عراق را به اشغال خود درآورده بود. از همین‌رو بزرگترین میلیشیای نظامی شیعیان، سپاه بدر، به سازمان بدر تغییر نام یافت و در زیرمجموعه دولت مرکزی عراق قرار گرفت تا هم قدرت شیعیان تقویت شود و هم آمریکایی‌ها احساس نکنند که شیعیان قصد و انگیزه تقابل دارند.
 
ظاهرا این موضع مورد تایید اکثریت علمای نجف نیز قرار گرفت و علمای حاضر در ساخت قدرت مثل عبدالعزیز حکیم در پیوند دائمی با علمای ساکن در حوزه علمیه نجف قرار گرفتند تا مشارکت سیاسی در سرزمین تحت‌ اشغال آمریکا جنبه شرعی نیز به خود بگیرد. اما مقتدی صدر بازی را برهم زد. اگر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، میلیشیای خود را تحت نظارت دولت درآورد، این بار مقتدی صدر یک‌تنه جیش‌المهدی را تاسیس کرد تا هم زهرچشمی از آمریکایی‌ها بگیرد و هم مخالفت غیرمستقیم خود را با خط‌مشی اکثریت علمای نجف و سیاستمداران شیعه عراقی نشان دهد. مقتدی صدر در نماز جمعه کوفه سال 2003 موجودیت جیش المهدی را اعلام کرد. هدف از تاسیس این ارتش مردمی نیز مبارزه با اشغالگری و دفاع از مرجعیت بود. مقتدی در حالی یکی از اهداف تاسیس جیش المهدی را دفاع از مرجعیت اعلام کرد که مشخص نبود مقصود از مرجعیت چیست. چرا که مرجعیت شیعه خواستار انسجام و تقویت دولت شیعی مقیم بغداد بود تا شیعیان عراق پس از هزار سال دوری از ساخت قدرت، طعم مشارکت و حضور در سیاست را بچشند.

فاز مبارزه مسلحانه
نقطه اوج فعالیت جیش المهدی به جنگ نجف بازمی‌گردد؛ شهری که از یک طرف گروه صدر را رویاروی آمریکایی‌ها قرار داد و از طرف دیگر اختلاف این گروه با علمای عظام را آشکارا عیان کرد. مقتدی صدر در این جنگ به صورت غیررسمی در قامت یک مرجع تقلید ظاهر شد و خود فتوای مبارزه مسلحانه را صادر کرد، امری که خود منجر به گسترش و تعمیق تضادها میان او و آیت‌الله سیستانی مرجع عالیقدر نجف شد. در آن مقطع زمانی از بیت آیت‌الله شنیده شد که ایشان از عملکرد مقتدی و سپاهش ناراضی هستند و این نارضایتی را به برخی از نزدیکانشان نیز منتقل کرده‌اند. ظاهرا آیت‌الله سیستانی و برخی علمای دیگر چند اشکال عمده به این اقدام مقتدی صدر گرفته بودند. از جمله اینکه ارتش مهدی سازماندهی لازم را برای نبرد با آمریکا ندارد. دوم اینکه کشیدن جنگ به داخل خانه‌ها و شهرها امری معقول و شرعی نیست، سوم اینکه انتخاب شهرهای متبرک و اماکن مقدس برای مبارزه مسلحانه با نیروهای آمریکایی جایز نیست و در عمل به نقض حرمت اماکن متبرکه می‌انجامد و آخرین اشکال نیز این بود که چرا در شرایطی که راهکارهای سیاسی برای تعدیل مواضع آمریکایی‌ها وجود دارد، باید به مبارزه مسلحانه متوسل شد. سرانجام آن جنگ با دخالت آیت‌الله سیستانی ختم به خیر شد و اگر غیر از این می‌شد، احتمال نابودی کامل جیش المهدی نیز می‌رفت.

تناقض‌های نظری و عملی
سیدمحمدصادق صدر قبل از ترور خود به فرزندان و پیروان خود توصیه کرد که پس از وی، از آیت‌الله سیدکاظم حائری یا شیخ اسحاق فیاض تقلید کنند. اما گروه صدر به این وضعیت تنها تا چند ماه پس از سرنگونی صدام عمل کرد و به صورت تدریجی تقلید از آیت‌الله حائری را به فراموشی سپرد. از این پس تمامی فعالیت‌های شرعی و فقهی گروه صدر و جیش‌المهدی در دفتر شهید صدر در نجف متمرکز شد و حتی فعالیت‌های این دفتر به حوزه‌های سیاسی و حاکمیتی نیز اشاعه پیدا کرد. با این اتفاق پیروان مقتدی به صورت رسمی به جای تقلید از آیت‌الله حائری، به آیت‌الله سیدمحمدصادق صدر رجعت کردند. حتی مقتدی صدر در یک محفل خصوصی به اطرافیانش گفته بود که ما تا 40 سال دیگر نیز می‌توانیم از پدرمان تقلید کنیم. این در حالی بود که فتاوی ایشان مرتبط با دوران قبل از سرنگونی صدام و ایجاد دولت شیعی در بغداد بود و به همین دلیل مسائل جدید بی‌پاسخ می‌ماند. از همین‌رو این شبهه به وجود آمد که اولا چرا گروه صدر برخلاف سنت فقه شیعی از میت تقلید می‌کند در حالی که طبق وصیت مرحوم آیت‌الله صدر، می‌بایست از آیت‌الله حائری تقلید کند و ثانیا به دلیل انکار تقلید از آیت‌الله حائری در مسائل جدید از چه مرجعی تقلید می‌کنند؟ پاسخ به این سوال‌ها اغلب مبهم بود. ظاهرا گروه صدر آنچنان درگیر امور متناقض شده است که هر گونه موضع‌گیری در این زمینه می‌تواند علیه آنها مورد استفاده قرار گیرد. با این حال، تقلید مخفی در شیعه عرف نیست ولی شرایط و چینش نیروهای سیاسی و اجتماعی در عراق به‌گونه‌ای است که مقتدی صدر و گروهش را وادار کرده است که برخلاف عرف عمل کنند و خود بنیانگذار بدعت جدید در تاریخ شیعه باشند.

ساز مخالف
بی‌توجهی به حوزه علمیه نجف و فتاوی علمای عظام سرانجام به زیان مقتدی صدر تمام شد و حتی برخی اقدامات سپاه مهدی این روند را تشدید کرد. ساز مخالف نیز از همان موقع به وضوح شنیده شد. شیخ عدنان شهمانی از جمله رهبران متنفذ گروه صدر بود که به دلیل خط‌مشی متعارض سپاه مهدی با فتاوی علمای نجف، برای انشعاب از گروه صدر توجیه شرعی یافت. شهمانی این روزها خود بنیانگذار یک گروه سیاسی و مذهبی به نام طیف ملی مستقل شده است.

سپاه مهدی در تعلیق
درگیری‌های 15 شعبان امسال، مهر پایان را بر فعالیت‌های سپاه مهدی زد و آن روزی بود که جیش المهدی برای تسلط بر حرم امام حسین به داخل صحن یورش برد. در این درگیری‌ها 50 نفر کشته و حدود 300 نفر دیگر زخمی شدند. فضای نجف و کربلا پس از آن حادثه خونین آنچنان سنگین شد که مقتدی صدر چاره‌ای ندید جز اینکه فعالیت‌های سپاه مهدی را تعلیق کند.

از مبارزه تا همراهی
یکی از وجوه غالب جیش‌المهدی و گروه صدر تقابل و مبارزه با نیروهای خارجی در عراق است اما این اصل در مقاطعی نیز فرع شده است تا امکان نقض آن فراهم شود. شاید همکاری گروه صدر با نیروهای انگلیسی در بصره در شناسایی تروریست‌ها خود یکی از نشانه‌ها باشد، البته اگر نشانه‌های ضعیف‌تر همچون شایعه سفر مقتدی صدر به انگلیس را در نظر نگیریم. گروه صدر پر از تناقض است، تناقض‌هایی که از یک‌سو به عدم درک واقعیت‌های امروز عراق بازمی‌گردد و از سوی دیگر به شخصیت مبهم و رازآلود مقتدی صدر و همچنین خط‌مشی فکری‌اش. شاید درس خواندن او و اینکه می‌خواهد آیت‌الله شود، راهکاری برای رهایی از این تناقض‌های دائمی و همیشگی باشد، این فقط یک حدس و گمان است؛ چرا که هیچ‌کس نمی‌داند پشت این تصمیم چه فکری خوابیده است. شاید دورخیزی برای یک نبرد جدید باشد ولی این بار با توجیهات شرعی، یا شاید مقتدی می‌‌خواهد گذشته‌اش را کنار بزند و به آینده بیندیشد و این بار در کسوت یک عالم ظاهر شود و نه یک روحانی مردم‌باور با عبای پاره.

تبلیغات