آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

 روزی به علت سمپاشی اتاق‌های زندان، همه زندانی‌ها را موقتا به محوطه بردند. در آنجا «مهندس مهدی بازرگان» به پیرمردی ارمنی برخورد که تازه مهمان سلول انفرادی مجاورش شده و ممنوع‌الملاقات بود.پیرمرد ارمنی کتابی در دست داشت که از کتابخانه زندان به او داده بودند. پیرمرد با حیرت نگاهی به کتاب در دستش و نویسنده آن و بازرگان ایستاده در روبروی خود انداخت و نفهمید چطور شده است از یک طرف کتاب «مطهرات در اسلام» بازرگان را به او داده‌اند تا بخواند و از افکار کمونیستی دست بردارد و از طرف دیگر، در بحبوحه مبارزه رژیم پهلوی با توده‌ای‌ها، مولف آن کتاب را هم به زندان انداخته‌اند.
 
بازرگان در 87 سال عمرش چندباری خریدار این طنزهای تاریخ بود؛چه آنگاهی که از مهد جمهوریت- فرانسه -برگشت و بر طبل مشروطه‌خواهی کوبید؛ چه آن زمان که بر مشروطه تمام‌عیارش ثابت‌قدم بود و این گفته دکتر محمد مصدق را آویزه گوش داشت که: «در مملکت مشروطه شاه باید مصون از تعرض باشد و برای اینکه مصون از تعرض باشد باید از دخالت در امور مملکت و طرفیت با مقام‌های داخلی و خارجی خودداری کند.»ولی به اتهام ضدیت با سلطنت مشروطه، یک‌چندی زندانی و محاکمه شد؛چه آنگاه که در محاکمه‌اش گفت ما آخرین نسلی هستیم که با زبان قانون با شما (رژیم پهلوی) سخن می‌گوئیم، اما دخیلی بر خانه امید چریک‌های مسلح نبست؛ چه آن زمان که شاگردان جوانش «سازمان مجاهدین خلق» را پایه‌گذاری کردند و اگر دینداری و قرآن‌پژوهی را از وی به ارث بردند اما اخلافشان راه التقاط پیمودند و در سیاست هم راه از استاد جدا کردند؛و چه آنگاه که مسعود رجوی که روزگاری نخست‌وزیر دولت موقت را سازشکار می‌خواند، برای پیر سیاست‌ورز که در شهریور 1364 برای ایراد یک سخنرانی با موضوع قرآن به آلمان رفته بود، نامه فرستاد که به ایران باز نگردد و بازرگان لبخندی زد و گفت: «سلام مرا به رجوی و ابریشمچی برسانید و بگویید من همسرم را دوست دارم!»
 
و طنزی که پس از مرگش پدیدار شد و ندید که همان صعودکنندگان از دیوار سفارت آمریکا که پیش‌بینی می‌کردند «با تصرف سفارت آمریکا، دولت موقت هم ساقط خواهد شد و این تحلیل درست از آب درآمد.» امروز به تکریمش نشسته‌اند و نکوهش‌گران، ستایشگرانی شده‌اند که نه لیبرالیسمش را خودباختگی می‌دانند و نه میانه‌روی‌اش را سازشکاری می‌خوانند.متاع مهر و قهر بازرگان بی‌مشتری نیست؛ گروهی آن، گروهی این پسندند.

بازرگان یک سالی از انقلاب مشروطه کوچکتر است؛ در محیط توفان‌زای نبرد خدای مشروطه با ناخدای استبداد و در 1286 و در تهران چشم گشود؛ در شهرآشوب مرز سنت و مدرنیسم، مکتب‌خانه و دانشکده، مشروطه و استبداد، مشروطه‌خواهی و جمهوری‌طلبی، اصلاح‌طلبی و انقلابی‌گری، بورژوای دولتی و بورژوای ملی، سنت‌گرایی مذهبی و روشنفکری دینی. بازرگان فرزند زمانه گذار ناگزیر ماست. به مکتب‌خانه نرفت و پشت میز کلاس‌های مدرن دبستان‌ سلطانی‌ و مدرسه‌ دارالمعلمین‌ تهران‌ نشست و ره‌توشه‌اش از آموزگاری چون ابوالحسن‌خان‌ فروغی، نه فقط اکتشافات‌ جغرافیایی ‌و فلسفه‌ که «تفسیر قرآن‌» هم بود. حاج‌آقازاده‌ای که قرعه فال اعزام اولین گروه از فارغ‌التحصیلان به فرنگ یکی هم به نام او زده شد که رتبه پنجم امتحان را کسب کرده بود و گرچه اذن شرعی سفرش را از احمد نخجوانی‌ گرفت که درباره زندگی‌ میان‌ مسیحیان‌ و جامعه‌ حرام‌ خارجی فتوا داد «اگر نیت‌ تبلیغ‌ اسلام‌ باشد حلال‌ است‌»اما سر در راه رشته ترمودینامیک نهاد و سرآخر گفت: «مردم‌ در اروپا دین‌ دارند.»
 
به مهد جمهوریت رفت؛ فرانسه واپسین نفس‌های جمهوری سوم را می‌کشید که کاتولیک‌ها پرچمدار محافظه‌کاری‌ آن بودند و میانه‌روهای چپ مدافع جمهوری‌خواهی آن.‌ گفته‌اند مانند جوانان‌ جمهوری‌خواه‌ لباس‌ می‌پوشید و روی نظرش به جمهوری‌خواهان بود. اما مشروطه‌خواه ماند و مشروطه‌خواهی مرامی بود پرملال.در سال 1356 در «ملت ایران چه باید بکند؟» نوشت: «اگر صد سال دیگر هم ملت ایران می‌خواست بپاخیزد و صاحب حکومت و شخصیت شود، همین آش و همین کاسه بود؛ بلکه بدتر. انقلاب مشروطیت اقدام ضروری و جسورانه‌ای بود که بایدبه وقوع می‌پیوست و ما باید تبعات بد و خوب آن را بپذیریم تا تجربه و تربیت و تغییر یابیم.» در مقاله «حکومت از پایین» که در سال 1335 نوشته است به کلیه دوستان و حوزه‌ها پیشنهاد می‌دهد: «درصدد تشکیل و ترتیب باشگاه‌ها و مجلس‌ها و انجمن‌ها و کانون‌ها و شرکت‌ها و موسسات خیریه و فرهنگی و بهداری و تعاونی و تجاری و دینی برآیند. هر محفلی و هر مجلسی که در این مملکت در هر جا و به دست هر کس تشکیل شود و جمعی در آن برای همکاری مفید حضور یابند، مکتبی برای تربیت اجتماعی ما خواهد بود.»
 
این هم از سوغات فرنگ جمهوریخواه بود که بازرگان در راه مشروطه‌خواهی معنایش کرد. سوسیالیستهای‌ رادیکال‌ و سوسیالیستهای‌ جمهوری‌خواه‌ فرانسه قبل‌ از آنکه‌ مدافع‌ اندیشه‌های‌ سوسیالیستی‌ باشند، خود را پرچمدار آرمان‌ جمهوری‌خواه‌ می‌دانستند. می‌خواستند جمهوری‌ شکننده‌ سوم‌ را به‌ نحوی‌ حفظ‌ کنند. علتش‌ هم‌ ناکامی‌ جمهوریهای‌ اول‌ و دوم‌ فرانسه‌ بود. این‌ جناح‌ دفاع‌ از اندیشه‌ جمهوری‌خواهی‌ را در صدر دستور کار خود قرار داده‌ و تاکتیکش‌ نفوذ در فرهنگ‌ و عواطف‌ توده‌های‌ مردم‌ بود. مؤسسات‌ آموزشی‌ را پایگاهشان‌ کردند. سنگرشان‌ مدارس‌ بود. دور از محیط‌ رسمی‌ سیاسی‌، فرهنگ‌ جمهوری‌خواهی‌ را در شکل‌ سمبلهای‌ اجتماعی‌ از قبیل‌ سرود و جشن‌ تبلیغ‌ می‌کردند. بازرگان هم در چند گروه و سازمان از جمله «کانون اسلام»، «انجمن اسلامی دانشجویان»، «اتحادیه مهندسین»، «حزب ایران» و «جبهه ملی» فعال شد و در بهار سال نهضت آزادی ایران را که تجدید حیاتی از نهضت مقاومت ملی با ائتلاف نیروهای ملی و مذهبی جدید، همچون «یدالله سحابی» و «محمود طالقانی» بود، پایه‌گذاری کرد.
 
نهضت آزادی ایران چنانکه در مرامنامه‌اش آمده،چنین می‌گوید: «ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی من‌باب وظیفه ملی و فریضه دینی بوده دین را از سیاست جدا نمی‌‌دانیم و خدمت بخلق و اداره امور ملت را عبادت می‌شماریم.» و بازرگان خطاب به دادستان دادگاهش شرح گلایه می‌کند که: «نباید یک آدمی مثل من و تو ظهر که به خانه بر می‌گردیم نپرسیم نان را از کدام دکان و گوشت را از کدام قصاب خریده‌اند و آشپز چطور طبخش را کرده است. اما یک وقت است که از تو سلب اطمینان می‌شود و می‌بینی نانی که کلفت از نانوا می‌خرد در آن از هر کثافتی وجود دارد،گوشت قصاب به عوض گوسفند، مردار سگ است و کلفت خانه اثاثیه را می‌دزدد و می‌برد؛ در این صورت چه خواهی کرد؟ جز آنکه خودت در خانه تنور بزنی، لباس‌هایت را خانمت بشوید، ناهار به یک نیمرو اکتفا کرده و خود آدم آن را بپزد و قس علیهذا... البته خیلی وضع بد و غلطی است اما آن روزی که مسوولین و متصدیان به وظیفه خود عمل نکردند و برخلاف آن را انجام دادند و دزد و خائن بودند، همه کس مجبور است همه‌کاره شود. استاد دانشگاه هم به داد و فریاد سیاسی بپردازد.» (رسوایی استبداد)

بازرگان، مشروطه‌خواهی بود که اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی شد و اصلاح‌طلبی که دولت انقلاب را هدایت کرد. چنانکه «مصطفی چمران» در ترجمه‌ای آزاد از آیه یازده سوره رعد برای نهضتی‌ها نوشت: «بدون یک انقلاب عمیق فکری هیچ تحولی در جامعه امکان‌پذیر نخواهد بود.» نهضت آزادی هم در مرداد ماه در نامه ای سرگشاده به محمد رضا پهلوی نوشت: «هدف نهضت آزادی ایران از لحاظ احیاء حقوق اساسی ملت ایران قبل از اینکه متکی بر یک تحول انقلابی باشد مبتنی بر فکر تکامل و اصلاح است. تکامل از نظر اجرای اصول دموکراسی و مشروطیت واقعی برای تأمین این مقصود به عقیده ما اولین و مهمترین قدم تعیین کاملا مشخص حدود (اختیارات) و (مسوولیت‌ها) نزد هیات حاکمه می‌باشد.
 
به نظر نهضت آزادی ایران ضامن حفظ رژیم حاضر مملکت اجرای صحیح و کامل اصول مشروطیت یعنی انتقال صددرصد قدرت تصمیم به دولت، یک دولت برگزیده مردم می‌باشد به همان ترتیب که در کشورهای سلطنتی سوئد و انگلستان و بلژیک متداول است.»16 سال پس از آن نامه که نهضتی‌ها به شاه نوشتند: «غارتگران ثروت مملکت در پناه چاپلوسی‌های خود اعلیحضرت را به تغییر بعضی از اصول قانون ترغیب نمودند تا به اصطلاح ریش و قیچی را در امور مملکت بدست پادشاه غیر مسوول آن بسپارند. به عبارت دیگر پوست خربزه زیر پای او بگذارند و روز خطر بگویند ما نبودیم شخص اعلیحضرت بودند که چنین و چنان کرده سیاست مملکت را رهبری می‌‌نمودند.»در شهریور 1357، «راه نجات ایران از بن‌بست حاضر» را در این دیدند که: «جا دارد اعلیحضرت که در حکم فرماندهی مطلق‌العنان، مسوول تمام جریانات بوده، کشور را به بن‌بست امروزه کشانده‌اند و حقوق ملت و قوانین اساسی و احکام اسلامی ‌را زیرپا گذارده، قانوناً خود را معزول ساخته و گروه عظیمی ‌از ملت را بر ضدسلطنت و دولت و حتی مشروطیت و قانون برانگیخته‌اند، تن به حقیقت تلخ بدهند، نفع شخصی و مصلحت خود و ملت را در نظر گرفته و رضا به خونریزی‌های بیشتر مردم کوچه و بازار و بدفرجامی ‌کار خود و کسانشان ندهند. با ماندن شاه، هیچ‌کاری چاره نخواهد شد و راه‌حل مفیدی نخواهد یافت.
 
اما با استعفا و رفتن ایشان مملکت از بن‌بست بیرون آمده چاره‌جوئیهائی امکان‌پذیر خواهد شد.» با این حال بازرگان در دیداری که در پاریس با امام خمینی داشت، پیشنهاد داد در همان رژیم مشروطه انتخابات آزاد برگزار شود و نظام مشروطه و قانون اساسی آن ملغی نشود. اما امام‌ خمینی‌ در نوفل لوشاتو در پاسخ‌ به‌خبرنگار رویترز که‌ پرسید: «ملاقات‌ مهندس‌ بازرگان‌ و کریم‌ سنجابی‌ با شما چگونه‌ بوده‌است‌؟» گفتند: «بارها گفته‌ام‌ که‌ ملت‌ ایران‌ خواهان‌ برچیده‌ شدن‌ رژیم‌ شاهنشاهی‌ وسقوط‌ دودمان‌ منحوس‌ و خائن‌ پهلوی‌ و برقراری‌ حکومت‌ اسلامی‌ است‌. هر کس‌این‌جا آمده‌، من‌ این‌ موضوع‌ را با او مطرح‌ کرده‌ام‌. این‌ دو آقا هم‌ آمدند و من‌ مطرح‌ کردم‌، آنان‌ پذیرفتند و رفتند. هر کس‌ برخلاف‌ خواست‌ ملّت‌ مسئله‌ای‌ را عنوان‌ کند، خائن‌ به‌ملت‌ و مملکت‌ است‌.» «سیاست‌ گام‌ به‌گام‌» بازرگان مورد ‌موافقت انقلابیون قرار نگرفت؛ چپ‌گرایان عضو حزب توده هم گفتند بازرگان به سیاست گام به گام کیسینجر معتقد است.
 
چون کیسینجر در مورد حل مناقشات خاورمیانه این راه حل را مطرح کرده بود که باید گام به گام پیش رفت و حزب توده هم به همین دلیل به بازرگان تاخت.بازرگان در «انقلاب ایران در دو حرکت» باور خود را درباره انقلاب به تصویر می‌کشد: «در خاطر و خواسته انقلابی‌های تند، چاره بیچارگی‌ها و رسیدن به خواسته‌ها، شدت عمل و خشونت بوده، «اصلاح» یا رفورم گناه و خیانت محسوب می‌شود.ولی انقلاب در هر حال وسیله بوده،نهایت و نتیجه آن که تغییر و استخلاف است می‌بایستی مد نظر باشد،نه آنکه خود هدف و معشوق بوده،حتما ملازمه با قهر و خشونت داشته باد.بعد از بهمن 57 قشرهای وسیعی از جوانان ما در دانشگاه و در بازار و در میان طلاب دینی و احزاب مذهبی تحت تاثیر این روحیه قرار گرفته،شدیدا تشنه انقلاب و انتقام بودند. اعم از مارکسیست‌های کهنه‌کار فعال و متمایلین به آنها و کسانی که بعدا عنوان حزب‌اللهی و مکتبی روی خود گذاشتند... از اولین اختلافات و عمیق‌ترین انتقادات به دولت موقت از ناحیه جوانان و تازه‌واردشدگان، انقلابی نبودن و قاطعانه عمل نکردن یا گام به گام رفتن بود، در حالی که می‌بینیم فرمان نخست‌وزیری امام روال کاملا مرحله به مرحله داشته،بوی چیزی که نمی‌داد سرعت و خشونت انقلابی یا رادیکالیسم انتقامی بود.»
 
بازرگان همان اول کار به انقلابیون گفته بود: «به هیچ وجه قول نمی‌دهم که عدالت علی و قاطعیت خمینی را بکار ببندم، یا وزرایی که انتخاب خواهند شد، مریم‌بافته و عیسی‌رشته باشند...بلکه تنها قولی که می‌دهم حسن نیت و قصد خدمت همراه با صداقت است.» (میتینگ 19 بهمن 1357 در دانشگاه تهران) بازرگان انقلاب را در دو مرحله می‌دید؛ مرحله سلبی و مرحله ایجابی. مرحله سلبی واژگونی یک نظام استبدادی است که تمام شده و حالا، در دوره بعد از انقلاب، مرحله‌ای است که ما باید بسازیم و سازندگی هم تدریجی است. او به شدت با این مسئله که به نام انقلاب همه چیز را به هم بریزیم، بدون اینکه بدانیم می‌خواهیم چه کار کنیم و بدون اینکه بدانیم که ساختن مجدد باید تدریجی باشد، مخالف بود. یک بار که از حملات بی‌شمار به دولتش و متهم کردن آن به غیر انقلابی بودن به ستوه آمده بود طی یک سخنرانی تاکید کرد که او دولت خود را انقلابی می‌داند چرا که حرکت انقلابی باید در جهت اصلاح امور و بانظم باشد و نه حرکتی که همه چیز را در هم بریزد.
 
لیبرال مسلکی بازرگان در فضای رادیکال آن دوره حتی در جبهه چپ‌ها نیز مخالفین سرسخت داشت؛بازرگان مخالف تغییر یک‌شبه دنیا بود و به سیر تدریجی آفرینش و نزول قرآن اشاره داشت،اما کمونیسم نسخه تسریع زایمان انقلاب می‌پیچید و چنین میانه‌روی از نگاه آنان، نامش سازش بود. حتی وقتی شاپور بختیار به عنوان آخرین راه‌حل جلوگیری از اغتشاش و کشتار، مخالفت‌های سلطنت‌طلبان را ندیده گرفت و برپا کردن همه‌پرسی را برای تعیین آینده حکومت به انقلابیون پیشنهاد کرد، بازرگان در جوابش گفت: کار خوبی است ولی ما می‌گوئیم صندوقی را که شما بگذارید مردم به آن اعتماد ندارند؛ بگذارید صندوق را خود ما بگذاریم و همان کار را بکنیم. بازرگان به بختیار گفت شما لر هستید، بیایید و حر شوید.اما انقلاب راه برگشت ندارد و حتی توصیه‌های بازرگان مبنی بر بازگشت مردم به خانه‌هایشان – پس از انقلاب - و سپردن امور به کاردانان هم نتیجه‌ای نبخشید و تز تداوم انقلاب مطرح شد. گو اینکه ‌بازرگان‌ کابینه‌ خود را به‌ فولکس‌‌واگنی‌ تشبیه‌ کرده‌ بود که‌ بر خلاف‌ انقلابیون که‌ بولدوزری‌ پرقدرت‌ است‌، توانایی‌ انجام‌ کارهای‌ سریع‌ و انقلابی‌ را ندارد و نباید همچنین‌ تقاضایی‌ از آن‌ داشت‌.

بازرگان مولد طنز تاریخی دیگری نیز بود؛شاگردان درس‌ قرآن خوانده‌اش رو به سوی مبارزه مسلحانه نهادند و یک چندی بعد به التقاط اسلام و کمونیسم روی آوردند و در نهایت اخلاف شاگردان، استاد را نکوهش کردند که این چه طرز انقلابی‌گری است. چند نفر از شاگردان جوان بازرگان، عمدتا از طیف دانشجو، که در دهه سی در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت‏آزادی تجربه سیاسی اندوخته بودند، در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق را پایه‏گذاری کردند. «محمد حنیف‏نژاد»، «سعیدمحسن» و «حسن نیک‌بین» معروف به «عبدی» هسته اولیه «سازمان مجاهدین» را تشکیل دادند. اندکی بعد «بدیع‏زادگان»، «باکری»، «علی‏مشکین‏فام»، «ناصر صادق»، «علی میهندوست»، «حسین روحانی» و شماری دیگر به آنان پیوستند. کسانی که به سازمان پیوستند، به طور عمده، عبارت از دانشجویان یا فارغ‌التحصیلان‏ دانشگاه‌ها بودند. بیشتر اینان در جریان فعالیت انجمن‏های اسلامی و شاخه دانشجویی ‏نهضت آزادی طی سالهای 44 - 40 با مسائل مذهبی آشنا شده بودند.
 
آشنایی آنان با مذهب‏به طور معمول از طریق آثار مهندس بازرگان بود؛ به طوری که بنا به نوشته خود سازمان، پس از قرآن و نهج‌البلاغه، آموزش‏های‏دینی، بر محور کتاب «راه طی شده» بود که مورد بحث و بررسی قرار می‏گرفت. حسین روحانی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین شکل‌گیری این گروه را بر پایه همان بن‌بستی می‌داند که بازرگان در دادگاه گفته و حال شاگردانش راه عبور جسته بودند: «بازرگان در جلسه دادگاه خود به صراحت مطلبی به این مضمون گفته: آقایان، این آخرین موردی است که شما با مخالفین این چنینی روبه‌رو می‌شوید و بعد از این دیگران با شما به زبان و نحوه دیگری برخورد خواهند کرد. مخالفت این چنین چیزی جز شیوه صلح‌آمیز و سازشکاری دپارتماتیسم در چارچوب رژیم سرمایه‌داری وابسته شاه خائن نبود. همان طور که نحوه‌ای دیگر نیز موضوعی جز مبارزه‌ای ریشه‌ای و مسلحانه علیه رژیم شاه نداشت.»
 
پایه‌گذاران سازمان مجاهدین خلق گفته‌اند: «مهندس بازرگان به دلیل اختلاف با مواضع و تحلیل‌های سازمان حاضر به همکاری با آن نشد.» حتی مسعود رجوی، مهندس بازرگان را بورژوایی سازشکار خواند و آنچه نقطه اشتراک فکری انقلابیون مسلمان و مجاهدین ملتقط شد،نفی مشی لیبرالی بازرگان بود. سعید شاهسوندی از اعضای بلندپایه سازمان مجاهدین خلق بعدها نقل کرد: «در 21 شهریور ماه 1364 مهندس بازرگان برای ایراد یک سخنرانی در موضوع قرآن به آلمان آمده بود. من پس از انجام کارهای روزانه‌ام به محل اقامتم در پاریس رفتم و از سوی رجوی پیامی دریافت کردم. رجوی مرا مامور کرد تا با مهندس بازرگان در محل سخنرانی‌اش ملاقات کنم. او ضمن دادن خط و خطوط برخورد با بازرگان نامه‌ای به من داد تا پس از گفتگو با بازرگان به او بدهم. رجوی تاکید کرده بود سمت و سوی گفتگو با بازرگان باید به گونه‌ای باشد که او را ناگزیر کنی چهار موضع بگیرد. یا از من تعریف کند یا بدگویی کند.
 
یا از جمهوری اسلامی تعریف کند و یا از آن بدگویی کند. تعبیر او از بازرگان این بود که او وسط ایستاده و باید حد وسطی را از او بگیری و کارش را یکسره بکنی. موضع بازرگان در برخورد با من کاملا احترام‌انگیز بود، اما از هر گونه موضع‌گیری و سمت و سو دادن به حرف‌هایش امتناع کرد. در پایان، من نامه رجوی را به بازرگان دادم. متن نامه رجوی تاکید داشت، برای آخرین بار از موضع نصیحت و خیرخواهی از شما می‌خواهم در این سن و سال، ذره بی‌انتهای خود را با پیوستن به مجاهدین اثبات کنید. شخصا پیشنهاد می‌کنم به ایران باز نگردید و اینجانب تمامی هزینه‌های شما و افراد خانواده‌تان را تا آخر تقبل می‌کنم. بازرگان لبخندی زد و گفت: «سلام مرا به رجوی و ابریشم‌چی برسانید و بگویید من همسرم را دوست دارم.» پاسخ بازرگان رجوی را سخت عصبانی کرد و در جبران و تلافی موضع‌گیری او اقدام به نشر و انتشار کتابی با عنوان مروری بر کارنامه خیانت‌بار بازرگان نمود. رجوی از فرط عصبانیت شخصا به تلویزیون مجاهدین رفت و علنا بازرگان را مورد هتاکی و اتهام و توهین قرار داد.»

حال چپ‌های اسلامی در تهران یادش نیک می‌دارند و سازمان مجاهدین(منافقین) خلق هم مواضع نرم و تعدیل شده‌ای در قبال بازرگان اتخاذ می‌کند.بازرگان مغلوب جو و جبر زمانه نشد؛ فولکس‌واگنی بود که بسیاری سوار بر آن راه انقلاب پیمودند. در انقلاب اول بازرگان نخست‌وزیر شد و در انقلاب دوم - اشغال سفارت آمریکا در تهران – بازرگان استعفا داد. در 22 بهمن سال 1360 به اعضای نهضت آزادی گفت:«دولت موقت انقلاب اسلامی ایران منتصب رهبر آن، دست و زبان‌بسته‌ترین حکومت انقلاب روی زمین بود!» حال بسیاری به زبان بازرگان انقلابی‌گری می‌کنند و بسیاری به زیان بازرگان. بازرگان، بازرگانی بود که بی‌مشتری نماند.

تبلیغات