امر قدسی، امر شخصی
آرشیو
چکیده
متن
«تونیبلر» نخستوزیر سابق با تغییر کیش و پیوستن به کلیسای کاتولیک پروندهای را در تاریخ مناسبات کلیسای کاتولیک و انگلیکان گشود که در سدههای گذشته و از زمانی که شاه هنری هشتم به خاطر مخالفت پاپ با طلاق همسرش و ازدواج مجدد وی از کلیسای کاتولیک برید، تشکیل شده در دوره چند پادشاه پس از او، این تغییر مذهب میان کاتولیسم، پیوریتانیسم و انگلیکانیسم مفتوح بوده است. در کمتر کشور دیگری در جهان مسیحیت موضوع تغییر مذهب پادشاه یا رئیس دولت چنین مسالهساز بوده است. شاید موضوع تغییر مذهب پادشاهان بریتانیا را از زاویهای با روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران بتوان مقایسه کرد که سرنوشت ایران را به مدت بیش از چهار قرن از گذشته آن در دوران اسلامی متمایز کرده است.
اما موضوع نوآیینی تونیبلر در جهان امروز که سکولاریسم، جوامع غربی و بسیاری دیگر از نقاط جهان را از روح مذهب خالی کرده، از جنسی دیگر است. بلر هر چند دیگر مقام رسمی در بریتانیا ندارد و از این رو پیوستنش به کلیسای کاتولیک چندان برایش و نیز برای نظام سیاسی بریتانیا دردسری نمیآفریند، اما حتی اگر در زمان نخستوزیریاش هم مرتکب ارتداد مذهبی میشد جامعه سکولار بریتانیا کمتر از این ارتداد تاثیر میپذیرفت. دیرزمانی است که روح مذهب از متن جوامع اروپایی به حاشیههای آن کوچ کرده و زمانی که مردم به دین پادشاهان نوآیین خود درمیآمدند، سپری شده است. البته جوامع اروپایی همچنان مسیحی هستند، اما این مسیحیت تنها جنبه فرهنگی و تاریخی دارد و تعداد پیروان مسیحیت که این آیین را به صورت زنده و جاری در زندگی خود به کار ببرند یا در آیینها و مناسک آن شرکت کنند، اقلیتی ناچیز و کمتر تاثیرگذار است، برخلاف ایالات متحده آمریکا که مسیحیت به صورتی پویا در جامعه حضور دارند.
به همین دلیل است که وقتی در آمریکا کشیشی به نام جری فالول دعوت و موعظه خود را به میان مردم آمریکا میبرد نهتنها به طور گستردهای از آن حمایت میشود بلکه بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و از جمله جورج بوش هم به فرقه و کلیسای او میپیوندند. تونی بلر از این جهت نیز همچون دوران نخستوزیریاش که پیرو و همراه سیاستهای آمریکا بود، بیشتر آمریکایی است. وقتی که جورج بوش سخنرانیهایش را با نام خدا آغاز میکند و به پایان میبرد یا در متن سخنرانی از تعابیر و آیات کتاب مقدس استفاده میکند، در آمریکا میتواند اعتماد بسیاری از محافظهکاران و فرقههای مذهبی را به خود جلب کند، اما همین سخنان در اروپا با استهزای مردمانی مواجه میشود که از پس چند سده حاکمیت بیچون و چرای کلیسا، چند سده دیگر را در تجربه رنسانس و رفرم مذهبی و روشنگری سپری کردهاند و مذهب را به اعماق ناخودآگاه خود فرستادهاند یا به کناری گذاشتهاند.
امروزه بلر بیش از آن که یک سوسیالیستماتریالیست اروپایی باشد، یک محافظهکار معنویتگرای به سبک آمریکایی است که همچون بوش به قدرت دعا ایمان دارد و آن را در زندگی خود تجربه میکند. بلر پیش از این در دوران نخستوزیریاش سوسیالیسم تاریخی حزب کارگر را به «راه سوم» و بلکه راه راست کشاند و اینک با نوآیینی و پیوستنش به کلیسای کاتولیک این تغییر را در بعد درونی و شخصیاش تجربه میکند، اما اقدام او واکنش رسمی چندانی را در میان اهل سیاست و مذهب همچون دربار سلطنتی بریتانیا و کلیسای کانتربری که متولی رسمی مسیحیت انگلیکان بریتانیاست برنمیانگیزد. اسقف کانتربری این تغییر را به مثابه رویکرد به معنویت و دعا در زندگی تعبیر میکند و حتی کلیسای کاتولیک سعی میکند خوشحالیاش را از بابت چنین تغییری پنهان سازد و آن را امری شخصی در زندگی تونی بلر تلقی کند. گویی تجربه تغییر مذهب پادشاهان و ممنوع کردن یک مذهب یا کلیسا در تاریخ انگلستان و نیز جنگهای مذهبی 40 ساله در تاریخ اروپا هنوز در پس ذهن نهتنها مردم این قاره که حتی در دو کلیسای کاتولیک و پروتستان جاری است که بخواهد به چنین ارتدادهایی واکنش نشان دهد و آن را امری قدسی تلقی کند که برای پیشگیری از آن یا پیشبردش دست به جنگی حتی کلامی بزند. امر قدسی هم جایگاه خود را در زندگی معنوی فردی یافته است هرچند که این فرد، سیاستمدار برجستهای چون تونی بلر باشد.
نوآیینی تونی بلر جدا از جنبههای سیاسی و اجتماعی، دیگر ابعاد فردی و شخصیتی او را دربرمیگیرد. کسی که نهتنها همسرش مومن به کلیسای کاتولیک است بلکه چهار فرزندش نیز همگی مذهب مادر را اختیار کردهاند تا پدر، تازهوارد خانوادهای باشد که خود موسس آن بوده است. اما شخصیت بلر به گونهای بوده است که او را مستعد چنین دگردیسیای میکند. کارل گوستاویونگ موضوع تغییر مذهب را بیش از آن که ناشی از تکامل شخصیتی یک فرد و تمامیت روان او بداند به سازوکارهای برخورد ویژگیها و صفات متفاوت و متضاد شخصیتی آن شخص مربوط میداند. در کشاکش نبرد ویژگیهای متضاد سرکوب شده در ناخودآگاه با حاکمان خودآگاه است که در صورت پیروزی عوامل ناخودآگاه، گسیختگی روانی ایجاد میشود و تغییر مذهب یکی از نمودهای این گسیختگی روانی است. از این جهت گسیختگی روانی به مفهوم ارتداد مذهبی و دینی نزدیکتر میشود تا آن که نشانهای از تکامل شخصیتی و روانی باشد.
اما موضوع نوآیینی تونیبلر در جهان امروز که سکولاریسم، جوامع غربی و بسیاری دیگر از نقاط جهان را از روح مذهب خالی کرده، از جنسی دیگر است. بلر هر چند دیگر مقام رسمی در بریتانیا ندارد و از این رو پیوستنش به کلیسای کاتولیک چندان برایش و نیز برای نظام سیاسی بریتانیا دردسری نمیآفریند، اما حتی اگر در زمان نخستوزیریاش هم مرتکب ارتداد مذهبی میشد جامعه سکولار بریتانیا کمتر از این ارتداد تاثیر میپذیرفت. دیرزمانی است که روح مذهب از متن جوامع اروپایی به حاشیههای آن کوچ کرده و زمانی که مردم به دین پادشاهان نوآیین خود درمیآمدند، سپری شده است. البته جوامع اروپایی همچنان مسیحی هستند، اما این مسیحیت تنها جنبه فرهنگی و تاریخی دارد و تعداد پیروان مسیحیت که این آیین را به صورت زنده و جاری در زندگی خود به کار ببرند یا در آیینها و مناسک آن شرکت کنند، اقلیتی ناچیز و کمتر تاثیرگذار است، برخلاف ایالات متحده آمریکا که مسیحیت به صورتی پویا در جامعه حضور دارند.
به همین دلیل است که وقتی در آمریکا کشیشی به نام جری فالول دعوت و موعظه خود را به میان مردم آمریکا میبرد نهتنها به طور گستردهای از آن حمایت میشود بلکه بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و از جمله جورج بوش هم به فرقه و کلیسای او میپیوندند. تونی بلر از این جهت نیز همچون دوران نخستوزیریاش که پیرو و همراه سیاستهای آمریکا بود، بیشتر آمریکایی است. وقتی که جورج بوش سخنرانیهایش را با نام خدا آغاز میکند و به پایان میبرد یا در متن سخنرانی از تعابیر و آیات کتاب مقدس استفاده میکند، در آمریکا میتواند اعتماد بسیاری از محافظهکاران و فرقههای مذهبی را به خود جلب کند، اما همین سخنان در اروپا با استهزای مردمانی مواجه میشود که از پس چند سده حاکمیت بیچون و چرای کلیسا، چند سده دیگر را در تجربه رنسانس و رفرم مذهبی و روشنگری سپری کردهاند و مذهب را به اعماق ناخودآگاه خود فرستادهاند یا به کناری گذاشتهاند.
امروزه بلر بیش از آن که یک سوسیالیستماتریالیست اروپایی باشد، یک محافظهکار معنویتگرای به سبک آمریکایی است که همچون بوش به قدرت دعا ایمان دارد و آن را در زندگی خود تجربه میکند. بلر پیش از این در دوران نخستوزیریاش سوسیالیسم تاریخی حزب کارگر را به «راه سوم» و بلکه راه راست کشاند و اینک با نوآیینی و پیوستنش به کلیسای کاتولیک این تغییر را در بعد درونی و شخصیاش تجربه میکند، اما اقدام او واکنش رسمی چندانی را در میان اهل سیاست و مذهب همچون دربار سلطنتی بریتانیا و کلیسای کانتربری که متولی رسمی مسیحیت انگلیکان بریتانیاست برنمیانگیزد. اسقف کانتربری این تغییر را به مثابه رویکرد به معنویت و دعا در زندگی تعبیر میکند و حتی کلیسای کاتولیک سعی میکند خوشحالیاش را از بابت چنین تغییری پنهان سازد و آن را امری شخصی در زندگی تونی بلر تلقی کند. گویی تجربه تغییر مذهب پادشاهان و ممنوع کردن یک مذهب یا کلیسا در تاریخ انگلستان و نیز جنگهای مذهبی 40 ساله در تاریخ اروپا هنوز در پس ذهن نهتنها مردم این قاره که حتی در دو کلیسای کاتولیک و پروتستان جاری است که بخواهد به چنین ارتدادهایی واکنش نشان دهد و آن را امری قدسی تلقی کند که برای پیشگیری از آن یا پیشبردش دست به جنگی حتی کلامی بزند. امر قدسی هم جایگاه خود را در زندگی معنوی فردی یافته است هرچند که این فرد، سیاستمدار برجستهای چون تونی بلر باشد.
نوآیینی تونی بلر جدا از جنبههای سیاسی و اجتماعی، دیگر ابعاد فردی و شخصیتی او را دربرمیگیرد. کسی که نهتنها همسرش مومن به کلیسای کاتولیک است بلکه چهار فرزندش نیز همگی مذهب مادر را اختیار کردهاند تا پدر، تازهوارد خانوادهای باشد که خود موسس آن بوده است. اما شخصیت بلر به گونهای بوده است که او را مستعد چنین دگردیسیای میکند. کارل گوستاویونگ موضوع تغییر مذهب را بیش از آن که ناشی از تکامل شخصیتی یک فرد و تمامیت روان او بداند به سازوکارهای برخورد ویژگیها و صفات متفاوت و متضاد شخصیتی آن شخص مربوط میداند. در کشاکش نبرد ویژگیهای متضاد سرکوب شده در ناخودآگاه با حاکمان خودآگاه است که در صورت پیروزی عوامل ناخودآگاه، گسیختگی روانی ایجاد میشود و تغییر مذهب یکی از نمودهای این گسیختگی روانی است. از این جهت گسیختگی روانی به مفهوم ارتداد مذهبی و دینی نزدیکتر میشود تا آن که نشانهای از تکامل شخصیتی و روانی باشد.