آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

«به دلیل نزدیکی فراوانی که میان اشعار «سهراب سپهری» و نقاشی‌های میرحسین‌موسوی» وجود دارد، می‌گویم که «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.» اینها را «حسین خسروجردی» درباره نمایشگاه نقاشی‌های «میرحسین موسوی» می‌گوید. او که در تمام این سال‌ها به‌طور مدام آثار او را به‌عنوان یک نقاش و هنرمند دنبال کرده و در برگزاری نمایشگاه قبلی‌اش نیز نقش داشته، مصر است تا شخصیت هنری مهندس موسوی کاملا منفک از شخصیت سیاسی او مورد ارزیابی قرار گیرد.

آثاری را که در نمایشگاه اخیر مهندس «موسوی» ارایه شده است، چگونه ارزیابی می‌کنید؟
من خوب می‌دانم زمانی که ما و تعداد زیادی از نقاشان دیگر در حال آموختن الفبای نقاشی بودیم، او به طور جدی این مساله را دنبال می‌کرد و در محافل حرفه‌ای جایگاه خود را تثبیت کرده بود، اگر چه انقلاب او را به سمت مسایل سیاسی - البته از جنس فرهنگی‌اش - کشاند، اما او بدون آنکه کسی خبردار باشد، کار هنری خود را به شکل حرفه‌ای ادامه می‌داد و به‌نتایج خوبی در این حوزه رسیده بود. من شنیده بودم که «میرحسین موسوی» معمار برجسته‌ای است، اگرچه به‌تحقیق در این باره جست و جو نکرده و نمی‌دانستم که سهم او در این زمینه چیست، اما در این نمایشگاه متوجه مسایل بسیاری شدم. مسیری که او در معماری دنبال می‌کند، دارای جنبه زیبایی‌شناسانه بسیار قوی‌ای است و همین موضوع من را به‌شدت تحت تاثیر قرار داد، چرا که رگه‌هایی از دوران صفویه، قاجاریه و زندیه در شاخصه‌های معماری او وجود دارد و تمام اینها بیانگر آن است که او فهم درستی نسبت به معماری سرزمین خود دارد.
 
از طرفی در گنجینه هنرهای از یاد رفته که در کنار آثار او به نمایش درآمده است، می‌توان هنری را مشاهده کرد که تاکید فراوانی بر اصالت فرهنگی ما دارد، این نمایشگاه فضایی بسیار پاک و بی‌پیرایه دارد و آدم‌هایی که انتخاب شده‌اند از جنس خود «میر حسین» هستند، یعنی بسیار زلال، باشناخت و پایدار در عرصه‌هایی که فعالیت می‌کنند. به هر حال به نظر من باید به این گنجینه بیش از پیش توجه شود، بخصوص آنکه هم اکنون به‌خاطر توسعه مدرنیته بسیاری از تخصص‌ها در معرض فراموشی هستند و متاسفانه جمعیت زیادی از هنرمندان ما بدون توجه به این گذشته ارزشمند هنری کار خود را ارایه می‌کنند.
 
به‌خاطر همین غفلت‌هاست که بسیاری از هنرهای سنتی ما چون «قالی» در معرض نابودی قرار گرفته و بسیاری از کسانی که در این عرصه فعالیت می‌کنند، بدون توجه به پشتوانه جدی ما در عرصه زیباشناختی ایرانی از موتیف‌ها، گل‌ها و مدل‌های فرنگی استفاده می‌کنند و به همین‌خاطر وقتی فرنگی‌ها درمواجهه با این آثار قرار می‌گیرند، به فهم بافنده ایرانی شک می‌کنند و سوء تفاهمی‌ که برای طراح قالی ایرانی در عرصه‌های فرهنگ بین‌الملل ایجاد شده است، دیر یا زود تمام اعتبار هنرهای سنتی – آیینی را به خطر می‌اندازد. به این مسایل اشاره کردم تا گوشزد کنم که در این نمایشگاه هیچ نشانه‌ای از پسند عامیانه وجود ندارد.معماری و سایر هنرهایی که در مجموعه عرضه شده است، می‌تواند به‌مثابه یک «معلم» برای هنرمندان عمل کند.

«میرحسین موسوی» به خاطر تلفیقی که در سنت و مدرنیته در معماری به‌وجود آورده، شخصیتی تاثیرگذار در این هنر است، این اثرگذاری در زمینه نقاشی هم وجود دارد؟
نباید مساله را به این شکل بررسی کرد که آیا او در نقاشی ایران تاثیرگذار بوده است یا خیر. در آثار او نوعی نقاشی شسته رفته، پالایش شده و مینی‌مال وجود دارد که می‌توان آن را شناخت و از آن تاثیر گرفت. هر نقاش شیوه خاص خود را دارد که به یکی از مکاتب متصل است. بخش زیادی از کارهای او آبستره است و نوع فیگوراتیوی هم که در آثارش دیده می‌شود، بسیار پالایش‌شده، شاعرانه و متین هستند. به همین خاطر است که تابلوهای او فضای روانی جذابی را برای مخاطب فراهم می‌کند که در شلوغی که در هنر این سرزمین وجود دارد، کیمیاست. آثار او بسیار خلوت اما پرمغزند.

فصل مشترک در دوره‌های مختلف کاری او فضای سفید با رنگ‌های تند است، این فضاها در تلاش برای القای چه معنایی هستند؟
رنگ‌های تندی که او استفاده می‌کند،کاملا بوی هنرهای بومی این سرزمین را می‌دهد و به فرهنگ عشایری ما نزدیک است. رنگ‌های تابلوهای او مثل رنگ‌های گیاهی است که در نقاشی سنتی ایران و در گبه‌ها دیده می‌شود، رنگ‌هایی بسیار بکر، یا نگاه ساده‌ای که او به سیب دارد همان نگاهی است که در سوزن دوزی‌ها و گلدوزی‌های کاملا ایرانی آویخته شده بر نمایشگاه گنجینه هنرهای از یاد رفته دیده می‌شود، با همان صداقت، سلامت و بی‌پیرایگی. در آثار او یک سیب غیرمدرسه‌ای می‌بینید که دوران آموزش را پشت سر گذاشته است. مثل اینکه هنرمندی از پل دانش عبور کرده و به یک زلالی رسیده است که در یک هنرمند روستایی و دستمالی نشده دیده می‌شود.

بسیاری «میرحسین موسوی» را پیشرو هنر متعهدانه می‌دانند، ارزیابی شما از این تحلیل چیست؟
اصولا ما هنر غیرمتعهد نداریم. تعهد هنرمند یا به خودش است یا به جهان اطرافش یا به تاریخ و سرزمینش. در آثار «موسوی» می‌توان تمام اینها را با یک نگرش شاعرانه مشاهده کرد، اما اینکه بخواهیم هنر او را با هنر متعهدانه‌ای که در این سال‌ها به شکل کلیشه‌ای در هنر ایران باب شده ارزیابی کنیم، باید بگویم که آثار موسوی فاقد این تعریف است.

در فاصله دو نمایشگاهی که مهندس «موسوی» در این سال‌ها برگزار کرده است، چقدر می‌توان تفاوت روش و یا تفکر را مشاهده کرد؟
«میرحسین موسوی»هنرمند جوان و به‌دنبال تجربه‌ای نیست که بخواهد و یا نیاز داشته باشد که روش خود را تغییر دهد. او در گذشته تجربیاتش را کرده و هم اکنون به یک نقطه طلایی و پختگی کافی رسیده است، البته تغییراتی جزیی نیز در کارهایش مشاهده می‌شود. ضمن آنکه او در نمایشگاه اخیر خود از دنیای پیچیده و کلیشه‌ای روشنفکری که معمولا غبارش در کار اکثریت هنرمندان امروز دیده می‌شود، دور شده است و به‌همین خاطر کارهایش بسیار ناب و بی‌پیرایه هستند. نکاتی که از یک هنرمند موجودی فنی و تکنیکی می‌سازد و جذابیت‌های جوهری کارش را به خطر می‌اندازد در این آثار نیست. «موسوی» از آنها فاصله گرفته و به شکل ناب‌تر و تطهیرشده تری آن حریت و آزادگی‌ای که هنرمند برای پرداختن به جهان پنهان خود لازم دارد را شناخته است. او به دنبال اصالت فردی می‌گردد و جهان دست نخورده و پاک میرحسین موسوی که در طول این سال‌ها از آن مراقبت می‌کرده در این کارها جلوه‌گر شده، یعنی سلامت روانی‌اش در این کارها تبلور پیدا کرده است.

اگر مهندس موسوی به عنوان یک سیاست‌مدار فعالیت نکرده بود، قضاوت درباره فعالیت‌های هنری‌اش به چه شکل بود؟
این خطای ماست. ما نباید با این فیلترها به قضایا بنگریم. من توصیه می‌کنم که خودمان را به بهتر دیدن نزدیک کنیم. متاسفانه فن و فرهنگ نگاه کردن به اثر هنری در ایران حتی در میان بسیاری از هنرمندان چندان رایج نیست. ما فیلترایز و از پشت پرده‌های تاریکی که در مقابل چشمان قرار داده‌ایم، می‌بینیم. در حالی که اگر با فرهنگ دیدن بیشتر آشنا شویم و این قدرت را پیدا کنیم که هر کاری را به‌طور مستقل و حتی بدون توجه به شخصیت فردی هنرمند مورد ارزیابی قرار دهیم، بهتر می‌توانیم بفهمیم که یک اثر به ما چه می‌گوید. اتفاقا سوابق موسوی در حوزه سیاست تجربه موفقی بوده است. او در بحرانی‌ترین شرایط کشور را اداره کرده حتی به نظرم بهتر از اکنون، اما این نباید به سوابق هنری او سنجاق شود. سوابق هنری باید مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد.

یعنی اینکه او زمانی در راس امور اجرایی کشور بوده است، درک آثارش را با مشکل مواجه نمی‌کند؟
قضاوت‌های عوامانه هیچ وقت مشکلی از جریان آوانگارد هنر حل نمی‌کند. هنر آوانگارد جریانی پیشروست که مسیر خود را طی می‌کند، بدون توجه به قضاوت‌های عامه. آدم‌های ویژه‌تری باید راجع به هنر قضاوت کنند. جهان کار خود را به‌درستی در حوزه هنر پیدا می‌کند.

به هر حال این فعالیت‌ها مدتی مانع انجام دغدغه‌های هنری‌اش بوده است.
هنرمند می‌تواند هر نوع تجربه‌ای را از سر بگذراند و آن را در هنرش سرازیر کند. هنر جاده مخصوصی ندارد که هنرمند ناگزیر به حرکت در آن باشد. او می‌تواند در هر فضایی زندگی کند، بدون ارتباط با حوزه آکادمیک هنر و می‌تواند همچنان به‌کار هنری‌اش بپردازد.

تبلیغات