جمهوریخواهی ناتمام
آرشیو
چکیده
متن
قریب به 360 سال پیش بود که «الیور کرامول» انگلیسی در مقابل نظام قوامیافته سلطنت بریتانیا قد علم کرد و چارلز استوارت اول، پادشاه وقت بریتانیا را قربانی جمهوریخواهی خویش ساخت. کرامول نماینده پارلمان بود و معتقد به پروتستانیزم، آن هم در سالهایی که پادشاه کاتولیک بود و مخالف پیورتینها. آتش جنگهای داخلی انگلستان که زبانه گرفت (1649) پادشاه – چارلز اول – اندیشه انحلال پارلمان را در سر گذراند. پارلمان محل اجتماع و اعتراض پروتستانها شده بود و انحلال آن تنها راه چاره پیش روی شاه بود.
پرنس چارلز در انحلال پارلمان طرفی نبست و این ارتش پارلماننشینان بود که به رهبری «الیور کرامول»، انقضای سلطنت را رهآورد نبرد خویش ساخت. چارلز به اسکاتلند پناه برد اما سقف این خانه برای پادشاه ناامن شد و او را تحویل مخالفانش دادند تا بازماندگان خاندان سلطنتی انگلستان گردن زدن شاه را به دست انقلابیون پارلماننشین نظارهگر باشند. این زمان بود که الیور کرامول به پاس نقش بزرگی که در رهبری قیام ضدسلطنتی انگلستان ایفا کرد، بر صدر نشست و «رئیسجمهور» نام گرفت و وعده حکومتی دیگرگونه به شهروندان بریتانیا داد. وعدهای که البته به سامان نرسید و در دوران حکومت کرامول رویهای دیگر از استبداد مذهبی به نمایش گذاشته شد. به این ترتیب انگلستان اگرچه مدتها پیش از فرانسه و آمریکا به جمهوریخواهی سلام گفته بود اما دیری نگذشت که از قافله جمهوریخواهی عقب ماند و سلامی دوباره به سلطنت داد تا ابطال وعدههای پارلماننشینان مخالف سلطنت را اثبات کرده باشد.
همان نمایندگان مجلسنشینی که پس از پیروزی بر سلطنت اعلامیه جمهوریخواهی خویش را اینچنین صادر کردند: «انگلستان از این پس مانند یک جمهوری یا کشور آزاد با اختیارات فائقه این ملت به وسیله نمایندگان مردم در پارلمان و کسانی که از طرف آنان به عنوان وزیر تعیین خواهند شد و تحت نظر آنان به خیر و صلاح مردم کار خواهند کرد اداره خواهد شد.» همان نمایندگانی که «الیور پنجهآهنین» را بر صدر جمهوری نشاندند و مهر تایید بر قانونگذاریها و جنگهای نابرابر او کوبیدند. انگلستان وارد عصر جمهوری شد، اگرچه جمهوریخواهی ساکنان بریتانیای کبیر ناتمام ماند. باید زمان میگذشت تا «الیور کرامول» جامه جمهوریخواهی بدر آورد و با عنوان «لرد حامی انگلستان» بر همان تختی تکیه زند که پیش از او پادشاهان انگلستان تکیه زده بودند.
به این ترتیب ورق برای جمهوریخواهان برگشت. کرامول که چند سال پیشتر در مقابل اقدام پادشاه برای انحلال پارلمان جامه قیام بر تن کرده بود، باز هم عزم قیام کرد و خود دستور انحلال پارلمان انگلستان را صادر کرد:«کرامول در حالی که خود نیز از نمایندگان بود به پارلمان رفت و در آنجا معرکهای برپا کرد و جمعی از همکاران خویش را مست و فاسد و رسوا و باعث ننگ انجیل خواند. بعه پای بر زمین کوبید و گفت آیا شمایید که نمایندگان ملت خدا هستید؟ بروید، خارج شوید چنان که دیگر اسم شما شنیده نشود.»
پارلمان تعطیل شد و تابلویی چنین آذین در ورودی آن گردید: «خانه اجارهای، دیگر مبله نیست.» 16 دسامبر 1653 بود که بریتانیا نه سلطنت و نه جمهوریخواهی که به عصر استبداد کرامول پای گذاشت. عصری که به شهادت مورخان، عدم تساهل و سختگیری مذهبی نشانه بارز آن بود. دوران سخت زندگی کاتولیکها آغاز شد. استبداد دینی، فقدان نظام پارلمانی و اقتدار فردی کرامول، تجربهای ناگوار برای شهروندان انگلستان به ارمغان آورد. تجربهای که بیشترین خدمت را برای بازگشت و ماندگاری سلطنت بریتانیا همراه داشت.
اینچنین بود که مرگ کرامول، رهایی شهروندان را همراه آورد، اگرچه مرگ پایان حکومتش نبود که پس از او پسرش بر تخت نشست. پسری که دولتش مستعجل بود و اگر پدر 8 سال حکومت کرد، حکومت او اما تنها 8 ماه دوام آورد. اما استعفای پسر تنها تمام داستان نبود چرا که دو سال پس از مرگ کرامول، در سالروز اعدام چارلز اول، مردم انگلستان با نبشقبر او در دیر وست فیستر جنازهاش را از گور بیرون کشیدند و سر بریده او را به مدت چندین سال بر سر تیری در خارج از دیر در معرض دید قرار دادند. جالب اینجاست که امروز به جای آن سرنیزه مجسمه کرامول در مقابل کاخ وستفیستر نصب شده است. به این ترتیب کرامول تنها حاکم بریتانیا بود که سوار بر موج پوپولیسم به میدان آمد و پیاده با موج پوپولیسم از میدان خارج شد.
پرنس چارلز در انحلال پارلمان طرفی نبست و این ارتش پارلماننشینان بود که به رهبری «الیور کرامول»، انقضای سلطنت را رهآورد نبرد خویش ساخت. چارلز به اسکاتلند پناه برد اما سقف این خانه برای پادشاه ناامن شد و او را تحویل مخالفانش دادند تا بازماندگان خاندان سلطنتی انگلستان گردن زدن شاه را به دست انقلابیون پارلماننشین نظارهگر باشند. این زمان بود که الیور کرامول به پاس نقش بزرگی که در رهبری قیام ضدسلطنتی انگلستان ایفا کرد، بر صدر نشست و «رئیسجمهور» نام گرفت و وعده حکومتی دیگرگونه به شهروندان بریتانیا داد. وعدهای که البته به سامان نرسید و در دوران حکومت کرامول رویهای دیگر از استبداد مذهبی به نمایش گذاشته شد. به این ترتیب انگلستان اگرچه مدتها پیش از فرانسه و آمریکا به جمهوریخواهی سلام گفته بود اما دیری نگذشت که از قافله جمهوریخواهی عقب ماند و سلامی دوباره به سلطنت داد تا ابطال وعدههای پارلماننشینان مخالف سلطنت را اثبات کرده باشد.
همان نمایندگان مجلسنشینی که پس از پیروزی بر سلطنت اعلامیه جمهوریخواهی خویش را اینچنین صادر کردند: «انگلستان از این پس مانند یک جمهوری یا کشور آزاد با اختیارات فائقه این ملت به وسیله نمایندگان مردم در پارلمان و کسانی که از طرف آنان به عنوان وزیر تعیین خواهند شد و تحت نظر آنان به خیر و صلاح مردم کار خواهند کرد اداره خواهد شد.» همان نمایندگانی که «الیور پنجهآهنین» را بر صدر جمهوری نشاندند و مهر تایید بر قانونگذاریها و جنگهای نابرابر او کوبیدند. انگلستان وارد عصر جمهوری شد، اگرچه جمهوریخواهی ساکنان بریتانیای کبیر ناتمام ماند. باید زمان میگذشت تا «الیور کرامول» جامه جمهوریخواهی بدر آورد و با عنوان «لرد حامی انگلستان» بر همان تختی تکیه زند که پیش از او پادشاهان انگلستان تکیه زده بودند.
به این ترتیب ورق برای جمهوریخواهان برگشت. کرامول که چند سال پیشتر در مقابل اقدام پادشاه برای انحلال پارلمان جامه قیام بر تن کرده بود، باز هم عزم قیام کرد و خود دستور انحلال پارلمان انگلستان را صادر کرد:«کرامول در حالی که خود نیز از نمایندگان بود به پارلمان رفت و در آنجا معرکهای برپا کرد و جمعی از همکاران خویش را مست و فاسد و رسوا و باعث ننگ انجیل خواند. بعه پای بر زمین کوبید و گفت آیا شمایید که نمایندگان ملت خدا هستید؟ بروید، خارج شوید چنان که دیگر اسم شما شنیده نشود.»
پارلمان تعطیل شد و تابلویی چنین آذین در ورودی آن گردید: «خانه اجارهای، دیگر مبله نیست.» 16 دسامبر 1653 بود که بریتانیا نه سلطنت و نه جمهوریخواهی که به عصر استبداد کرامول پای گذاشت. عصری که به شهادت مورخان، عدم تساهل و سختگیری مذهبی نشانه بارز آن بود. دوران سخت زندگی کاتولیکها آغاز شد. استبداد دینی، فقدان نظام پارلمانی و اقتدار فردی کرامول، تجربهای ناگوار برای شهروندان انگلستان به ارمغان آورد. تجربهای که بیشترین خدمت را برای بازگشت و ماندگاری سلطنت بریتانیا همراه داشت.
اینچنین بود که مرگ کرامول، رهایی شهروندان را همراه آورد، اگرچه مرگ پایان حکومتش نبود که پس از او پسرش بر تخت نشست. پسری که دولتش مستعجل بود و اگر پدر 8 سال حکومت کرد، حکومت او اما تنها 8 ماه دوام آورد. اما استعفای پسر تنها تمام داستان نبود چرا که دو سال پس از مرگ کرامول، در سالروز اعدام چارلز اول، مردم انگلستان با نبشقبر او در دیر وست فیستر جنازهاش را از گور بیرون کشیدند و سر بریده او را به مدت چندین سال بر سر تیری در خارج از دیر در معرض دید قرار دادند. جالب اینجاست که امروز به جای آن سرنیزه مجسمه کرامول در مقابل کاخ وستفیستر نصب شده است. به این ترتیب کرامول تنها حاکم بریتانیا بود که سوار بر موج پوپولیسم به میدان آمد و پیاده با موج پوپولیسم از میدان خارج شد.